بازگشت نئومرکانتلیسم به عرصه سیاست خارجی دولت بایدن

در حالی که چین برای چند دهه از استراتژی نئومرکانتلیستی برای افزایش نفوذ و قدرت خود استفاده کرده و ایالات متحده آمریکا نیز با ظهور ترامپ عصری به نام نئومرکانتلیسم را تجربه کرده است، اما به طور کلی ایده های نئومرکانتلیستی در غرب بسیار قدرتمند شده‌اند. این تغییر پارادایم در آمریکا حتی در دولت بایدن نیز بارز بوده است. هم جمهوری خواهان و هم دموکرات‌ها از ظهور یک چین قدرتمند می‌ترسند.

از سال 1945 میلادی نظمی در جهان پی ریخته شد که در پی آن حمایت از تجارت آزاد یکی از پایه‌های اصلی استراتژی کلان آمریکا در جهان و مناطق به شمار می‎آمد و کشورهایی که این اصل را نادیده می گرفتند مشمول تحریم قرار می ‌گرفتند. فروپاشی نظام دو قطبی نیز به تغییر این اصل منجر نشد، بلکه در سیاست خارجی آمریکا در دوره بوش پدر در چارچوب «نظم نوین جهانی»، و بعد استراتژی «گسترش» بیل کلینتون، و «جهانی شدن»، این اصل با شدت بیشتری مورد تأکید قرار گرفت. به طوری که تاسیس سازمان تجارت جهانی در همین راستا ارزیابی می‌شد. بعد از 11 سپتامبر 2001 و در چارچوب مبارزه با تروریسم و حمله آمریکا به عراق و افغانستان نیز، این اصل کلیدی مورد توجه بوده است که همواره می‌بایستی تجارت آزاد باشد و کشورهایی که این اصل را نادیده می‌گیرند بایستی مجازات شوند.

در حالی که به مدت بیش از 70 سال، تجارت آزاد ایده اصلی آمریکا و غرب بوده است، اما ظهور ترامپ این اصول را به چالش کشید به طوری که برخی از ناظران، ظهور وی را آغازی بر «عصر نئومرکانتلیسم» در آمریکا نامیدند. ترامپ پس از ورود به کاخ سفید به جنگ تجاری با چین رفت. نفتا (معاهده تجارت آزاد آمریکای شمالی)، شراکت ترانس پاسفیک TPP، ناتو و توافق نامه تجارت آزاد آمریکا و کره موسوم بهKORUS  را کنار گذاشت و تعرفه فولاد را تا 25 درصد، و تعرفه آلومینیوم را تا 10 دصد افزایش داد. پس از آن برخی از کشورهای دیگر از جمله چین و اتحادیه اروپا نیز به این سیاست مرکانتلیستی رو آوردند. کمیسیون اروپا در سال 2017، به طور رسمی اعلام کرد که در جهت توانمند سازی شهروندان و بهبود اقتصاد مناطق و استفاده بهتر از فناوری، سیاست صنعتی را در دستور کار قرار داده است. در قالب این سیاست ها مجموعه ای از اقدامات تجاری مانند افزایش تعرفه ها نیز اجرا شد. این موجب شد تا حجم تجارت جهانی در خلال سالهای اخیر کاهش یاید.

چین نیز در سال های اخیر نئومرکانتلیسم را به عنوان استراتژی اصلی خود برگزیده است. بسیاری ترجیح چین بر روابط دوجانبه با کشورهای حوزه بریکس را مبتنی بر اهداف ژئوپلیتیک و در راستای نئومرکانتلیسم ارزیابی می‌کنند. همچنین، آنان ابتکار یک کمربند یک جاده را تلاش دولت چین با هدف بدست آوردن منافع اقتصادی نامتقارن به قیمت رقبا تحلیل می‌کنند. گفته می‌شود که ترویج ملی‌گرایی، ذخیره سازی طلا، تلاش برای تعادل پرداخت مطلوب از طریق دستکاری نرخ ارز، افزایش تعرفه‌های صادراتی و سایر حمایت‌های تجاری، بخش بسیار مهمی از استراتژی نئومرکانتلیسم چین برای بدست گرفتن بازارهای جهانی است.

در حالی که چین برای چند دهه از استراتژی نئومرکانتلیستی برای افزایش نفوذ و قدرت خود استفاده کرده و ایالات متحده آمریکا نیز با ظهور ترامپ عصری به نام نئومرکانتلیسم را تجربه کرده است، اما به طور کلی ایده های نئومرکانتلیستی در غرب بسیار قدرتمند شده‌اند. این تغییر پارادایم در آمریکا حتی در دولت بایدن نیز بارز بوده است. هم جمهوری خواهان و هم دموکرات‌ها از ظهور یک چین قدرتمند می‌ترسند. گفتمان غالب در وزارت خزانه‌داری و بازرگانی بر مقابله با تهاجم غیرقانونی روسیه، کنترل صادرات فناوری به چین و حمایت از دوستان و ایجاد یک کمربند دور چین دور می‌زند. در اظهارات مقامات دولت بایدن، مضامین آشنای نئومرکانتلیستی گنجانده شده است. به عنوان مثال، جک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن در آوریل 2023 در مؤسسه بروکینگز، امنیت ملی و سیاست صنعتی را به عنوان چراغ راهنمای تجارت آمریکا اعلام کرد. وی اظهار داشت: «توافق‌نامه‌های تجاری پس از جنگ جهانی دوم کمک چندانی به بهبود زندگی آمریکا نکرده است. حداکثر به جای افراد شاغل، تنها آمریکایی‌های ثروتمند را ثروتمند تر کرده است». به همین دلیل وی، پیشنهاد «توافق‌نامه‌های تجاری مدرن به جای قراردادهای قدیمی تجارت آزاد برای دستیابی به اهداف آمریکا در قرن بیست و یکم» را داد. نماد «توافق‌نامه‌های تجاری مدرن» نیز چارچوب اقتصادی هند و اقیانوسیه است. در اظهارات سالیوان همچنین این دیدگاه مورد تأکید قرار گرفته است که متحدان آمریکا می‌بایستی یارانه‌های سنگین آمریکا حتی زمانی که سرمایه‌گذاری خصوصی را در سواحل ایالات متحده جذب می‌کنند، پذیرا باشند. امنیت ملی به طور کلی باید بر نیروهای بازار اولویت داشته باشد. این دیدگاه سالیوان مورد تشویق کلاید پرستوویتز ۱، مقاله نویس مستقل، و تاد تاکر۲ ، از مؤسسه روزولت قرار گرفت. اورن کاس۳  از امریکن پروگرس ۴، اظهار داشت که «جداسازی ۵» ضروری است (Hufbauer, June 4, 2024).

علاوه بر این، در سخنرانی‌های جک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن و جانت ویلن، وزیر خزانه‌داری، بر نیاز به ایجا مشاغل تولیدی با درآمد خوب در آمریکا و افزایش انعطاف پذیری اقتصاد در برابر شوک‌های خارجی تأکید شده است. در مجموع، سیاست اقتصادی خارجی بایدن برای طبقه متوسط به معنای مداخله بیشتر دولت و اشتیاق بسیار کمتر برای تجارت آزاد و جهانی سازی است. سیاست‌های مرکانتلیستی که اندیشه و سنت مسلط قرن هجدهم و نوزدهم بوده است که تجارت را به منزله بازی برد-باخت تلقی می‌کرد، اکنون در حال بازگشت هستند. جهان شاهد یک لحظه نئومرکانتلیستی به ویژه در آمریکا است. ایده‌های تجارت آزاد که از زمان پایان جنگ سرد بر گفت‌وگوهای اقتصادی جهانی مسلط بودند، جایگزین ایده‌های فراجهانی سازی شده‌اند. بازگشت یک دیدگاه قدیمی است که رونق دولت‌ها را به قدرت نظامی، صنعتی، مالی یا تکنولوژی آنها مرتبط می‌کند و از سیاست تجاری به عنوان ابزاری برای تأمین این اهداف استفاده می‌کند. دولت‌ها آگاه هستند که تکه تکه شدن اقتصاد جهانی هزینه‌های اقتصادی قابل توجهی را در پی خواهد داشت. با این حال، اهدافی مانند امنیت اقتصادی، خودمختاری انرژی، انعطاف پذیری زنجیره‌های تأمین یا برتری فناوری، امروزه در طراحی سیاست‌های اقصادی داخلی و خارجی بیشتر از پذیرش بازارهای آزاد و حفظ اقتصاد جهانی مبتنی بر قوانین، جذلبیت و طرفداری بیشتر برای قدرت‌های بزرگ دارد. نارضایتی از نابرابری‌های ناشی از جهانی شدن در دهه‌های گذشته، مشروعیت مداخله دولت‌ها در اقتصاد را افزایش داده است. اولویت‌ها امروزه تغییر کرده و ژئوپلیتیک بر اقتصاد برتری یافته است. البته این به این معنا نیست که جهان به سمت جهان زدایی در حال حرکت است. صحبت از حمایت از اقتصاد داخلی در برابر تکانه‌های بیرونی و کسب بازار برای پیروزی است.

 

 

دکتر مجید روحی دهبنه

دیدگاهتان را بنویسید