سناریو‌های احتمالی جنگ میان امریکا و چین؛ از آخرالزمان هسته‌ای تا جنگ متعارف طولانی مدت

جنگ متعارف طولانی مدت بین چین با ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده. اگرچه چنین درگیری ای در سطحی پایین تر از یک جنگ هسته ای ویرانگر خواهد بود اما می تواند هزینه های هنگفتی را برای هر دو طرف به همراه داشته باشد. هم چنین چنین جنگی می‌ تواند در گستره جغرافیایی بسیار وسیعی اجرا شود و شامل انواع جنگ‌هایی باشد که طرفین متخاصم تجربه کمی در مورد آن دارند. برای ایالات متحده و متحدان و شرکای دموکراتیک آن، یک جنگ طولانی با چین احتمالا آزمون نظامی قاطع زمان ما را به همراه خواهد داشت.
اندرو کرپینویچ جونیور؛ تحلیلگر در حوزه سیاست دفاعی است. او از اعضای ارشد برجسته و رئیس سابق مرکز ارزیابی استراتژیک و بودجه بوده است. از کرپینویچ در سال ۱۹۸۶ میلادی مکتابی تاثیرگذار به نام “ارتش و ویتنام” چاپ شد که در آن استدلال کرده بود اگر ارتش امریکا به جای انجام عملیات جستجو و تخریب در جنگل‌های دورافتاده استراتژی آرام سازی واحد‌های کوچک در روستا‌های ویتنام جنوبی را اتخاذ کرده بود می‌توانست در جنگ ویتنام پیروز شود. او در سال ۱۹۹۲ میلادی “انقلاب فنی- نظامی: ارزیابی اولیه” را نوشت که سندی تاثیرگذار در توسعه تفکر در مورد “انقلاب در امور نظامی” بود.

او در سال ۲۰۰۵ مقاله تاثیرگذاری تحت عنوان “چگونه در عراق پیروز شویم” در نشریه “فارین افرز” نوشت که در آن با توجه به تحقیقات قبلی اش در مورد ویتنام خواستار اتخاذ یک استراتژی ضد شورش متمرکز بر جمعیت شد دقیقا مشابه رویکردی که در جریان افزایش نیرو‌های ایالات متحده دو سال پس از آن به اجرا گذاشت. در سال ۲۰۰۹ میلادی او ۷ سناریوی مرگبار را منتشر کرد که در آن با نگاهی آینده نگرانه از نظر نظامی به کاوش درباره جنگ‌های قرن بیست و یکم می‌پردازد و هفت سناریو فرضی را ارائه می‌کند که به شدت ارتش ایالات متحده را به چالش می‌کشند. او در کار‌های اخیر خود اغلب به چالش‌های ناشی از مدرنیزاسیون نیرو‌های نظامی چین و تکثیر مهمات هدایت‌شونده دقیق پرداخته است.

در طول دهه گذشته چشم انداز حمله نظامی چین در اقیانوس هند و اقیانوس آرام از حوزه فرضی به اتاق‌های جنگی برنامه ریزان دفاعی ایالات متحده انتقال یافته است. شی جین پینگ رهبر چین به طور قابل توجهی تقویت قوای نظامی کشورش را که اکنون در دهه سوم خود قرار دارد، سرعت بخشیده است. در عین حال، چین در گستره وسیعی از اقیانوس آرام، ادعا‌های توسعه طلبانه دریایی خود را پیش برده و به آب‌های متحدان کلیدی ایالات متحده و شرکای امنیتی‌اش از جمله ژاپن، فیلیپین و تایوان پیش‌روی کرده است. در شرایطی که توجه ایالات متحده به جنگ‌های بزرگ در اروپا و خاورمیانه منحرف شده برخی در واشنگتن می‌ترسند که پکن فرصتی را برای تحقق این جاه‌طلبی‌های تجدیدنظرطلبانه از طریق یک عملیات نظامی بیابد.

استراتژیست‌های ایالات متحده چندین نظریه را در مورد چگونگی انجام چنین حمله‌ای ارائه کرده اند. سناریوی احتمالی نخست این است که فتح تایوان توسط چین یک واقعیت تحقق یافته قلمداد می‌شود که در آن ارتش آزادیبخش خلق از موشک‌ها و حملات هوایی علیه نیرو‌های تایوانی و نیرو‌های مجاور ایالات متحده استفاده می‌کند در حالی که سیگنال‌ها و ارتباطات را مختل می‌کند و از حملات سایبری برای در هم شکستن توانایی آنان در هماهنگی دفاعی جزیره استفاده می‌کند. در صورت موفقیت این اقدامات و سایر اقدامات حمایتی می‌تواند نیرو‌های چینی را قادر سازد تا به سرعت کنترل امور را به دست گیرند.

سناریوی محتمل دوم آن است که ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده حمله اولیه چین به آن جزیره را شکست دهد. این سناریوی بد نشان می‌دهد که ائتلاف از مین‌ها، موشک‌های کروز ضد کشتی، زیردریایی‌ها و تجهیزات بدون سرنشین زیر آب استفاده می‌کند تا کنترل ارتش آزادیبخش خلق بر آب‌های اطراف را خنثی کند. در همین حال، نیرو‌های دفاع هوایی و موشکی ائتلاف تحت رهبری امریکا از تامین پوشش هوایی مورد نیاز برای حمایت از حمله ارتش چین جلوگیری می‌کنند و جنگ الکترونیک و نیرو‌های سایبری تلاش‌های ارتش چین برای کنترل ارتباطات را ناکام می‌گذارند. در بهترین حالت این دفاع قوی باعث می‌شود چین حمله خود را متوقف سازد و به دنبال صلح باشد.

با توجه به این که چین و ایالات متحده هر دو دارای زرادخانه‌های هسته‌ای هستند بسیاری از استراتژیست‌ها نگران تحقق سناریوی سوم و فاجعه بارتر هستند. در آن سناریو شاهد یک جنگ مستقیم بین دو قدرت بزرگ خواهیم بود که منجر به تشدید غیرقابل کنترل وضعیت می‌شود. در این نسخه از رویداد‌ها پس از یک حمله اولیه یا شروع درگیری مسلحانه یک یا هر دو طرف متخاصم به دنبال به کسب مزیت قاطع یا جلوگیری از شکست شدید خواهند بود. حتی اگر این حرکت متعارف باشد می‌تواند دشمن را به استفاده از سلاح‌های هسته‌ای تحریک کند و در نتیجه باعث ایجاد یک آخرالزمان هسته‌ای شود. هر یک از این سناریو‌ها قابل قبول هستند و باید توسط سیاستگذاران ایالات متحده جدی گرفته شوند.

با این وجود، سناریوی محتمل بسیار متفاوتی نیز وجود دارد: یک جنگ متعارف طولانی مدت بین چین و ائتلافی به رهبری ایالات متحده. اگرچه چنین درگیری‌ای کمتر از جنگ هسته‌ای ویرانگر خواهد بود، اما می‌تواند هزینه‌های هنگفتی را برای هر دو طرف به همراه داشته باشد. هم چنین چنین درگیری‌ای می‌تواند در گستره جغرافیایی بسیار وسیعی اجرا شود و شامل انواع جنگ‌هایی باشد که طرفین متخاصم تجربه کمی در مورد آن دارند. برای ایالات متحده و متحدان و شرکای دموکراتیک آن کشور یک جنگ طولانی با چین احتمالا آزمون نظامی قاطع زمان ما را به همراه خواهد داشت.

رویارویی نظامی بین چین و ایالات متحده اولین جنگ قدرت‌های بزرگ پس از جنگ جهانی دوم و اولین جنگ بین دو قدرت بزرگ هسته‌ای خواهد بود. با توجه به تمرکز قدرت اقتصادی و توانایی‌های تکنولوژیکی پیشرفته در ژاپن، کره جنوبی و تایوان هر سه دموکراسی پیشرفته که یا متحدان نزدیک یا شرکای ایالات متحده هستند چنین جنگی با ریسک بسیار بالایی صورت خواهد گرفت. هنگامی که آن درگیری آغاز شود احتمالا برای هر یک از طرفین عقب نشینی بسیار دشوار خواهد بود. با این وجود، روشن نیست که این درگیری به تشدید تنش هسته‌ای منجر شود. همان طور که در مورد اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده در اواخر قرن بیستم رخ داد.

هم چین و هم ایالات متحده از این توانایی برخوردار هستند که ظرف مدت چند ساعت یکدیگر را به عنوان یک جامعه کارآمد نابود کنند. با این وجود، آنان می‌توانند این کار را تنها با خطر بالای تخریب خود از طریق تحریک یک ضد حمله هسته‌ای یا حمله دوم انجام دهند. این وضعیت به عنوان “تخریب تضمین شده متقابل” یا MAD شناخته می‌شود. در طول جنگ سرد ترس از ایجاد یک حمله متقابل هسته‌ای انگیزه‌ای قوی برای مسکو و واشنگتن به منظور اجتناب از رویارویی نظامی مستقیم ایجاد کرد. البته موازنه قدرت هسته‌ای پکن با واشنگتن به طور قابل توجهی متفاوت از موازنه قدرت مسکو در طول جنگ سرد است زمانی که ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی به برابری قوای نظامی هسته‌ای دست یافتند.

زرادخانه هسته‌ای چین اندازه‌ای کوچک‌تر از زرادخانه هسته‌ای امریکا دارد اگرچه پکن به دنبال توسعه چشمگیر آن با هدف تطبیق با زرادخانه استراتژیک ایالات متحده در یک دهه آینده است. با این وجود، حتی در حال حاضر زرادخانه پکن به اندازه کافی بزرگ می‌باشد که اگر چین مورد حمله قرارگیرد از نیروی هسته‌ای کافی برای انجام اقدام تلافی جویانه علیه امریکا برخوردار باشد.

با این وجود، بستری قوی برای پذیرش این فرض وجود دارد که جنگ میان امریکا و چین هسته‌ای نخواهد شد. برای مثال، در طول جنگ سرد دو ابرقدرت هسته‌ای درگیر جنگ‌های نیابتی در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین شدند که به رغم متحمل شدن هزینه‌های انسانی و نظامی بالا از سوی هر دو طرف متعارف باقی ماندند. حتی در جنگ‌هایی که صرفا یک طرف سلاح هسته‌ای در اختیار داشت، آن طرف از بهره برداری از مزیت خود خودداری می‌ورزید. ایالات متحده در جنگ‌های خونین و طولانی در کره و ویتنام شرکت کرد و با این وجود از بازی با برگ برنده هسته‌ای خود پرهیز نمود. به همین ترتیب اسرائیل حتی در تاریک‌ترین ساعات جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ از به کارگیری سلاح‌های هسته‌ای علیه مصر یا سوریه خودداری ورزید. همین امر تاکنون در مورد روسیه در جنگ با اوکراین صدق کرده حتی در شرایطی که این جنگ اکنون به پایان دومین سال نبرد شدید نزدیک شده و روسیه از نظر مالی و جانی هزینه زیادی را متحمل شده است.

در صورت حمله چین به تایوان ایالات متحده مجبور خواهد شد از آن جزیره دفاع کند و یا آن که کشور‌های بی طرف کلیدی و حتی متحدان خود را به سمت توافق با پکن سوق دهند.

با این وجود، تنگه تایوان تنها نقطه‌ای نیست که جنگ می‌تواند از آنجا اغاز شود. چین به حملات خود به حریم هوایی ژاپن و اقدامات تحریک آمیز در مناطق انحصاری اقتصادی فیلیپین و ویتنام ادامه داده و احتمال وقوع حادثه جنگ افروزانه را افزایش داده است. علاوه بر آن، تنش‌ها بین کره شمالی و کره جنوبی کماکان بالاست. اگر درگیری در شبه جزیره کره آغاز شود ایالات متحده ممکن است نیرو‌های کمکی را به آنجا اعزام کند که باعث می‌شود پکن فرصتی برای تسویه حساب در سایر نقاط برای خود ببیند. هم چنین، این احتمال وجود دارد که جنگ با چین در جنوب آسیا آغاز شود.

در طول دهه گذشته چین در موارد متعددی در امتداد مرز مشترک خود با هند درگیر شده است. هند علیرغم عدم اتحاد رسمی با ایالات متحده یکی از اعضای چهارجانبه (گفتگوی امنیتی چهارجانبه) می‌باشد گروه امنیتی که استرالیا، ژاپن و ایالات متحده را نیز شامل می‌شود و همکاری‌های نظامی مشترک را در چند سال گذشته افزایش داده است. اگر هند قربانی تجاوزات شدید چین شود واشنگتن علاقه زیادی به دفاع از یک قدرت و شریک نظامی بزرگ خواهد داشت که بزرگترین دموکراسی جهان است.

به طور خلاصه، اگر جنگ در هر یک از این مکان‌ها رخ دهد می‌تواند چین و ایالات متحده را وارد درگیری مسلحانه مستقیم کند و اگر این اتفاق رخ دهد بعید است که به سرعت پایان یابد.

بر خلاف جنگ سرد که در آن دو ابرقدرت هر کدام توسط اتحاد‌های سفت و سخت، از یک سو ناتو به رهبری ایالات متحده و از سوی دیگر پیمان ورشو به رهبری اتحاد جماهیر شوروی حمایت می‌شدند، وضعیت کنونی در هند و اقیانوس آرام یک درهم ریختگی ژئوپولیتیکی است. چین هیچ اتحاد رسمی‌ای ندارد اگرچه از روابط نزدیک با کره شمالی، پاکستان و روسیه برخوردار است. به نوبه خود ایالات متحده مجموعه‌ای از ائتلاف‌ها و مشارکت‌های دوجانبه در منطقه را براساس روابط مرکز و گفتار ایجاد کرده که واشنگتن به عنوان مرکز و استرالیا، ژاپن، فیلیپین، کره جنوبی، تایوان و تایلند سخنگو‌های آن محسوب می‌شوند. با این وجود، برخلاف اعضای ناتو که موظف هستند اصل حمله به یک عضو را حمله به همه اعضا قلمداد کنند متحدان آسیایی امریکا هیچ تعهد دفاعی مشترکی ندارند. بنابراین، در صورت حمله چین به اقیانوس هند و اقیانوس آرام پاسخ‌های شرکای آمریکایی در منطقه قطعی نیست.

جنگ اراده‌ها

یک ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده ممکن است چه استراتژی‌ای را در یک جنگ محدود، اما گسترده با چین دنبال کند؟ به طور کلی سه استراتژی کلی برای جنگ وجود دارند: نابودی، فرسایش و فرسودگی. آن استراتژی را می‌توان به صورت جداگانه یا ترکیبی دنبال کرد. استراتژی نابودی بر استفاده از یک رویداد واحد یا مجموعه‌ای از اقدامات سریع برای از بین بردن توانایی یا اراده دشمن برای مبارزه تاکید می‌کند مانند کارزار شش هفته‌ای حمله رعد آسای آلمان علیه فرانسه در سال ۱۹۴۰ میلادی. در مقابل، استراتژی فرسایشی به دنبال کاهش قدرت دشمن است. ظرفیت بالقوه جنگ افروزی با فرسودگی نیرو‌های نظامی در یک دوره طولانی به حدی است که طرف متخاصم دیگر نمی‌تواند مقاومت موثری انجام دهند. این استراتژی اولیه‌ای بود که متفقین در برابر قدرت‌های متخاصم در جنگ جهانی دوم به کار گرفتند. در نهایت، استراتژی فرسودگی به دنبال تخلیه غیرمستقیم نیرو‌های دشمن است مانند محروم ساختن آن از دسترسی به منابع حیاتی از طریق محاصره، تخریب زیرساخت‌های اصلی حمل و نقل، یا تخریب تاسیسات صنعتی کلیدی. نمونه کلاسیک آن جنگ داخلی ایالات متحده بود.

در جنگ احتمالی بین چین و ایالات متحده استراتژی نابودی خطرات ناپایداری دارد. از آنجایی که هر دو طرف دارای تسلیحات هسته‌ای هستند یک استراتژی نابودی مبتنی بر یک حمله نظامی گسترده برای از بین بردن توانایی دشمن می‌تواند به راحتی به یک پیمان خودکشی متقابل تبدیل شود. این خطر هم چنین تلاش‌های هر یک از طرفین برای دنبال کردن استراتژی فرسایشی را که به طور مشابه می‌تواند به تشدید تنش هسته‌ای منجر شود کاهش می‌دهد. بنابراین، هر دو طرف متخاصم انگیزه‌ای برای دنبال کردن استراتژی‌های فرسودگی خواهند داشت تا ابزار دشمن و شاید مهم‌تر از آن اراده او برای ادامه جنگ را از بین ببرند. چنین رویکردی به دنبال وارد کردن حداکثر فشار و آسیب به دشمن بدون خطر تشدید جنگ کامل است.

در مراحل اولیه جنگ اهداف نظامی ممکن است برای هر دو طرف اولویت داشته باشند، زیرا ارتش چین تلاش می‌کند تا یک پیروزی سریع به دست آورد در حالی که ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده بر ایجاد یک دفاع موفق متمرکز خواهد بود. در این صورت، اهداف اقتصادی مانند بنادر تجاری، کشتی‌های باری و زیرساخت‌های زیردریایی نفت و گاز در ابتدا اولویت کمتری خواهند داشت. هر چند با طولانی شدن جنگ هر یک از طرفین به دنبال آن است که از طریق جنگ اقتصادی و اطلاعاتی ظرفیت جنگ افروزی طرف مقابل را از بین ببرد. اقدامات در راستای این هدف ممکن است شامل محاصره بنادر دشمن و عملیات تهاجم تجاری علیه کشتی‌های باری و زیرساخت‌های زیردریایی دشمن باشد. یک طرف می‌تواند با قطع کابل‌های داده‌های زیردریایی و قطع ارتباطات ماهواره‌ای محاصره‌های اطلاعاتی را بر طرف دیگر تحمیل کند یا می‌تواند از حملات سایبری برای تخریب داده‌های مرکزی به منظور عملیات موثر زیرساخت‌های حیاتی دشمن استفاده کند.

راه دیگری که طرفین می‌توانند جنگ را از طریق آن محدود نگه دارند محدود کردن ابزار حمله مورد استفاده است. برای مثال، مسدود کننده‌های پرقدرت که می‌توانند سیگنال‌های ماهواره‌ای را به دلخواه مسدود و باز کنند می‌تواند به حمله موشکی که ایستگاه کنترل زمینی ماهواره‌ای واقع در قلمرو یک قدرت بزرگ متخاصم را نابود می‌کند ترجیح داده شود. چنین حملاتی ممکن است در تضعیف اراده دشمن برای ادامه جنگ موثر باشد. پایان دادن به درگیری به خودی خود چالش مهمی خواهد بود. با دورنمای یک پیروزی قاطع نظامی دور از دسترس هر یک از طرفین چنین جنگی می‌تواند چندین سال یا مدت زمانی بیش‌تر به طول انجامد و تنها زمانی پایان یابد که هر دو طرف مسیر مذاکره را بر خطر نابودی ترجیح دهند: صلحی ناخوشایند در مقایسه با جنگی پرهزینه و به ظاهر بی پایان.

به نظر می‌رسد ایالات متحده و متحدان اش رویکرد منسجمی برای بازدارندگی یا شکست حمله چین ندارند. اگر چین جزایر کلیدی را تصرف کند بازپس گیری آن با هزینه‌ای قابل قبول برای ایالات متحده و شرکای آن بسیار دشوار خواهد بود. برخلاف حمله اولیه این رویارویی می‌تواند در حوزه وسیعی گسترش یابد و به بسیاری از حوزه‌های دیگر از جمله اقتصاد جهانی و فضای سایبری سرایت کند.

همان طور که جنگ روسیه در اوکراین نشان داد ایالات متحده و متحدان اش فاقد ظرفیت لازم برای افزایش تولید مهمات هستند. همین امر در مورد ظرفیت تولید سیستم‌های نظامی بزرگ مانند تانک‌ها، هواپیماها، کشتی‌ها و توپخانه نیز صدق می‌کند. برای مقابله با این آسیب‌پذیری حیاتی واشنگتن و شرکای احتمالی آن در ائتلاف باید پایگاه‌های صنعتی خود را احیا کنند تا بتوانند سیستم‌ها و مهمات مورد نیاز برای ادامه جنگ را تا زمانی که لازم است فراهم کنند.

یک جنگ طولانی هم چنین احتمالا هزینه‌های زیادی را برای تجارت جهانی، زیرساخت‌های حمل و نقل و انرژی و شبکه‌های ارتباطی به همراه خواهد داشت و فشار فوق العاده‌ای بر جمعیت‌های انسانی در بسیاری از نقاط جهان وارد می‌کند. حتی اگر دو طرف از فاجعه هسته‌ای اجتناب ورزند و حتی اگر سرزمین‌های ایالات متحده و شرکای اصلی ائتلاف آن تا حدی دست نخورده باقی بمانند مقیاس و دامنه تخریب احتمالا بسیار فراتر از هر چیزی است که مردم آمریکا و متحدان اش پیش‌تر تجربه کرد‌ه اند.

علاوه بر این، چینی‌ها ممکن است از این نظر مزایای قابل توجهی داشته باشند: با جمعیت بسیار زیاد چین و سابقه تاریخی برای تحمل سختی‌ها و متحمل شدن تلفات هنگفت از به قول خودشان ظرفیت “تلخ خوردن” یعنی استقامت در یک جنگ طولانی برخوردار هستند.

دیدگاهتان را بنویسید