بعد از مدتها به توییتر سر زدم و بعد از کمی بالا و پایین کردن کلیپی که از لیونل مسی برای تبلیغ عربستان سعودی در حال نشر بود را مشاهده کردم. چه مقدار کامنتهای با حسرت و به شدت احساس عقبافتادگی را خواندم و برایم به شدت عجیب بود این کلیپ چه معنایی را به مخاطب صادر کرده است که این حجم ناراحتی و افسوس را به ارمغان آورده است. آنچه به نظرم رسید دو سطح بحث بوده است.
سطح ابتدایی بحث درباره آنچه ما داریم و برای ما بیارزش است که در اثر یک وضعیت خاص رقم زده شده است و سطح بعدی درکی که ما از توسعه و تحولات داریم ظاهرا به شدت عقب افتاده و مدام بر اساس یکسری باورهای کلیشهای است. از سطح ابتدایی بحث شروع میکنم، اگر مسی و تبلیغات وسیعی که عربستان در حال ترویج آن است که به جهان نشان دهد آینده عربستان کشوری زیبا و بینظیر است، یکی از اهداف سعودیها برای توسعه است، پس چرا در ایران فردی مثل هدی رستمی که در مقطعی در حال تلاش بود نشان دهد ایران کشور زیبا و متفاوتی است با فشار همین گروهها و افکاری که این روزها مسی و کلیپ آن را بر سر ما میزنند روبهرو شد؟ آیا کاری که هدی رستمی میکرد کمک به توسعه گردشگری در ایران نبود؟ و آیا برای توسعهمند شدن در عرصه جهانی نیازمند تصویری مطلوب از کشور نیست؟ این همان وضعیت خاص است که سطح ابتدایی بحث را شکل میدهد؛ هرنوع تصویری که سیاهنمایی نباشد و ایران را ذیل بدبختی تعریف نکند به شدت مورد انتقاد است اما هر نوعی تصویری که خیلی موارد حقیقی هم نیست از هر نقطه از دنیا که به تحقیر ایران ختم شود مطلوب است. اینچنین شرایطی طبیعی نیست و قطعا حال نوعی وضعیت روانی است که دوست دارد در صحنه اجتماعی هم خود را نشان دهد. ایران یا این تفسیر هیچ زیبایی ندارد و همه موارد سیاه است، مگر آنگونه که گروه خاصی علاقهمند هستند ایران به شکل خاصی فرمدهی شود؛ آنگونه است که ایران تصویرش مطلوب میشود، اما این تصور از ایران هیچ معنای حقیقی ندارد و بیشتر ساختهشده است. کشوری که سیر تاریخی دارد و تحولات در آن در جریان بوده است نمیتواند بهیکباره گردش کند، و همه آنچه در سنت و تاریخ خود رقم زده است را دگرگون کند و اینچنین تفسیری از ایران غیرممکن است؛ اما نحلههای سیاسی و اجتماعی که در سالهای اخیر سعی کردهاند چنین برداشتی را ارائه دهند، که در ایران فعلی هرچه رقم زده شود بد است مگر به شرط دگرگونیهای وسیعی، احتمالا درکی صحیح از توسعه و ایده توسعه ندارند که در ادامه آن را شرح خواهم داد. اما آنچه در این مقطع اهمیت دارد همین درک تناقضآمیزی است که بسیاری آن را شکل دادهاند که هدی رستمی اگر ایران را زیبا تصویر کند بد است و غیرواقعی اما کلیپ سرتاسر تبلیغاتی و بر اساس شکل از ریبرندینگ تز مسی در عربستان به نوعی عامل عقبافتادگی و حسرت است. این تناقض نشان میدهد بحث توسعه و پیشرفت در ایران مدنظر این گروه خاص نیست؛ چراکه در عربستانی که افراد به جرم توییت بسیار ساده در نقد حاکم بیش از 30 سال زندان را باید سپری کنند و هیچگاه درکی از توسعه سیاسی و اجتماعی به معنای واقعی نداشته است چطور میتواند سوژه ایرانی را در مقابل او به حسرت وا داشت؟ این تناقض قطعا در بلندمدت به جامعه و کشور آسیب میزند؛ چراکه به گفته مرحوم کریم مجتهدی به جای آنکه تفکر را عامل توسعه بداند تقلید را عامل توسعه میداند. اما سطح اصلی بحث را باید درباره برساختی که همین طیف از توسعه دارند دقت کرد، آنچه از توسعه فهمیده میشود یک عصر تاریخی است که از 1820 میلادی به این سمت تحولات وسیعی را در جهان شکل داده است و کشورهای گوناگونی با افکار خاصی در مقاطع خاص سعی کردهاند خود را با توجه به شرایط دوره خود به توسعهمندی برسانند. این مساله تا ابتدای سال 1980 دگردیسیهای گوناگونی داشته است اما پس از آن به جهت شکل خاصی از توسعهمندی ذیل جهانیسازی متاخر باعث دگردیسیهای وسیعی در حکمرانی اکثر کشورها با تحولات بسیار وسیعی شده است. آنطور که بحرانهایی مثل بحران مالی 2008 و کرونا و جنگ اوکراین و تحولات در سایر کشورها را ذیل همین تغییرات ناگهانی صورتبندی کردهاند. اندیشمندان مختلفی در دنیا سعی کردهاند هشدار دهند که حکمرانی براساس مدلهای فعلی به بنبست رسیده است. ادامه این مسیر سخت و در بلند مدت غیرممکن است. به طور مثال وندی براون، استاد نظریهپرداز سیاسی که در دانشگاه برکلی تدریس میکند با تخصص روی مدلهای سیاستورزی در عصر توسعه فعلی در سالهای 2018 تا 2020 اعتقاد داشت مدل نئولیبرالشده اقتصادی تودههای مردمی را بیاثر کرده است و ما حالا شاهد حجم زیادی از مردم در نقاط مختلف دنیا از جمله آمریکا هستیم که هیچ علاقهای به سیاست ندارند و حتی هیچ علاقهای به ملت و توسعه کشور خود هم ندارند. این تودهها صرفا به شرایطی که زیست روزمره پرشتاب را سپری کنند تقلیل پیدا کردهاند. براون در آن مقطع راهحل عبور از شرایط را مقابله با ورود نظام بازار در سرتاسر زندگی خصوصی انسانها میدانست تا بتوانند در موقعیت بهتری زندگی کنند. براون مخالف دخالت نظم نئولیبرالشده جهان در سیطره زندگی بود و راه خروج را مبارزه به شکل واپسین نئولیبرالیسم و توسعهمندی آن میدانست، اما همین نظریهپرداز در سال 2022 در مواجهه با جهان پساکرونا و نظمهای جدید که در حال شکلگیری است، معتقد است تنها درگیری با نظم توسعهیافته نئولیبرال عامل بحران نیست؛ بلکه سیطره نیهیلیسم است که جهان و از جمله آمریکا را دچار بحران سیاسی کرده است و ظهور ترامپ را باید مجدد از این منظر خوانش کرد؛ یعنی چون جهان هستی دچار نوعی تفکر نیهیلیستی شده حال در صحنه سیاست دچار افول سیاست شده است و هنگامی که سیاست نباشد، جهان دیگر معنای گذشته خود را به همراه ندارد و زندگی در هنگامه بیسیاستی یعنی زندگی در بحران، در نتیجه هر نوع توسعهای که در حال حاضر در حال شکلگیری است مخاطبان خود را به سمت بحرانی جدید سوق میدهد، و این تصور که هر نقطه از دنیا پرشتاب به توسعه برسد یا تلاش کند توسعه را به سبک فعلی نظم دهد که سوژههای انسانی صرفا نقشه تماشاچی یک بازی برنده را داشته باشند، قطعا در بلند مدت آن جامعه را دچار بیهویتی یا به تعبیر بهتر بیمعنایی میکند و توسعه در دل بیمعنایی غیرممکن است؛ چراکه اساس توسعه انسان است، نه فرمی پر شتاب که انسان در حاشیه آن قرار دارد. همین برداشت جدید وندی براون از سیطره جدید توسعه و اشاره به نیهیلیسم که در حال گسترش است، نشانگر پیچیدگیهای توسعه در دوره ماست، و درک کلیشهای تحولات پر سرعت در عربستان و حسرت تصاویر تبلیغاتی خوردن را قطعا نمیتوان خودآگاهی قلمداد کرد، و همانطور که عصر لیونل مسی در فوتبال به پایان رسیده است، عصر اینچنین برداشتهای عقبافتاده از توسعه هم به پایان رسیده است.