علی ستاری نوشت: بزرگترین وحشت آمریکاییها و غربیها اتحاد جامعه اسلامی است چرا که مسلمانان وقتی به هم میرسند بلند بلند آرزو میکنند و وقتی با هم باشند از تلاش برای رسیدن به هدف خسته نمیشوند حتی اگر به قیمت جانشان تبدیل شود.
علی ستاری، فعال رسانهای و فرهنگی در یادداشتی، نوشت: جمهوری اسلامی ایران، یکی از نوینترین انواع حکومت در تاریخ است که روح تازهای را به پیکرهی خسته و پیر جامعهی جهانی دمید، دقیقا در شرایطی که دیگر همه باورشان شده بود که جهان دو قطب بیشتر ندارد و مالکیت جهان یا متعلق به شوروی است و همه کشورها باید پشتسر او بایستند و یا در جبهه مقابل با آمریکا باشند، نوری در خاورمیانه تابشش را آغاز کرد، نوری که خیلیها به آن اعتنایی نداشتند اما پشتوانهی آن قدرتی بود که از موشکهای هستهای، تانکهای زرهی و جنگندههای شکنندهی دیوار صوتی هم قوی تر بود، چیزی که به چشم دیده نمیشد اما میتوانست هر قلهای را فتح کند، این سلاح قدرتمند که سال ۴۲ آتشی کوچک را در دل تاریکی طاغوت روشن کرده بود، ” ایمان ” نام داشت، این ایمان پیشتر هم قدرت خود را در تاریخ این مرز و بوم نشان داده بود، انقلاب مشروطه نمایشی از ایمان ملت ایران بود که با هدایت مرجعیت دینی به سرانجام رسید اما مانند بیداری اسلامی در برخی از کشورهای عربی، از آنجایی که هدف غایی را فقط سرنگونی طاغوت ترسیم کرده بودند و برنامهی دقیقی برای پسا انقلاب نداشتند، به دست نااهلان مصادره شدند و از بین رفتند؛ این بلایی بود که سر مشروطهی ایران و انقلاب مصر و دیگر انقلابهای منطقه آمد.
بلایی که در جنگهای ایران و روسیه نیز شاهد آن بودیم، آن جایی که با حکم جهاد علما و مراجع مردم به جبههها شتافتند و روسها را از خاک ایران بیرون راندند و بسیاری از سرزمینهای اشغالی را آزاد کردند اما دولتمردان متمایل به روس و انگلیس با کارشکنی، تعلل و خیانت، مزهی شیرین پیروزی را به شکست بدل کردند.
تفاوت انقلاب اسلامی ایران، با سایر انقلابها این بود که امامین انقلاب برای پسا انقلاب نیز برنامه داشتند و مسیر تمدن نوین اسلامی را ترسیم کردند، مسیری که بیتفاوتی نسبت به کشورهای مسلمان در آن معنا ندارد و باید با تقویت اشتراکات و وحدت اسلامی در برابر شرق و غرب، قدرتی جدید را به ظهور رساند.
غرب و شرق همواره برای تجزیه کشورهای مسلمان اتفاق نظر داشتهاند، ایران بزرگ طی دوران قاجار از نیمهی شمالی توسط روسها و از جنوب و شرق توسط انگلیسیها رفته رفته تجزیه شد، راهبرد شوم استکبار جهانی منحصر در قاجار نبود بلکه در دوران پهلوی با جدایی رشتهکوه آرارات، سرچشمه هیرمند و بحرین از ایران ادامه داشت، استکبار جهانی حتی بعد از پهلوی نیز دست از این راهبرد برنداشت و ترویج تجزیهطلبی را در دستور کار خود قرار داد، مسئلهای که هنوز هم ادامه دارد، حملهی صدام به ایران ابتدا با ادعای مالکیت بر روی خرمشهر و خوزستان آغاز شد، راهبرد تجزیهطلبی قطعا موفقترین راهبرد استکبار بوده است، مسلمان و غیر مسلمان نیز ندارد اما به هر صورت بیشترین شهودش در سرزمینهای اسلامی است، تجزیه هند، تجزیه عراق و شامات، تجزیهی ایران و … نمونههایی واضح از این راهبرد شوم هستند.
هر کجای تاریخ که حکومتی پیدا شده است که بتواند جهان اسلام را مقتدر و یکپارچه کند، ردپای غرب با دو راهبرد تجزیه و اختلاف افکنی پیدا شده است.
بدون شک، باید سلجوقیان را یکی از مقتدرترین و یکپارچهترین حکومتهای تاریخ ایران بدانیم اما با آن چه کردند، در کنار دشمنان خارجی که از شرق و غرب این امپراطوری را احاطهکردند بودند، بزرگترین دشمن و روزگار خرابکنترین دشمن برای این حاکمیت دار و دستهی حسن صباح بود، گروهی که آن چنان هم بزرگ نبود اما چون خوب بلد بود تفرقه بیاندازد و حکومت کند از درون پایههای حکومت سلجوقی را مثل موریانه میخورد و کمترین نتیجهی این جنگ آشکار و نهان داخلی، تامین امنیت صلیبون و بیزانسیها بود.
جلوتر که برویم اتحاد ایران صفوی و عثمانی میتوانست یکی از مقتدرترین دورانهای اسلامی را ایجاد کند و بدون اغراق منجر به فتح دنیا شود اما نفوذیهای اروپایی در دربار عثمانی، تمرکز عثمانیها از ادامه فتوحات در اروپا به شرق و ایران متمایل کردند و تلاش کردند اختلافات بین این دو حاکمیت مسلمان را به حداکثر برسانند و دو دولت مسلمان را به جای اینکه درگیر افزایش قلمروی خود کنند درگیر این کنند که سالها با هم بجنگند و در این بین و از این اختلاف امنیت دشمنان واقعی تامین شود و برخی دشمنان مانند پرتغالیها به منابع ایران دستدرازی کنند.
متاسفانه باطل همیشه بر روی منافع خود دشمنیهای دیرینهاش را نیز کنار میگذارد و بر علیه حق متحد میشود چنانچه نهایتا نتیجهی تفرقه و درگیریهای چند صد ساله در سرزمینهای ایرانی این شد که هر دو حکومت مقتدر اسلامی به موزهی تاریخ پیوستند،
ایران مقتدر با ماجراجوییها و خیانت سه کشور روسیه، فرانسه و انگلستان قبل از جنگ جهانی اول به خاک مذلت نشست و عثمانی نیز با توطئههای همین سه کشور بعد از جنگ جهانی اول فرو پاشید.
فاتحان جنگ جهانی اول امپراتوری بزرگ عثمانی را تجزیه کردند و پیمان استعماری سایْکْسْ – پیکو، را به امضا رساندند که طی آن منطقه خاورمیانه عربی بین سه کشور فرانسه، انگلیس و روسیه تقسیم شد.
به موجب این پیمان بخشهای شرقی عثمانی در محدودهای به وسعت پنجاه هزار مایل به روسیه واگذار شد. فرانسویها هم قسمتهای دیگری از عثمانی همراه با خاک سوریه و لبنان را از آن خود ساختند و بالاخره انگلیسیها توانستند قسمتهای عمده سرزمین عراق و نیز فلسطین را صاحب شوند. فرانسه و انگلیس توافق کردند تا متصرفات خاورمیانهای خویش را به امیرنشینهای متعدد تبدیل کنند و در هر امیرنشین، احساسات قومی، نژادی، زبانی و مذهبی را علیه عثمانی تحریک کنند تا راه شکست نهایى عثمانی از این طریق فراهم شود و این حاکمیت هیچگاه دیگر نتواند سر بلند کند.
پدید آمدن رژیم صهیونیستی و اسرائیل حاصل تضعیف ایران و عثمانی بود چرا که در طول تاریخ این دو حاکمیت نگاهی ناموسی به قدس داشتند اما با تجزیه و کم کردن قدرت این امپراطوریها و دور کردن مرزهای سیاسی و جغرافیایی این کشورها از قدس و شامات توانستند تاثیرگذاری آنها را در قبلهی اول مسلمانان به حداقل برسانند.
البته قدرت کشورهای اسلامی با وجود تجزیه نیز همیشه آتش زیرخاکستر بوده است چنانچه سالها بعد ظهور انور سادات در مصر و حافظ اسد در سوریه با راهاندازی جنگ یوم کیپور بر علیه اسرائیل به غرب و شرق فهماندند که جهان اسلام(عرب) با وجود اینکه تجزیه شده است اما اتحادش هنوز هم خطرناک است در حالی رژیم صهیونیستی ۶ سال قبل از یوم کیپور، در ۶ روز مصر، سوریه، اردن، عراق و لبنان را تحقیر کرده بود اما در یوم کیپور دو کشور برای اسرائیلیها چالش بزرگی درست کرده بودند آن هم بدون ترکیه، ایران، عربستان، عراق، پاکستان و دیگر کشورهای مسلمان، بنابراین، باید خاورمیانهی جدیدی در شکل میگرفت از این رو توطئهچینان جامعه جهانی تصمیم گرفتند تا کشورهای اسلامی از این هم که هست کوچکتر شوند.
تلاش برای تجزیه عراق، تجزیه سودان، لیبی و تجریه مصر به سه کشور از برنامههایی بود که در دستور کار قرار گرفت، تجزیه سوریه هم که با داعش در دستور کار قرار گرفته بود معرف حضور همه است.
جمهوری اسلامی ایران، دقیقا در میان چنین دنیایی پرچم ” تمدن اسلامی ” را بلند کرد، شاید ابتدای سخن هیچکس نمیپنداشت که جمهوریتی نوپا، تحریم شده و درگیر جنگ و آشوب بتواند به گفتهی خود جامهی عمل بپوشاند اما همگان دیدند که با محوریت جمهوری اسلامی ایران نظمی جدید در خاورمیانه ایجاد شد.
موج بیداری اسلامی از کشور تونس آغاز شد، بن علی
دیکتاتور این کشور سرنگون شد، بعد از تونس نوبت به مصر رسید و حسنی مبارک دیکتاتور مصر نیز سرنگون شد، معمر قذافی در لیبی به آتش خشم انقلابیون دچار شد و عبدالله صالح نیز در پی انقلاب مردم یمن، مجبور شد به عربستان فرار کند، بحرینیها هم همه تلاش خود را برای انقلاب انجام دادند اما زورشان به مثلث عبری، عربی، غربی نرسید، بدتر این انقلابها برای غرب، شکلگیری محور مقاومت بود، با حمایت های جمهوری اسلامی ایران، فلسطینیها از مبارزه با سنگ به موشکپرانی به سمت گنبدآهنین رسیدند، حزب الله لبنان به نیرویی شکستناپذیر در مرزهای اسرائیل تبدیل شد، یمنیها نفس خزانهدار و اسپانسر صهیونیستها در خلیجفارس( عربستان سعودی ) را گرفتند، عراقیها به محور مقاومت پیوستند و هلال شیعی در عراق پررنگتر شد و رفته رفته این نظم جدید موجب شد که کشورهای دیگری نیز جرات مقابله با آمریکا و آمریکاپرستان را پیدا کنند.
جمهوری اسلامی ایران در آستانهی فتحهای بزرگ بینالمللی بعد از مدتها توانست یک گام دیگر به سمت تمدن اسلامی بردارد و دولت اسلامی تشکیل دهد، مسئلهای که در صورت اینکه به سرانجام برسد و نتایج مثبت آن بتواند با حذف مشکلات اقتصادی و مدیریتی در کشور ، همه را همدل کند، مسیر تمدن نوین اسلامی را هموارتر خواهد کرد، این مهم یک وحشت ناپایان برای استکبار جهانی است و بر همین اساس شاهد بودیم که سنگینترین سرمایهگذاریاش برای زمین زدن جمهوری اسلامی ایران را در دولت سیزدهم انجام داد و با ساختن کوه از کاه، عملا یک انقلاب رنگی مخملی را در ایران کلیک زد، انقلابی که همه چیزش هوشمندانه برنامهریزی شده بود جز همان مولفهی قدرت جمهوری اسلامی ایران یعنی ” ایمان ” و ” مکتب سید الشهدا ” که همیشه غبار فتنهها را میشوید و از بین میبرد، گذر جمهوری اسلامی ایران از این فتنه به طور کل معادلات را تغییر داد چرا که خیلی از کشورها که تا دیروز جز رجز خواندن و کارشکنی بر علیه جمهوری اسلامی ایران کاری نداشتند سر به تعظیم فرود آوردند و ادبیاتشان در قبال جمهوری اسلامی ایران، تغییر کرد، نمونهاش همین بنسلمان که دشمن درجه یک جمهوری اسلامی در منطقه بود اما امروز از علاقه برای توسعه مناسبات میگوید و یا محدودیتهایی که بر علیه تروریستهای آلبانینشین منافقین ایجاد شده و اخیرا نیز اینترنتشان نیز توسط دولت آلبانی قطع شده است و یا مجبور شدن آمریکاییها به امتیاز دادن به ایران که به قول مایک پنس معاون رئیسجمهور سابق آمریکا بزرگترین باج آمریکاییها به ایران در تاریخ بوده است.
علی ای حال بزرگترین وحشت آمریکاییها و غربیها اتحاد جامعه اسلامی است چرا که مسلمانان وقتی به هم میرسند بلند بلند آرزو میکنند و وقتی با هم باشند از تلاش برای رسیدن به هدف خسته نمیشوند حتی اگر به قیمت جانشان تبدیل شود.
امروز دعوا سر این است که معماری خاورمیانهی جدید توسط مسلمانان انجام شود یا غربیها!