بریتانیا همچنان دارای منافع استراتژیک در مناقشه اسرائیل و فلسطین است و در صورت تمایل میتواند از آنها استفاده کند. بریتانیا هم مشوق های دیپلماتیک مانند ادامه حمایت از اسرائیل منزوی شده را دارد و هم از اهرم های فشاری مانند تحریم های بیشتر یا توقف (عمدتاً نمادین) فروش تسلیحات به اسرائیل برخوردار است.
اندیشکده انگلیسی چاتم هاووس در تازه ترین نوشتار تحلیلی به سراغ تاثیر حضور دیوید کامرون در وزارت خارجه بریتانیا بخصوص در میانه جنگ اسرائیل در نوار غزه رفته و می نویسد: انتصاب دیوید کامرون به عنوان وزیر خارجه یک اقدام جسورانه و غافلگیرکننده از سوی نخست وزیر ریشی سوناک بود. واکنشهای اولیه بر پیام این بازگشت برای سیاست داخلی بریتانیا متمرکز بود، اما ورود نخستوزیر سابق به خیابان کینگ چارلز نشاندهنده تغییر رویکرد در سیاست خارجی بریتانیا بود. کامرون انرژی و هدفمندی را به امور بینالمللی و حوزه سیاست خارجی بریتانیا تزریق کرده است. این در هیچ کجا به اندازه بحران اسرائیل و فلسطین که کامرون به دنبال ایفای نقش برجستهتر در آن بوده است، آشکار به نظر نمیرسد.
اما، پس از سالها بیعلاقگی نسبی به خاورمیانه و شمال آفریقا (MENA)، آیا این تعامل مجدد تأثیری دارد؟ آیا این بخشی از یک استراتژی گسترده تر بریتانیا است و آیا بریتانیا هنوز ظرفیت و نفوذ برای تأثیرگذاری بر منطقه را دارد؟
محرک جدید؟
پس از استعفای کامرون از نخست وزیری در سال 2016، بیشتر بحث ها در حوزه سیاست خارجی بریتانیا به مسئله خروج این کشور از اتحادیه اروپا یا همان برگزیت متمرکز بود. پنج وزیر خارجه بریتانیا از ژوئیه 2016 تا ورود کامرون در نوامبر 2023 هیچ نقش معناداری در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا ایفا نکردند. بریتانیا یکی از حامیان سرسخت اوکراین بود و همینطور هم باقی ماند اما خاورمیانه و شمال آفریقا ، یک مکان استراتژیک کلیدی که بریتانیا به طور سنتی در آن تأثیرگذار بوده مورد توجه آنچنانی قرار نگرفته است.
با این حال، با گذشت چهار ماه از دوره حضور کامرون در وزارت خارجه بریتانیا، او تلاش کرده تا حضور خود را از طریق دیپلماسی سطح بالا در مورد اسرائیل و فلسطین به نمایش بگذارد بخصوص با مشارکت در طراحی طرحهایی برای «روز پس از» پایان جنگ در غزه.
بریتانیا به طور گسترده از حق اسرائیل برای حمله تلافی جویانه علیه حماس پس از حملات 7 اکتبر حمایت میکند و در اقدامی چالش برانگیز بودجه خود را برای صندوق امداد فلسطینی سازمان ملل، آنروا، قطع کرد. اما کامرون به طور همزمان از اسرائیل خواسته تا کمک بیشتری به غزه ارائه بدهد و از آمریکا در تحریم تعداد محدودی از شهرک نشینان کرانه باختری پیروی کرد.
او همچنین پیشنهاد کرد که بریتانیا ممکن است قبل از توافق بر سر یک توافق صلح جامع، کشور فلسطین را به رسمیت بشناسد . موضعی که یک انحراف بزرگ از سیاست موجود در لندن به حساب می آید.
فراتر از غزه، بریتانیا در حمله هوایی به یمن به ایالات متحده پیوست و ایفای نقش مشترک ایالات متحده و بریتانیا را در دریای سرخ برای مقابله با حمله حوثی ها به کشتی های بیشتر برعهده گرفت.
فقدان استراتژی
با این حال، علیرغم انرژی کامرون، به نظر نمی رسد که این بخشی از یک استراتژی گسترده تر سیاست خارجی باشد. واکنش بریتانیا به غزه و تحولات در خاورمیاه و شمال افریقا به طور کلی واکنشی است و بریتانیا در خط مقدم بحث درباره آنچه در آینده رخ خواهد داد نیست. بخشی از این مشکل ریشه در بحث های ساختاری دارد. بریتانیا به دلیل برگزیت، اختلافات داخلی و کاهش ظرفیت اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی تضعیف شده است . از سوی دیگر غرب به طور کلی نسبت به گذشته نفوذ کمتری در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا دارد و بریتانیا نیز پس از سست شدن روابط با اتحادیه اروپا، نفوذ کمتری در بلوک کشورهای اروپایی دارد. علاوه بر این، بریتانیا پس از خروج از اتحادیه اروپا، وزن بیشتری بر روی «روابط ویژه» با ایالات متحده گذاشته و همین مسئله قدرت مانور بریتانیا را کاهش داده است.
برخی معتقدند که کامرون از خود تصویر یک خارجی سودمند را برای سیاست امریکا در غزه نشان داده و پیشنهاداتی مانند پیشنهاد به رسمیت شناختن فلسطین را به عنوان راهی برای تحت فشار قرار دادن اسرائیل از طرف ایالات متحده مطرح کرده است. این ممکن است درست باشد، اما همچنان نشان میدهد که چگونه سیاست بریتانیا در خاورمیانه و شمال افریقا عمدتاً مشروط به رویکرد ایالات متحده است. سیاست داخلی بریتانیا اهمیت دارد. انتخابات عمومی قریب الوقوع به ناچار دست بریتانیا را برای توسعه یک رویکرد استراتژیک در منطقه محدود می کند.
منافع و اهرم ها
علیرغم این محدودیتها، بریتانیا همچنان دارای منافع استراتژیک در مناقشه اسرائیل و فلسطین است و در صورت تمایل میتواند از آنها استفاده کند. بریتانیا هم مشوق های دیپلماتیک مانند ادامه حمایت از اسرائیل منزوی شده را دارد و هم از اهرم های فشاری مانند تحریم های بیشتر یا توقف (عمدتاً نمادین) فروش تسلیحات به اسرائیل برخوردار است.
لندن علاوه بر اینکه می خواهد اطمینان حاصل کند که نزدیک به ایالات متحده باقی می ماند، علاقه بیشتری به حل و فصل مناقشه و جلوگیری از سرباز کردن دوباره آن در آینده دارد. جنگ غزه، تا کنون، برای غرب در جنوب جهانی تبعات منفی بسیاری داشته است.
بسیاری در جنوب جهانی (و فراتر از آن) آن را یک جنگ امپریالیستی با دولت های غربی می دانند که به حملات اسرائیل به جمعیتی که اکنون در معرض خطر قحطی “قریب الوقوع” هستند، کمک می کنند. چین و روسیه هم در این صحنه همراه شده و غرب را همدست اسرائیل معرفی می کنند. یکی از راه های کاستن از تندی این فضا علیه غرب در مسئله جنگ غزه می تواند برعهده گرفتن کمک های فزاینده به نوار غزه باشد.
به عنوان نخست وزیر، کامرون در قانون مقرر کرده بود که بریتانیا 0.7 درصد از درآمد ناخالص ملی (GNI) را برای کمک به سایر کشورها هزینه کند. با این حال، پس از اینکه جانشین های وی این هزینه را به 0.5 درصد کاهش دادند و وزارت توسعه بینالمللی را با وزارت امور خارجه و مشترک المنافع ادغام کردند، بریتانیا دیگر آن «ابرقدرت در حوزه کمکرسانی» نیست که کامرون امیدوار بود باشد.
با این حال، در حالی که دیوید لامی، وزیر امور خارجه در سایه، اشاره کرده که یک دولت برآمده از حزب کارگر یک نماینده در امور خاورمیانه منصوب خواهد کرد اما نشانههای کمی وجود دارد که نشان دهد حزب کارگر تاکید بیشتری بر منطقه خواهد داشت. علاوه بر این، با چالشهایی که ممکن است از ریاستجمهوری دوباره دونالد ترامپ در آمریکا ناشی شود، رویکرد کنونی بریتانیا که بر سرمایه گذاری بر واشنگتن متمرکز است، مملو از ریسک است.