محور تغییر نظم جهانی، تغییر محور تمایلات بشری است. آن کسی که بیشترین تأثیر و هدایتگری را در تغییر محور تمایلات بشر دارد، نظم آینده جهانی را میسازد. از یک طرف اسلام و پیامهای معنویتگرایی، آزادیخواهی و عدالتطلبی آن به دلیل سازگاری با فطرت انسانها و از طرف دیگر الگوهای عدالت و آزادی که بلوک شرق یا سرمایهداری معرفی کردهاند، در تجربه عملی نخنما شدهاند و اعتماد بشری به اینها رو به کاهش است، به همین میزان، زمینه برای آن که محور تمایلات بشری تغییر یافته و به دست اسلام قرار گیرد، فراهم شده است.
طی چند ماه گذشته و در پی کشتارهای بیرحمانه رژیم صهیونیستی پس از عملیات طوفانالاقصی، برخی از کارشناسان مسئولیت این رخدادهای تلخ را متوجه آمریکا کرده و معتقدند که آمریکا کلید حل این بحران است. این رویکرد، پرسشی را در ذهن ایجاد میکند که مگر سنخ روابط میان اسرائیل و آمریکا چگونه است؟ از طرف دیگر اگر بخواهیم لابی یهود را نیز به صحنه وارد کنیم، نسبت میان سرمایهداری جهانی با این دو کشور چگونه خواهد بود؟ همچنین با توجه به آغاز حرکت انقلاب اسلامی در لایه نظم نوین جهانی، سطح و مقیاس درگیری ایران با رژیم صهیونیستی چگونه است؟ چرا ما از همان ابتدای آغاز حرکت انقلاب اسلامی در سال ۱۳۴۲، مسئله فلسطین را به نحو بسیار جدی مورد توجه قرار دادیم؟ ما در گفتگو با حجتالاسلام دکتر علیرضا پیروزمند به دنبال یافتن پاسخ این سؤالات هستیم. ایشان قائممقام فرهنگستان علوم اسلامی و استاد دانشگاه باقرالعلوم هستند. در ادامه مشروح این مصاحبه را بخوانید.
بهعنوان سؤال نخست، شما ماهیت رژیم صهیونیستی را چگونه تحلیل میکنید؟ ما با چگونه موجودیتی مواجه هستیم؟
موجودیت اسرائیل را در یک مقیاس تمدنی باید تحلیل نمود و آن مقیاس این است که پس از جنگ جهانی دوم، تمدن غرب تلاش کرد تا چتر خویش را در عرصه گیتی گستردهتر پهن کرده و بقای خود را با تکیه بر منافع دنیا به ویژه کشورهای اسلامی تضمین کند.
پیروزمند: من با این سؤال شروع میکنم که آیا اسرائیل واقعاً یک دولت ولو غاصب در یک نقطه جغرافیایی است که میخواسته گروههای مذهبی را گرد هم جمع کند یا اسرائیل اردوگاه فتنهانگیزی غرب در دنیای اسلام است که از این طریق عاملی برای چپاول و ایجاد تفرقه بوده است؟ یا حتی گزینه سومی وجود دارد که مسئله را چیزی غیر از این دو تفسیر میکند؟
نظر بنده این است که پس از جنگ جهانی دوم و تقسیم کشورهای اسلامی میان قدرتهای بزرگ، این تقسیم کشورها، زمینه شکلگیری نظم جدید جهانی را ایجاد کرد. کشورهای فاتح جنگ جهانی دوم این حق را برای خود قائل بودند که بهعنوان ملک خود دنیا را تقسیم کرده و کشورهایی که از منظر آنها جزء جبهه نازیها بوده و مغلوب شدهاند، گویی سرزمین تصرفی آنها بوده و میخواستند که آن کشورها را مانند غنیمت میان خود تقسیم کنند. شکلگیری اسرائیل در چنین وضعیتی است. این یک منظرة تاریخی است؛ اما این بحث تاریخی را باید قدری عمیقتر کنیم و بگوییم که نظام سرمایهداری با محوریت آمریکا و انگلیس چگونه تلاش کرد تا چتر خود را در اقصینقاط جهان پهن کند و جغرافیای سیاسی کره زمین را بر اساس منافع خود و بقای نظام سرمایهداری آرایش دهد.
القاعده، داعش، اسرائیل و دیگر دوستان…
پس پیشفرض نخست بحث ما این شد که نظام سرمایهداری پس از جنگ جهانی دوم به دنبال ایجاد آرایشی جدید در دنیا بود که بتواند حیات و بسط خود را تضمین کند. رفتار نظام سرمایهداری را باید با اصل دیگری تحلیل کرد و آن هم این است که نظام سرمایهداری تلاش دارد در هر جغرافیایی و با هر قومی، از نقطه مزیت آنها استفاده کرده و سعی کند آنها را با همان نقطه مزیت در راستای اهداف خود تنظیم کند. این هنر نظام سرمایهداری است.
با این اصل روشن میشود که چرا سرمایهداری در دنیای اسلام، القاعده و داعش را حمایت میکند. ظاهر قضیه این است که داعش و القاعده هیچ سنخیتی با غرب و مکاتب آن ندارند، بلکه بالعکس ظاهراً بسیار هم با مظاهر تجدد مخالفند. اما چرا گروههایی از این دست که شورشی و تروریستی محسوب میشوند از سوی غرب حمایت مستقیم دریافت میکنند؟ این نمونهها به دلیل همین نکتهای است که عرض کردم. حالا باید امتداد همین رویکرد و نمونهها را گرفته و به عقب برویم تا بهعنوان یک راهبرد در فهم نفوذ سرمایهداری بعد از جنگ جهانی دوم به کار بگیریم. شکلگیری اسرائیل را نیز بر همین اساس میتوان تحلیل نمود.
یهود یک ایده مذهبی در درون خود داشت که باید روزگاری حکومت از بحر تا نهر را در ارض مقدس فلسطین داشته باشیم. نظام سرمایهداری از این تعلق مذهبی و جغرافیایی و این ایده که بیتالمقدس متعلق به ماست و خواستگاه رویش یهود است، استفاده کرد تا از آن بهمنظور تغییر نظم جهانی بهره ببرد.
میخواهم بگویم که موجودیت اسرائیل را در یک مقیاس تمدنی باید تحلیل نمود و آن مقیاس این است که پس از جنگ جهانی دوم، تمدن غرب تلاش کرد تا چتر خویش را در عرصه گیتی گستردهتر پهن کرده و بقای خود را با تکیه بر منافع دنیا به ویژه کشورهای اسلامی تضمین کند.
پس از منظر شما اسرائیل جزء یکی از قطعات پازل نظم نوین جهانی سرمایهداری است؟
پیروزمند: بله این یعنی خود اسرائیل و خود یهود هم بازیخورده سرمایهداری جهانی هستند، مانند القاعده که بازیخورده است؛ لذا ما موجودیت اسرائیل را نه یک موجودیت صرفاً امنیتی یا سیاسی، بلکه در یک مقیاس تمدنی باید دید.
یهودیها بازیخورده رهبران خود هستند
با این تفسیر شما نسبت میان یهود و سرمایهداری جهانی را چگونه میبینید؟ بحث لابی جهانی یهود و تسلط آن بر آمریکا را تا چه حد جدی میدانید؟
پیروزمند: این پرسش به موقعی بود. مراد من از آنکه میگویم خود یهود نیز بازی خورده، قوم یهود است، اما خود سردمداران یا رهبران یهودی معرکهگردان این قضیه بوده و هستند. ما با یک تمدن به نام تمدن غرب روبرو هستیم که از موضع سیاسی از آن به نظام استکبار، از موضع اقتصادیاش به نظام سرمایهداری و از موضع فرهنگیاش به نظام لیبرالیستی تعبیر میکنیم. این سه تعبیر، یک جامعه هدف را نشانه رفته اما از سه زاویه آن را تحلیل میکند.
اینها این حق را برای خود قائلاند که با نفوذ در قدرتهای سیاسی و در مجامع بینالمللی از طریق قدرتهای سیاسی یا لابیهای خود مانند سازمان ملل و مجموعههای وابسته به آن مانند بانک جهانی یا سازمان تجارت جهانی، برای اقتصاد و به تبع اقتصاد، برای آینده جهان تصمیم بگیرند و تعیین نقش و سهم کنند.
وقتی میگوییم نظام سرمایهداری، از چیزی سخن میگوییم که توسعه اقتصادی برای او حرف نخست را زده و میخواهد بقای خود را از طریق ثروت افزایی تضمین کند. هنگامی که میگوییم نظام استکبار، نشان از یک خوی کبریایی دارد که میخواهد از طریق استضعاف دیگران، حضور و قدرت خود را در دنیا گسترش دهد. هنگامی که میگوییم نظام لیبرالیستی، یعنی آن تمدنی که میخواهد زیست جمعی غیردینی را الگو کرده و به همه دنیا صادر کند. پس این سه تعبیر، سه جلوه از تمدن غرب است.
خلاصه عرض من تا اینجا این است که موجودیت اسرائیل را باید در مقیاس تمدنی و در راستای بسط تمدن غرب شناخت. ثانیاً تمدن غرب تلاش دارد تا برای گسترش خویش از هر قومیتی و از هر جغرافیایی، متناسب با آن استفاده کرده و با اراده خود بر آنها تسلط یابد، ولو آنکه آنها تصور میکنند دارند از جغرافیای خود و یا از دین خود دفاع میکنند.
سخن سوم من این است که اسرائیل به معنای قوم یهود با توجه به پیشینه آن، بازیخورده تمدن غرب است. مراد هم قوم یهود است، یعنی کسانی که از آفریقا و ایران و… به آنجا رفتهاند تا به خیال خود در ارض مقدس سکونت کنند.
رهبران پیدا و پنهان اسرائیل چه کسانی هستند؟
اما این تمدن غرب و نظام سرمایهداری، تعزیهگردانها، مدیران راهبردی پنهان و پیدایی هم دارد. تصمیمگیران راهبردی پیدا، سیاستمدارانی بودند که در انگلیس و آمریکا از شکلگیری اسرائیل حمایت کردند. اما اینها بازیگردانان اصلی نیستند. بازیگردانان اصلی، آن سرمایهداران زالوصفت و کمپانیهای بزرگی هستند که پشت این نظام سیاسی سنگر گرفته و آبروی آنها را نیز خرج خود میکنند و افراد سیاسی را نیز حذف یا اضافه میکنند.
مراد شما یک شبکهای است که دارای نظمی ارگانیک بوده یا یک اتاق فکر واقعی که اعضاء آن دور هم نیز جمع میشوند؟
پیروزمند: هر دوی اینها هست؛ یعنی در داخل اتاقهای فکر نیز با هم جمع میشوند. این اجلاس لابی صهیونیست در آمریکا (آیپک) که هر سال دور هم جمع میشوند یک جلوه رسمی آن است. اتفاقاً این تجمع علنی، رسمی و اعلام شده آنهاست و به احتمال زیاد جلسات غیرعلنی بیشتری نیز دارند و البته این منافاتی ندارد با اینکه یک شبکه نامرئی و شناخته نشده نیز وجود داشته باشد. اینها این حق را برای خود قائلاند که با نفوذ در قدرتهای سیاسی و در مجامع بینالمللی از طریق قدرتهای سیاسی یا لابیهای خود مانند سازمان ملل و مجموعههای وابسته به آن مانند بانک جهانی یا سازمان تجارت جهانی، برای اقتصاد و به تبع اقتصاد، برای آینده جهان تصمیم بگیرند و تعیین نقش و سهم کنند؛ یعنی سهم تکتک کشورها را تعیین میکنند و اگر هم کشوری قبول نکند با فشار او را محروم میکنند. به این ترتیب سعی کردند تا نظمی جهانی را شکل دهند.
پس باز باید تکرار کنم که ما یک مردم یهودی داریم که اینها بازی خوردهاند، اما یک سردمدارانی داریم که اینها علاوه بر آنکه یهودی هستند، سرمایه دارند و هویت آنان عضویت در نظام سرمایهداری است. اینها دیدند که پس از جنگ جهانی دوم که عالم بههمریخته، فرصت خوبی وجود دارد که یک اردوگاه رسمی برای خود ایجاد کنند.
آنچه که ما اکنون در قالب یک رژیم با آن مواجه هستیم، اردوگاه یهودِ صهیون است و رهبران این یهودیان، هسته مرکزی اردوگاه نظام سرمایهداری هستند. دیگریِ همین یهودیهای صهیون، کسانی از خود یهودیان هستند که مخالف خوی تجاوزگری اینها هستند.
پس تصویر من از موجودیت اسرائیل روشن شد و اهمیتی که امروز رژیم برای نظام سرمایهداری دارد، یک نقش استراتژیک و حیاتی است، لذا شما میبینید که سرمایهداری به گونه کاملاً متفاوتی از اسرائیل دفاع میکند.
سگ هار بودن اسرائیل به چه معناست؟
پرسشی که وجود دارد آن است که این اردوگاه پرخرج چه ثمرهای برای نظام سرمایهداری دارد؟
پیروزمند: نظام سرمایهداری از راهاندازی اسرائیل چند هدف را به طور همزمان دنبال میکند. یکی آنکه یک سرزمین امنی را برای خود ایجاد کرده تا آن قوانینی که دولت – ملتهای موجود به دلایلی نمیتوانند آن را زیر پا بگذارند، در اسرائیل بدون مزاحم دنبال کنند. مواردی نظیر توسعه سلاحهای کشتارجمعی، قاچاق انسان و دهها مورد دیگر از جمله این امور هستند.
تعبیری که یک بار رهبر معظم انقلاب در خصوص اسرائیل به کار بردند، سگ هار منطقه بود. وقتی یک سگی پارس میکند، این تهدیدی است از ناحیه کسی که قلاده آن را در دست گرفته و میگوید اگر رفتار خود را متناسب با منافع من اصلاح نکنید، آن را رها میکنم.
هدف دیگر آن است که اسرائیل اهرم فشاری باشد بر دنیای اسلام تا بتوانند این منطقه را کنترل کنند و در راستای این هدف، ابایی نیز نداشتند از اینکه بگویند اسرائیل همان نقش منفی داستان است. یعنی نظام سرمایهداری خیلی از رفتارهایی که اگر میخواست از آن دفاع کند، وجاهت خود را از بین میبرد، اکنون در قالب اسرائیل که یک کشور مستقل شده است، انجام میدهد. تهدید اتمی، ترور مستمر و دهها مورد دیگر که با آن به دنبال ایجاد توازن منطقه هستند.
هنگامی که ما اسرائیل را نگاه میکنیم، چهره واقعی تمدن غرب را میبینیم، اما آنها که او را ساختهاند، یک ابزار فشار بدنام را خلق کردهاند که تلاش شده تا لباس یک دولت – ملت معمولی به تن آن پوشانده شود. تعبیری که یک بار رهبر معظم انقلاب در خصوص اسرائیل به کار بردند، سگ هار منطقه بود. وقتی یک سگی پارس میکند، این تهدیدی است از ناحیه کسی که قلاده آن را در دست گرفته و میگوید اگر رفتار خود را متناسب با منافع من اصلاح نکنید، آن را رها میکنم.
با توجه به این روایت از اسرائیل، سطح و مقیاس تنش ما با اسرائیل باید چگونه باشد؟
پیروزمند: متناسب با سخنانی که گفته شد، سطح درگیری ما و مقیاس آن با اسرائیل مشخص شد. ما یک درگیری تمدنی با این دولت جعلی داریم. البته علت درگیری نیز مشخص شد، اما آن را بیشتر بسط میدهم. اصل نزاع ما یک نزاع تمدنی است، پشت سر نزاع تمدنی نیز یک نزاع ایدئولوژیک و فرهنگی وجود دارد. یعنی همانگونه که اسرائیل برای غرب مهم است – چرا که از طریق آن میخواهند دنیای اسلام را کنترل کنند – برای دنیای اسلام و ایران نیز از بین بردن اسرائیل مهم است؛ چرا که عدم امنیت اسرائیل – نه حتی نابودی آن – به معنای عدم امنیت نظام سرمایهداری است. مردم ما باید متوجه باشند؛ اینکه ایران اسلامی از مردم فلسطین حمایت میکند، درست است که این جمله «هرکس ندای مظلومی را بشنود و به او کمک نکند مسلمان نیست» در گوش آنان طنین دارد، درست است که ندای مظلوم برای ما مسئولیتآفرین است، ولی از این زاویه که عرض کردم، مسئله حمایت از فلسطین، اهمیت مضاعفی پیدا میکند و اهمیت آن این است که اسرائیل، شیشه عمر نظام سرمایهداری است؛ به همین دلیل با چنگ و دندان آن را گرفتهاند.
همانگونه که اسرائیل، ابزار جدی برای شکلدهی نظم نوین جهانی است، در نقطه مقابل هم انقلاب اسلامی که مسیر تمدنسازی نوین اسلامی را دنبال میکند، به میزانی که جبهه مقاومت بتواند امنیت اسرائیل را مخدوش کند، نقش یک شتابدهنده در تغییر نظم جهانی را بر عهده دارد. بهخاطر اینکه فقدان امنیت برای اسرائیل، موازنه جهانی را تغییر میدهد. همین الان در وضعیت فعلی که اسرائیل درگیر جنگ با فلسطین است، مقابله با اسرائیل و دفاع از مردم مظلوم غزه، عامل انسجام در جبهه مقاومت و عامل ایجاد یک خیزش جهانی علیه اسرائیل شده است. درست است که بهانه این خیزش، آدمکشی اسرائیل است، اما این یعنی قیام اخلاق علیه بیاخلاقی…
وجدانهای بیدار، آبروی غرب را بردند
البته مشکل این خیزش آن است که ظلم را تقبیح میکند نه ظالم را…
پیروزمند: همین اندازه که دنیا به پا خواسته، یعنی من رفتار تو را نمیپسندم. هنگامی که نظام سرمایهداری – اعم از رهبران پنهان و پیدایش – رسماً از اسرائیل حمایت میکنند، آبرویی که طی چند صد سال جمع کردهاند، در حال نابودی است. این هزینه حیثیتی که پرداخت میکنند چندین برابر هزینه اقتصادی است که پرداخت میشود. گاهی چند مسلمان مرگ بر اسرائیل میگویند اما گاهی در دل نیویورک و اروپا از جنایات اسرائیل سخن میگویند. این یعنی وجدان عمومی بشر این رفتار را بر نمیتابد و آنها به جایی رسیدهاند که مجبورند سفاکی خود را روز به روز بیشتر عیان کرده و بازتاب آن این است که در نقطه مقابل، وجدان عمومی بشر بیدار شده و در مقابل آنها صفبندی میکند. این یعنی آغاز تغییر نظم جهانی موجود!
این هنر نظام سرمایهداری است!
محور تغییر نظم جهانی، تغییر محور تمایلات بشری است. آن کسی که بیشترین تأثیر و هدایتگری را در تغییر محور تمایلات بشر دارد، نظم آینده جهانی را میسازد. از یک طرف اسلام و پیامهای معنویتگرایی، آزادیخواهی و عدالتطلبی آن به دلیل سازگاری با فطرت انسانها و از طرف دیگر الگوهای عدالت و آزادی که بلوک شرق یا سرمایهداری معرفی کردهاند، در تجربه عملی نخنما شدهاند و اعتماد بشری به اینها رو به کاهش است، به همین میزان، زمینه برای آن که محور تمایلات بشری تغییر یافته و به دست اسلام قرار گیرد فراهم شده است. مبدأ تمایلات که عوض شود، محور قدرت عوض شده است. نظام سرمایهداری روی محصولات خود از طریق زیبایی، سرعت، کارآمدی و… ایجاد میل میکند و شما رغبت پیدا میکنید که روز به روز آنها را در زندگی خود بیشتر جا دهید. به میزانی که شما اجازه میدهید سرمایهداری در شما میل سازی کند، به همان میزان او قدرت دارد.
نظام سرمایهداری روی محصولات خود از طریق زیبایی، سرعت، کارآمدی و… ایجاد میل میکند و شما رغبت پیدا میکنید که روز به روز آنها را در زندگی خود بیشتر جا دهید. به میزانی که شما اجازه میدهید سرمایهداری در شما میل سازی کند، به همان میزان او قدرت دارد.
هنر نظام سرمایهداری این بوده است که خوی سفاک و خونریز خود را مخفی کرده و خود را بهعنوان مدافع صلح و حقوق بشر معرفی کرده و بگوید که من بدون هیچ چشم داشتی در حال انتقال تجربه خود به بشریت هستم. نظام سرمایهداری از این طریق محور تمایلات را به دست گرفته و اعتماد به خود را ایجاد میکند، حالا هنگامی که پدیدهای مانند اسرائیل به وسط میآید – که اتفاقاً قله درندگی نظام سرمایهداری است – پیروزی ما از دریچه ایستادگی در برابر این سفاکیها وعده خداوند است. البته این پیروزیها برای ما تبدیل به تجربه شده است؛ یعنی اینگونه نیست که ما صرفاً اینها را در قرآن خوانده باشیم. وعده خداوند که فرمود «الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه ان لا تخافوا» برای ما تبدیل به تجربه شده است. اسرائیل تلاش بسیاری کرد که حلقه ناامنی را دور ما ایجاد کند، اما او اکنون در محاصره ما گرفتار شده است. ناامنی در قلب او رخ داده است. اسرائیل که در دنیای اسلام تفرقه ایجاد کرده بود، کشورهایی که با عادیسازی رابطه را دنبال میکردند، مجبور شدند در برابر این کشتارها موضع بگیرند، یا حداقل سکوت کنند. لذا صلحهای آنان به باد رفت و نابود شد.