بلوا برای بایکوت اکثریت

نمی‌توان نقش و سهم سیاست‌های ناکارآمد و غیرمردمی حاکمیتی را در فاصله گرفتن بخشی از مردم از آرمان‌های اسلامی و انسانی انقلاب اسلامی نادیده گرفت، اما به‌نظر می‌رسد عامل تبیین‌کنندۀ بی‌تفاوتی یا حمایت برخی ایرانیان نسبت به جنایات رژیم صهیونیستی چیزی دیگر است.

حمایت از اسرائیل، شعار «نه غزه نه لبنان» و سکوت در مقابل جنایات رژیم صهیونیستی از جانب برخی از مردم ایران در روزهای پس از عملیات «طوفان الاقصی» به موضوع تحلیل برخی فعالین و پژوهشگران اجتماعی تبدیل شده است. آن‌ها معتقدند که این رفتارها از طرف برخی از شهروندان ایرانی نشان‌دهندۀ کاهش سرمایۀ اجتماعی حاکمیت در پی شکست سیاست‌های حاکمیتی است.

محمدرضا جوادی یگانه، جامعه‌شناس اصلاح‌طلب، 21 مهرماه در توییتی با مقایسۀ جمعیت حاضر شده در راهپیمایی حمایت از فلسطین در بغداد و جمعیت حاضر شده در راهپیمایی پس از نماز جمعه در ایران، دلیل حضور کم‌تعداد مردم ایران را پرهزینه بودن اظهارنظر در موضوعات داخلی دانست. پنج روز بعد و پس از حضور پرتعداد مردم ایران در اجتماعات متعدد محکومیت حملۀ رژیم صهیونیستی به بیمارستانی در غزه، جوادی یگانه در توییتی دیگر با انتشار فیلم شعار «نه غزه نه لبنان» برخی حاضرین در تشییع جنازۀ داریوش مهرجویی، آن را «بی‌‎اعتنایی خشن» برخی از مردم نسبت به غزه دانست که از نظر او ناشی از مخالفت با نظام، گذار از اسلام یا «کشتار غیرقابل توجیه غیرنظامیان توسط حماس» است.

photo7330611894

photo7330611997

جواد غلامرضاکاشی، استاد علوم سیاسی اصلاح‌طلب نیز در متنی دیگر با عنوان «جنگل مرده» نوشت با وجود جنایات اسرائیل در غزه، «وجدان جمعی مردم ما کمتر از بسیاری نقاط دیگر جهان، متأثر می‌شود.» او دلیل این تفاوت را این دانست که مردم ایران بازیگر صحنۀ سیاسی نیستند، بلکه تماشاچیانی تحقیرشده و مصرف‌کنندۀ تبلیغات هستند.

آذر منصوری، رئیس جبهۀ اصلاحات ایران نیز در یادداشتی با عنوان «برخورد دوگانه در دفاع از مظلوم» پرسید: «چرا در کشور ما همراهی با مردم و مقاومت فلسطین در سطح رسانه‌ها و نهادهای رسمی و گروه‌های منتسب به حکومت خلاصه می‌شود و جامعه به مانند سال‌های ابتدایی انقلاب و مانند قبل، همراهی لازم را با این موضع حاکمیتی ندارد؟» او در توضیح ادعای خود نوشته است که «این واقعیت زمانی آشکارتر به رخ کشیده می‌شود که وقتی فردی در دفاع از مظلومیت فلسطین و طوفان‌الاقصی مطلبی می‌نویسد یا پستی می‌گذارد، با واکنش همدلانه‌ای از سوی مخاطبان یا کاربران ایرانی مواجه نمی‌شود و چه بسا انگشت اتهام به سوی او هم گرفته می‌شود.» آذر منصوری دلیل این رفتار مردم را ناشی از استاندارد دوگانۀ حاکمیت در قبال حملۀ روسیه به اوکراین و حملۀ رژیم صهیونیستی به غزه دانسته و این موضوع را در کنار «انواع دیگر گسست‌ها» و ذیل بی‌اعتمادی مردم به حاکمیت، عامل مظلومیت دوچندان فلسطینی‌ها خوانده است.

عباس عبدی، فعال رسانه‌ای اصلاح‌طلب در دفاع از مطلب آذر منصوری نوشته است که با اینکه قبول دارد فضای مجازی با فضای واقعی قابل مقایسه نیست، اما در فضای واقعی و عینی نیز حمایت مردم ایران از فلسطین مانند گذشته نیست. از نظر او دلایل این مسئله عبارتند از: رفتارهای منسوب به حماس در چند روز نخست، امکان نداشتن انجام نظرسنجی‌های مستقل از مردم، تغییر درک مردم از مسئلۀ فلسطین و تأثیر آن بر سرنوشتشان و مواضع رسمی حکومت.

این دست تحلیل‌ها واجد یک پیش‌فرض بنیادین است؛ آنکه میزان حمایت مردم ایران از مسئلۀ فلسطین کم است. باید پرسید چنین پیش‌فرضی مبتنی بر کدام بررسی دقیق و روشمند است؟ آیا مانند خانم منصوری با استناد به برخی تحرکات عمدتاً سازمان‌یافته در فضای مجازی است یا مانند آقای جوادی یگانه با استناد به شعارهای طیفی خاص از شهروندان ایران در یک گردهمایی مختص آنان است؟ همچنین باید مشخص شود که منظور از «کم‌بودن» حمایت مردمی در این قضیه چیست؟ آیا مردم ایران کمتر از شهروندان کشورهای دیگر حامی فلسطین هستند یا مردم ایران در نسبت با گذشتۀ خود حمایت کمتری از مسئلۀ فلسطین می‌کنند؟

هیچ‌یک از نویسندگان متونی که به آن‌ها اشاره شد، ادعای خود را مستند به داده‌ای روشمند و قابل اعتماد نکرده‌اند. این در حالی است که آخرین داده‌ها از یک افکارسنجی ملی نشان‌دهندۀ حمایت اکثریت مردم ایران از مسئلۀ فلسطین است. مرکز رصد فرهنگی کشور در گزارش خود از نتایج افکارسنجی مربوط به هفتۀ وحدت، در تاریخ 12 مهرماه اعلام کرده است که 75 درصد از پاسخگویان موافق این گزاره هستند که «حمایت از مردم فلسطین وظیفۀ هر مسلمان است.» همچنین مطابق با نتایج موج سوم پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان که در سال 1394 و تحت نظارت علمی دکتر محمدرضا جوادی یگانه انجام شد، 63.4 درصد از پاسخگویان با آرمان «آزادی قدس» موافقت کرده‌اند. این آمارها مؤید آن است که اکثریت مطلق مردم ایران با آرمان حمایت از فلسطین موافقت دارند. بنابراین نمی‌توان در تحلیل بخش دیگری از مردم که یا نسبت به این آرمان بی‌تفاوتند یا با آن مخالفند، از عبارت‌هایی مثل «مردم ایران» یا «وجدان جمعی مردم ایران» استفاده کرد.

فارغ از غیرروشمند بودن پیش‌فرض بنیادین برخی تحلیل‌های یادشده، مسئلۀ دیگر نحوۀ تبیین رفتار و نگرش آن بخش از شهروندان ایرانی است که موضوع تحلیل این یادداشت‌ها قرار گرفته‌اند. تمامی این یادداشت‌ها، علت این نوع از نگرش را مرتبط با رفتارهایی از جانب حاکمیت یا حماس دانسته‌اند. درواقع چنین تحلیلی مبتنی بر نوعی چهارچوب تحلیلی خاص است که حاکمیت را یگانه بازیگر عرصۀ سیاست می‌داند و مردم را تماماً متأثر از سیاست‌های حاکمیتی. بدین ترتیب این تحلیل‌گران رفتار تعجب‌برانگیز برخی شهروندان ایرانی در قبال مسئلۀ فلسطین را تحلیل نمی‌کنند، بلکه دست به توجیه آن می‌زنند. چرا که رفتار این بخش از شهروندان تماماً غیرسیاسی و ناشی از ناکارآمدی‌های دستگاه سیاسی تلقی می‌شود. نمی‌توان بازی سیاسی را تنها در انحصار دولت دانست و دولت را تنها بازیگر سیاسی. نحوۀ حضور مردم در رویدادهای سیاسی و واکنش آن‌ها نسبت به سیاست‌گذاری‌های حاکمیتی تشان‌دهندۀ این موضوع است. تغییر رویه در قبال مسئلۀ حجاب و بی‌اعتبار شدن عملی تبصرۀ مادۀ 638 نشان‌دهندۀ این است که عرصۀ سیاست، عرصه‌ای رفت‌وبرگشتی میان مردم و حاکمیت است و مردم تنها اثرپذیر و منفعل نیستند. در اینجا پرسش این است که آیا اگر اکثریت یا حتی اقلیت چشم‌گیری از مردم ایران مخالف سیاست‌های حاکمیتی در قبال مسئلۀ فلسطین بودند، حکومت همچنان قادر به ادامۀ رفتار سابق خود در این موضوع می‌بود؟ آیا این مخالفت نباید نمودی گسترده در فضای عمومی می‌داشت؟

از سوی دیگر نحوۀ کنش سیاسی علاوه بر اینکه از کنش‌های طرف‌های دیگر بازی سیاسی اثر می‌پذیرد، از وابستگی‌های طبقاتی و قشری فردی نیز متأثر است. تحلیل‌گرانی که معتقدند مهم‌ترین عامل بی‌تفاوتی یا مخالفت برخی شهروندان با آرمان فلسطین، عملکرد حاکمیت است، باید نسبت به این سؤال پاسخ دهند که سهم عاملی مانند تحریم‌های اقتصادی بی‌سابقه که ناخواسته بخش قابل توجهی از کارآمدی حاکمیتی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد چه اندازه است؟ هجوم بی‌سابقۀ تبلیغاتی چه تأثیری در تغییر نگرش این بخش از مردم ایران که مخاطب این تبلیغات نیز هستند دارد؟ سهم گرایش‌های فرهنگی ناشی از وابستگی‌های قشری و طبقاتی در این نگرش چه‌قدر است؟

مسئلۀ دیگر اما نحوۀ انتخاب مسئلۀ تحلیل از جانب این تحلیل‌گران است. این تحلیل‌گران دقیقاً پس از حضور بی‌سابقۀ مردم در خیابان‌های شهر در روزهای بعد از فاجعۀ بیمارستان الاهلی غزه، بدون توجه به این حضور، شعارهای تشییع‌کنندگان مرحوم مهرجویی یا واکنش‌های رسانه‌ای برخی کاربران فضای مجازی را محل تحلیل خود قرار دادند. انتخاب این مسئله در این موقعیت خود نشان‌دهندۀ وجود چهارچوب سیاسی دیگری است که جهت‌گیری‌های این تحلیل‌گران را کانالیزه می‌کند. درواقع از لحاظ سیاسی به نفع آنان است که بخش خالی لیوان برجسته بماند تا دست‌آویزی برای نقد سیاست‌های حاکمیتی قرار گیرد. یادداشت عباس عبدی که پاسخی است که به نقدی بر یادداشت آذر منصوری اینگونه شروع می‌شود: «روزنامه‌ای که در عمل سخنگوی اصلی طرفداری از وضع موجود است متنی را با عنوان اسراییلیات اصلاح‌طلبی!! و در نقد یکی از یادداشت‌های روزنامه اعتماد منتشر کرده…» این نحوۀ پرداخت و توجیه‌کردن رفتار کسانی که پس از فاجعۀ بیمارستان شعار «نه غزه نه لبنان» سر داده‌اند با ارائۀ دلایلی که تماماً حاکمیت و جریان مقاومت را مقصر جلوه می‌دهد، نشان‌دهندۀ این است که این تحلیل‌گران بیش از آنکه در پی ارائۀ تبیینی راهگشا باشند، در پی پیش‌برد یک بازی سیاسی جناحی در قامت «مخالفان وضع موجود» هستند.

نمی‌توان نقش و سهم سیاست‌های ناکارآمد و غیرمردمی حاکمیتی را در فاصله گرفتن بخشی از مردم از آرمان‌های اسلامی و انسانی انقلاب اسلامی نادیده گرفت، اما به‌نظر می‌رسد در مسئلۀ فلسطین، عامل تبیین‌کننده چیزی دیگر است. در واقع فجایعی که همواره توسط رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین رقم می‌خورد، موقعیت مسئلۀ فلسطین را از موقعیت موضوعی به لحاظ سیاسی پیچیده، به موقعیت اخلاقی ساده تبدیل می‌کند و امکان جهت‌گیری کلی درست را بیش از پیش ساده می‌سازد؛ تا جایی که بسیاری از مخالفان اسم‌ورسم‌دار نظام نیز در هفته‌های گذشته علیه رژیم صهیونیستی موضع‌گیری‌هایی بی‌قیدوشرط کرده‌اند. پیش از این در یادداشت «موقعیت عام اخلاقی در بزرگترین قربانگاه جهان» در نسیم‌آنلاین این موقعیت ویژه شرح داده شده است.

به‌نظر می‌رسد عامل تبیین‌کنندۀ بی‌تفاوتی یا حمایت بخشی از شهروندان ایرانی نسبت به جنایات رژیم صهیونیستی، بیش از هر چیز دیگری مرتبط با وابستگی‌های فرهنگی بخش قابل توجهی از آنان است که آنان را مخاطب رسانه‌هایی خاص با روایت مطلوب رژیم صهیونیستی از مسئلۀ فلسطین نیز قرار می‌دهد. این وابستگی فرهنگی عملاً این بخش از شهروندان را به جریان سیاسی خاصی تبدیل کرده است که نمایندگان آن‌ها طیفی از فعالان سیاسی هستند که در گزارش «پرسشی از عملکرد یک جبهۀ سیاسی تازه تشکل‌یافته» به آن پرداخته شده است. بدین ترتیب نمی‌توان این بخش از شهروندان را گروهی منفعل درنظر گرفت که مهم‌ترین عامل انتخاب‌هایشان اثر معکوس سیاست‌های حاکمیتی است، بلکه این بخش در قبال مسئله‌ای- به لحاظ اخلاقی ساده- تصمیمی سیاسی گرفته‌اند و نحوۀ مواجهه با آنان نیز باید مواجهه با کنشگرانی سیاسی باشد، نه قربانیانی بی‌گناه.

روح‌الله اکبری

دیدگاهتان را بنویسید