هم حاکمیت و هم جامعه در جامعه پذیری سیاسی درست عمل نمیکند و برای همین، جامعه لاجرم به سمت اغتشاش و اعتراض میرود. جامعه نمیتواند ارزشهای خودش را به آینده منتقل کند، در نتیجه دو جامعه شکل میگیرد. لذا باید این حبابها را ترکاند و ارتباط میان این دو طیف جامعه باید برقرار شود.
گسست فرهنگی باعث شکلگیری تنش و اغتشاشات ۱۴۰۱ شد و سپس این اغتشاشات، سبب تعمیق و تثبیت این گسست و شکاف فرهنگی شده است/ ایجاد فضای گفتگو و پاسخ مناسب به خواست تغییر، میتواند راه حلی برای ترمیم و کاهش شکاف نامبرده باشد با وجود موفقیت در مدیریت و کنترل اغتشاشات ۱۴۰۱، جامعه ایرانی کماکان درگیر پیامدها و تبعات این پدیده است و شیوه مواجه با این امر، دارای اهمیت میباشد. در این گزارش ضمن تحلیل پیامدهای مختلف اغتشاشات سال گذشته بر جامعه و دانشگاه، رویکردهای مواجه با این پیامدهای در مصاحبه با دکتر محمدباقر خرمشاد مورد بحث و واکاوی قرار می گیرد. در ادامه مشروحی از این گفتگو را میخوانید:
پیامدهای کلی اغتشاشات در جامعه و دانشگاه را چه میدانید و به نظر شما کدام پیامد پایدارتر است؟
از بیست سال قبل حدوداً از زمانی که شبکههای ماهوارهای فارسی زبان شکل گرفت و فضای مجازی رشد و گسترش پیدا کرد، بهتدریج یک گسست فرهنگی در جامعه ایرانی رخ داد که برخی از آن با عبارت تندی مانند شکلگیری دو ایران در درون ایران یاد میکنند که اعضای این دو ایران، دو نوع سبک زندگی دارند و ارزشهایشان گاهی در تضاد با هم قرار میگیرد.
در سالهای اخیر زمانی که در یک پارک قدم میزنید، مشاهده میکنید که هنگام اذان یک عده در چمنهای آن پارک نماز میخوانند و در همان پارک روی چمنها، عدهای سگ گردانی میکنند و این دو نوع سبک زندگی در حداقل یک دهه اخیر بروز و ظهور جدی داشته و یا مثلا در رستورانهای شمال شهر تهران، پایبندی به حجاب قبل از حوادث 1401 نیز حداقلی بود. و یا این که در عید مشاهده میشود که میلیونها سفر به آنتالیا و تایلند و دبی اتفاق میافتد اما در عینحال یک راهپیمایی میلیونی در اربعین نیز روی میدهد.
در زمان پهلوی، تهران به بالای خیابان انقلاب و پایین خیابان انقلاب تقسیم میشد که این پایین یک سبک زندگی و آن بالا یک نوع سبک زندگی دیگر داشتند. بالاییها بیشتر سبک زندگی مدرن را پذیرفته بودند و پایینیها سبک زندگی سنتی-مذهبی را پذیرفته بودند. اما در بیست سال اخیر آن سبک زندگی مدرن به یاخچیآباد، خانیآباد، افسریه و اسلامشهر نفوذ کرد که سبک پوشش، خوراک، تفریح، آرایش خانمها به سمت سبک مدرن رفت که این پدیده، دو نیروی اجتماعی متفاوت را تولید کرد. در سال گذشته یک اراده بیرونی شکل گرفت که یکی از این نیروهای اجتماعی را حمایت، تحریک و تشویق کند و برای به میدان آوردن اینها، تلاش و سرمایهگذاری کرد.
گسست فرهنگی یا شکاف فرهنگی که با فشار نیروی بیرونی ایجاد شده بود، (اعم از نیروهای بیگانه و اپوزیسیون خارجی با ویژگیهای تند و رادیکال)، باعث فضای تنشزا، پرتشنج و پر اغتشاش در سال 1401 شد که برخاسته از این گسست و خصوصیات نسل Z و شکاف نسلی پدید آمده بعد از دفاع مقدس و جنگ تحمیلی بود. این موارد باعث شد که به هر حال آن گسست و گسل فعال شود، یعنی یکی از پیامدهای اغتشاشات 1401، تثبیت و تعمیق این گسست بود که باید برای آن فکری کرد.
در داخل دانشگاهها که البته تعداد شرکتکنندگان به نسبت دانشجویان کل کشور خیلی بالا نبود، شعارها بسیار رادیکال، تند، ساختارشکنانه و هنجارشکنانه بود. این هتاکیهایی که انجام شد، فضای قبل و بعد جامعه را متفاوت میکند و باعث تعمیق و تثبیت گسست نامبرده میشود.
کشور به مفهوم یک کل باید بتواند علاجی برای این دو دیدگاه پیدا کند. به طور ویژه در دانشگاهها باید یک عقلانیتی برای پر کردن این شکاف به کار گرفته شود و آن عقلانیت به تحقق برسد. این شکاف هر چقدر احساسات پایه شود، تثبیت خواهد شد و احساسات نمیتواند پاسخگوی این باشد؛ باید عقلانیت را پشتوانه قرار داد تا این معضل فرهنگی حل شود.
نکته مهم آن است که دانشگاهها میتوانند مبدا اندیشیدن به راهحلهایی برای پر کردن این شکاف هم در درون دانشگاه و هم در سطح جامعه باشند. یکی از راهحلها، ایجاد فضاهای گفتوگو در جامعه است، یعنی این دو طرز نگاه باید بتوانند حرفهایشان را در حضور همدیگر بزنند.
گاهی مواقع شما مجموعه سایتها یا کانالهایی که مربوط به سبک زندگی شماره اول هست و مجموعه سایتها و کانالهایی که مربوط به سبک زندگی شماره دوم هست را نگاه میکنید، گویا دو دنیای متفاوت را مشاهده میکنید. هر دو جوان یا نوجوان ایرانیاند ولی خیلی با هم متفاوتند. گویی انگار با یک دیوار این دو دسته از هم جدا هستند که اینها نشان دهنده دو دنیای بدون گفتوگو و بدون تبادل است. یک مقداری غریب است این مسئله به لحاظ ذهنی و نظری، اما به لحاظ عملی وجود دارد.
دانشگاه باید بتواند یک فکر و تأملی برای این دو دنیای متفاوت در یک فضای آرام کند تا این دو بتوانند از فضای رادیکال شده فعلی به یک تعادل برسند. مبنای این فضای مشترک باید احترام متقابل بر اساس استدلال و ارائه اطلاعات باشد. هر چه این دو از هم دورتر شوند، به دوقطبی شدن و شدیدتر شدن این دوقطبی، نزدیکتر میشویم.
با نگاه به آینده و با معطوف به بازسازی فضای سیاسی اجتماعی، راهکارها یا رویکردهای مطرح و موثر را چه میدانید؟
شاید نکته دیگری که به عنوان راهکار خوب است مدنظر قرار دهیم این است که نسل جدیدی شکل گرفته که الان به لحاظ عددی اکثریت را دارد، یعنی نسل سال 57 و بعد از آن که تجربه انقلاب و جنگ را ندارند. شاید برخی از آنان چهل سالشان هم باشد و اکثریت جامعه را این نسل تشکیل میدهند اما تجربه انقلاب و جنگ را ندارند. یعنی تقریبا لنگرهای ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس و حاملهای ارزشهای انقلاب اسلامی (رزمندگان، خانواده شهدا و…) از دنیا رفتهاند و یک نسل جدیدی شکل گرفته که انقلاب و دفاع مقدس را ندیده است و اینها در جهانی مجازی (با سرعت تغییرات تکنولوژیک بالا) با نوع ادراک متفاوت زندگی میکنند.
در نتیجه باید گفت مجموعههایی از علل و عوامل خارجی در جامعه ایران، واژهی «تغییر» را تبدیل به مطالبه عمومی کرده است؛ یعنی انتظار تغییر و تحول به شدت بالاست. در مدیریت اجتماعی، در مدیریت سیاسی و در مدیریت اقتصادی، جامعه با مشکلات و موانع فراوان روبروست که این امر در کنار علل بیرونی اشاره شده متاثر از جامعه شبکهای، واژه تغییر را تبدیل به مطالبه عمومی کرده است. به نظر میرسد یکی از راهکارها این است که مدیران جامعه، برای ایجاد تغییراتی متناسب با تقاضاهای پدید آمده برای اکثریت، فکری کند؛ حال میتواند تغییرات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی یا اقتصادی باشد یا حتی تغییرات آیینی باشد.
اگر تغییر مطالبهاش زیاد باشد و اتفاق نیفتند، جامعه راسا اقدام به ایجاد تغییر با اعمال فشار میکند. شاید هم کسانی تلاش کنند بر این مطالبه عمومی سوار شوند و تغییراتی از جنس ایدئولوژیک و نگاه فکری خودشان را به جامعه تحمیل کنند، به اصطلاح جنس بدل عرضه کنند. بنابراین حاکمیت باید یکی از تقاضاها که تقاضای تغییر هست را به نحو هوشمندانه و ملموسی پاسخ دهد.
اگر بخواهیم بر اساس نتایج مرور کنیم، بنظر میرسد که پس از یک سال، ارزیابی کارگزاران و رهبران اصلی اتفاقی که سال گذشته رخ داد از خودشان، یک روند رو به موفقیت نیست. نتیجه آن میشود که طرف مقابل یعنی هم حکومت ایران هم جامعه ایران توانسته است تا حدودی اغتشاشات و پروژه ناآرامی را کنترل و مدیریت کند. حاکمیت در سال 1401 غافلگیر شد اما با مدیریتی که انجام شد توانسته ورق را به نفع خود ( یا حداقل از حالت ضرر محض خارج کند) برگرداند که این موضوع میتواند ناشی از بکارگیری عقلانیت باشد.
آقای دکتر، دیدگاه مسئولان و نخبگان سیاسی نسبت به مشارکت کنندگان در این اعتراضات را چگونه ارزیابی می کنید؟
اقدام مهم و هوشمندانه آن است که هیچگاه نوجوانان و جوانان مشارکت کننده در اعتراضات، حتی در ادبیات مسئولین به عنوان دیگری و غیر شناخته نشدند و اکثر رهبران سیاسی و اجتماعی ایران، از آنان به عنوان بچههای خودمان یاد کردند. یا به طور مثال همه کسانی که در اغتشاشات شرکت کردند، یکسان انگاشته نشدند بلکه یک اقلیت، به عنوان مقصر معرفی شد که این نشان دهنده «عقلانیتی» بود که وجود داشت اما این اقدام در ادامه نیاز به بعد ایجابی دارد که من به دو مورد اشاره کردم و یکی از آنها، تشکیل «فضاهای گفتوگو در دانشگاهها» است.
هم حاکمیت و هم جامعه در جامعه پذیری سیاسی درست عمل نمیکند و برای همین، جامعه لاجرم به سمت اغتشاش و اعتراض میرود. جامعه نمیتواند ارزشهای خودش را به آینده منتقل کند، در نتیجه دو جامعه شکل میگیرد. لذا باید این حبابها را ترکاند و ارتباط میان این دو طیف جامعه باید برقرار شود. من گفتوگو را مطرح کردم حالا این گفتوگو میتواند هم در سطح دانشگاهها آغاز شود و هم در سطح جامعه و گروههای مختلف اجتماعی؛ به هر حال جامعه باید راهی پیدا کند که حاکمیت حرفهایش را بشنود.
یکی دیگر هم بحث تغییر است، زیرا شرایط اشاره شده، تغییر را میطلبد و بایستی برای آن فکری اساسی کرد. میتوان الگوهای فرهنگی جدیدی را مطرح کرد. مثلا به لحاظ فرهنگی دو نوع رویکرد در صدا و سیمای ما وجود دارد که یکی تاکید بر ارزشهای عاشورایی و دیگری تاکید بر ارزشهای دفاع مقدس است اما در کنار این دو، باید منابع فرهنگی جدیدی و روشهای جدیدی خلق شود تا بتواند آن دو رویکرد جدید را معرفی کند، در غیر این صورت این ارتباط برقرار نخواهد شد و صحبتها منتقل نخواهد شد و به لحاظ نظری میتواند تولید شورش، نا امیدی و حتی به قهر جامعه منجر شود.
سجاد باقری