یک نقل معروف میگوید: «پشت هر افراطی، تفریطی هم هست.» چه کسی میتواند تضمین بدهد رفتار فعلی اینترنشنال مصداقی از این ضربالمثل نیست. بعد از پایان یافتن داستانسرایی در مورد آزادسازی شهرهای ایران و شکست پروژه براندازی اغلب رسانههای معاند به این درک رسیدند که اغراق بیش از حد در مورد وقایع ایران دیگر نهتنها کمکی به شلوغ کردن خیابان نمیکند بلکه از جمعیت مخاطبان آنها کاسته و محفل خودشان را خلوت میکند.
رجزخوانی و بهانهجویی توصیف دقیقی است از وضعیت اپوزیسیونی که روزی برای داغ شدن تنور کاسبی براندازی از آزادی اشنویه و جوانرود مهمل میبافت و از فرار مسئولان کشور به ونزوئلا سخن میگفت اما حالا با کلهپا شدن و افتادن تشت رسواییشان از بام واقعیت، ادعای نفوذ جمهوری اسلامی در دستگاههای تصمیمساز غربی را مطرح میکنند. آن جمهوری اسلامی که روزی ادعای انزوایش را مطرح میکردند حالا از نظرشان تبدیل شده به یک حکومت پرنفوذ جهانی که اینترنشنال باید حجم عظیمی از اخبار روزانهاش را به آن اختصاص دهد. احتمالا این تناقض اعترافگونه باید بار توجیه رسوایی براندازی را به دوش بکشد. مثل بوکسوری که قبل از مسابقه با رجزخوانیهای بیپشتوانه از خود پهلوان پنبه میسازد و تماشاگران را برای تشویق خود تهییج میکند اما بعد از شکست و خالی شدن باد دماغش، برای حفظ آبرو ناچار است مقصر دیگری پیدا کند؛ زمین ناهموار بود، داور ناعادل بود، امکانات تمرین کم بود و… یکی هم نیست بگوید مگر آن موقع که داشتی رجز میخواندی چشمت سو نداشت که بتوانی زمین کج و زور بازوی حریف را ببینی تا ناچار نباشی برای حفظ آبرو آسمان و ریسمان را به هم ببافی و هزار توجیه درست و غلط ردیف کنی. البته گاهی بوکسور نیز نسبت به باخت خود آگاه است اما منافعش ایجاب میکند برای دیده شدن هرچه بیشتر باد به غبغب انداخته و الدرم بلدرم کند.
نفوذ ایران؛ تیتر یک اخبار یک هفته اخیر اینترنشنال
در یک سال اخیر زمانی که پروژه براندازی در ایران درحال پیگیری بود آمریکاییها بارها اعلام کردند که احیای برجام دیگر گزینه روی میز آنها نیست و دولتمردان این کشور نیز تاکید داشتند که سیاستهای کاخ سفید بر حمایت از آشوبها متمرکز شده است. با شکست پروژه براندازی اما آمریکا خیلی زودتر از شرکای اروپایی خود پروژه براندازی را کنار گذاشت و وارد مذاکره با ایران شد. مذاکراتی که خروجی آن به تبادل زندانیان و آزادی شش میلیارد دلار از داراییهای ایران انجامید. این تحولات نشان داد که براندازی چیزی جز یک اهرم برای امتیازگیری از ایران در میز مذاکره نبوده و اپوزیسیون نیز کارکردی جز مترسک برای غربیها نداشته است. به همین دلیل با شکست پروژه خیلی زود همه چیز به نقطه شروع بازگشت. این اقدام طبیعتا عصبانیت اپوزیسیون را به همراه داشت. رضا پهلوی آزادی دارایی شش میلیارد دلاری را جایزه به بایدن به ایران خواند و شبکه اینترنشنال تیتر یک عمده اخبار خود را به فضاسازی درمورد نفوذ ایران در دستگاه تصمیمسازی آمریکا متهم کرد. اینترنشنال در گزارشی دینا اسفندیاری، علی واعظ و آرین طباطبایی که با رابرت مالی همکاری میکردند را اعضای شبکه تحت هدایت وزارت خارجه ایران خواند. ائتلاف رسانهای اپوزیسیون سعی دارد با طرح ادعای نفوذ درمورد هرگونه ارتباط با ایران هزینه همکاریها با تهران را بالاتر برده و همزمان برای شکست پروژه براندازی بهانهتراشی کند.
لابیگری کارشناسان ایرانی در تیم مالی؟
«طرح کارشناسان ایرانی» پروژهای که اینترنشنال با استناد به آن ادعا کرده است اعضای شبکه جوانان زیر نظر وزارت خارجه ایران به نفوذ در سیاست خارجی آمریکا در مقابل ایران پرداختهاند. در این پروژه که ادعا میشود برمبنای اطلاعاتی که از طریق ایمیلهای دیپلماتهای ایرانی به دست آمده کارشناسان ایرانیالاصل، تحت عنوان شبکه جوانان اقدام به اظهارنظر در رابطه با صلحآمیز بودن اقدامات ایران از جمله در مساله هستهای کردهاند. در این میان نفوذ در تیم رابرت مالی، مسئول میز ایران در وزارت خارجه دولت بایدن از جمله اقداماتی است که اینترنشنال ادعا میکند آنها را کشف کرده است. آرین طباطبایی، رئیس دفتر فعلی معاون وزیر دفاع آمریکا، نام پرتکراری است که این روزها کارویژه این شبکه فارسیزبان برای اثبات نفوذی بودن وی در تیم رابرت مالی است. طباطبایی مدتی در تیم رابرت مالی و در مذاکرات احیای برجام حضور داشت. اینترنشنال ادعا کرده که طباطبایی، اقدامات و فعالیتهای خود را با وزارتخارجه ایران هماهنگ میکرده است. در محتوای یکی از ایمیلها که اینترنشنال با استناد به آن مدعی است وی نفوذی وزارتخارجه ایران در آمریکا بوده و محتویات ایمیلها مستقیما به جواد ظریف، وزیرخارجه وقت ارسال میشده است، طباطبایی نوشته که قرار است برای صحبت درباره ایران، راهی کنگره شود. ایمیلی که البته حاوی اطلاعات جزئیتری که محرمانه به نظر برسد، نبوده است. علی واعظ دومین شخصی است که بهعنوان نفوذی و فردی که نقش لابیگری به نفع ایران در دولت بایدن و تیم رابرت مالی را داشته است معرفی میشود، این رسانه فارسیزبان برای اثبات این ادعا به کتاب راز سربهمهر جواد ظریف، استناد و مدعی میشود، ظریف گفته که نسخهای از پیشنویس اولیه توافق را در اختیار گروه بینالمللی بحران که واعظ تحلیلگر ارشد آن بوده، قرار داده تا برای پذیرش آن لابیگری صورت بگیرد. دینا اسفندیاری دیگر فردی بود که در گروه بینالمللی بحران با تیم رابرت مالی کار میکرده است و این شبکه ادعا کرده که براین اساس ارتباطات نزدیکی با تیم وزارت خارجه آمریکا داشته است. فارغ از صحت ادعاها اما با نگاهی به آنچه توسط این شبکه فارسیزبان برای اثبات نفوذی بودن این افراد منتشر شده چندان باورپذیر به نظر نمیرسد. برای مثال ادعای اینکه؛ وزارت خارجه ایران تمامی هزینههای اقامت و اتاقهای افراد گروه شبکه جوانان را پرداخت میکرده است، صرفا در حد ادعا باقی میماند یا در جای دیگر این شبکه با استناد به ایمیلی که درباره سخنرانی در کنگره به فردی ارسال شده که ادعا میشود برای جواد ظریف فرستاده شده محتوایی ندارد که بتوان براین اساس اثبات کرده این افراد نفوذیهایی بودند که برای وزارت خارجه ایران لابیگری میکردهاند.
برچسب نفوذ به همه پلهای ارتباطی
در یک سال اخیر چهرههای اپوزیسیون قطع ارتباط دولتهای مختلف با ایران را بهعنوان یکی از مهمترین اهداف خود تعیین کرده و در راستای تحقق این هدف نیز مدام با چهرههای سیاسی غربی دیدار میکردند. دیدار مسیح علینژاد با امانوئل مکرون، نخستوزیر فرانسه را میتوان اوج این تلاشها توصیف کرد. درنهایت اما پروژه اپوزیسیون به شکست انجامید و چهرههایی همچون امانوئل مکرون ترجیح دادند به جای همصدایی با براندازان با امیرعبداللهیان همقدم شوند. اپوزیسیون که مسیر مذاکره با سیاستمداران غربی برای انزوای ایران را مسدودشده میبیند حال بنا دارد به هرگونه پل ارتباطی با ایران برچسب نفوذ زده و آن را از بین ببرد.
هل دادن غیررادیکالها به زمره منفعلان
دیگر هدف اینترنشنال از سروصدا درمورد نفوذ جمهوری اسلامی در دستگاههای تصمیمساز آمریکا این است که مدافعان مسیر دیپلماسی را منفعل و جبهه تقابل حداکثری با تهران را احیا کند. پس از شکست پروژه آشوب بخش عظیمی از جریان اپوزیسیون متوجه شدند که اظهارات رادیکال دیگر کارایی ندارد و چهبسا باعث شود ایده براندازی مورد تمسخر قرار بگیرد، به همین دلیل شیوه فعالیت رسانهای خود را تغییر داده و رویکرد تقابلی نرمتری را درپیش گرفتهاند. ایراناینترنشنال که هویت خود را در رادیکالیسم تعریف کرده اما فضای بهوجود آمده را ضد ماهیتش دیده و برای جلوگیری از مرگ خود ناچار است تنفس مصنوعی به فضای آشوب را ادامه دهد. به همین دلیل هرگونه پل ارتباطی با ایران را پروژه نفوذ میخواند تا بتواند دیگر طیفهای رقیب خود در پروژه کاسبی براندازی را شکست دهد و افرادی را که به فضای تقابلی اعتقادی ندارند از میدان بیرون کند و تلاش اینترنشنال برای تداوم رادیکالیسم بهویژه پس از تغییر اسپانسر آنها از عربستانسعودی به رژیمصهیونیستی شدت بیشتری یافته است.
کمرنگ کردن اهمیت پیروزی ایران
اپوزیسیونی که ادعا میکرد مشتهای سنگینی به ایران میزند وارد رینگ نشده ناکاوت شد. شکست پروژه اپوزیسیون یعنی شکست تمام ادعاهای ضدایرانی آنها. ایران منزوی نیست، پشتوانه مردمی دارد، قدرتهای جهانی از براندازی حمایت نکردهاند و آن را ناشدنی میدانند. این موارد بخشی از پیامهایی است که از شکست براندازی برداشت میشود. پیامهایی که اپوزیسیون ناخواسته زمانی که ذوق براندازی داشت درحال ساطع کردن آن به جامعه بود و حال برای از بین بردن اثر آن باید توجیه دیگری بتراشند. آن توجیه ادعای نفوذ ایران در نهادهای سیاستگذار غربی است. اگرچه این ادعا در خود اعتراف دیگری از قدرت جمهوری اسلامی را گنجانده است اما بههرحال جریان مدعی براندازی با دستاویز قرار دادن آن تلاش دارد بخشی از هزینه شکست را از دوش خود بردارد و آن را به دولتهای غربی حواله دهد.
ایرانی که میتواند به کاخ سفید نفوذ کند به اینترنشنال نمیتواند؟!
در جریان آشوبهای سال گذشته برخی افراد با هدف فضاسازی و تهیج مردم ویدئوهایی را برای شبکههای معاند ضبط و ارسال میکردند. اخیرا با هک شدن اکانت تلگرامی این شبکه بخش زیادی از اطلاعات هویتی این افراد افشا شده است. در شبکههای اجتماعی روزنامه «فرهیختگان» نمونههای زیادی از این ویدئوها منتشر کرده است. انتشار این ویدئوها طبعا بسیاری از افرادی را که قصد همکاری با اینترنشنال را دارند از بیم آنکه نکند اطلاعتشان لو برود و به دام دستگاه قضا بیفتند از اقدامشان منصرف میکند. طبعا مدیران اینترنشنال که برای تولید محتوای ضدایرانی روی همکاری با این کاربران حساب کردهاند با انتشار این ویدئو نسبت به کاهش تعداد همکاران خود بیمناک میشوند، به همین دلیل این رسانه انتشار ویدئوهای منتشرشده را بلوف توصیف کرده است. این ادعا اما با ادعاهای اخیر آنها کاملا در تعارض است. اینترنشنال طی یک هفته تمرکزش را بر این امر قرار داده که اثبات کند ایران توانسته روی بخش زیادی از سیاستگذاران آمریکایی اعمال نفوذ و تصمیمات خود را به دستگاه حکمرانی آمریکا تحمیل کند. ایراناینترنشنال برای اثبات ادعای خود به ایمیلهایی استناد کرده که مدعی است بین وزارت خارجه ایران و برخی اعضای تیم رابرت مالی رد و بدل شده است. ادعای نفوذ در دستگاه حکمرانی آمریکا این پرسش را در مقابل مدیران اینترنشنال قرار میدهد که آیا دولتی که قدرت نفوذ در نهادهای امنیتی و تصمیمگیر کشورهای غربی را دارد از نفوذ به یک رسانه که عمده خبرنگاران آن به زبان فارسی تکلم میکنند و هویت ایرانی دارند ناتوان است؟
کسی که ترسیده هم اعتراف میکند هم همکاری!
نقطه اوج اقدامات جداییطلبانه اینترنشنال در ماجرای اتفاقات پاییز سال گذشته بود. حمایت از تجزیه و دعوت از چهرههای تجزیهطلب اگرچه پیش از این و از آغاز فعالیتهای این شبکه پیگیری میشد اما در ماجرای ناآرامیهای سال گذشته باجدیت و ضریب بیشتری پیگیری شد و تا آنجا این اقدامات را انجام داد که ایران این شبکه و کارکنانش را در لیست گروههای تروریستی قرار داد. این اقدام همزمان بود با شکست پروژه ناآرامی در ایران، بعد از این موج استعفاها در این شبکه فارسیزبان نشان داد اوضاع برای اینترنشنال چندان مناسب نیست. تعطیلی برنامه سیما ثابت مجری که بیشترین گفتوگو را با شخصیتهای تجزیهطلب داشت، میتوان از جمله این موارد دانست. استعفای افرادی که کارویژه تجزیهطلبانه این شبکه را پیگیری میکردند نشان میداد اختلافات و مشکلات پیشآمده در پشتصحنه این شبکه ناشی از ترس آنها از عواقب این اقداماتشان است. بعد از استعفای سیما ثابت فایل صوتی با نام فایل افشاشده از او منتشر شد که در آن اشاره میکرد معتقد بوده باید یک فرد حامی جمهوری اسلامی نیز در برنامهها صحبت کند. نمیتوان این فرض را دور از ذهن دانست که وی بهخاطر ترس از عواقب اقداماتش خود نسبت به انتشار این فایل صوتی اقدام کرده است تا بگویید صددرصد موافق آنچه انجام داده نبوده است تا از این طریق خود را از خطر واکنشهای ایران مصون دارد. همچنین باید به این موضوع اشاره کرد که تکرار چندباره ماجرای درز صوتهای اعترافی از رعنا رحیمپور، سیما ثابت و سالومه سیدنیا این سناریو را که بخش زیادی از خبرنگاران شبکههای رسانهای خارجنشین درحال همکاری با ایران هستند، تقویت کرده است.
برای حذف دشمن مشترک با ایران ائتلاف میکنند؟
در میانه اتفاقات سال گذشته و در حالی که این تصور میان براندازان خارجنشین وجود داشت که ایران در آستانه یک فروپاشی قرار دارد، مدام این گزاره تکرار میشد که در شرایط گذار قرار داریم و نیاز است میان براندازان ائتلاف شکل بگیرد؛ اتفاقی که اگرچه شعارهای زیادی برای آن داده شد و در این راستا نیز منشور همبستگی براندازان تشکیل شد اما این اختلافات همچنان ادامهدار بود و در کمترین مورد خود را در اجتماعات براندازان خارجنشین نشان میداد. اختلافاتی که آنقدر جدی بود که به دعوا کشیده میشد و پلیس آن منطقه نیز مجبور به مداخله برای خاتمه دعوا بود. بعد از این، شکست منشور همبستگی هم پروژه اتحاد را با شکست صددرصدی همراه کرد، شکست ائتلاف براندازان موید این گزاره بود که آنها حتی با تصور احتمال فروپاشی ایران نیز حاضر به کنار گذاشتن اختلافات با یکدیگر نیستند و بهنظر میرسد اختلافات آنها با یکدیگر بیش از ضدیت آنها با جمهوری اسلامی ایران است. همین اختلافات منجر به این امر شد که به افشاگری علیه یکدیگر دست بزنند. اعلام جزئیات شکایت مسیح علینژاد برای دریافت غرامت از پولهای بلوکهشده ایران، جمعآوری کمکهای مالی توسط رضا پهلوی، و ارتباط حامد اسماعیلیون با اعضای سازمان مجاهدین خلق از جمله مواردی هستند که براندازان خارج نشین در میانه ناآرامیها و در شرایطی که مشخص بود این اظهارات به ضرر آنها تمام خواهد شد، مطرح میکردند. در آخرین مورد و در سالگرد اتفاقات سال گذشته فایل صوتی از عبدالله مهتدی، دبیرکل حزب کومله منتشر شد که جزئیات بیشتری درباره اختلافات پیشآمده در منشور همبستگی را مطرح میکرد. اگرچه وی بعد از این مدعی شد نمیدانسته از کجا این فایل صوتی درز کرده است اما یکی از براندازان در توییتی نوشت که خود اعضای حزب کومله این فایل صوتی را منتشر کردهاند. براین مبنا بهنظر میرسد جدیت براندازان خارجنشین در ادامه دشمنی با یکدیگر آنقدر جدی است که حتی حاضرند در مواردی اطلاعاتی را علیه یکدیگر منتشر کنند که ایران از همان اطلاعات علیه آنها استفاده خواهد کرد.
کاسبی براندازی، حذف رقیب را توجیه میکند
از ابتدای بروز ناآرامیهای سال گذشته و حتی در روزهای اوج آن این گزاره از جانب برخی براندازان خارجنشین نیز مطرح میشد که آنچه در حال وقوع است، شباهتی به انقلاب ندارد. با گذر از ناآرامیها به مرور مشخص شد برخی از چهرههای براندازان اقدام به جمعآوری مبالغی کردند که معلوم نیست آن مبالغ در چه مسیری هزینه شدند. این اقدام نشان داد چهرههای برانداز خارجنشین با علم به اینکه براندازی یا فروپاشی در ایران اساسا اتفاق نخواهد افتاد، به کاسبی از ناآرامیها رو آورده بودند. امسال و همزمان با نزدیکشدن به سالگرد اتفاقات سال گذشته راهاندازی کنسرتها و جلسات سخنرانی با هزینههای قابل توجه، کاسبی چهرههای برانداز را با وضوح بیشتری، به تصویر کشید. براین اساس اگر براندازان را رقبای اقتصادی یکدیگر تصور کنیم که برای سبقت گرفتن از یکدیگر و کسب بیشتر پول رقابت میکنند این گزاره را نمیتوان رد کرد که آنها حتی حاضرند برای حذف رقیب اقتصادی خود اطلاعاتی علیه یکدیگر را در اختیار جمهوری اسلامی ایران قرار بدهند.
کسی چه میداند، شاید چیز دیگری پشت سروصداها پنهان است
یک نقل معروف میگوید: «پشت هر افراطی، تفریطی هم هست.» چه کسی میتواند تضمین بدهد رفتار فعلی اینترنشنال مصداقی از این ضربالمثل نیست. بعد از پایان یافتن داستانسرایی در مورد آزادسازی شهرهای ایران و شکست پروژه براندازی اغلب رسانههای معاند به این درک رسیدند که اغراق بیش از حد در مورد وقایع ایران دیگر نهتنها کمکی به شلوغ کردن خیابان نمیکند بلکه از جمعیت مخاطبان آنها کاسته و محفل خودشان را خلوت میکند. برای جلوگیری از این امر رسانههای مختلف تغییر رویه داده و ضمن اعتراف به شکست چرایی آن را ریشهیابی کردند به این دلیل که بتوانند تصویری واقعبین از خود ساخته و فضای رسانهای که در قمار براندازی باختهاند را احیا کنند. ایران اینترنشنال اما همچنان بدون توجه به عاقبت رویکرد افراط و اغراق به مسیر خود ادامه میدهد. شنا کردن اینترنشنال بر خلاف جریان معقول رسانههای معاند نشان از وجود دلایل پشت پردهای دارد که گویا اهمیتشان برای کارکنان این شبکه بیشتر از همه اصول فعالیت خبری است. دلیل اصلی این رویکرد غیرحرفهای را بیش از همه چیز باید در تغییر اسپانسر مالی این شبکه جستوجو کرد. بعد از آنکه ایران و عربستان تصمیم به احیای روابط با یکدیگر گرفتند این امر پیشبینی میشد که عربستان به حمایت مالی خود از اینترنشنال پایان دهد. مدیران این شبکه نیز برای پیدا کردن یک حامی مالی جدید به سمت رژیمصهیونیستی رفته و حتی با نتانیاهو به گفتوگو نشستند. گفتوگوی تصویری با نتانیاهو که شخصیتی ضد ایرانی دارد طبعا ریزش مخاطب را نیز در پی دارد. مدیران اینترنشنال اما با این اقدام خود اثبات کردند که برای آنها پول بر مخاطب ارجحیت دارد به همین دلیل نیز حاضر میشوند اعتبار رسانهای نداشته خود را به حراج گذاشته و با نتانیاهو نیز به گفتوگو بنشینند. وقتی تصویر دقیقی از شکست وجود دارد تداوم رویکرد شعاری این گمانه را به وجود میآورد که نکند اینترنشنال نیز تحت نفوذ درآمده و برخی کارمندان آن عامدانه برای مورد تمسخر قرار گرفتن هرچه بیشتر گفتمان براندازی درحال تولید محتوا هستند. در شرایطی که شکست براندازی دیگر آنقدر واضح است که با چشم غیرمسلح نیز میتوان آن را در خیابان دید، باید به افرادی که نسبت به فعالیت رسانهای ضدبراندازانه اینترنشنال مشکوکند، حق داد. این احتمال بهویژه با درز صوت اعترافگونه سیما ثابت افزایش یافته است. آیا کسی میتواند این احتمال را رد کند؟
زهرا طیبی -علی مزروعی