اخبار و گمانهزنیهایی که در چند روز اخیر پیرامون تمایل آمریکا به انعقاد توافق هستهای جدید با ایران مطرح و هدف آن جلوگیری از جنگ عنوان شده است، شاید برای برخی مطلوب و گرهگشا تلقی شود؛ افرادی که معتقدند توافق با آمریکا بر سر مسئله هستهای – چه بازگشت این کشور به برجام و چه رسیدن به توافق جدید – هم اقتصاد ایران را که بهواسطه تحریمها فشارهای زیادی را متحمل شده، سر و سامان داده و هم امنیت منطقهای را برقرار خواهد کرد. اگرچه دکترین امنیتی ایران درونزا بوده و بر پایه مولفههای خارجی استوار نیست و به فاکتورهایی چون تحریم یا توافق بستگی ندارد اما طبیعی است که آسیبپذیری اقتصاد ایران میل عمومی برای رسیدن به توافق با غرب را به شکل فراگیری ایجاد کند؛ اشتیاقی که علاوه بر جامعه و افکار عمومی تمامی دولتها حتی دولت فعلی را هم در بر میگیرد و مشاهده شد که در تابستان ۱۴۰۱ مذاکرات احیای برجام بهشکلی جدی پیش رفته و حتی فاصله کوتاهی هم تا توافق وجود داشت که شرایط اجتماعی ایران، التهابات خیابانی شهریور آنسال به بعد و همچنین زیادهخواهی ایالات متحده، این قضیه را ناتمام گذاشت.
حالا و پس از کشقوسهای فراوان، زمزمههایی از احتمال امضای توافق ایران و آمریکا و رسیدن به راهکاری مشترک برای کاهش منازعات بهگوش میرسد؛ مسئلهای که علاوه بر گزارشهای رسانههای غربی نشانههایی از آن در صحبتهای وزیر امور خارجه کشورمان هم دیده میشود و از همین رو و پس از طیکردن این مسیر و رسیدن به نقطه کنونی باید قصه پرغصه چالشهای ایران و غرب را بازخوانی کرده و بهشکل کلان و با نگاه فراختری به این مسئله نگاه کنیم تا آسیبهای متحملشده گذشته تکرار نگردد.
بهفرض قبول پیشفرض اثرات محسوس توافق با آمریکا و مزیتهای نسبی آن برای اقتصاد ایران، پرسش بسیار مهمتری که در این بین وجود دارد این است که منافع ملی ما چگونه تعریف میشود؟ آیا تندادن به توافقهایی که در دولتهای مختلف امکان نقضشدنش وجود دارد و بر اساس منافع حزبی و سیاسی دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا تعیین وضعیت میشود، گرهای از چالشهای تو در توی اقتصاد ایران باز خواهد کرد؟ اگر برجام در عالیترین شکل خود و به فرض بازگشت به سال ۲۰۱۵ اجرایی شود تحریمها را بهشکل ساختاری از بین میبرد یا صرفاً حکم مسکنی را خواهد داشت که به اقتصاد ایران تزریق میشود و حتی با وابستهکردن اقتصاد، مقدمهای برای امتیازگیری کلان غرب از ایران خواهد شد؟
برخلاف معتقدین به برجام و کسانی که در بیان مزایای آن اغراق میکنند، بارزترین مزیت این توافق لمس و تجربه مواجهه مستقیم با غرب و آگاهی از چگونگی کنشورزی آنان بود. برجام نشان داد که اولاً رویارویی با غرب باید از موضع قدرت و با دستان پر صورت پذیرد و ثانیاً نباید با رویکردی تقلیلگرایانه به تعامل با آمریکا و اروپا روی آورد. فروکاست خواستههای ایران به مباحثی چون رفع تحریمهای بانکی، نفتی و … آورده چندانی برای ایران ندارد چون در سالهای پس از تحریم، اقتصاد ایران به هر روی خود را با شرایط تحریمی تطبیق داده و اگرچه با مصائب زیاد اما نیازهای خود را مرتفع میسازد.
لازم است که ضمن برخورداری از مولفههای قدرتساز و ویژگیهایی که میدان عمل دیپلماتهای ایران را در مذاکرات باز میکند، رویکرد اصلی بهسمت انعقاد توافقنامهای باشد که علاوه بر مزیتهایی ذاتی، دارای دوام و ماندگاری بوده و با اراده دولتهای آمریکا از بین نرود. حتی تصویب هر نوع توافق آمریکا با ایران در کنگره و تبدیلشدنش به قانون هم تضمین ماندگاری آن نخواهد بود چون با تغییر ترکیب کنگره ممکن است همان قانون مصوب این نهاد هم لغو شود.
بنابراین منطقیترین راهکاری که میتواند ضمانت هر توافقی با غرب و آمریکا را تضمین کند، امکان بازگشت به همان نقطه قبل از توافق در کوتاهترین زمان ممکن است. اگر چالش اصلی ایالاتمتحده با ایران در برهه کنونی را مسئله هستهای در نظر گیریم، این اطمینان باید وجود داشته باشد که در صورت نقض توافق و برهمزدن میز بازی توسط غرب و آمریکا، برنامه هستهای ایران به همان نقطه پیشین بازگشته و حتی فراتر از آن به پیش خواهد رفت و به نظر این یگانه راه بقای هر توافق احتمالی است.
سعید ونکی