مهاجرت و مهاجران این روزها یکی از بحثهای داغ در میان افکار عمومی است. برای بررسی این موضوع با یکی از پژوهشگران این حوزه گفتگو کردیم. عضو هیئت علمی دانشگاه تهران میگوید گفتمان «هرکس میخواهد از کشور برود» در تشدید مهاجرت موثر بوده است.
مهاجرت عمدتاً متاثر از مشخصه های فردی و عوامل عمومی (اجتماعی) است. متناسب با اتفاقات مختلفی که در جامعه میافتد، میل به مهاجرت کاهش یا افزایش پیدا میکند. برای مثال بعد از کرونا نسبت به مهاجرت میل مضاعفی پیدا شد. این افزایش میل میتواند بخاطر مسائل واکسن یا آمار مرگومیر در ایران و دیگر مسائل و یا سیاست های عدم پذیرش مهاجران و قرنطینه در دوران کرونا باشد. بنظر میرسد حوادث سال گذشته هم روی میل به مهاجرت تاثیرگذار بود. اتفاقاتی در سال 1401 افتاد که باعث شد تمایلات افراد نسبت به اینکه از کشور بروند بیشتر شود. مطابق پژوهشها، معمولاً کسانی که مهاجرت میکنند مرد، مجرد، تحصیلکرده و متعلق به طبقه متوسط یا بالا هستند.
برای یافتن پاسخ این سوالات و یافتن درکی کلی از وضعیت مهاجرت کشور با دکتر رسول صادقی عضو هیات علمی گروه جمعیتشناسی دانشگاه تهران صحبت کردیم. در این مصاحبه به توصیف شمای کلی مهاجرت، عوامل موثر در مهاجرت، نقد عملکرد دولت در این رابطه و راههای مدیریت و سیاستگذاری برای مهاجرت پرداختیم.
در ابتدا ما از نظر مهاجرت چه وضعیتی داریم؟
بگذارید من یک شمایی از وضعیت کشور بگویم، بعد به مسئلهی میل به مهاجرت برسیم. در مورد سرمایه انسانی و مدیریت این سرمایه متأسفانه در این حوزه ما نتوانستیم سرمایه انسانی را تبدیل به سرمایه اجتماعی یا سرمایه اقتصادی کنیم. یعنی این یک چالش عمدهایست که وجود دارد. کشور ما تقریبا جزء کشورهایی است که جمعیت در سن فعالیتش بالاست. اساساً در یک دورانی از تحولات جمعیتی هستیم که حجم قابل توجهی از جمعیت ما 15 تا 64 سالهاند. این به لحاظ اقتصادی یک مزیت بسیار مهم است.
اتفاق دیگری که در کشور ما افتاده، گسترش آموزش عالی است که باعث شد نه تنها وزن جمعیت بیشتر شود بلکه جمعیتی با تحصیلات دانشگاهی در کشور افزایش پیدا کند. این به خودی خود یک امر مثبت است. ما از نظر تعداد جمعیت در جهان رتبه 18 را داریم ولی به لحاظ سرمایه انسانی در رتبه 12 هستیم. یعنی جزء کشورهایی که سرمایه انسانی قابل توجهی در آن شکل گرفته است. اما رهاشدگی و عدم مدیریت این موضوع باعث شده که ما از آن طرف جزء کشورهایی باشیم که هدررفت سرمایه انسانی دارد. اینجاست که مهاجرت نیروی انسانی تحصیلکرده شدت میگیرد. از سوی دیگر خیلی از کشورهای توسعه یافته، با بحث سالخوردگی جمعیت مواجه شدند و نیاز به سرمایه انسانی دارند. در سطح جهانی یک نوع رقابت شکل گرفته است؛ رقابت برای جذب و نگهداشت سرمایه انسانی. یعنی کشورها نه تنها سرمایه انسانیشان را حفظ میکنند بلکه از جاهای دیگر سرمایه انسانی جذب میکنند. حتی تا جایی پیش رفتهاند که بحث جذب و نگهداشت سرمایه انسانی از حالت فردی به شکل نهادی درآمده است. مهاجرت شرکتهای دانشبنیان و استارتاپها در سالهای اخیر از این قبیل موارد است.
بعلاوه در فضای مجازی یک ارتباطات بینالمللی وجود دارد، تبادل دانشی وجود دارد، تصویرهایی خلق میشود و در فضای مجازی در اختیار قرار میگیرد؛ البته بخشی از این تصویرها واقعی نیستند. در چهارچوب عصر اطلاعات و ارتباطات، عصر مهاجرت شکل گرفته است. در این بستر مهاجرتها و جابجاییهای بینالمللی افزایش یافته و تنوع و ترکیب مهاجران تغییر یافته و حتی با مبحثی با عنوان زنانه شدن مهاجرت مواجهیم.
در این بستر جهانی، مسئله مهاجرت نخبگان از کشور، به نظر من میتواند به عنوان چالش و درد مطرح بشود. جذب نخبگان قبلا بیشتر برنامه و استراتژی و سیاست کشورهای توسعه یافته بود. الان همین سیاست و استراتژی آمده داخل کشورهای منطقه. ترکیه، امارت، قطر، عمان و حتی عربستان. اینها دارند جذب نخبگان منطقهای را انجام میدهند. اگر قبلا بیشتر مهاجرتها به سمت اروپا و آمریکای شمالی و استرالیا بود، الان دارد به سمت منطقه افزایش پیدا میکند. در این شرایط ما برنامهی مشخصی برای جذب و نگهداشت نخبگان نداریم. حتی به لحاظ نهادی هیچ سازمانی در خصوص مهاجرت در ایران نداریم. مدیریت مهاجرت یعنی اینکه چطور بتوانید در چهارچوب مبادلات بینالمللی نیروی انسانی، شما هم جذب داشته باشید و اگر مهاجرت دارید، جایگزینی داشته باشید. منتها به دلیل عدم مدیریت مهاجرت، ما الان مهاجرت با سطح تحصیلات و مهارت بالا داریم به خارج از کشور. در مقابل، مهاجرت با سطح تحصیلات و مهارت پایین داریم به داخل کشور. یعنی عملاً آن چیزی که اصطلاحا میگویند جایگزینی مهاجرت، اتفاق نمیافتد. جایگزینی جمعیت به لحاظ تعداد ممکن است اتفاق بیفتد، چند میلیون ایرانی بروند و چند میلیون نفر هم از افغانستان بیایند. ولی به لحاظ کیفیت و سرمایه انسانی جایگزینی اتفاق نمیافتد. حتی سرمایه انسانی شکل گرفتهی افغانستانی ها در ایران نیز، چون قوانین ما همه را به شکل کارگر میبیند، از دست میرود. بنابراین در عصر مهاجرت مهمترین چیزی که کشورها در چهارچوب سیاستگذاری اجتماعی دنبال میکنند، سیاستگذاری مهاجرت است که بتوانند جذب و نگهداشت را دنبال کنند. در اسناد بالادستی، هم در سیاستهای کلی جمعیت و سیاستهایی که در خصوص آموزش عالی داریم، روی جذب و نگهداشت نخبگان و استفاده از ظرفیت ایرانیان خارج از کشور تأکید شده است اما برنامهی راهبردی مشخصی در این خصوص نداریم.
بنابراین، مهاجرت هرچند فرصت هایی برای مهاجران و کشور به همراه دارد اما اگر مهاجرت به معنای ازجاکندگی، عدم ارتباط با مبدأ و بدون بازگشت باشد، مسئله است. حتی بعضی وقتها یک صداهایی میشنوید یا یک گفتمانهایی بیرون میآید که این طوری مطرح میکنند؛ هر کسی میخواهد برود. این اصلا گفتمان درستی نیست. اتفاقاً گفتمان نادرستی است که دارد کشور را از سرمایههای انسانی خالی میکند.
از جایی که در کشور سرمایه انسانی اهمیت دارد و در صورت خروج آن از کشور، فضای جمعیتی به سمت کهنسالی میرود و معضلات اقتصادی و بیمه به وجود میآید احساس میکنم که این میل از یک جایی به بعد باید مدیریت شود. این میل را چطور میشود مدیریت کرد؟
در چند سال آینده رشد جمعیتی ما منفی میشود، روندهای اخیر مهاجرتی میتواند منفی شدن رشد جمعیت را تسریع کند. یک جوانی که دارد میرود، میرود آنجا ازدواج میکند و فرزند یا فرزندانش هم آنجا به دنیا میآید. اینجا جوانش کمتر شده، یعنی پتانسیل افزایش جمعیت از دست میرود. در این شرایط که سیاستهای کلان کشور بر افزایش باروری و جوانی جمعیت تاکید دارد، گفتمان هرکه میخواهد برود، برود کاملاً اشتباه است. در کنار این، شرایط فرهنگی وجود دارد که مانع بازگشت است و هر کسی رفت و برگشت، میگویند چرا برگشتی؟ خانواده میگوید، دوست و آشنا میگوید. حتی برود وزارت علوم که مدرکش را ترجمه کند آنجا هم به او میگویند چرا برگشتی؟ سوال این است چرا افراد مهاجرت کرده برنگردند؟
در کنار اینها، در ایران، بحث مهاجرت و بازگشت در چهارچوب امنیتی مطرح میشود تا اقتصادی و اجتماعی. این هم مشکل ایجاد میکند که هر کسی برگشت مشکوک شویم که چرا برگشته؟ چه چیزی یا چه کسانی پشت این قضیه هست که فرد به ایران بازگشته است؟ کدام سازمان و نهادی این فرد را فرستاده که در ایران نفوذ و جاسوسی کند. این هم کاملاً نادرست است. به قول آقای دکتر صالحی، وزیر اسبق امور خارجه، این مثل این میماند که شما جادهای یا بزرگراهی دارید؛ آنجا احتمال تصادف وجود دارد. بعد بیایید کل جاده را ببندید. احتمال دارد در بین این افراد بازگشته هم بالاخره معدود افرادی باشند که مسئله داشته باشند، قرار نیست بخاطر آن تعداد محدود، جلوی بازگشت را گرفت. در این بستر، متاسفانه می بینیم که جریان مهاجرتی از ایران بر خلاف خیلی از مناطق و کشورهای دنیا، یک جریان بدون بازگشت است و این یعنی مسئله و چالش. در حالی که مهاجرت میتواند فرصتی باشد برای توسعهی کشور مبدأ. چین و هندوستان را اگر شما نگاه کنید بخشی از توسعهشان در سالهای اخیر به خاطر مهاجرینی بوده که رفتند، اما با کشور مبدأشان در ارتباط بوده، هم سرمایه فرستادند، هم به لحاظ فنی و تکنولوژی، مجهز شدند و برگشتند. سندهای توسعهشان را نگاه کنید. بخشی از آن این است که چطور از ظرفیت اینها بهرهمند شوند. نه تنها این کار را کردند، آمدند جذب نخبگان منطقهای را راه انداختند. الان چین دارد در آسیا نخبگان را شناسایی میکند و آنها را با مبالغ خیلی خوبی دعوت به کار میکند. قطر، امارات و عربستان نیز دارد این کار را میکنند. عمان نیز در حوزه سلامت و پزشکی دارد بهترینهای ما را جذب میکند. این یعنی کشورهای منطقه نیز متوجه شدهاند که رقابت در دنیای امروز بر پایه سرمایه انسانی است و بنابراین دارند سرمایه انسانی را جذب میکنند. اما ما سرمایه انسانی را داریم از دست میدهیم. جذب و جایگزینی هم نداریم. بازگشتش هم با مشکل مواجه میشود.
به گفته آمار رسمی 5 میلیون ایرانی خارج از کشور داریم و آمار غیر رسمی حدود 7 میلیون ایرانی در خارج از کشور را نشان میدهند. ایران یکی از بزرگترین دیاسپوراها (جوامع دور از وطن) را دارد. چون اینها را طرد کردیم و با آنها در تعامل نبودیم، الان بخشی از آنها آمدهاند و مقابل نظام قرار گرفتند و برای تغییر و تحت فشار قرار دادن جوامع بینالمللی در تلاشند. از اینرو رهاشدگی و طردشدگی مهاجران ایرانی در خارج از کشور هم یکی از ابعاد چالشی مهاجرت است.
سوالی که به وجود میآید این است که در وضعیت کنونی و این فرایندی که در یک سال گذشته طی کردیم، یک سری از جوانان رفتند و مباحثی اتفاق افتاد. بنظر شما مهمترین و عمدهترین عواملی که برای مهاجرت در ایران وجود دارند کدامند؟
یکی از مؤلفههای مهاجرت، میل به مهاجرت است ولی آن لزوما به معنای رفتار مهاجرت و اینکه مهاجرت اتفاق میافتد، نیست. ما میل به مهاجرتمان در دهه 1390 افزایش پیدا کرده است. در پیمایشهای ملی در پاسخ به این سوال که اگر فرصت مهاجرت مهیا بشود شما ایران میمانید یا مهاجرت میکنید؟ در پاسخ به این سوال، میل به مهاجرت در سال 1393 ، 23 درصد بوده است اما آن در سال 1400، 46 درصد شده است، یعنی در طی یک دهه میل به مهاجرت دو برابر شده است. به درازا کشیدن این روند، میتواند به معنای عادیسازی مهاجرت در کشور باشد. در واقع، با افزایش شیوع مهاجرت در یک جامعه، ارزشها و ادراکات فرهنگی به گونهای تغییر مییابند که احتمال مهاجرت آینده را افزایش خواهند داد. در جوامعی با چنین چرخهای، ارزشهای مرتبط با مهاجرت تولید و بازتولید میشوند.
اما نکتهای وجود دارد، هر کسی میل به مهاجرت دارد، نمیتواند مهاجرت کند، بخشی از اینها میمانند. برخی از محققان میگویند علاوه بر عصر مهاجرت، عصر سکونت اجباری هم داریم. کسانی که میل دارند ولی نمیتوانند مهاجرت کنند، به اجبار ماندند. بنابراین میل به مهاجرت دقیقاً مساوی با مهاجرت نیست.
افزایش میل به مهاجرت یک پدیده جهانی است. فقط خاص ایران نیست. در اکثر کشورهای دنیا، مخصوصا بعد از کرونا میل به مهاجرت افزایش پیدا کرده است. در ایران در فاصله حدود 7 سال، دوبرابر شده است. در مورد بعد از حوادث سال 1401 آماری من ندیدم و ندارم ولی قطعا میل و اقدام به مهاجرت روند افزایشی داشته است. ما از این جور حوادث در کشور قبلاً هم داشتیم. مثلاً سال 88 هم چنین وضعیتی داشتیم.
بخشی از این افزایش میل به مهاجرت در واقع به خاطر این است که ما سرمایه انسانی را تبدیل به سرمایه اجتماعی و اقتصادی نکردیم. یک بخش دیگر این است که آموزش عالی ما گسترش بیرویهای داشته است. همه تحصیل کردهاند و بازار کار ما گنجایش و ظرفیت پذیرش ندارد. یعنی یک عدم تناسب بین تحصیل و بازار کار هم ایجاد شده است. درآمد سرانه ما هم پایین است. در مقایسه با کشورهای منطقه مثلاً خیلی وقتها در بین استادها شما میبینید که حقوقشان را تبدیل به دلار میکنند بعد میگویند که فلان جا اینقدر میگیرند ولی من اینقدر میگیرم. این مقایسهها به علاوه سطح بیکاری که در کشور بالاست، ناامیدی و نبود چشماندازی از بهبود شرایط، میل به مهاجرت را افزایش میدهد. چشماندازی که الان وجود دارد، توسط رسانهها مخصوصاً رسانههای فضای مجازی ایجاد شده است که چشمانداز تیره و بدبینانهای است. علاوه بر اینها، یک حس بیارزشی خیلی وقتها به افراد منتقل میشود. این حس بیارزشی جالب نیست، خیلی وقتها سراغ خود ماها هم میآید. یعنی شما احساس میکنید رشتهات این است، یک جایی دارد سیاستگذاری میکند در رابطه با موضوع و مسائلی که در حوزه تخصصی شماست، شما را طرد میکنند و از تخصص شما بهره نمیگیرند. به جایش یک آدمی که یک خرده علمی در آن موضوع دارد را میآورند.
کاهش اعتماد اجتماعی و سرمایه اجتماعی در جامعه ما یک موضوع جدی است. اتفاقاً در شعارهای رئیس جمهور هم بود که میخواهیم سرمایه اجتماعی بهبود پیدا کند. اما در این دو سال سرمایه اجتماعی که در دوره قبل روند کاهشی داشت، همچنان این روند تداوم دارد.
نفوذ شبکههای اجتماعی دارد به جریان مهاجرت کمک میکند. شبکه اجتماعی میتواند فرآیند مهاجرت را تسریع کند. شبکههای اجتماعی به عنوان مجموعهای از تعهدات بین فردی، تعیین کننده مهمی در برنامههای مهاجرت و انتخاب مقصد هستند. این شبکهها، راه را برای ایجاد شبکههای مهاجرت فراملی هموار خواهند کرد. مهاجران را قادر میسازند تا از طریق مرزها به صورت قانونی یا غیرقانونی اقدام به مهاجرت کنند و نهایتاً احتمال مهاجرت مهاجرین بالقوه را به طور چشمگیری افزایش خواهد داد.
فضای دانشگاهها الان فضای خوبی نیست. هم در جذب نیروهای جدیدی که وارد دانشگاه میشوند، هم در بحث بازنشستگیهایی که دارد اتفاق میافتد. دانشگاه تبدیل به یک جایی شده که در درون آن دارد تسویه حسابهای سیاسی اتفاق میافتد. در این فضا در تولید علم هم داریم عقب میمانیم، مثلاً در کشورهای منطقه، ترکیه و عربستان دارند جلو میزنند. بخشی از این به خاطر فضایی است که در دانشگاهها دارد شکل میگیرد. همچنین، خروجی این فضاها میشود مهاجرت اساتید و دانشجویان.
در بحث سیاستگذاری یک سردرگمی وجود دارد. آیا مهاجرت فرصت است؟ تهدید است؟ مهاجرت مسئله است یا حل مسئله است؟ و عملاً سیاستی که بتواند به مدیریت این جریان خروج سرمایه انسانی و بازگشتش به کشور کمک کند نمیبینید. معاونت علمی ریاست جمهوری در سالهای اخیر حمایتهایی از نخبگان بازگشته داشته است. اما اتفاق افتاده افرادی در این چهارچوب بازگشتهاند اما متاسفانه نتوانستهاند جذب شوند و مهاجرت دوباره کردهاند.
به نظر من این تنگ نظریهایی که متأسفانه وجود دارد میتواند خیلی اثرگذار باشد. هم شرایط بیرونی هم شرایط داخل دانشگاهها میتواند این بحث مهاجرت را بیشتر کند. میدانید مهاجرت هم وقتی بیشتر و بیشتر بشود تبدیل به یک امر عادی میشود. تبدیل به یک هنجار میشود. تبدیل به یک فرهنگ میشود. فرهنگ مهاجرت همین است که میگوید چرا ماندی؟ چرا نمیروی؟ به کسی که میرود و میخواهد برگردد میگوید چرا برگشتی؟ اینها تصوراتی هستند که تغییرشان هم سخت است.
بطور کلی، عدم موفقیت کشور در تبدیل سرمایهی انسانی به سرمایهی اقتصادی، گسترش کمّی و بیرویه آموزش عالی، درآمد سرانۀ پایین (در مقایسه با کشورهای مقصد)، بالا بودن سطح بیکاری، ناامیدی، حسِ بیارزشی توأم با عدم اثربخشی، کاهش اعتماد و سرمایه اجتماعی، نفوذ شبکههای اجتماعی مجازی، فضای امنیتی در دانشگاهها بعد از حوادث پاییز 1401، عدم شایستهسالاری در نظام مدیریت مراکز علمی از مهمترین پیشرانهای سرعت گرفتن میل به مهاجرت از کشور هستند. مضافاً اینکه عملکرد برخی نهادها و یا اظهارات بعضی مسئولین مبنی بر اینکه «هرکه میخواهد برود» نه تنها در تشدید جریان مهاجرت مؤثر بوده بلکه امر مهاجرت را، حل مسئله و بازگشت را عین مسئله قلمداد نموده است.
برای کاهش میل به مهاجرت و مدیریت آن چکار باید کرد؟
کشوری که تعداد زیادی مهاجر از آن رفته، تعداد قابل توجهی هم مهاجر خارجی در آن زندگی میکند، روزانه هم عدهای ترانزیت و حتی از آن قاچاق میشوند، نیاز به یک مدیریت نهادی و سازمان یا وزارت مهاجرت دارد. یکی هم بحث فرهنگسازی است. ما مهاجرت را به عنوان یک فرصت ببینیم و مهاجرت را باید در کنار بازگشت ببینیم و از پتانسیل افرادی که برمیگردند استفاده کنیم. بسترسازی باید بشود. مشوقهایی برای نگهداشت، بازگشت و حتی چرخش نخبگان بهوجود بیاوریم.
بعلاوه سیاست چرخش را دنبال کنیم. در چهارچوب آن مهاجران با مبدأ در تعامل باشند. چرا یک استاد ایرانی خارج از کشور که مشکل سیاسی هم ندارد، نیاید اینجا درس بدهد؟ در این چهارچوب است مهاجری که الان دارد خارج میشود به یک فرصت تبدیل میشود و همچنین مهمتر از همه، امید ایجاد میشود. ناامیدی بخش عمدهای از فضا را گرفته است. این ناامیدی را حتی در فضای سیاستگذاری هم میبینید. بالاخره مشکلات است، جامعه ما کم مشکل ندارد، ولی چطور این مشکلات را حل کنیم و چقدر در حل این مشکلات از نخبگان استفاده میکنیم؟
آموزش دادن مهاجرهایی که از افغانستان میآیند، فرصت دادن به آنها برای متخصص شدن و برخورد با آنها مثل شهروند ایرانی میتواند راهحل باشد؟
همیشه در تمام کشورها مهاجرت آخرین راهحل است. کشورها اولین کاری که برای رفع کاهش جمعیت و کمبود نیروی کارشان میکنند [این است که] میآیند سیاستهای حمایت از خانواده اجرا میکنند. اگر به نتیجه نرسیدند، مهاجرت را دنبال میکنند. مهاجرت هیچوقت گزینه مطلوب نیست. البته کشورهایی مثل آمریکا، کانادا و استرالیا که از قبل مهاجرپذیر بودند و پایه شکلگیریشان مهاجرت بود متفاوتاند.
در مورد این که یک راه حل هست یا نه، نکتهای که دارم این است؛ بخش کوچکی از افغانستانیهایی که در ایران حضور دارند دسترسی به آموزش داشته و تحصیلکرده شدهاند. به لحاظ فرهنگپذیری، هویت اینها تغییر پیدا کرده، اینها میتوانند مثل کشورهای دیگر گزینههای متفاوتتر در اختیارشان قرار بگیرد. مثلاً به جای اینکه ویزای اینها هر سال تمدید شود، ویزای پنجساله، ویزای مدتدار بدهیم. مثلاً امارات که به نخبهها ویزای طلایی میدهد. بعد اگر قرار باشد در قوانین ما شهروندی اتفاق بیفتد، اینها در اولویت قرار بگیرند. اگر قرار است تابعیت اتفاق بیفتد اینها در اولویت قرار بگیرند. طبق قانون، افغانها مجازند در چهل رده شغلی مشغول باشند. این چهل تا را نگاه میکنید، کارگری، قصابی، گاوداری، مرغداری، و سایر مشاغل رده پایین است. خب فردی که تحصیلات دانشگاهی دارد و متخصص شده است، کجای کار است؟ از این رو، سیاستگذاری مهاجرپذیری باید گزینشی باشد، نه این که همه را یکدست ببیند.
در مجموع، راه حل منطقی در مورد مهاجرت همان راهحل چرخش، بازگشت، جذب و نگهداشت نخبگان است، نه این که نخبگان بروند، از جای دیگری جایگزین بشود. ایران یکی از قطب های پزشکی و سلامت منطقه است. اما الان کشور عمان دارد متخصصین حوزه سلامت ما را جذب می کند.
الان وضعیت ما به شکلی است که یک سری آدم ناراضی هستند، بخاطر این نارضایتی میروند آن طرف، آنجا هم راضی نیستند ولی نمیتوانند برگردند.
مهاجری که از یک جامعهای به جامعه دیگر میرود، مخصوصاً اوایل مهاجرت دچار شوک فرهنگی میشود، دچار استرس، نگرانی و اضطراب میشود. دچار دلتنگی نسبت به خانه، وطن و خانواده میشود. برخی از این افراد هم میخواهند برگردند ولی تصویر آینده بهتری روبهروی آنها نیست. عدهی قلیلی از نخبگان برگشتهاند اما گاهی اتهامهایی به آنها زده شده و مشکلاتی برایشان ایجاد شده که مجبور به مهاجرت دوباره شدهاند.
ما خیلی وقتها در نظر نمیگیریم که برخورد با یک نفر چه عواقبی میتواند داشته باشد. حالا اگر مشکلی داشته، بنشینید حل کنید. چون وقتی با یک فرد که اجتماعی از نخبگان او را قبول دارند برخوردی میشود، ناامیدی ایجاد میشود و مانعی بزرگ برای بازگشت مهاجران به ویژه نخبگان علمی است. الان هم بخشی از اینهایی که در خارج حضور دارند دلشان برای وطن تنگ میشود، میخواهند برگردند ولی تصویر مطلوبی از آینده ایران در ذهن این افراد نیست. از این طرف هم اینقدر فضای رسانهها مسموم است. ببینید اینقدر تصویر بد و سیاه و منفی توسط رسانهها از ایران ساخته شده که مهاجری که هر روز با خانواده خود نیز در ارتباط است تحت تأثیر قرار می گیرد. این نوع تصویرسازیها هم در مورد مهاجرت خیلی اثر دارد. کسی هم که میخواهد برگردد میترسد، نگران میشود.
شخص اول کشور، مقام معظم رهبری، جذب و نگهداشت و بازگشت نخبگان، به کارگیری نخبگان، استفاده از ظرفیت ایرانیان خارج از کشور، رشد تولید علم، خیلی برایش مهم است و بارها بر آن تاکید داشتهاند. در این راستا اولین گام، تغییر فضاست. ایجاد امید است. امید فقط حرف نیست. باید اتفاقهای مثبت بیفتد در این کشور تا امید ایجاد بشود. مثلاً یکی از اتفاقها بازشدن فضای سیاسی است. نبود فضای باز اجتماعی و سیاسی و احساس طردشدن باعث میشود که افراد به مهاجرت بیاندیشند و اقدام کنند. آنهایی هم که آن طرفاند امیدی به بازگشت نداشته باشند. وقتی در یک جامعه مشارکت اجتماعی مردم پایین بیاید، مردم احساس تعلق نمیکنند و این باعث میشود با کوچکترین کار صدای اعتراضشان بلند شود.
این فضا اگر تغییر نکند ما کماکان مهاجرت خواهیم داشت و مسئولین باید در این زمینه تا دیر نشده اقداماتی انجام دهند. این طور نیست که بگوییم افرادی که مهاجرت میکنند ما را دوست ندارند، با ما نیستند و احساس تعلق به وطن ندارند. در هر صورت مهاجرت اگر که تبدیل به یک موج بشود، بالاخره سیل است دیگر، ممکن است خانه ما را هم ببرد.
محمد غفاری