صریح درباره ضرورت بازتوزیع ثروت!

دولت سیزدهم علیرغم برخی ضعف های آشکار و تصمیمات شتابزده، با نوعی اجبار و تحمیل ناشی از شرایط تحریمی ، از جهت راهبردی مسیری را در اقتصاد آغاز کرده که همه دولت های بعدی نیز باید آن را ادامه دهند و با رفع نقص ها و اشکالات این دولت، هدف نهایی را محقق کنند. این هدف فارغ از کم و کیف و شدت و ضعف تصمیمات دولت، چیزی جز فراهم کردن زمینه های یک «فعالیت اقتصادی سالم» از طریق ایجاد شفافیت، رقابت و بازتوزیع ثروت، نیست.

درباره شفافیت و رقابت زیاد سخن گفته شده اما درباره بازتوزیع ثروت کمتر. این موضوع در کشور ما علاوه بر موانع ساختاری با موانع فکری و ذهنی ( حتی درمیان دین باوران) هم مواجه است و بعضا بسیاری از طبقات پایین جامعه ما هم که از آن بهره مند می شوند، چندان درک آگاهانه و درستی از این امر ندارند چه رسد به ثروتمندانمان.

ثروتمندان ما (نوعا، نه مطلقا همه آنان) هرگاه سخن از «مسئولیت اجتماعی » است با کنار کشیدن خود، از وظایف دولت ها می گویند، اما هرگاه پای منافع در میان است درباره لزوم کنار نشستن دولت سخنرانی می کنند !

وظیفه دولت ها در همه جوامع استفاده از ثروت های آن جامعه (هم ثروت ثروتمندان و هم ثروت های عمومی که در اختیار دولت به نمایندگی از جامعه است) برای رفاه نسبی همه شهروندان است. ثروت ثروتمندان به صورت انفرادی و در خلا به دست نیامده است. این ثروت محصول کار و تلاش ثروتمندان و کارآفرینان به علاوه زمینه های موجود برای این ثروت آفرینی، از جمله امنیت و نیروی کار است که هر دو آن ها ، چنانکه ثروتمندان عادت به قیمت گذاری برای هر چیزی که متعلق به خودشان است، دارند، دارای قیمتی است که باید با کمال میل آن را بپردازند و این تازه وقتی است که ساختارهای موجود در یک جامعه برای فعالیت اقتصادی سالم مهیا بوده باشد و گرنه کیست که ندانند ثروت در کشور ما، اغلب، به دلیل فقدان همین ساختارها و قوانین برای یک فعالیت اقتصادی سالم، اغلب بادآورده و بی تلاش و زحمت است که متاسفانه حق عمومی جامعه یا همان مالیات نیز از آن کسر نمی شود!

حکمرانی ما امروز بعضا دچار نوعی گیجی و سردرگمی در تصمیم گیری های کلان اقتصادی و در مواجهه با تولید و توزیع ثروت است. از یک طرف برای رشد و ثروت آفرینی کلی در جامعه به ثروتمندان بها (و گاهی هم باج) داده می شود و از طرف دیگر از رشد و رفاهی که معمولا در مناسبات سرمایه داری از این طریق نصیب کل جامعه می شود خبری نیست و به محض واقعی کردن (نه افزایش) مالیات از سوی دولت صدای ثروتمندان در می آید! همزمان البته گفتمان سیاسی غالب انقلابی ما حمایت از محرومان و مستضعفان است!  نتیجه هم اینکه روز بروز شکاف طبقاتی شدید می شود و در حکمرانی نیز نوعی تشتت در نظر و نگاه دیده می شود که برای امور اجرایی سم است در حالیکه بازاندیشی و تامل دوباره درباره منشا و مقصد ثروت و ثروت آفرینی یقینا آشکارکننده برخی نکات مورد اجماع و اتفاق همه است که هر نوع بهانه تراشی در برابر آن آگاهانه یا ناگاهانه در خدمت منافع عده ای محدود است نه اکثریت جامعه.

آمار چندی پیش وزیر اقتصاد درباره فعالیت اقتصادی عده ای معدود (۱۷۴ هزار نفر) که  با وجود گردش مالی ۷۰۰ هزار میلیارد تومانی به اندازه یک کارگر و کارمند هم مالیات نمی داده اند از جمله این نکات است که اجماع و اتفاق درباره نامطلوب بودن این نوع ثروت آفرینی حتی در اقتصادهای کاملا باز سرمایه داری نیز وجود دارد و به آن به عنوان یک عارضه مرضی نگاه می کنند تا چه رسد به اقتصادهای مدعی عدالت!

دولت سیزدهم باید با قدرت و البته تدبیر نسبت به رفع موانع ساختاری بازتوزیع ثروت اقدام کند. حتی اقدامات حداقلی دولت هم در این زمینه به دلیل سال ها بی توجهی، اثرات مثبت خود را بزودی آشکار خواهد کرد.

 

حسین علی زاده

دیدگاهتان را بنویسید