اغتشاش نقش شهر و روستا در حکمرانی توسعه

آنچه به تمایز روستا و شهر و در حقیقت به تقسیمات کشوری معنا می‌بخشد نظام متمرکز حکمرانی و کشورداری است. به عبارت دیگر در شرایطی که اقتصاد عمومی کشور وابسته به درآمدهای حاصل از فروش نفت و… باشد و نظام بودجه‌ریزی آن نیز درآمدها را به‌عنوان یک نوع موهبت براساس تصمیمات همین نظام اداری ـ سیاسی متمرکز توزیع می‌کند، نتیجه آن تلاش برای نزدیک شدن به مرکز تصمیم است.

روستا و شهر دو نوع سکونتگاه بشری هستند که براساس مجموعه‌ای از شرایط جغرافیایی و محیطی، منابع طبیعی، مناسبات اجتماعی و فرهنگی، مبادلات اقتصادی، نظام حکمرانی و سیاسی و… در گذر زمان شکل گرفته‌اند. براساس ‏‌قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری «روستا واحد مبدأ تقسیمات کشوری است که از لحاظ محیط‌زیستی (‌وضع طبیعی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی) همگن بوده که با حوزه و قلمرو ‏معین ثبتی یا عرفی مستقل که حداقل تعداد ۲۰ خانوار یا صد نفر اعم از متمرکز یا پراکنده در آنجا سکونت داشته باشند و اکثریت ساکنان دائمی آن ‏به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به یکی از فعالیت‌های کشاورزی، دامداری، باغداری به‌طور اعم و صنایع روستایی و صید و یا ترکیبی از این فعالیت‌ها ‏اشتغال داشته باشند و در عرف به‌عنوان ده، آبادی، دهکده یا قریه نامیده می‌شده است.» و «شهر محلی است با حدود قانونی که در محدوده جغرافیایی بخش واقع شده و از نظر بافت ساختمانی، اشتغال و سایر عوامل دارای ‌سیمایی با ‏ویژگی‌های خاص خود بوده به‌طوری‌که اکثریت ساکنان دائمی آن در مشاغل کسب، تجارت، صنعت، کشاورزی، خدمات و فعالیت‌های ‏اداری ‌اشتغال داشته و در زمینه خدمات شهری از خودکفایی نسبی برخوردار و کانون مبادلات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی حوزه جذب ‏و نفوذ‌ پیرامون خود بوده و حداقل دارای ده هزار نفر جمعیت باشد‏.» به این ترتیب کوچک‌ترین واحد تقسیمات کشوری یعنی دهستان متشکل از روستاها و مزارع و مکان‌های حول آن است و تقسیمات کشوری بالاتر یعنی بخش، شهرستان و استان محوریت شهری دارند. مهم‌ترین ملاک در این تقسیمات جمعیت است، هرچند ملاک‌های دیگری برای تبدیل کردن یک روستا به شهر از منظر اداری ـ سیاسی و تقسیمات کشور مانند تبدیل به بخش شدن (حتی بدون نصاب جمعیتی) یا دارای شرایط ویژه بودن نیز وجود دارد.

در این نوع نگاه، آنچه به تمایز روستا و شهر و در حقیقت به تقسیمات کشوری معنا می‌بخشد نظام متمرکز حکمرانی و کشورداری است. به عبارت دیگر در شرایطی که اقتصاد عمومی کشور وابسته به درآمدهای حاصل از فروش نفت و… باشد و نظام بودجه‌ریزی آن نیز درآمدها را به‌عنوان یک نوع موهبت براساس تصمیمات همین نظام اداری ـ سیاسی متمرکز توزیع می‌کند، نتیجه آن تلاش برای نزدیک شدن به مرکز تصمیم است؛ به همین دلیل است که برخی شهرستان‌ها تلاش می‌کنند استان شوند و برخی شهرهایی که در تقسیمات کشوری بخش هستند، شهرستان شدن را برای خود یک موفقیت می‌دانند و به همین ترتیب برخی روستاها دوست دارند افتخار شهر شدن را کسب کنند؛ چراکه شهر در تقسیمات کشوری دیگر یک دهستان نیست، بلکه حداقل یک بخش است که یک اداره دولتی به نام بخشداری دارد و بخشدار خود را به آخرین حلقه از آن زنجیره تصمیم‌گیری و توزیع بودجه متمرکز متصل کرده است و از همین جهت یک دستاورد محسوب می‌شود!

براساس آنچه بیان شد تبدیل شدن روستا به شهر، شهر به مرکز شهرستان و استان صرفا یک نقش و عنوان سیاسی ـ اداری نیست، بلکه در عمل تغییر این جایگاه نتیجه متفاوتی در بهره‌مندی مردم آن حیطه جغرافیایی از مواهب مختلف کشور دارد. از این جهت شهر شدن یک روستا فقط پز دادن توخالی هم نیست، بلکه می‌تواند منجر به تغییر در زندگی واقعی مردم نیز شود. به عبارت دیگر، براساس نگاهی که امروز وجود دارد و بر تصمیمات حاکم است در عمل هم میزان و کیفیت بهره‌مندی‌ها و هم نوع بهره‌مندی‌ها از مواهب کشور برای روستا و شهر متفاوت خواهد بود؛ هرچه واحد تقسیم کشوری به مرکز تصمیم‌گیری و اداره نزدیک‌تر باشد و در نگاه آن محوری تلقی شود، بهره‌مندی بیشتری خواهد داشت و نیز نوع بهره‌مندی آن متأثر از نگاهی که توسعه مناطق وجود دارد متفاوت خواهد بود. به این ترتیب بسیاری از خدمات، زیرساخت‌ها و امکانات رفاهی، آموزشی، حمل‌ونقل، سلامت و… با بودجه دولت در شهر ایجاد شده است که در روستا وجود ندارد و همچنین جمعیت جذب‌شده به شهرها و گردش مالی موجود در آن پای بسیاری خدمات و امکانات خصوصی را به شهرها باز کرده و روزبه‌روز توسعه داده است. بنابراین، آنچه امروز به‌عنوان «محرومیت» در مناطق روستایی یاد می‌شود، یک مفهوم نظری نیست که با ماهیت روستا گره خورده باشد، بلکه یک واقعیت عینی، در نتیجه نحوه حکمرانی متمرکز شهرمحور در کشور در یک قرن اخیر به‌خصوص در دوره پهلوی پس از افزایش درآمدهای نفتی و سیاست‌های توسعه شهرنشینی است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جهاد سازندگی بر خلاف رویه رایج بازسازی مناطق روستایی کشور را نقطه همت خود قرار داد و تلاش‌هایی برای رفع چهره محرومیت از این مناطق انجام داد. با پیوستن جهاد سازندگی به خیل دستگاه‌های اداری کشور نیز همچنان این تلاش‌ها برای پر کردن خلأ بهره‌مندی از مواهب کشور در این مناطق و برنامه‌های عمرانی از جمله راه‌سازی، برق و گازرسانی کم و بیش ادامه داشته و دارد، اما هنوز آن نتیجه و واقعیت عینی درمورد روستا متحول نشده و روستا جایگاه حقیقی خود را پیدا نکرده است. محرومیت یک واقعیت عینی و به تعبیری بلایی است که در نتیجه عمل انسانی چه مردمی و چه دولتی بر سر روستا آمده است، اما رفع این محرومیت مساوی با شهر و شهری شدن نیست. به عبارت دیگر شاید در نگاه تقسیمات کشوری و نظام سیاسی، اداری و تصمیم‌گیری حاکم بر آن بهره‌مندی مساوی با ارتقا از روستا به شهر، از شهر به شهرستان، از شهرستان به استان باشد اما تبعیت از این نگاه و تلاش برای شهر و شهری کردن روستاها مساوی با از بین بردن موجودیتی اجتماعی به نام روستا است. اساسا روستا و شهر دو پدیده اجتماعی متمایز و متفاوت هستند که هر یک در ساخت کلان اجتماعی نقش‌آفرینی‌ها و مزایا و نواقص مختص به خود را دارند و در تعامل و تبادل سازنده انسانی، فکری، فرهنگی، اقتصادی و… با یکدیگر جامعه و کشور را می‌سازند. سرآغاز بحث آن است که در ساخت کلان اجتماعی، روستا و شهر را به‌عنوان دو هویت مستقل و دو محیط اجتماعی متمایز بپذیریم و آنگاه به پیشرفت متناسب هر یک و البته به نحوه هم‌افزایی و تبادلات مجموع آنها بیندیشیم. در غیر این صورت روستا چیزی بیش از یک شهر درجه دو و کم‌امکانات نخواهد شد. حال آنکه در حقیقت، روستا به خودی خود یک هویت اصیل و درجه یک غیر از شهر و متفاوت با شهر است، کما اینکه شهرهای مختلف نیز بنا به شرایط انسانی و غیرانسانی خود یک تیپ یکسان و بدون اقتضا نیستند. روستاها به‌واسطه نزدیکی بیشتر به طبیعت، به‌واسطه تماس بیشتر با طبیعت، به‌واسطه تکیه بیشتر به طبیعت در حقیقت واحدهای اجتماعی ماموریت‌محوری هستند که احیا، آبادانی و بهره‌برداری از طبیعت و عمل‌آوری ثروت‌های حاصل از طبیعت برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی کانون همت و تمرکز آنهاست. از این جهت به‌عنوان مثال برای روستاها توسعه صنایع روستایی، توسعه امکانات ذخیره‌سازی و بازاررسانی محصولات بر توسعه اینترنت اولویت دارد و باز از همین جهت به‌عنوان مثال، انحصار کارآفرینی روستایی به صنایع‌دستی و میراث فرهنگی و کارهای ویترینی انحراف از مسیر اصلی روستاست. بنابراین اولا باید توجه داشت که روستا یک واحد اجتماعی دارای نظامات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی متناسب با خود است، برخلاف بسیاری از روستاهایی که در کشورهای غربی که به‌نوعی کمپ‌های کارگران تولید هستند و ثانیا باید به‌گونه‌ای متناسب با کارویژه اساسی روستا برنامه‌ریزی کرد، امکانات لازم از جمله امکانات رفت و آمد و انتقال محصولات، ارتباطات و داد و ستدهای روستایی را تنظیم کرد که روستا فرهنگ شرافتمندانه و ماهیت اصیل تولیدکنندگی و بهره‌برداری درست از طبیعت خود را حفظ کند و ارتقا دهد.

در طرف مقابل باید توجه داشت که شهر نیز باید به‌عنوان یک هویت اجتماعی متمایز از روستا مورد مطالعه و برنامه‌ریزی قرار گیرد. به‌عنوان مثال، یکی از اصول اساسی مرتبط با محیط زندگی انسان و جوامع امکان و فراهم بودن شرایط تعامل واقعی و غیرفانتزی با طبیعت است. شاید یکی از نقاط ضعف امروز شهرهای ما، فقدان شرایط تعامل انسان با طبیعت است که حتی فضای سبز شهری و پارک‌ها نتوانسته آن اتصال واقعی را فراهم کند و پرواضح است که در روستا شرایط تعامل با طبیعت بسیار هموار و در دسترس است. اما با اینگونه تحلیل‌ها نباید به این نقطه رسید که پس همه شهرهای ما باید تبدیل به روستا شوند بلکه شهر خود یک محیط اجتماعی با کارویژه‌های خاص خود است که باید برای رفع مساله تعامل با طبیعت آن اندیشید و به راهکارهایی در جهت بهبود تعامل واقعی با طبیعت در شهر رسید. به عبارت دیگر، مساله تعامل حقیقی و سازنده انسان با طبیعت که ابعاد روانی، تربیتی، فرهنگی و زیست‌محیطی متعددی دارد هم متناسب با محیط شهری باید طراحی شود و هم متناسب با محیط روستا. نه قرار است روستا به شهر تبدیل شود و نه قرار است شهر به روستا تبدیل شود، بلکه روستا و شهر به‌عنوان دو هویت مستقل اجتماعی که بر دو محیط زندگی متمایز با ابعاد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خاص خود اطلاق می‌شود نیازمند تدبیر و طراحی و الگوی پیشرفت متمایز هستند و تعامل سازنده میان این دو هویت است که ساخت مطلوب کلان جامعه را رقم می‌زند.

 

 مرتضی تیموریان

دیدگاهتان را بنویسید