۳ حقیقت تلخ برای دولت بایدن در رابطه با ایران

«ایران هم از منظر سلبی و هم ایجابی، شرایطی را در منطقه ایجاد کرده که معادلات جاری در آن، تا حد زیادی در نقطه مقابل منافع راهبردی آمریکا است. معادله ای که در کلیت خود یک سرگیجه بزرگ را برای واشنگتن و مخصوصا دولت بایدن تداعی می کند.»

 بیراه نخواهد بود اگر بگوییم دولت بایدن از جمله دولت هایی در تاریخِ دولت های آمریکا است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، متحمل بیشترین شکست ها در چهارچوب پروژه تقابل با ایران شده است. بایدن در ابتدایِ ریاست جمهوری خود، رویکردی تهاجمی را بر خلاف شعارهای زیبای انتخاباتی اش در رابطه با ایران در پیش گرفت و در قالب موضع‌گیری طلبکارانه‌ای، خواستار انعقاد توافقی جدید با ایران با محوریت مساله هسته ای این کشور شد.

توافقی که چهارچوبی به مراتب گسترده‌تر از توافق برجام داشته باشد و محدودیت های قابل ملاحظه ای را نیز بر توانمندی های اتمی ایران و البته توان نظامی و نفوذ منطقه ای این کشور اِعمال و تحمیل کند. با این حال، با گذشت زمان، هم بایدن و هم تیم امنیت ملی و سیاست خارجی او به این درک راهبردی رسیدند که آنچه ایران در برابر سیلی از فشارهای دولت ترامپ و کارزار فشار حداکثری وی حاضر نشده به آمریکایی ها بدهد، دولت بایدن نیز نخواهد توانست با سیاست‌بازی از ایران کسب کند.

از این رو، روز به روز، رگه های واقعی‌بینی در سیاست خارجی دولت بایدن در رابطه با ایران، پیش از پیش خود را آشکار و نمایان کرده و می کند. کما اینکه اکنون بسیاری از ناظران و تحلیلگران آمریکایی، این گزاره را مطرح می کنند که ناکامی دولت بایدن در اخذ امتیازات مطلوبش از ایران سبب شده تا در نهایت، به عنوان مثال، به توافق مبادله زندانیان و آزادی 6 میلیارد دلار از منابع مالی بلوکه شده ایران در کشور کره جنوبی، وادار شود.

با این همه، جو بایدن رئیس جمهور آمریکا و تیم امنیت ملی و سیاست خارجی او، به طور خاص در شرایط کنونی، با 3 حقیقت تلخ با محوریت ایران مواجه هستند که نمی توانند نسبت به آن ها بی اعتنا باشند.

1: پذیرشِ ایران به عنوان یک قدرت اتمی

دولت بایدن در شرایطی در ابتدای کار خود روند کارزار فشار حداکثری دولت ترامپ علیه ایران را ادامه داد که این باور را داشت که می تواند میوه فشارهای ترامپ علیه ایران را بچیند و کشورمان را به ویژه در حوزه هسته‌ای، به عقب براند و امتیازات قابل توجهی را از آن اخذ کند.

با این حال، در عرصه میدانی نه تنها فشارهای دولت بایدن علیه ایران بی‌اثر بودند، بلکه ایران چندین پله در چهارچوب توانمندی های هسته ای خود به جلو حرکت کرد و اکنون شاهدیم که این کشور(ایران) به نقطه ای رسیده که بسیاری از ناظران و تحلیلگران غربی، از تبدیل شدن ایران به یک قدرت قابل توجه اتمی خبر می دهند. در این راستا، جریان های سیاسی و رسانه ای غربی به طور خاص به این نکته اشاره می کند که ایران تا دستیابی به تسلیحات اتمی، در صورت اراده خود، تنها دو هفته فاصله دارد.

در این چهارچوب، اگرچه ایران بارها و بارها اعلام کرده که به سمت تولید سلاح های اتمی نخواهد رفت و حتی مقام معظم رهبری نیز در این رابطه فتوایی صادر کرده و هرگونه تولید، استفاده و ذخیره سازی سلاح های اتمی را حرام اعلام کرده اند، با این حال، همین که ایران خود را در آستانه توانمندی مذکور قرار داده، عملا بنیان های بازدارندگی را برای کشورمان در کنار طیفی از مولفه های دیگر، تقویت کرده و ارتقا بخشیده است.

مساله ای که سبب شده تا دولت بایدن نیز کارت موثری جهت تخریب برنامه اتمی ایران با توجه به پیشرفت‌های قابل ملاحظه کشورمان در حوزه مذکور نداشته باشد و اکنون شاهدیم که صداهای مختلفی در عرصه سیاسی آمریکا و از سوی سیاستمداران و کارشناسان مختلف به این گزاره اذعان دارند که خودِ دولت آمریکا نیز تبدیل‌شدن ایران به یک قدرت اتمی را پذیرفته و فقط به این مساله به صورت آشکار اذعان نمی کند.

معادله ای که ناکامی سیاست های تقابلی دولت بایدن علیه ایران در زمینه توانمندی های هسته ای کشورمان را برجسته‌سازی می کند و از یک برگ برنده موثر در دستان ایران حکایت دارد.

2: ایران؛ چالشِ بزرگ توافق ابراهیم

یکی دیگر از حقایق تلخ برای دولت بایدن در رابطه با ایران این است که این کشور(ایران)، به یکی از موانع و چالش‌های جدی در مسیر پیشرفت توافق ابراهیم(توافق عادی سازی روابط برخی دولت های عربی-اسلامی با اسرائیل) تبدیل شده است. در این راستا، کنشگری فعال ایران در جبهه مقاومت و حمایت از جریان مقاومت و آرمان قدس شریف، نه تنها سبب شده تا مساله فلسطین در لا به لای معاملات پشت پرده برخی حکام عربی با اسرائیل به دست فراموشی سپرده نشود، بلکه ظرفیت های جریان مقاومت فلسطینی در برخورد با تجاوزات و اشغالگری صهیونیست ها را نیز به نحو قابل ملاحظه ای افزایش داده است.

از این رو، ایران به صورت ضمنی، هزینه‌های عادی‌سازی روابط برخی حکام کشورهای عربی-اسلامی با رژیم‌صهیونستی را که بر خلاف خواست ملت های خود به سمت این موضوع رفته و یا قصد دارند بروند، به شدت افزایش داده است. مساله ای که خود ضربه ای سنگین به یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی دولت آمریکا و به طور خاص شخص بایدن و تیم امنیت ملی و سیاست خارجی او است.

3: دستِ برتر منطقه ای ایران

منطقه غرب آسیا در سال های گذشته شاهد تحولات گسترده و قابل توجهی بوده است. در این راستا، دولت های غربی از تمامی ظرفیت های خود در هماهنگی با متحدان منطقه‌ایشان بهره برده اند تا شاید بتوانند آرایش سیاسی-امنیتی و ژئوپلیتیکی منطقه خاورمیانه را به نحوی تغییر دهند که مطلوب آن ها است. با این حال، نتیجه تمامی این تلاش ها چیزی جز تقویت موضع و جایگاه برتر منطقه ای ایران نبوده است.

در این راستا، به طور خاص از چشم انداز دولت آمریکا، ایران نه تنها زمینه های مساعدی را جهت تقویت چندبرابری قدرت محور مقاومت فراهم کرده و این محور در قدرتمندترین وضعیت خود است، بلکه  توانسته تا حدی زمینه را برای فاصله گرفتن متحدان سنتی آمریکا در منطقه از این کشور با القای این باور راهبردی به آن‌ها که آمریکا حاضر نیست در برهه های حساس خود را برای این دسته از کنشگران هزینه کند، فراهم کرده است(مساله ای که حتی سبب شده تا این دسته از بازیگران نظیر عربستان سعودی، اقدام به تنش زدایی از روابط خود با ایران کنند. رویدادی که خود سرآغاز وقوع تحولات مثبت دیگر در قالب روابط ایران با سایر کشورهای عربی-اسلامی نیز شده است).

از این منظر، ایران هم از منظر سلبی و هم ایجابی، شرایطی را در منطقه ایجاد کرده که معادلات جاری در آن، تا حد زیادی در نقطه مقابل منافع راهبردی آمریکا است. معادله ای که در کلیت خود یک سرگیجه بزرگ را برای واشینگتن و مخصوصا دولت بایدن تداعی می کند.

دیدگاهتان را بنویسید