5 موضوعی که راهکار دودولتی را ناممکن می‌کند

انبارهای تسلیحاتی رژیم و ده‌ها هواپیمای باری حامل تسلیحات غربی در این چند ماه نه‌تنها نتوانست صورت مساله را پاک کند و روی حقیقت غزه خاک بریزد که آن را به موضوعی اصلی بدل کرده است. باید چه کرد؟ این پرسشی است که تحلیلگران و اندیشمندان و حتی مقام‌های سیاسی به آن فکر می‌کنند. بمب‌ها بی‌اثر شده‌اند و به‌جز قتل‌عام کاری از دست‌شان برنمی‌آید.

200 روز از تجاوز رژیم‌صهیونیستی به غزه می‌گذرد؛ روی زمین، صهیونیست‌ها هر جنایتی را که فکر بشر به آن قد نمی‌داد، مرتکب شده‌اند اما در دستیابی به اهداف تجاوزات‌شان، یعنی نابودی حماس و آزادسازی اسرا ناکام مانده‌اند. از همان روزهای نخست جنگ علیه مردم غزه، طرح «دو دولت، دو ملت»- که سال‌هاست در بایگانی تاریخ خاک می‌خورد- دوباره روی میز قرار گرفت. اگرچه در روزهای ابتدایی جنگ، حامیان رژیم‌صهیونیستی حمایت همه‌جانبه از تل‌آویو را وظیفه خود می‌دانستند اما اعتراضات مردمی در اروپا و آمریکا نسبت به جنایات مکرر رژیم و نسل‌کشی در غزه، دولت‌های غربی را ناچار به کمی عقب‌نشینی کرد. انبارهای تسلیحاتی رژیم و ده‌ها هواپیمای باری حامل تسلیحات غربی در این چند ماه نه‌تنها نتوانست صورت مساله را پاک کند و روی حقیقت غزه خاک بریزد که آن را به موضوعی اصلی بدل کرده است. باید چه کرد؟ این پرسشی است که تحلیلگران و اندیشمندان و حتی مقام‌های سیاسی به آن فکر می‌کنند. بمب‌ها بی‌اثر شده‌اند و به‌جز قتل‌عام کاری از دست‌شان برنمی‌آید. در ماه‌هایی که ایده دو دولت، دو ملت جدی‌تر مورد توجه قرار گرفته، گروه تلگرامی «گفت‌وشنود» نشستی را با حضور سیدحامد موسوی، عضوهیات‌علمی دانشگاه تهران برگزار کرد. متن کامل این نشست را در ادامه می‌خوانید.

موضوع بحث امروز درباره ایده دو دولت، دو ملت است. برای اینکه کار آسان‌تر باشد، من این ارائه را به‌همراه چند شکل توضیح می‌دهم. حتما نقشه‌هایی را دیده‌اید که تغییر وضعیت فلسطین را به‌مرور زمان نشان می‌دهند. این نقشه‌ها را الجزیره تهیه کرده که اندیشکده خوبی هم برای این تحقیقات دارد. (تصویر شماره یک) در دوران جنگ غزه، نقشه‌ای شبیه به این در اتوبوس‌های لندن برای تبلیغ گذاشته بودند که باعث جنجال و شکایت بسیاری شد. این نقشه نشان می‌دهد چطور صهیونیست‌ها به‌مرور زمان توانسته‌اند بر فلسطین مسلط شوند. این تسلط یافتن فقط از طریق جنگ نبوده است. بحث امروز ما دو دولت، دو ملت است. در همین موضوع هم می‌بینیم در مذاکرات اسرائیلی‌ها بسیار با برنامه‌ریزی و دقیق عمل کرده‌اند.
اگر در تصویر شماره یک، نقشه سمت چپ را ببینید که متعلق به سال 1917 است، شهرک‌های صهیونیستی فقط در نقاط آبی هستند. شاید لازم باشد این مقدمه را بگویم که اگر 50 سال عقب‌تر بروید، مثلا حدود سال 1860 ترکیب جمعیتی فلسطین طوری بوده که از حدود ۴۵۰ هزار ساکن فلسطین، فقط ۱۵ هزار نفر یهودی بودند، یعنی حدود ۳ درصد از جمعیت را یهودی‌ها تشکیل می‌دادند. همین تعداد نیز عمدتا در بیت‌المقدس زندگی می‌کردند، ولی اگر از ۱۹۱۷ جلو بروید درمی‌یابید که تغییر می‌کند. نقشه بعدی جنگ ۱۹۴۸ و بعد جنگ 1967 پیش می‌آید که در آن صهیونیست‌ها کرانه باختری و غزه را هم می‌گیرند. نقشه سال 1995 و اسلو ۲ است و آخرین نقشه، نقشه‌ای است که اساس آن بر پایه پیشنهاد ترامپ در معامله قرن بود.
سعی می‌کنم ارائه‌ام را به سه قسمت تقسیم کنم؛ ابتدا بحث تاریخی می‌کنم. من سعی می‌کنم خیلی‌سریع در این مباحث پیش‌بروم و فقط برش‌های مهمی از مسائل اساسی تاریخی را می‌گویم، چون باید ببینیم چگونه به این نقطه رسیده‌ایم. بخش دوم به مذاکرات و توافق اسلو می‌پردازم که مهم‌ترین اتفاق در طرح دو دولت، دو ملت است. بخش آخر بخش طرح «معامله قرن» است. با توجه به اینکه ممکن است ترامپ دوباره رئیس‌جمهور شود، به‌نظرم توجه به آن مهم است. حتما نقشه‌ای را که در تصویر شماره 2 آمده، دیده‌اید. این نقشه براساس توافق «سایس‌پیکو» است. در این توافق انگلیس و فرانسه منطقه خاورمیانه را بین خودشان تقسیم کردند. در آن مقطع هنوز جنگ‌جهانی اول تمام نشده ولی این کشورها انتظار دارند حکومت عثمانی فروبپاشد و طبق همین امر این تقسیم‌بندی را بین خودشان انجام دادند. انگلیس به‌شکل مستقیم اعلام کرده می‌خواهد به قسمت‌هایی از آن سرزمین حاکم شود و در جاهایی می‌خواهد نفوذ داشته باشد. برخی مناطق را هم فرانسه خواسته است. فلسطین که در قیمومیت انگلیس بوده، نکته جالبی دارد؛ در سایکس‌پیکو برنامه این بود که بخش مرکزی فلسطین شامل بیت‌المقدس یک منطقه بین‌المللی شود، اما در عمل می‌بینید انگلیس این کار را انجام نمی‌دهد و آن قسمت را هم به دو منطقه اردن و فلسطین تقسیم می‌کند. (تصویر شماره 3) البته همین موضوع مایه دعواهای بسیاری با فلسطینی‌ها شده بود؛ به‌خصوص صهیونیست‌های مذهبی- که لیکود و نتانیاهو هم جزء آنها هستند- می‌بینید این صهیونیست‌های مذهبی امروز هم به‌شدت مخالف این تقسیم‌بندی انگلیسی‌ها هستند.

طرح‌های تقسیم فلسطین
اولین مورد جدی تقسیم‌بندی فلسطین، «کمیسیون پیل» (Peel commission) در سال 1937 بود. این امر همزمان با انقلاب فلسطینی‌ها در سال ۱۹۳۶ طرح شد که سه‌سال به‌درازا کشید. در میانه اعتراضات و شورش‌های اجتماعی که فلسطینی‌ها به‌راه انداختند، دولت انگلیس لرد پیل را به فلسطین می‌فرستد تا با تحقیق راه‌حلی ارائه دهد، زیرا انگلیس از اعتراضات گسترده و اعتصابات فلسطینی‌ها دچار هزینه شده بود. لرد پیل طرحی را ارائه می‌دهد که به «گزارش کمیسیون پیل» معروف است. (تصویر شماره 4) او پیشنهاد می‌دهد حدود 20 درصد خاک فلسطین یک دولت یهودی شود و بقیه‌اش متعلق به یک دولت عرب فلسطینی باشد. مجددا می‌بینیم منطقه بیت‌المقدس به هیچ کدام از دو دولت اختصاص داده نمی‌شود. پیل در این طرح می‌گوید بیت‌المقدس بسیار محل اختلاف است و بهتر است فعلا آن را نگه داریم.
طرح مهم بعدی، طرح سازمان ملل بوده که با قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی در سال ۱۹۴۷ مطرح شد. (تصویر شماره 5). در این طرح سرزمین فلسطین بین دولت یهودی و دولت عرب تقسیم می‌شد. دولت یهودی در نقشه با رنگ آبی به مساحت ۵۵ درصد فلسطین و دولت عرب فلسطینی با رنگ قرمز به مساحت ۴۵ درصد تقسیم می‌شد. این طرح هم به بین‌المللی شدن منطقه بیت‌المقدس قائل بود. برای توضیح بیشتر باید بگویم در این دوره یعنی ۱۹۴۷ ترکیب جمعیتی حدود ۶۵-۳۵ بود، یعنی ۶۵ درصد فلسطینی بودند. مهاجرت صهیونیست‌ها در 50 سال قبل از این تاریخ باعث شد خودشان را به حدود ۳۵ درصد برسانند. البته هر دوطرف (چه فلسطینی‌ها و چه صهیونیست‌ها) این را رد می‌کنند.
وقتی جزئیات موضوع را می‌خوانید، متوجه می‌شویم بن گوریون، بنیانگذار و اولین نخست‌وزیر اسرائیل شخصا مخالف این موضوع نبود و بعدا خواست بقیه را هم برای قبول این طرح متقاعد کند. او می‌گوید این فقط نقطه آغاز است. این‌طور نیست که اگر ما این ۵۵ درصد را بگیریم، مجبوریم به همین ۵۵ درصد اکتفا کنیم، بلکه این یک آغاز است و بعدا می‌توانیم بخش بیشتری را بگیریم و این از طریق جنگ حاصل می‌شود. بعد طرح سازمان ملل، در سال ۱۹۴۸ و بعد از پایان جنگ 48، اسرائیل ۷۸ درصد خاک فلسطین را در اختیار می‌گیرد. در تصویر شماره 6 نقاط آبی پررنگ مناطقی بوده‌اند که سازمان ملل پیشنهاد داده بود و قسمت‌های طوسی نقاطی بوده که اسرائیل به‌زور از طریق جنگ به‌دست آورده است. از فلسطین ۲۲ درصد باقی می‌ماند که آن هم کرانه باختری و غزه است.

پاکسازی قومی در فلسطین
در تصویر شماره 7 نکته مهمی وجود دارد، در آن ۷۸ درصد، اسرائیل به‌سمت پاکسازی نژادی می‌رود. در تصویر نقاط نارنجی، تمام شهرها و روستاهایی هستند که صهیونیست‌ها از بین برده‌اند و مردم فلسطین را آواره کرده‌اند. حدود ۵۳۱ روستا و ۱۱ شهر پاکسازی شدند. نقاط سفید نقاطی است که فلسطینی‌ها به آن پناه می‌برند، یعنی کرانه باختری، غزه، اردن، سوریه و جنوب لبنان. عملا بعد از 1948 با توجه به نقشه موجود، ۷۸ درصد دست اسرائیل بوده و ۲۲ درصد را فلسطینی‌ها در اختیار داشتند. البته این را هم بگویم که کرانه باختری دست اردن و غزه دست مصر بوده است.
تصویر شماره 8 جنگ ۶۷ است. خاکی که در اختیار اسرائیل است بعد از جنگ 1967 بیش از سه‌برابر شد؛ اسرائیل صحرای سینا و غزه را از مصر، کرانه باختری را از اردن و بلندی‌های جولان را از سوریه می‌گیرد. عملا بعد از 67، کل خاک فلسطین دست اسرائیلی‌ها می‌افتد. فرق مهمی که جنگ ۶۷ با جنگ ۴۸ دارد، این است در جنگ ۴۸، قبل از جنگ، اسرائیل پاکسازی نژادی را شروع می‌کند و همان‌طور که گفتم ۵۳۱ روستا و ۱۱ شهر حدود ۸۰۰ هزار فلسطینی را آواره می‌کند. اما در جنگ شش‌روزه خیلی‌سریع پیروز می‌شود و فرصت چنین کاری را پیدا نمی‌کند. عمده ساکنان فلسطینی کرانه باختری و غزه باقی می‌مانند و برای اولین‌بار در این ۲۲ درصد جمعیت قابل‌توجه فلسطینی تحت حکومت اسرائیل قرار می‌گیرد. البته حکومت هم عمدتا توسط بخش نظامی اداره می‌شد، ولی بعد از 67، قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت صادر می‌شود که دستور می‌دهد اسرائیل از مناطق اشغال‌شده عقب‌نشینی کند و بر همین اساس طبق قوانین بین‌الملل این مناطق اشغالی محسوب می‌شوند، یعنی در غرب وقتی می‌گویند اشغال‌شده، منظورشان همین کرانه باختری و غزه بعد از جنگ شش‌روزه است. در همین حین آرام‌آرام طرح‌هایی مثل دو دولت، دو ملت- به‌خصوص توسط غربی‌ها و آمریکا- مطرح می‌شود. (تصویرشماره 9) براساس نقشه قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت، ۲۲ درصد یک دولت فلسطینی و ۷۸ درصد باقی‌مانده یک دولت اسرائیلی خواهد شد.
من در توضیح موارد تاریخی قرارداد اسلو گذر می‌کنم. طرح اسلو خیلی کلیدی بود، یعنی در طرح دو دولت، دو ملت، اسلو به‌عنوان بدعتی است که از آن به‌عنوان مبنای همه مذاکره‌ها یاد می‌کنند. اسلو چه بود؟ اول کنفرانس صلح مادرید سال ۱۹۹۱ بود که با فشار بوش‌پدر، اسرائیلی‌ها مجبور می‌شوند در آن شرکت کنند و برای اولین‌بار یک مذاکره خیلی‌مختصر با مذاکره‌کنندگان فلسطینی شکل می‌گیرد. این مبناست، تا اینکه در دسامبر ۱۹۹۲ سازمان آزادی‌بخش فلسطین مذاکرات محرمانه‌ای را با اسرائیل در اسلو آغاز می‌کند. این مذاکره نهایتا به صلح اسلو در سال 1993 منجر می‌شود. عرفات با اسحاق رابین و کلینتون دست می‌دهد. عکس بسیار تاریخی‌ای است و بعدها هم جایزه صلح نوبل را به رابین، عرفات و شیمون پرز وزیر خارجه اسرائیل می‌دهند.

چرا اسرائیل به‌سمت توافق رفت؟
در اینجا سوالی کلیدی شکل می‌گیرد، اینکه چرا اسرائیلی‌ها به‌سمت این طرح می‌روند؟ چون طرح‌هایی که پیش‌تر توضیح دادم؛ طرح‌های دو دولت، دو ملت، همیشه از جانب دیگران بوده‌اند، یعنی یا از طرف انگلیس یا سازمان ملل بوده یا آمریکا پیشنهاد کرده است. در اسلو می‌بینیم آمریکایی‌ها در مرحله آخر ورود پیدا می‌کنند، یعنی در خود مذاکره حتی آمریکایی‌ها نقشی نداشتند و اینجا این سوال پیش می‌آید که چرا اسرائیلی‌ها به‌سمت توافق با فلسطینی‌ها می‌روند؟ بسیاری از افراد در زمینه این پرسش کارهایی کرده‌اند. اگر به شما بگویم حداقل چند صد تز دکتری راجع به این امر نوشته شده و کتاب‌های فراوانی منتشر شده، اغراق نکرده‌ام. عمده مباحث هم به این برمی‌گردد که چرا اسرائیلی‌ها تغییر سیاست راهبردی داده‌اند؟
غالب مطالبی که در این زمینه وجود دارد به این اشاره می‌کند که بخشی از جامعه اسرائیل در اواخر دهه ۷۰ و در دهه ۸۰ دچار تغییر هویتی شدند و هویتی به نام «صهیونیسم‌لیبرال» شکل گرفت. این طرح هم از دل جریان لیبرال بیرون آمد. حالا اینکه چرا این جریان شکل گرفت، بحث مفصلی دارد. افراد کلیدی در این حوزه کتاب‌های مختلفی نوشته‌اند و گفته‌اند که این هویت صهیونیسم‌لیبرال معتقد است اسرائیل باید به یک‌توافق با فلسطینی‌ها برسد و متمایل به این بوده که اسرائیل را بخشی از جامعه غرب کند، چهره‌اش را اصلاح و روابطش را با فلسطینی‌ها بهتر کند. این را توضیح بدهم که اینها صهیونیست هستند، یعنی این‌طور نیست که فکر کنید مخالف صهیونیست هستند ولی مثلا این جریان در جریان جنگ لبنان ۱۹۸۲ تظاهراتی ۴۰۰ هزار نفره در تل‌آویو برگزار کرده‌اند و بر همین اساس دانشمندان استدلال می‌کنند که این هویت جدید باعث تغییر رویکرد در سیاست اسرائیل نسبت به فلسطینی‌ها شده است.
نمی‌خواهم این استدلال را به کلی رد کنم، یعنی قطعا شواهدی وجود دارد که اثبات کند این جریان و این هویت جدید رویکرد اسرائیل تاثیر گذاشته، حتی ممکن است این تغییر را در خود اسحاق رابین هم ببینیم. او شخصیتی تهاجمی داشته و کسی بوده که در انتفاضه اول یعنی قبل از اسلو، به‌عنوان وزیر دفاع سیاست معروف «استخوان‌هایشان را بشکنید» را در پیش گرفته بود، دلیل هویتی را که چرا او به این سمت می‌رود، نمی‌خواهم به‌طورکلی رد کنم ولی به‌نظر من دلایل رئالیستی خیلی مهم‌تری از این بحث‌های هویتی وجود دارد، یعنی شما بخواهید منافع اسرائیلی‌ها را در اینجا بسنجید و هزینه- فایده را محاسبه کنید، قطعا به نفع اسرائیلی‌ها بوده است.
در مذاکرات ۵ موضوع اختلافی جدی بوده است: «1- بیت‌المقدس، 2- آوارگان فلسطینی، 3- مرزها، 4- امنیت و قوه دفاعی و 5- شهرک‌های صهیونیستی» این پنج موضوع هم به‌شکل ثابت در این طرح‌های دو دولت، دو ملت همین‌جور وجود دارد، یعنی اگر همین امروز هم بخواهد بحث و مذاکره شروع شود، این پنج موضوع به‌طور ثابت جزء مسائل چالشی است؛ اول، بیت‌المقدس است. فلسطینی‌ها براساس همان قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت می‌گویند بیت‌المقدس شرقی منطقه اشغال شده و جزئی از آن ۲۲ درصد است و بیت‌المقدس شرقی باید پایتخت فلسطینی‌ها شود. اسرائیلی‌ها به هیچ عنوان این را نمی‌پذیرند. همیشه تاکیدشان این است بیت‌المقدس شهری است که تقسیم نخواهد شد و الی‌الابد به‌شکل یکپارچه پایتخت اسرائیل خواهد بود. موضوع دوم، بحث آوارگان است. آن 800 هزار نفری که سال 48- 47 اسرائیل پاکسازی نژادی کرد، تعدادی‌شان به کرانه باختری و غزه رفتند ولی آنهایی که از فلسطین خارج و در کشورهای دیگر ساکن شدند، الان جمعیت قابل‌توجهی هستند و می‌گویند ما براساس قطعنامه 194 باید این حق را داشته باشم که به سرزمین‌مان برگردیم، ولی اسرائیل به هیچ عنوان زیربار این موضوع نمی‌رود، یعنی همیشه با این موضوع چالش داشته است. حداکثر چیزی که حاضر شده بود انجام بدهد این است که به این جمعیت پولی داده شود. معمولا هم وقتی می‌گوید پولی داده شود، منظورش این نیست که پولش را خودم می‌دهم. در این طرح‌ها معمولا بحث این است که عربستان، قطر، یا امارات پول خرج کنند، اما در بحث بازگشت این جمعیت کوتاه نخواهد آمد.

موضوع سوم مرزهاست. اگر بخواهیم بدون حب‌وبغض به این ماجرا نگاه کنیم، موضع فلسطینی‌ها موضع رسمی قوانین بین‌الملل بوده که در قطعنامه 242 آمده و هنوز هم قانونی است. اسرائیل عملا هیچ کدام از مواضع و حقوق قانونی فلسطین را هم نمی‌پذیرد. فلسطینی‌ها می‌گفتند براساس همان نقشه‌ای که قبل از 67 وجود داشته و به آن «مرز سبز» (Green line) می‌گویند، مرز باید اصطلاحا مرز فلسطین باشد. اسرائیل با این هم مخالف است و می‌گوید این مرزها را باید تغییر دهیم. موضوع چهارم این است که آیا دولت جدید فلسطینی حق داشتن ارتش دارد؟ بحث پلیس نیست، یعنی دولت خودگردان همین الان هم پلیس دارد. پلیس برای نظم داخل شهری است. منظور ما از چیزی که فلسطینی‌ها می‌خواستند قوه دفاعی است. اسرائیل این موضوع را هیچ وقت نپذیرفته است.

کلاهی که سر فلسطینیان رفت
موضوع بعدی شهرک‌نشینان هستند. در این نقطه یک کلاه گشاد سر فلسطینی‌ها رفته است. حالا ممکن است این استدلال را برخی از من نپذیرند ولی اگر دوستان تحقیق کنند و متن اسلو 1 و 2 را بخوانند، می‌بینند واقعا فاجعه‌ای رخ داده است. این موضوعات پنج‌گانه هیچ کدام‌شان در مذاکرات اسلو به‌نتیجه نمی‌رسد. طرحی که از جانب آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها مطرح می‌شود، این است که «بیایید به یک توافق موقت برسیم»، یعنی فعلا توافق کنیم و همدیگر را به رسمیت بشناسیم، امضا کنیم و صلح نسبی شکل بگیرد. بعد از آن پنج‌سال مذاکره می‌کنیم و به یک توافق نهایی می‌رسیم.
در‌واقع اسلو توافقی است برای به توافق رسیدن. متن حدود 15 صفحه‌ای اسلو را نگاه کنید، می‌بینید که هیچ‌کدام از این پنج مورد اختلافی در آن تعیین‌تکلیف نشده است. حالا چرا می‌گویم این کلاهی بسیار گشاد است؟ این یک تاکتیک‌ است که کلا اسرائیلی‌ها به کار می‌برند. اگر مروری بر مذاکرات اخیر آنها داشته باشیم، متوجه این سیاست می‌شویم. چند هفته اخیر مذاکرات کمپ دیوید را که میان تیم سادات با میزبانی کارتر انجام شد را می‌خواندم، آنجا هم در‌مورد فلسطین‌ چنین کلک‌هایی می‌زدند. همیشه موضع اسرائیلی‌ها این است که توافق موقت و بعد آن مذاکره می‌کنیم و در یک تاریخ آتی به نتیجه می‌رسیم. می‌بینید عملا اسرائیلی‌ها قول نسیه می‌دهند، این نسیه‌هایشان هم هیچ‌وقت تبدیل به نقد نمی‌شود. یعنی همیشه چک‌هایشان برگشت می‌خورد. حداقل در موضوع فلسطین که همیشه همین اتفاق رخ داده است. اتفاقی که در اسلو افتاد این بود که مهم‌ترین کارت مذاکره فلسطینی‌ها را گرفتند. موقعی که من از کلمه فلسطینی‌ها استفاده می‌کنم منظورم سازمان آزادی‌بخش فلسطین، عرفات و تیمش است نه گروه‌های اسلامگرا. البته رشد گروه‌های اسلامگرا عموما در دهه 80 بوده و اصلا جایگاه‌شان در برهه تاریخی قابل قیاس با الان نیست. خلاصه عرفات و سازمان آزادی‌بخش فلسطین توافق را انجام می‌دهند و مهم‌ترین کارت بازی که داشتند و آن هم به رسمیت شناختن اسرائیل بوده را در اسلو از دست می‌دهند. اگر شما متن قرارداد اسلو را بخوانید، آنها اسرائیل را به رسمیت شناختند. این کار اسرائیل خیلی جالب بود؛ چراکه عرفات و تیمش (سازمان آزادی‌بخش فلسطین) را به‌عنوان «نماینده مردم فلسطین» شناخته است. در قرارداد اسلو یک بار هم اشاره نشده که «دولت فلسطینی» شکل می‌گیرد.
این خیلی موضوع کلیدی‌ای است. من به خاطر دارم در دوران دانشجویی همیشه با صهیونیست‌ها بحث و جدل می‌کردم و طرح 2 دولت 2 ملت را مطرح می‌کردم و ادعا می‌کردم آنها به قول‌هایشان وفادار نیستند و در قرارداد اسلو فلسطینی‌ها را گول زدند؛ و آنها هم در پاسخ همیشه می‌گفتند‌ «کجای اسلو قول دادیم که یک دولت شکل بگیرد؟» از این جهت این طرح 2 دولت 2 ملت اساسش وقتی که وارد جزئیات می‌شود، خیلی متفاوت با آن چیزی است که توسط رسانه‌ها مطرح می‌شود. در رسانه‌ها به‌خصوص رسانه‌های غربی یک چیز‌ مطرح می‌شود اما واقعیت چیز دیگری است. واقعیت امر همین است. همکلاسی‌های ما به درستی می‌گفتند ما کجای اسلو قول دادیم که دولت فلسطینی شکل خواهد گرفت؟ در اسلو فقط گفته شد پنج سال بر سر پنج موضوع اختلافی مذاکره خواهد شد. در متن اسلو اصلا یک بار هم کلمه‌ای از دولت فلسطین نیامده است.
چرا اسرائیلی‌ها به دنبال توافق رفتند؟
برای تغییر نگرش اسرائیلی‌ها دلایلی خیلی رئالیستی وجود داشته است. 8 دلیل برای این موضوع آوردم که به اولی آن یعنی به رسمیت شناخته شدن اشاره کردم که موضوع خیلی مهمی است. دومی جلوگیری از رشد گروه‌های اسلامگرا که مخالف این توافق بودند. در دهه 80 این گروه‌ها رشد می‌کنند و در انتفاضه که از سال 1987 انتفاضه اول بود، جایگاه‌شان خیلی مهم‌تر و موثرتر می‌شود. توجه داشته باشیم که اینها در خود غزه و کرانه باختری فعال بودند، در صورتی که عرفات و تیمش در تونس و خیلی دور بودند. درخصوص این موضوع شاید بتوان گفت که هر دو طرف با شماره 2 موافق بودند؛ یعنی گروه‌های اسلامگرایی که رو به رشد است را به حاشیه ببرند.
سومی پایان دادن به انتفاضه بود. انتفاضه اول که 87 شروع می‌شود؛ اول اسرائیلی‌ها خیلی آن را دست‌کم می‌گرفتند. این توضیح را هم بدهم که آن موقع فلسطینی‌ها اصلا قدرت نظامی خاصی نداشتند؛ یعنی انتفاضه سنگ بوده است. یعنی کلیپ‌هایی هم که از آن زمان می‌بینیم، فلسطینی‌ها به تانک اسرائیلی‌ها سنگ پرت می‌کنند، مربوط به همین دوران انتفاضه اول است. اسرائیلی‌ها اول اعتصابات را خیلی دست‌کم می‌گیرند ولی هرکاری که می‌کنند نمی‌توانند آن را جمع کنند. انتفاضه اول از سال 1987که شروع می‌شود تا همین 1993 دوران امضای اسلو ادامه پیدا می‌کند. پایان دادن به انتفاضه باز خودش امتیاز قابل‌توجهی به اسرائیل بوده است. چهارمی باز به همان موضوع انتفاضه ‌‌برمی‌گردد. آن هم اینکه انتفاضه اول یک برهه‌ای است که اسرائیل به شکل جدی در غرب مورد چالش قرار گرفته و وجهه‌اش مورد هجمه قرار می‌گیرد. این طرح صلح و همین عکس معروف عرفات-رابین، به بازسازی این وجهه بسیار کمک می‌کند.
پنجمین موضوع این بوده که اداره مناطق اشغالی در غزه و کرانه باختری خیلی برای اسرائیل آورده‌ای نداشت. منظور من حاکمیت نظامی‌امنیتی نیست. این حاکمیت را اسرائیل حفظ می‌کند اما کارهایی همچون انجام کارهای شهرداری، جمع کردن آشغال‌ها، صدور مجوز ساختمان‌سازی و امثالهم، ترجیح می‌دهد که برعهده خود فلسطینی‌ها قرار بدهد. ممکن است برخی فلسطینی‌ها این را امتیاز ببینند، فکر کنند اسرائیل امتیازی بهشان داده ولی واقعیت این نیست. چند سال پیش که محمود عباس با آمریکایی‌ها دچار مشکل شده بود، آنها را تهدید کرد که من اداره کرانه باختری را به خودتان پس می‌دهم. از همین تهدید می‌توان فهمید که فلسطینی‌ها امتیازی نگرفتند. در این موضوع حاکمیت نظامی امنیتی اسرائیل حفظ شده و امور پردردسر اداره شهری به فلسطینی‌ها واگذار شده است.
موضوع شماره 6 این بوده که تا قبل اسلو طرح‌های 2 دولت 2 ملت اکثرا ذیل طرح‌های به‌اصطلاح صلح با کشورهای عربی دیگر بوده است. این یکی از استراتژی‌های اسرائیل است که جدا جدا توافق می‌کند اما با یک جبهه واحد توافق نمی‌کند. موضوع شماره 7 عادی‌سازی روابط هم با جهان اسلام و هم با کشورهای دیگر است.
اسرائیل در دهه 90 با بیش از 50 کشور روابط سیاسی برقرار می‌کند. یعنی از این جهت توافق خیلی خوبی برای اسرائیل بوده است.
موضوع هشتم بهبود شرایط اقتصادی است که من یک‌سری آمار می‌دهم. شما این هشت مورد را نگاه کنید. برای همین در ابتدا گفتم با اینکه نمی‌خواهم امید به وجود آمدن یک هویت لیبرال صهیونیسم و نقشش در شکل‌گیری اسلو را به‌طور کلی رد کنم اما باید بدانیم که در این طرح حتی محاسبات اسرائیل هم با هم جور در می‌آید. اسلو یک برد چشمگیر برای اسرائیل است. یعنی با توجه به اینکه قول شکل‌گیری یک دولت فلسطینی را در اسلو ندادند، این همه امتیاز گرفتند. به این خاطر اسرائیلی‌ها باید به رابین و تیمش جایزه بدهند.
بعد از این توافق، شاهد رشد اقتصادی هستیم. دهه 90 یک دهه عالی برای اسرائیل بود. نیمه اولش 40 درصد اقتصاد اسرائیل بزرگ شده، صادرات 54 درصد افزایش پیدا کرده، سرمایه‌گذاری خارجی از 50 میلیون دلار به دو میلیارد دلار رسیده، افزایش روابط دیپلماتیک اتفاق افتاده و… دهه 90 خلاف دهه 80 است. دهه 80 به لحاظ اقتصادی برای اسرائیل خیلی چالش‌برانگیز بود. نیمه اول دهه 80 در بعضی برهه‌ها حتی تورم اسرائیل بالای 100 درصد بوده؛ یعنی چالش تا به این حد جدی بوده. ولی دهه 90 دوران شکوفایی اقتصاد اسرائیل بود. در نیمه دوم یعنی بعد از قراردادهای صلح و پایان یافتن انتفاضه، سرمایه‌گذاری جدی‌ای در اسرائیل و در بخش‌های های‌تک اتفاق افتاده که به لحاظ اقتصادی یک موفقیت چشمگیر بوده است.
اسلو با فلسطینی‌ها چه کرد؟
در همین دوره فلسطینی‌ها برعکس اسرائیلی‌ها به‌شدت اقتصادشان دچار چالش می‌شود. یعنی از موقعی که عرفات و تیمش اقتصاد را به دست می‌گیرند، دچار چالش می‌شود.
صهیونیست‌های مذهبی؛ مخالفان 2دولتی
باید یک پرانتز باز کنم، چون در طرح دو دولت،دو ملت، نقش «ابراهیم اسحاق کوک» و پسرش «زوی کوک» را می‌بینید که پدر بنیانگذار صهیونیسم مذهبی منتظر ظهور است که البته در دوران خودش، خیلی شخصیت تاثیرگذاری نبود اما پسرش تاثیرگذار بوده. زمانی که بیت‌المقدس شرقی را می‌گیرند و دیوار ندبه دست‌شان می‌افتد، اولین کسی که ارتش می‌آورد تا اولین دعا را آنجا بخواند، زوی کوک است. اینها جریان صهیونیسم مذهبی منتظر ظهور را از بعد از جنگ 1967 به بعد، به رشد چشمگیری می‌رسانند. سال 1974 کوک گروهی به نام «گوش امونیم» به معنی «جمعیت باایمان» را تشکیل می‌دهد. اینها صهیونیست‌های مذهبی هستند. این جمعیت شروع به شهرک‌سازی در کرانه باختری و اندکی کمتر، شهرک‌سازی در غزه می‌کنند. بسیار ایدئولوژیکند و رشدشان هم در جامعه اسرائیل در سالیان اخیر بسیار بیشتر هم شده است. یکی از حوزه‌هایی که من روی آن کار می‌کنم همین صهیونیست‌های منتظر ظهور هستند. افراد ایدئولوژیک خاصی هستند. این هم در پرانتز بگویم که ما خیلی مواقع فکر می‌کنیم که ایدئولوژی اینها شبیه صهیونیست‌های مذهبی مانند لیکود است یا شاید فقط اندکی تندتر باشند، ولی واقعیت این است که اصلا مبانی فکرشان با آنها متفاوت است. این مذهبی‌های منتظر ظهور از همان اول مخالف طرح دودولت-دوملت بودند. آن هشت موردی که گفتم، اصلا برایشان اهمیتی ندارد و این بحث‌ها را بحث‌های الهی می‌دانند. طبق گفته کوک اعتقاد دارند که گرفتن و تصاحب این سرزمین‌های مقدس در امر ظهور تعجیل ایجاد می‌کند. به همین دلیل هم اصلا کوتاه نمی‌آیند. درنهایت «ایگال عمیر» که یک دانشجوی حقوق از همین مذهبی‌های صهیونیست بود، رابین را ترور کرد. اینکه می‌گویند آدم‌های خیلی ایدئولوژیستی هستند، به خاطر دارم ایگال عمیر که حکم حبس ابد از دادگاه داشت در سال 2010 به دلیل اینکه 15 سال در انفرادی نگه داشته شده بود، از دادگاه اسرائیل شکایت کرد. بخشی از گفته‌های او در بازجویی‌ها هم منتشر شده است. بعد از 15 سال انفرادی و با اینکه از 1995 تا به الان که در زندان است، هنوز یک‌دفعه هم ابراز پشیمانی نکرده و می‌گوید که ترور رابین کار من بوده است. رابین کسی است که خودش این سرزمین‌ها را در جنگ شش روزه گرفت ولی می‌بینید اینها گروه بسیار تندرویی هستند که اصلا اجازه نمی‌دهند طرح دودولت-دوملت شکل بگیرد. حتی به فرض اینکه این طرح وجود داشته باشد، باز هم اینها طرح را منحرف کردند.
فلسطینی‌ها در اسلو خیلی سادگی کردند. با این فرض که امضا می‌کنیم و همه‌چیز خوب پیش می‌رود و به‌زودی دولتی در آن 22 درصد شکل خواهیم داد، همین‌جور جلو رفتند. واقعیت امر این است که اصلا جزئیات توافق این نبوده. توافق بعدی که به نام اسلو در سال 1995 در مذاکرات مصر شکل می‌گیرد، اسرائیل این 22 درصد را هم تقسیم‌بندی می‌کند. منطقه‌ای که در شکل شماره 10 می‌بینید؛ اسرائیل این 17 درصد قرمز پررنگ را به فلسطینی‌ها می‌دهد. توجه داشته باشید که این 17 درصد از آن 22 درصد است. یعنی اگر ریاضیاتم درست باشد، می‌شود حدود 4 درصد فلسطین و از 4 درصد هم اندکی کمتر. کلا فلسطین منطقه بزرگی نیست. این چند درصد، یک‌سری شبه‌جزیره است که اصلا نمی‌توان در آن دولت شکل داد. قسمت دوم که قرمز کمرنگ است، 24 درصد از آن 22 درصد است که اسرائیل می‌گوید شما در اینجا کنترل شهری خواهید داشت. مثلا امور شهرداری، راهنمایی رانندگی و مواردی این‌طور، دست فلسطینی‌ها خواهد بود اما به لحاظ امنیتی و نظامی منطقه قرمز کمرنگ، دست اسرائیل است. اسرائیل درباره قسمت آبی که مهم‌ترین جای کرانه باختری شامل تمام مرزها و نقاط استراتژیک است، می‌گوید به‌طور کل دست من است. این را هم بگویم که باز عرفات و تیمش این را هم امضا می‌کنند.
تصویر شماره 11، نقشه‌های قبل از عقب‌نشینی از غزه است و در آن شهرک‌هایی که صهیونیست‌های مذهبی ساخته اند، آمده است. البته باید توجه داشت که دولت‌های مختلف کمک می‌کنند تا غیر این صهیونیست‌ها هم در این مناطق ساکن شوند. یعنی وام‌های خیلی خوبی می‌دهند و خانه ویلایی برایشان می‌سازند. برخی از اینها هم شهرک‌های کوچکی نیستند. مثلا بزرگ‌ترینش که اریل است. در آن یک دانشگاه بزرگ و بالای 10 هزار دانشجو وجود دارد. آن نقاط زرد را اگر مشاهده کنید، می‌بینید که به شکل خیلی قوی‌ای تمام نقاط مهم و تپه‌ها در کرانه باختری را به شهرک‌سازی اختصاص می‌دهند. تصویر شماره 12 جاده‌هایی است که فقط یهودی‌ها می‌توانند از آن استفاده کنند و فلسطینی‌ها اجازه عبور از آنجا را هم ندارند. باید از یک‌سری چک‌پوینت رد شوند که در تصویر شماره 13 آمده است. تصویر شماره 14 ترکیب نقشه‌های دیگر است که وقتی روی هم می‌گذارید، کرانه باختری این شکلی می‌شود.
اسلو2 برخلاف اسلو1 که گفتم 15 صفحه است، خیلی مفصل و بیش از 180 صفحه است. در این صفحات یک‌بار اشاره نمی‌شود که طبق این توافق قرار است یک دولت فلسطینی به وجود بیاید. یعنی حتی در آن نقاط قرمز پررنگ (حدود 4 درصد فلسطین) هم نمی‌گوید که دولت فلسطینی بنا شود. ما حالا در فارسی می‌گوییم دولت خودگردان، ولی دولت نیست. نمی‌دانم اگر بخواهیم ترجمه بهتری بگوییم چیست. ولی می‌خواهم بگویم که کلمه دولت به آن شکل Nation state اصلا معنا ندارد و اصلا اسرائیلی‌ها چنین امتیازی را حتی در اسلو2 به فلسطینی‌ها نمی‌دهند. ولی نقشه را که نگاه می‌کنید، می‌فهمید در آینده هم گرفتن چنین توافقی از هیچ دولت اسرائیلی ممکن نیست. در این مورد به‌خصوص من صراحتا به شما دوستان می‌گویم که معتقدم به‌هیچ‌عنوان هیچ دولت اسرائیلی اجازه شکل‌گیری یک دولت فلسطینی را نخواهد داد. در نتیجه‌گیری‌ام بیشتر به دلایل آن اشاره می‌کنم اما همین را بگویم که اجازه‌ای نخواهد داد. از دید من اصلا امکان ندارد. تصویر شماره15 بیت‌المقدس و وضعیت شهرک‌ها را نشان می‌دهد. در سال 1991 که کنفرانس صلح مادرید برگزار شده، 90 هزار شهرک‌نشین بوده. امروزه بیش از 700 هزار شهرک‌نشین در کرانه باختری و بیت‌المقدس شرقی ساکنند. کوک جمله‌ای به شهرک‌نشین‌ها گفته که خیلی جمله معروفی است. کوک طبق گفته‌هایش معتقد است «ارتش اسرائیل ارتش خداست»، ولی به شهرک‌نشینان می‌گوید همین ارتش خدا اگر آمد سراغ‌تان و مجبورتان کرد از کرانه باختری بروید، با تیر بزنیدش. یعنی می‌خواهم بگویم که چقدر این بحث برایشان جدی است و اصلا کوتاه نمی‌آیند.
چرا نه به معامله قرن؟
بخش بعدی، معامله قرن ترامپ است. در دوران ترامپ خیلی دنبالش بودند ولی با آمدن بایدن خیلی پیگیری نشدند. احتمال اینکه با سرکار آمدن مجدد ترامپ، این طرح و پیگیری اجرای آن در دستورکار قرار بگیرد، وجود دارد. در تصویر شماره 16 طرح را می‌بینید. این نقشه‌ای است که معامله قرن پیشنهاد می‌دهد. قسمت آبی فلسطینی است و بقیه اسرائیلی. همان موقع که در ایران مطرح شد، شبهات مختلف وجود داشت. در دانشگاه دانشجویان مختلفی به من می‌گفتند که چرا فلسطینی‌ها این را نمی‌پذیرند؟ این نقشه از هیچی که بهتر است، همین را قبول کنند و دولت تشکیل دهند. تیم ترامپ هم، جرد کوشنر و خانومش ایوانکا در این طرح خیلی نقش داشتند. خیلی هم به فلسطینی‌ها قول می‌دادند که اگر شما این را بپذیرید، ما کمک خواهیم کرد وضعیت اقتصادی شما بهتر شود. با کشورهای عربی مختلف صحبت کردیم که سرمایه‌گذاری‌های جدی در فلسطین داشته باشند و وعده‌هایی مانند این. این سوال پیش می‌آید حالا فارغ از هر چیزی که در اسلو مطرح شده بود، چرا فلسطینی‌ها و حتی محمود عباس هم حاضر نشدند راجع به این طرح مذاکره کنند؟
چند نکته خیلی کلیدی وجود دارد. متن این نکات در سایت خود کاخ سفید هست. این طرح ترامپ حدود 185 صفحه است. طرح معامله قرن برای فلسطینی‌ها چند نکته کلیدی دارد. اول این است که مبنا و شروع طرح با اسلو است و این در طرح‌های دو دولت،دوملت بعد از اسلو ثابت است. یعنی اسلو دیگر خودش مبناست. آن را مبنا قرار می‌دهند و برخی چیزها را تغییر می‌دهند. در طرح ترامپ اصطلاحی است به نام fact on the ground «واقعیات روی زمین». اینجا واقعیات روی زمین منظور شهرک‌هاست. یعنی فلسطینی‌ها می‌گفتند طبق قطعنامه 242 آن 22 درصد را چرا به ما نمی‌دهید و به قوانین بین‌المللی احترام نمی‌گذارید؟ تیم ترامپ و اسرائیلی‌ها می‌گفتند از سال 1967 تا به الان یک‌سری واقعیات به وجود آمده و ما باید براساس واقعیات پیش برویم. بر همین اساس یک‌سری سیستم‌ها را عوض کردند. مثلا کرانه باختری عملا تکه‌تکه شده و تیم ترامپ گفتند به جای آن بخش ما پایین‌تر در صحرا یک بخش‌هایی را به شما می‌دهیم. بعد می‌بینید این نقشه به‌شدت عجیب‌وغریب است. چرا این نقشه به وجود آمده؟ چون می‌گفتند بزرگ‌ترین شهرک‌ها و بیشتر شهرک‌ها را می‌خواهیم حفظ کنیم. من اندکی از این جلوتر می‌روم. دوباره در این طرح هم موضوع کلیدی همان است که اسلو نداشت. آیا این طرح اجازه تشکیل یک دولت فلسطینی را بالاخره می‌دهد یا نه؟ کل بحث امروز ما همین است. طرح ترامپ برخلاف اسلو1 و 2 ایده‌اش را مطرح می‌کند ولی چهار شرط اصلی می‌گذارد. می‌گوید دولتی که شکل می‌گیرد، دولت فلسطینی باید آزاد و دموکراتیک باشد. انتخابات‌ها و رسانه‌های آزاد داشته باشد و به حقوق بشر احترام بگذارد و… شرط دو هم عمدتا بحث در رابطه با اقتصاد است. طرح را ایوانکا و کوشنر هم نوشته بودند. به اینها Globalist می‌گفتند. خانواده ترامپ خیلی به اقتصاد باز آزاد و نئولیبرال اعتقاد دارند. بحث کردند که اقتصاد فلسطین باید باز باشد و تجارت کند. من تخصصی ندارم که بگویم این شرط خوب است یا نه.
شرط سوم می‌گوید فلسطینی‌ها بایستی تمام برنامه‌ها و تمام مطالب درسی مدارس و همه مطالب دیگر، یعنی جاهای دیگر، در دانشگاه نوشته می‌شود، دانشجو می‌نویسد، خبرنگار می‌نویسد، تمام مطالبی که نفرت را درخصوص اسرائیل منتشر می‌کند یا مخالفت با همسایه (منظور اسرائیل است) ایجاد می‌کند را سانسور کنند و از بین ببرند. یعنی عملا می‌گوید که فلسطینی‌ها دیگر حتی حق ندارند در کتب درسی‌شان راجع به اسرائیل بد بنویسند. جالب این است که در شرط یک اشاره کردند که آزادی بیان و عقیده باشد، بعد در این بخش آن را نقض کردند و صراحتا می‌گویند هرگونه مخالفت با اسرائیل به لحاظ فکری باید ریشه‌کن شود.
شرط چهارم، باز مثل موارد اختلافی که گفتم، می‌گوید این فلسطینی‌ها کنترل پلیسی برای اداره مناطقی که دست‌شان است، خواهند داشت ولی بایستی جمعیت خودشان را خلع‌سلاح کنند. خیلی جالب است. حتی نمی‌گوید دولت اجازه داشتن ارتش ندارد. فراتر از آن است و می‌گوید جمعیت فلسطینی باید خلع‌سلاح شوند. در این دولت باید همه گروه‌های فلسطینی خلع‌سلاح شوند. مساله این است؛ اینکه فلسطینی‌ها این شرایط را عمل کردند یا نه، که با توجه به آن اجازه تشکیل دولت داشته باشند را آمریکا و اسرائیل قضاوت می‌کنند. یعنی فلسطینی‌ها این شروط را اجرا کنند و همه آن چیزهایی که نفرت توزیع می‌کند را از بین ببرند و خلع‌سلاح شوند، نهایتا هم قضاوت با اسرائیل و آمریکاست. من حقوقدان نیستم اما مثل این می‌ماند که دو نفر با هم قراردادی در بحث حل اختلاف امضا می‌کنند، فردی که باید حل اختلاف کند، یکی از همان طرف‌های قرارداد یا محل منازعه است. یعنی اینجا بین اسرائیل و فلسطین خود اسرائیلی‌ها حق وتو خواهند داشت. عملا می‌بینید چیزی که وجود دارد واقعا از اسلو هم بدتر است.
امکان 2 دولت، 2 ملت صفر است
معامله قرن عملا طرحی است که به کلی فلسطینی‌ها را خلع سلاح می‌کند و فلسطینی‌ها باید تسلیم شوند. نه حتی به لحاظ نظامی، حتی به لحاظ فکری، یک قرارداد بسیار بسیار پر چالشی است. من به نتیجه‌گیری برسم. عملا طرح 2 دولت، 2 ملت یک طرح مرده است. به نظر من امکانش، نزدیک به صفر است. بسیار دور از ذهن است که اسرائیل بخواهد حتی در 40 سال آینده اجازه شکل‌گیری یک دولت فلسطینی را بدهد. حداقل از روش دیپلماتیک چنین اجازه‌ای را نخواهد داد. دوستان می‌دانند سال 2005 آریل شارون از غزه عقب‌نشینی کرد و حدود 9 هزار نفر شهرک‌نشین و حدود 21 شهرک را به قول معروف از روی نقشه پاک کرد. این را هم بگویم که شهرک‌نشین‌ها به شارون، پدر شهرک‌نشین می‌گفتند، بسیار آدم تندی هم بود. بزرگ‌ترین شهرک در کرانه باختری به اسم شارون به عنوان «آریل» نامگذاری شده است.
چرا از کرانه باختری عقب‌نشینی نمی‌کنند؟
اینجا سوال پیش می‌آید که اگر آنها عقب‌نشینی کردند، چرا متصور نیستم این کار را در کرانه باختری هم بتوانند انجام دهند؟ اول باید توجه داشت که غزه خیلی با کرانه باختری متفاوت است. کرانه باختری برای اسرائیلی‌ها خیلی مهم‌تر است. گروه‌هایی مثل مذهبی‌های صهیونیست و حتی لیبرال‌ها که نگاه‌های امنیتی و ژئوپلیتیکی دارند، از دیدشان کرانه باختری خیلی مهم است. چرا؟ اگر فرضا اسرائیل از کرانه باختری عقب‌نشینی کند، در نقاط کلیدی یعنی جاهایی که مناطق کلیدی اسرائیل است، تل‌آویو و … خواهد بود. یعنی رسما ارض اسرائیل حدود 9 مایل می‌شود؛ یعنی چیزی حدود 14 کیلومتر. دوستان می‌دانند اسرائیل در حال حاضر عمق استراتژیک خیلی کمی دارد. عقب‌نشینی از کرانه باختری این عمق استراتژیک را فاجعه می‌کند. امروز داشتم به فرودگاه بن‌گوریون نگاه می‌کردم، فاصله‌اش با مرز کرانه باختری کمتر از 10 کیلومتر است. یعنی عقب‌نشینی از کرانه باختری اسرائیل را با یک فاجعه امنیتی روبه‌رو می‌کند. اسرائیلی‌ها به هیچ عنوان حاضر نیستند آنجا را ترک کند. از طرفی برای مذهبی‌های صهیونیست که در دهه‌های اخیر در اسرائیل خیلی گروه تاثیرگذاری شدند، کرانه باختری بسیار ارزش دینی بالایی دارد. محل زادگاه پیامبران و زندگی پیامبران بنی‌اسرائیل بوده است. چنین دیدگاهی نسبت به غزه وجود ندارد. مذهبی‌های صهیونیست از همان اول هم غزه برایشان مانند کرانه باختری خیلی مهم نبود. سر همان عقب‌نشینی 9 هزار نفر از غزه توسط پدر شهرک‌نشینان، مذهبی‌ها مراسمی تشکیل دادند که شارون را برای این کار نفرین و سحر و جادو کنند که طی آن نفرین، ملک الموت سراغ طرف بیاید. اتفاقا چند ماه بعد از آن مراسم، شارون سکته کرد. شارون 2006 سکته کرد و فکر کنم تا 2014 حدود 8 سال در کما بود. مذهبی‌ها می‌گفتند این نتیجه همان کار و مراسم ماست. این را می‌گویم تا بدانید چه دیدگاه‌های تندی دارند. حالا شما بخواهید 700 هزار نفر مسلح را از کرانه باختری خارج کنید؟ عملا یک بحث و کار نشدنی است. من اگر بخواهم چیزی به عنوان جملات آخر بگویم، عملا طرح 2 دولت، 2 ملت طرح نشدنی است. اما اسرائیلی‌ها در عین حال از اوایل دهه 90 مشکلی با مذاکره و حتی یک‌سری توافقات ندارند. در عمل نمی‌گذارند دولت فلسطینی شکل بگیرد اما مذاکره و توافق برایشان فایده دارد. مذاکره و توافق می‌تواند مشکلات‌شان را برطرف کند. برای همین اگر ترامپ بیاید، هیچ مشکلی نخواهند داشت. می‌گویند ما آماده مذاکره هستیم و این مشکل از فلسطینی‌هاست که نمی‌خواهند توافق بکنند. کلا تاکتیک همیشه اینجور بوده است که امتیازات نقد نمی‌دهند؛ امتیاز نقدی که می‌دهند، خیلی محدود است. همیشه قول از آینده می‌دهند و بعد در آینده هیچ کدام از چیزهایی که مطرح شده بود را نمی‌دهند. یک چیز دیگری هم که یاد گرفته‌اند این است که دولت‌های امریکایی که بهشان فشار می‌آورند، با دادن قول در آینده عملا آن دولت‌ها را سرکار می‌گذارند تا دوران‌شان به پایان برسد. برای نمونه اگر یادتان باشد-حتما خاطر دوستان هست- اوباما و نتانیاهو سر شهرک‌نشینان و توسعه شهرک‌ها چالش داشتند و مدتی فریز گذاشتند که سر همان هم بحث است که اصلا چی بود. ولی عملا صهیونیست‌ها می‌دانند اندکی فشار را تحمل کنند، آن رئیس‌جمهور از کاخ سفید بیرون می‌رود و دوباره سیاست خودشان را ادامه می‌دهند. عملا بحث 2 دولت، 2 ملت یک طرح مرده است. طرحی است که من اصلا چشم‌اندازی نمی‌بینم که از طریق هر مدل مذاکره‌ای بخواهد دولت فلسطینی در 22 درصد خاک فلسطین ایجاد شود.
پیش‌بینی شما از آینده چیست؟ فارغ از اینکه چه می‌شود، چه طرحی می‌توان به عنوان جایگزین ارائه کرد؟ طرحی که شدنی باشد؟
سوال واقعا دقیق و خوبی است. ولی جواب خیلی آسان و روشنی ندارد. من گزینه‌های موجود را بگویم. طرح 2 دولت و 2 ملت، راجع‌بهش صحبت کردیم. طرح جایگزین دیگر چیست؟ طرح دیگری است؛ یک دولت که الان خیلی از فعالان‌‌ فلسطینی و جریان جنبش بی‌دی‌اس جهانی (بایکوت اسرائیل) هم عمدتا به دنبال این است. وقتی طرح 2 دولت، 2 ملت دچار‌ افول شد، خیلی از فعالان در دنیا به دنبال طرح یک دولت هستند. این طرح این است که یک دولت باشد در تمام خاک فلسطین و همه حق رای داشته باشند؛ هم اسرائیلی‌ها و هم فلسطینی‌ها. این طرح هم براساس مبانی غربی است. یعنی بر اساس لیبرال‌دموکراسی است. نمی‌توان سیستمی داشت که برخی حق رای داشته باشند و برخی نداشته باشند. سوای بحث دین و نژاد و اینها مانند کشورهای دیگر که آزادی دین وجود دارد و نژادهای مختلف با هم همزیستی مسالمت‌آمیزی دارند، ما هم باید سعی کنیم اینجا همان مدل را ایجاد کنیم. در ارائه طرح‌، برای خیلی از غربی‌ها هم جذاب است، چرا‌که بر اساس ارزش‌هایشان است. اما آن طرح هم به هیچ عنوان امکان به واقعیت پیوستن ندارد. چرا؟ به‌خاطر اینکه ما الان ترکیب جمعیتی که آنجا داریم به این شکل است: ما حدود 2 میلیون و 200 فلسطینی در غزه داریم. حدود 3 میلیون در کرانه باختری داریم. حدود 2 میلیون فلسطینی داریم که پاسپورت اسرائیلی دارند؛ یعنی فلسطینی‌های 1948. همین الان جمعیت یهودی‌های اسرائیل هم حدود 7 میلیون و 200 است. تازه در خیلی از مطالب که آدم می‌خواند، تحیلیل‌شان این است که فلسطینی‌ها اندکی بیشتر هستند. یعنی اگر این طرح همین الان هم اجرا شود، این دولتی که حالا اسمش هر چیزی که باشد، عملا نخست وزیر و دولت آینده‌اش یک دولت فلسطینی و بلکه مسلمان خواهد بود. حالا شما به این اضافه بکنید فلسطینی‌هایی که اخراج شده‌اند و طبق قطعنامه 194 سازمان ملل، حق بازگشت دارند. آنها هم حدود 7 میلیون نفر هستند. یعنی اگر برگردند، بیش از 14 میلیون فلسطینی و 7 میلیون یهودی خواهند ماند و این عملا یعنی مرگ صهیونیسم. ما صهیونیست‌های چپ داریم که مثلا به حزب مرت رای می‌دهند و حتی از طرح 2 دولت و 2 ملت دفاع می‌کنند ولی حتی آنها هم این طرح یک دولت را نمی‌پذیرند؛ چون عملا یعنی پایان صهیونیسم و اسرائیل.
گزینه سوم این است که طرح دو دولت، دو ملت انجام شود و نه طرح یک دولت و همین سیستم پیش‌برود. همین سیستمی آپارتاید ادامه پیدا کند. به‌نظر من این از همه متحمل‌تر است، یعنی عملا ما راه‌حلی نخواهیم داشت. چیزی که من از آینده می‌بینم، همین جنگ و درگیری خواهد بود و فلسطینی‌ها به حق و حقوق‌شان از طریق مذاکره نخواهند رسید.
بالاخره هفت‌میلیون انسان هستند که هیچ‌چیز ندارند. درنهایت برای اینها باید یک اتفاق بیفتد یا می‌گوییم این غده تا ابد باقی می‌ماند یا به یک نقطه تعادلی می‌رسد. جوانان در دنیا زیربار حرف‌های موعودگرایانه اسرائیلی نخواهند رفت. نظرسنجی‌ها در آمریکا هم این را خوب نشان می‌دهد که درصد حمایت زیر 30 ساله‌ها از فلسطینی‌ها بیشتر از اسرائیل است. شما نقش این امر را چطور می‌بینید و به‌نظر شما درنهایت چه خواهد شد؟
حرف شما را قبول دارم که این مساله واقعا برای همه هزینه‌زاست اما فکر نمی‌کنم در کوتاه‌مدت یا حتی میان‌مدت، طرح و تغییری جدی ببینیم. در اینکه سناریوهای جدید بخواهند تعریف شوند به‌نظر من توازن قدرت باید تغییری جدی پیدا کند. اگر توازن قدرت به‌نفع اسرائیلی‌ها باشد این احتمال وجود دارد که مانند پاکسازی نژادی 78 درصد، این 22 درصد را هم پاکسازی کنند. اگر کفه ترازو به‌نفع فلسطینی‌ها سنگین شود، ممکن است سناریوهای جدیدی اینجا محتمل شود اما این مساله خیلی زمان می‌برد. در بحث افکار عمومی صددرصد با شما موافق هستم. چند هفته پیش دیدید که پارلمان کانادا تحریم تسلیحاتی برای اسرائیل گذاشت. من خیلی تعجب کردم، چون لابی اسرائیل در کانادا خیلی‌قوی است. من اصلا فکر نمی‌کردم این را ببینم و این نتیجه تغییر جدی افکار عمومی در کاناداست. در کشورهای اروپایی مانند انگلیس هم این را می‌بینیم اما کشور کلیدی آمریکاست. تغییرات آمریکا هنوز خیلی‌جدی نیست. سرجمع در نظرسنجی‌های آمریکا می‌بینید مردم هنوز بیشتر طرفدار اسرائیلی‌ها هستند تا فلسطینی‌ها. این را در جوان‌ها متفاوت‌تر می‌بینیم. مگر اینکه این جوانان سیاست را در دست بگیرند و تغییر نسلی صورت بگیرد، یک یا دو نسل عوض شود و ما تغییر جدی در سیاست آمریکا ببینیم. تغییر جدی در سیاست آمریکا می‌تواند یکی از عوامل تغییر قدرت باشد و تغییر جدی ایجاد کند. من این را برای 10 تا 15 سال آینده متصور نیستم و به نظرم زمان بیشتری نیاز دارد.
اگر از یک زاویه دیگر نگاه کنیم طرح اسرائیلی‌ها این است که فلسطینی‌ها را کوچ بدهند و پناهنده جدید تولید کنند و یک‌سری پاسپورت اسرائیل و اردن و مصر بگیرند. اگر اسرائیل به‌دنبال این راه باشد، چطور می‌توان تحلیل کرد؟ اگر این وضع و جنگ ادامه پیدا کند، فلسطینی‌ها با جنایت‌های اسرائیل از بین می‌روند.
قطعا چنین طرح‌هایی که وجود دارد حتی برخی بحث می‌کنند که جزایر مصنوعی برای فلسطنیی‌ها ایجاد شود. از قبل هم مذهبی‌های صهیونیست هستند. بن گوریون نامه معروفی به پسرش دارد که می‌گوید فلسطینی‌ها باید بروند ولی ما برای این کار نیاز به زمان مناسب داریم و این زمان مناسب همیشه جنگ است. جنگ همیشه فرصتی برای اسرائیل ایجاد می‌کند که این کار‌ها را انجام بدهند. ما تغییراتی نسبت به سال 48-47 داریم. الان به‌نظرم خود فلسطینی‌ها خیلی‌حساس هستند که این چیزها را نپذیرند. بیشتر فلسطینی‌ها حاضر نیستند با پول و وعده پاسپورت، سرزمین‌شان را ترک کنند. الان جامعه جهانی مثل 1948 نیست که اسرائیل بخواهد به‌راحتی هر کاری کند. حرف از کوچ اجباری که می‌شود، حتی صدای آمریکا هم درمی‌آید. می‌خواهم بگویم کوچ اجباری نسبت به دهه 40 میلادی خیلی دشوار‌تر است. سناریو دشواری است، هرچند نمی‌توان به‌طور کامل آن را رد کرد.

 

فاطمه بریمانی

دیدگاهتان را بنویسید