بررسی نسبت توسعه و دین، یکی از آن موضوعاتی است که همواره نقل محافل بوده، هست و در سالیان آینده نیز خواهد بود. هرگاه سخن از تحول به میان میآید، هریک از اهالی علومانسانی یا اقتصاد به نکتهای ویژه در این باب اشاره میکنند و شاید به همین دلیل است که بحث و تبادل نظر پیرامون این مفهوم همچنان ادامه دارد. در این یادداشت که درآمدی مختصر از جستار نسبت دین و توسعه به قلم دکتر سیدمحمود نجاتی حسینی است، به مسئله توسعه، چیستی مفهوم تحول و الزامات ارتباط این دو با دین میگوید.
توسعه، تحول و تغییر چیست؟
توسعه، یک پروژه سیستمیک و سیستماتیک مبتنی بر برنامهریزیهای فنی فرهنگی، کارشناسی شده و کاملاً تخصصی است که مقتضی شرایط جامعه و فرهنگ است و باید با ملاحظات اقتصادی، سیاسی، حقوقی و مرتبط با امر محلی و جهانی و به عبارتی جهانی محلی هم همراه باشد. بدون«مردم توسعهخواه»، توسعه میسر نیست؛ و بدون «دولت توسعهگرا» هم توسعه، ممکن نیست. مردم–توسعه – دولت، سه ضلع یک مثلثاند.
اما تحول، یک پروسه زمانبر و طولانیمدت نهچندان ملموس اما محسوس، بهصورت خودجوش و بی دخالت مستقیم برنامهریزان و کارشناسان فنی فرهنگی دولت و جامعه است. تحول، نتیجه پیشبینینشده و غیرمترقبه و غیرقابلانتظار و گاه دور از انتظار کنشهای اجتماعی همه ماست؛ و ممکن است در طی یک سده و یا نیم سده و یا در طی زندگی چند نسل بی آن که لمسش کنیم، رخ دهد.
درعینحال تحول خودجوش امری انتزاعی و بیعلت و بیدلیل نیست. یا مکانیزمهای بیرونی بر ایجاد تحول تأثیرگذارند [علتهای جامعهشناختی از جنس ساختاری نهادی محیطی سازمانی] و یا مکانیزمهای درونی تأثیرگذار بر رخ داد تحولاند [دلایل و نیات و انگیزهها و مقاصد کنشگران فردی، گروهی، جمعی]. پس تحول را میتوان نتیجه گاه ناخواسته توسعهگرایی دولت و توسعه خواهی ملت و توسعه سازی هم دانست. تحول میتواند مقدمه و پیشران پیشرفت باشد. همان گونه که توسعه میتواند نقش علت آمادهکننده برای تحول را ایفا کند. به این معنا، هر پیشرفتی دورنمای توسعه و تحول است و نیز هر پیشرفتی نتیجه تبعی و تابعی توسعه و تحول است. پیشرفت، پسرفتن روبهجلو و راندن جامعه و تاریخ و فرهنگ به سمت جلوتر رفتن به صورتی متحولتر و توسعهیافتهتر است.
از همین منظر است که تغییر و دگرگونی معنای خود را مییابد؛ لذا اکنون باتوجهبه روشنشدن نسبی مفاهیم«تحول و توسعه و پیشرفت»میتوان یک تعبیر عملیاتی شده از ماهیت مفهوم – پدیده«تغییر» و یا دگرگونی به دست داد. تغییر، به یک معنا، ملموس شدن و عینیتر شدن و تجربهپذیر شدن و مشاهدهکردن نتایج مثبت یا منفی [و یا همزمان هر دو نوع] ناشی از توسعه و تحول و پیشرفت در زندگی روزمره است. بااینحال مسئله ما همچنان این است: «دین – توسعه: چرا و چگونه؟ و با چه مسیر و چه نتیجه و چه هدفی؟»
چون وفق آنچه گفتیم، سرنخ همه دگرگونیها و تغییرات و پیشرفتها و تحولات رخداده و یا در حال رخدادن در زندگی جمعی و فردی نهایت امر باید در«توسعهیافتگی» [وجه مثبت] و«توسعهنیافتگی» [وجه منفی] خود را نشان دهند؛ پس مناسب است بحث را از ادبیات«توسعه» و نسبت آن با «دین» آغاز کنیم. در تمام این مباحث – فارغ از واریانسهای موجود در آنها – آنچه بیش از همه از لحاظ «جامعهشناسی توسعه» و«انسانشناسی توسعه»جلب نظر میکند؛ اجماع اکثریت این دانشپژوهان بر «وجه دنیوی و مادی و سکولار و عرفی» هر نوع پیشرفت و توسعه و تحول و تغییر است. و البته آنچه بهتبع از این دیدگاه بیرونافتاده است و یا نادیده گرفته شده است، جایگاه و سهم و مقام و نسبت «امر معنوی اخلاقی دینی» با توسعه و پیشرفت و تحول و تغییر است. هر چند در بازبینیها و بازاندیشیهای متأخرتر در ادبیات توسعه و مرتبط با«توسعه انسانی» تلاش شده است تا نقش امر اخلاقی – معنوی هم در فرایند و طراحی و نظریهپردازی توسعه لحاظ شود، بااینحال در تحلیل نهایی برای ایفای امور معنوی – اخلاقی در توسعه و پیشرفت، عمدتاً نقش تبعی دیده شده است؛ تا یک نقش اصلی و هموزن با عوامل مادی و فنی.
سؤالهای اصلی در باب نسبت دین و توسعه چیست؟
این مسئله دستکم سه پرسش کلیدی و مهم و شالودهای را به دنبال دارد؛ که بنای بحث در این جستار فشرده است:
یکم – امر دین و امر معنوی – اخلاقی و نسبت آن با توسعه و تحول و تغییر و پیشرفت جامعه، چگونه در ادبیات علوم اجتماعی و بهویژه متون برجسته جامعهشناسی دین صورتبندیشده است؟
دوم- در جهان امر واقع چه نمونههای تاریخی از نسبت امر دین و امر معنوی – اخلاقی با توسعه و تحول و تغییر و پیشرفت جامعه میتوان بهعنوان شاهد مثال آورد؟
سوم- از لحاظ فلسفه اجتماعی و تحلیل هنجاری – راهبردی وابسته به آن، تیپ ایدئال دین و توسعه و تحول و پیشرفت و تغییر چگونه خواهد بود؟
اینها البته پرسشهایی هستند برای تأمل در نسبت دین و توسعه و نه تردیدگرایی یا تشکیک گرایی در نسبت دین و توسعه. اینها حقیقتاً پرسشهایی در میانه«امکان و امتناع» و نیز «ایجاد و ایجاب» نسبت دین و توسعه هستند.
پرسش یکم – دین و دین گرایی که معنویتگرا و غیرمادی گرا است؛ چگونه با رشد اقتصادی [وجه کمی و مادی و کاملاً اقتصادی، پولی، توسعهگرایی] همخوانی دارد؟ یا میتواند داشته باشد؟
پرسش دوم- دین و دین گرایی که تعبدی و سنتی و آخرتگرایانه و دنیا ستیز است؛ چگونه با وجه کیفی توسعه اقتصادی [بهزیستی و رفاه گرایی و مصرفگرایی و برخورداری حداکثری از دنیا]؛ توسعه اجتماعی – فرهنگی [رشد دموکراسی، آزادی و امنیت و نظم و عقلانیت؛ افزایش سرمایه اجتماعی، امید اجتماعی، اعتماد اجتماعی، اطمینان اجتماعی و نیز توسعه زیستجهان کنشگران در مواجهه با سیستم کارشناسی و بروکراتیک حکومتی و دولتی]؛ و توسعه سیاسی – حقوقی [ایجاد و توسع در حقوق بشر و شهروندی، قانونگرایی، گسترش حوزه عمومی و ایجادشدن جامعه مدنی شهروند مبنا و دولت قانون] میتواند همزیستی و همراهی و همخوانی داشته باشد؟
پرسش سوم- دین و دین گرایی که بسته و ایستا و بنیادگرا است؛ چگونه میتواند با تحول فرهنگی و تغییر اجتماعی در جهان پیشرفته و فوق مدرن کنونی و نتایج ملموس و مشهود این پیشرفتهای رو به افزون و دائمی [از جهانیشدن و رسانهای شدن و مجازیشدن و اینترنتی شدن و گسترش شبکههای اجتماعی تا رواج زندگیهای روزمره و سبکهای زندگی عرفی دین هراس که بعضاً دین پرهیز و دینگریزند و یا گاهی دینستیز] همگرایی و تعامل و همزیستی و همخوانی و همراهی داشته باشد؟
پرسش چهارم- دین و دین گرایی کلاسیک در خود فرورفته و منزوی و منقطع از جهان و متعلق به جهان قدیم؛ چگونه میتواند با جهان مدرن هر روز جدید و رو به پیشرفت که بر علمگرایی و تکنولوژی گرایی استوار است، رفاقت و رقابت کند؟
پرسش پنجم- نهایت امر این که دین و دین گرایی در کلیت خود فارغ از جنبههای چندفرهنگی و چند دینی و چندتمدنی آن چگونه میتواند در جهان مادیگرای مدرن شده و پیشرفته و پیچیده موفق به پیگیری پروژه اصلی ادیان یعنی رستگاری معنوی و رهایی اخلاقی را محقق کند؟
و سرانجام توسعه و دین چه نسبتی باهم دارند؟
همان گونه که نگارنده در مطالعهای دیگر درباره دین و پیشرفت و «گفتمان قرآنی پیشرفت»بحث نموده است در اینجا نیز باید نشان داده شود: چرا و چگونه گفتمان غربی و فرهنگی تمدنی از«پیشرفت» [که موضوع فلسفه اجتماعی کلاسیک و نیز علوم اجتماعی مدرن است] تنها در مباحث توسعه و رشد و تغییر جامعه و ملت دولت و کشور سرزمین درگیر شده است؛ اما «گفتمان پیشرفت از منظر قرآن» آن هم از نگاه هرمنوتیک دینی و الهیاتی و هم تراز با منطق فلسفه اجتماعی علوم اجتماعی مدرن [و نه مبتنی بربرداشتهای تفسیری سنتی و فقهی موجود]؛ متوجه تغییروتحول و توسع کیفی در بنیانهای وجودشناختی و اگزیستانسیالیستی – اخلاقی – الهیاتی و تصحیح و تکمیل یک انسانشناسی فلسفی – دینی و معنوی – اخلاقی برای مراقبت از سلامتی زیست معنوی – مادی انسان است.
از این نگاه: چنانچه «دین و دین گرایی» چه به شکل پروژه [کار منظم و منتظم و سازمانیافته و برنامهریزی شده و پیشبینیشده بروکراتیک] و یا بهصورت پروسه نتایج پیشبینینشده تحولات ساختاری نهادی در تاریخ و نیز رخدادهای غیرمنتظره در محیط و طبیعت و فرهنگ و جامعه و همچنین نتایج پیشبینی نشده، کنشهای جامعهای (شامل: کنشهای اقتصادی، سیاسی حقوقی، فرهنگی اجتماعی، اخلاقی معنوی عقیدتی) منجر به «توسعه و رشد و تحول و تغییر» شود و یا به همگرایی و همزیستی و همخوانی و همراهی با فرایند توسعه و تحول و تغییر برسد؛ آنگاه امکان بالایی برای: تحقق«پیشرفت معنوی مدنی» بهعنوان «مسیر توسعه» و «تکامل عقلانی اخلاقی» بهعنوان «نتیجه توسعه» متصور خواهد بود.
در غیر این صورت مسیرهای اجتماعی فرهنگی و سیاسی حقوقی و اقتصادی دیگری پیشروی جامعه خواهد بود؛ مسیرهایی که ممکن است مخاطرهآمیز برای حفظ سلامت مادی معنوی «انسان نسل آینده» و نیز خطرناک برای بازتولید یک فرایند تمدنی معنوی عقلانی اخلاقی باشند. باید به یاد داشت که «توسعه» شمشیر دو لبه است!
سید محمود نجاتی حسینی