مشارکت مردم در اداره و پیشبرد امور جامعه نیازمند بازتعریف است

مشارکت مردم در اداره و پیشبرد امور جامعه، نه با نگاهی «ابزارگونه» به مردم بلکه با نگاهی «اصیل» به مردمی بودن اداره درست جامعه، نیازمند بازتعریف است.

مشارکت مردم در اداره و پیشبرد امور جامعه، نه با نگاهی «ابزارگونه» به مردم بلکه با نگاهی «اصیل» به مردمی بودن اداره درست جامعه، نیازمند بازتعریف است. برخی مردم را فقط جیب می‌بینند تا در موقع لزوم، از آن پولی استخراج کنند و برخی آنان را سیاهی لشکر برای مواقعی خاص. در این نگاه، مردم به عنوان جیب و سیاهی لشکر در خدمت سلسله مراتب حاکمیت یا هر عامل دیگری که قصد اعمال اراده و قدرت دارد قرار می‌گیرد و مشارکت بیش از آن را به دلایل مختلفی رد می‌کنند؛ چنانکه در دوگانه بروکراسی-دموکراسی، برخی دموکراسی و پاسخگویی (اتصال به مردم) را مخل و مانع کارایی و بروکراسی می‌فهمند. این در حالی است که زمانی می‌توان از مشارکت حقیقی مردم سخن گفت که نسخه درست جامعه‌سازی را صرفا در ماهیت مردمی و سازوکارهای مردمی اداره جامعه ببینیم؛ یعنی پردازش و ساخت درست جامعه را وابسته به حضور موثر و حداکثری مردم ببینیم؛ و‌الا شاهد همان نگاه ابزاری خواهیم بود.

 

نگاه اصیل به مردم را اینچنین در بیان رهبران انقلاب اسلامی می‌توان مشاهده کرد: «بار اصلی برپایی حکومت عدل بر عهده مردم است و انبیاء نیامده‌اند که خود، حکومتی تشکیل دهند بلکه از دل این امت و با اراده عمومی و همیشگی آنان، حکومت عدل را برقرار سازند. حکومت عدل، مستظهر به تایید، پشتیبانی و شرکت فعالانه همه ملت است. علاوه بر این، اساسا مردم، قوه اقامه عدل هستند. پس حکومت در خدمت مردم و با مردم تعریف می‌شود.» (سرآبادانی و همکاران، ۱۳۹۹، ۸۲)‌ مردمی بودن در اندیشه حضرت امام خمینی(ره) را چنین می‌توان مشاهده کرد: «تنها با استقرار حکومت عدل اسلامى مورد تایید و پشتیبانى مردم و با شرکت فعالانه همه ملت است که مى‏توان خرابی‌هاى عظیم فرهنگى و اقتصادى و کشاورزى را که رژیم فاسد شاه به وجود آورده است جبران نموده و نوسازى مملکت را به نفع طبقات زحمتکش و مستضعف آغاز نمود.» (خمینی، ۱۳۶۸، ج۵: ۴۲۷)‌ «ما باید اقامه عدل بکنیم. عذر نیست که ما قوه نداریم؛ این ملت قوه ماست. این ملتى بود که با مشت جلوى تانک و توپ را گرفت؛ کشته هم داد.» (خمینی، ۱۳۶۸، ج۶: ۳۴)

«یکی از اشکالات مهمی که ما داریم، این است که روی راه‌های مشارکت مردم فکر نکرده‌ایم. من همین جا به مسئولان محترم، به صاحبنظران اقتصادی، به کسانی که علاقه‌مند به سرنوشت کشورند توصیه می‌کنم بنشینند راه‌های مشارکت عموم مردم در مسائل اقتصادی را پیدا کنند. هر جا مردم وارد شده‌اند ما پیشرفت کرده‌ایم. در دفاع مقدس مردم وارد شدند، ما پیروز شدیم؛ در مسائل سیاسی کشور مردم هر جا وارد شدند ما پیروز شدیم؛ در مسائل اقتصادی هم همین‌جور است؛ [اگر] مردم وارد بشوند، آحاد مردم وارد بشوند، ما پیروز خواهیم شد، موفّق خواهیم شد؛ منتها مردم چجور وارد بشوند؟ باید نقشه‌‌ ورود مردم در حوزه‌‌ اقتصادی را به مردم نشان داد.»۱ برای پاسخ به سوال نقشه مردمی‌سازی، اول باید مراد از مردم را بدانیم و سپس در مورد شیوه حضور مردم در اداره جامعه یا به تعبیر بهتر، حکمرانی مردمی سخن بگوییم. بدین منظور در این نوشتار، ابتدا تلقی‌های مختلف از مردم و برداشت‌های مختلف از حکمرانی را عرضه کرده و با عبور از انگاره‌های رایج، مردم و حکمرانی مردمی را صورت‌بندی جدیدی خواهیم کرد.

 

کدام مردم؟

علاوه بر چالش اصالت-ابزار، بحث مردمی‌سازی با یک چالش دیگر نیز مواجه است: تکثر و تعارض تلقی‌ها از معنا و مفهوم مردمی‌سازی. سالیانی است که واژه مردمی‌سازی بر سر زبان‌هاست و تلقی‌های مختلفی از آن ارائه می‌شود که ریشه در معنای «مردم» و گستره مشارکت آن دارد:

۱- بنگاه به مثابه مردم: برخی به دلیل اینکه صرفا بنگاه‌های خصوصی را مردم می‌دانند، مردمی‌سازی را نیز خصوصی‌سازی از مسیر واگذاری امور به بنگاه‌های اقتصادی یا بازآفرینی اداره امور عمومی با منطق بخش خصوصی فهم می‌کنند.

۲- توده به مثابه مردم: برخی مردم را بخشی از جامعه در کنار رسانه، بنگاه، دولت، سمن و… می‌بینند که منظورشان از مردم دقیقا آحاد و توده است. در این نگاه، مردمی‌سازی یعنی حرکت توده‌وار آحاد مردم که فاقد هرگونه جهت‌دهی و هدایت یا تشکیلات‌سازی است.

۳- تشکل خودجوش به مثابه مردم: تشکل‌های مردمی به صورت خودجوش و سازمان‌یافته، داوطلبانه، غیرانتفاعی و غیررسمی از آحاد جامعه، حول دغدغه یا اهداف یا منافع مشترکی تشکیل می‌شوند که می‌تواند کمک کار ساختار رسمی یا موازی و مقابل ساختار رسمی اداره جامعه باشد.

۴- تشکل‌های حقوقی و غیرانتفاعی اما غیرحاکمیتی به مثابه مردم: سمن‌ها، بنیادها، سازمان‌های ایمان‌محور، سازمان‌های بشردوستانه و موسسات داوطلب غیرانتفاعی با ثبت حقوقی مشخص (داخلی و بین‌المللی) که بیرون از بدنه حاکمیت رسمی تلقی می‌شوند و البته سازمان‌یافته‌تر از تشکل‌های خودجوش هستند نیز به عنوان مردم تلقی می‌شوند. این تشکل‌ها، به جهت رسمی بودن‌شان، محدودیت‌ها و فرصت‌های متفاوتی خواهند داشت. به تبع، مردمی‌سازی در این نگاه، یعنی توسعه بخش سوم در جامعه و توسعه جامعه مدنی از مسیر این تشکل‌ها. این تشکل‌ها عموما توسط طبقات متوسط یا مرفه‌تر جامعه تشکیل می‌شوند. این در حالی است که تشکل‌های خودجوش یا حرکت توده‌ای می‌تواند در طبقات ضعیف نیز جریان یابد. طبیعی است که راه‌اندازی این تشکل‌ها برای افراد دارای سطح اقتصادی-اجتماعی بالاتری معنادار است و اساسا توان راه‌اندازی و اداره آن را دارند.

۵- آحاد و هویت‌های جمعی به مثابه مردم: آحاد مردم با همه تکثرهایشان در کنار هویت‌های جمعی رسمی و غیررسمی با همه تنوع‌شان در قالب ایده «بسیج عمومی» و متناسب با ظرفیت خود. در این نگاه، مردم یعنی همه مردم در همه هویت‌های جمعی‌شان که شامل بنگاه، خانواده، اقوام، توده، رسانه، انواع تشکل‌های داوطلبانه و غیرانتفاعی، دولت (با همه تکثر نهادی‌اش) و… می‌شود. پس مردمی‌سازی نیز یعنی بسیج عمومی همه ظرفیت‌ها برای تحقق امور عمومی جامعه یا تحقق ارزش‌های اجتماعی که کل جامعه را در‌برمی‌گیرد. در این نگاه، خلاف تمام مدل‌های حکمرانی، انحصار و دایره بسته‌ای وجود ندارد، بلکه مبتنی بر ایده توازن (عدالت اجتماعی)، هر ظرفیتی در جایگاه متناسب خود به کار گرفته می‌شود و منافع، دائما بین همه هویت‌های جمعی در گردش است. وقتی می‌گوییم هویت اجتماعی و جمعی، لفظ اجتماعی و جمعی را در معنای عام خود به‌کار می‌بریم: خانواده، اصناف شغلی، اقشار فرهنگی، گروه‌های سیاسی، طبقات درآمد و ثروت و… . درواقع افراد جامعه در قالب هویت‌های گوناگونی به زیست و حیات خود معنا می‌دهند و کم‌وبیش در هویت‌های مختلف، کنش اجتماعی دارند. این هویت‌ها (سیاسی، اقتصادی و…)، همزمان و متداخل هستند و می‌توانند بر هم اثر بگذارند. لازم به ذکر است که این هویت‌ها باید مشروع باشند. از این جهت، هویت‌هایی چون همجنسگرایان، گروه‌های مذهبی ساختگی یا معارضان سیاسی و نظامی علیه حکومت اسلامی را شامل نمی‌شود.

   تلقی‌های شایع از نظام‌های حکمرانی

سوال از حکمرانی سوال از آن است که چه کسی، چگونه و برای تحقق چه چیزی، اعمال قدرت و اراده می‌کند و تبعیت ایجاد می‌کند. این مفهوم با مشارکت و اختیاردهی به طیفی از افراد، گروه‌ها، ایده‌ها، گفتمان‌ها یا سازوکارهای مختلف گره خورده است. مشارکت مردم نیز به همین حیث، با مفهوم حکمرانی در ارتباط است. در برهه‌هایی در جامعه ایرانی خصوصا از اوایل دهه ۱۳۷۰، تصور رایج از مردمی‌سازی و مشارکت مردم، به صورت وثیقی با خصوصی‌سازی یا مشارکت بنگاه‌های خصوصی گره خورد. یکی از ریشه‌های چنین تلقی، ادبیات رایج بین‌المللی حکمرانی در دعوای دولتی- خصوصی بود که برخی دولت را به‌عنوان ساختار سلسله مراتب بروکراتیک و حافظ منافع عامه، شایسته حکمرانی می‌دانستند و برخی در نقد دولت با ایده‌های دولت حداقلی، بازار را کاراتر و همراستاکننده منافع شخصی و عمومی تعریف کردند.

این نگاه که به‌شدت در دهه ۷۰ میلادی به‌واسطه قدرت یافتن ریگان در آمریکا و تاچر در انگلستان منتشر شد، با یک تاخیر زمانی به ایران نیز رسید و در عرصه‌های مختلفی چون آموزش، سلامت، خدمات عمومی، اقتصاد و… در قالب دعوای دولتی- غیردولتی بروز و ظهور یافت. گرچه در ایران همچنان این دعوا به‌صورت جدی وجود دارد، اما دیدگاه‌های دیگری نیز پس از دولت و بازار طرح شده‌اند؛ از قبیل نگاه شبکه‌ای که معتقد است بازیگران مختلفی در جامعه حضور دارند که در یک شبکه روابط پایدار، براساس اعتماد و منافع دو و چندجانبه با یکدیگر وارد تعامل می‌شوند و جامعه را می‌سازند. در این نگاه دولت و بازار درکنار بخش سوم، رسانه و آحاد مردم ازجمله بازیگران در عرصه حکمرانی هستند. البته قصد داریم در این یادداشت مدل دیگری از حکمرانی را به‌عنوان گفتمان رقیب عرضه کنیم که به ایده شبکه نزدیک‌تر است اما با آن متفاوت است. این مدل را با واژگان «مردمی‌سازی» و «بسیج عمومی» معرفی خواهیم کرد که «آحاد مردم و هویت‌های جمعی رسمی و غیررسمی» را حول تعلق‌های اجتماعی و هنجارها، برای اقامه یک امر عمومی بسیج می‌کند.

   چرایی ورود دولت و بازار به حکمرانی

گفته می‌شود نهاد دولت به‌عنوان بازیگری که دارای دو منبع قدرت مهم و حذف‌نشدنی است، ناگزیر در عرصه حکمرانی حضور جدی دارد: مشروعیت از جانب مردم برای اعمال اراده در عرصه عمومی، زمین و جغرافیا (که حتی گسترش زندگی در فضای مجازی هم نمی‌تواند اصل این منبع قدرت را حذف کند). گاهی ورود دولت، حداکثری و گاهی حداقلی می‌تواند باشد. برخی معتقدند دولت باید صرفا سیاستگذار و تنظیم‌گر باشد و برخی معتقدند که حتی تصدی‌گری و اجرا هم باید به دولت سپرده شود، زیرا به‌عنوان خادم ملت حافظ منافع عمومی است و درپی تامین منافع شخصی خود نیست. علاوه بر این در مورد تامین حقوق عمومی، توزیع عادلانه منافع اجتماعی (به‌دلیل وجود آثار خارجی) و انسجام‌بخشی به جامعه هیچ نهادی احساس مسئولیت نکرده و همچون بازار اگر وارد شود، دچار شکست می‌شود. برخی هم به استناد اینکه ارائه خدمت عمومی استاندارد توسط دولت، صرفه به مقیاس بیشتری از تکثر ارائه خدمت توسط سایرین دارد، دولت را کاراتر و کم‌هزینه‌تر می‌دانند.

بازارگرایان در مخالفت با دولت و محدودسازی آن، بازار را کاراتر، کم‌هزینه‌تر، پاسخگوتر، باکیفیت‌تر، توام با رضایت بیشتر مشتری و رعایت‌کننده آزادی انتخاب از مسیر رقابت تصویرپردازی کرده‌اند اما بخش خصوصی چرا باید در عرصه حکمرانی و اداره عمومی جامعه ورود کند؟ سودآوری، پاسخ به کاهش کیفیت خدمات بخش دولتی، پاسخ به تقاضای متنوعی که بخش دولتی به‌صورت یکسان ارائه می‌کرد و پاسخ به تقاضای اضافی که بخش دولتی توان ارائه آن را نداشت، ازجمله دلایل ورود بخش خصوصی به عرصه عمومی بیان شده است. مخالفان بازارگرایی و حاکمیت بازار بر عرصه عمومی نیز به‌دلیل ذات بازار در بخش‌بندی مخاطب به مشتری و غیرمشتری (کسی که توان خرید دارد یا ندارد) معتقدند که این ویژگی ذاتی، عرصه عمومی را تخریب کرده و انواعی از محرومیت‌ها را تولید می‌کند. درعین‌حال با سلطه پول بر سایر روابط سیاست را نیز به چنبره خویش در‌می‌آورد تا منافع بیشتری به جیب خویش روانه سازد.

اما درنهایت نه دولت‌گرایان و نه بازارگرایان، درواقعیت نتوانستند سلطه تام یابند و رقیب خویش را حذف کنند. به همین دلیل دیدگاه دیگری مطرح شد که تلاش کرد دایره گسترده‌تری از بازیگران را وارد عرصه حکمرانی کند. آنان ضمن حفظ دولت و بازار، سایر بازیگران را نیز موثر در حکمرانی دانستند که همه آنها تابع روابط پایدار در شبکه و منافع متقابل، برآیندی از نیروها را تولید می‌کنند که درنهایت جهت حرکت جامعه را مشخص می‌کند. پرواضح است که در این مدل حکمرانی نیز به جهت واقعیات میدانی، همه بازیگران قدرت یکسان ندارند یا در جوامع مختلف، شبکه روابط بازیگران یکسان نخواهد بود.

طبیعتا هر مدل حکمرانی بر بستر یک فرهنگ و روابط اجتماعی بنیادی‌تر شکل می‌گیرد و به آن مدل حکمرانی امکان تنفس می‌دهد. به همین دلیل مدل شبکه می‌تواند به‌جای اینکه یک تعادل قدرت انسجام یافته و متعالی شکل دهد، به یک جنگل روابط قدرت تبدیل شود. از این رو است که باید مدل حکمرانی متناسب با جامعه خویش را یافت، طراحی کرد و مستقر ساخت. در جوامع یا اجتماعاتی که بافت عمومی نظم‌پذیر باشد، امکان تنفس سلسله مراتب بیشتر است. در جوامع یا اجتماعاتی که بافت عمومی، فردگرا و منفعت‌طلب باشند، ساختار بازار می‌تواند فعال بماند. در جوامع یا اجتماعاتی که بافت عمومی، جمع‌گروی و تعامل را بپذیرد، ساختار شبکه نیز می‌تواند شکل بگیرد. گرچه این بافت‌ها تناظر کاملی با این ساختارها ندارند اما غرض آن است که هر ساختار حکمرانی یا ترکیبی از آنها می‌تواند در بستر فرهنگی خاص خود شکل بگیرد. این بستر فرهنگی هم کلیت جامعه است و هم فرهنگ اجتماعات محدود.

سلسله‌مراتب مبتنی بر اقتدار و سلطه، حاکمیت روال‌ها و نظارت، روابط استخدامی و رسمیت شکل می‌گیرد و اعمال قدرت می‌کند. طبیعتا میدان‌دار و بازیگر اصلی در این مدل حکمرانی، دولت است. مردم نهایتا می‌توانند در لایه‌هایی، برخی ارکان دولت را انتخاب کنند و در سایر موارد اگر دولت خواست، در محدوده خواست او، مشارکت کنند. پس در بهترین حالت، دولت از ظرفیت مردم استفاده می‌کند اما تابع خواست دولت. اکنون باید دید که مردم در نظام‌ها و مدل‌های حکمرانی تا چه حد می‌توانند حضور داشته باشند یا چقدر ظرفیت مردمی‌سازی در این مدل‌ها وجود دارد. ساختار بازار مبتنی بر تبادل و رقابت، عرضه و تقاضا، سیگنال‌دهی قیمت، نفع شخصی، مشتری‌محوری، قرارداد و حقوق مالکیت و بدگمانی متقابل شکل می‌گیرد. مردم در این ساختار در قامت مشتری می‌توانند تعریف شوند و روابط پولی و بازاری و به‌تبع بنگاه‌های خصوصی میدان‌دار زمین بازی هستند؛ پس یا مشتری هستند یا بنگاه. از این رو در جایی که امکان مشتری شدن یا بازارسازی وجود ندارد یا اینکه بازار، مخرب ارزش‌ها شود این ساختار شکست می‌خورد. ساختار شبکه مبتنی بر همکاری و انسجام، ارزش‌های مشترک، وفاداری و اجماع و اعتماد، روابط، احترام متقابل و دغدغه مشترک، قوت‌های مکمل یکدیگر و منافع دوجانبه شکل می‌گیرد. این ساختار حکمرانی در عین حفظ دولت و بازار، اما کلیت خود را بر تکثر بازیگری قرار داده است. در اینکه چه کشوری توانسته ساختار شبکه را در نظام حکمرانی خویش محقق کند، همچنان ابهام وجود دارد. ایده‌هایی چون حکمرانی فراگیر یا توسعه جامعه مدنی یا ظهور زندگی جدید از مسیر فضای مجازی نیز هنوز نتوانسته‌اند جایی برای ساختار شبکه در دعوای سلسله‌مراتب بازار باز کنند.

 

شاید ماحصل تلاش مدل شبکه را بتوان نوعی از اصلاح و تعدیل در قدرت سلسله مراتب و بازار دانست. به هر حال ساختار شبکه فارغ از میزان یا نوع تحققش می‌تواند محل نقد و بررسی قرار گیرد و با ایده مردمی‌سازی در مقایسه افتد. عدم توازن قدرت اعضای شبکه، بی‌جهتی شبکه و به‌تبع مصادره آن به نفع برخی بازیگران پرقدرت را به دنبال خواهد داشت. بار مثبت واژه «شبکه»، این غفلت را ایجاد می‌کند که شبکه با ادعای مشارکت حقیقی و گسترده عناصر اجتماع مطرح شده است اما بیشتر به استفاده ابزاری بازیگران قدرتمند از بازیگران ضعیف در یک بازی مشارکتی منجر می‌شود. یا اینکه شبکه دائرمدار منافع بلندمدت شکل گیرد اما لزوما این روابط سالم نیستند. در عین حال پذیرش ساختار شبکه مستلزم پذیرش نوعی نگاه نهادگرا است تا اینکه بخواهد کنشگران را فاعل و فعال نشان دهد. دیدگاه کنشگرمحور می‌پذیرد هر کنشگر در لحظه، تصمیم متفاوت و منفعت‌گرایی بگیرد که با تصمیم بعدی متفاوت است اما دیدگاه نهادگرا این کنش‌های لحظه‌ای را کنار گذاشته و انسان را در طول زمان تحلیل می‌کند. به نظر می‌رسد که نگاه واقع‌بینانه ترکیبی از هر دو است. فلذا مدل حکمرانی شبکه، توان تحلیل کاملی از واقعیت میدانی را ندارد. قاعدتا ساختار مردمی‌سازی ما باید توان تبیین همه این حالات را داشته باشد.

برخی نیز با طرح واژه «فراحکمرانی»، قائل به این هستند که می‌توان هر ساختار حکمرانی را در عرصه‌ای مناسب دید و نیازی نیست با یک مدل به اداره جامعه پرداخت. قاعدتا نمی‌توان جامعه را گسسته اداره کرد. پس لازم است یک مدل حکمرانی مسلط بر این مدل‌ها وجود داشته باشد که تناظر بین هر عرصه و هر مدل حکمرانی را مشخص کند. تلقی ابتدایی از فراحکمرانی از دیدگاه ما مردود است اما فراحکمرانی به عنوان یک مدل حاکم و شامل بر سایر مدل‌ها برای ما همان حکمرانی مردمی است.

دیدگاهتان را بنویسید