ایلان ماسک خودش را منجی بشریت میداند و ترامپ فکر میکند بهترین رئیسجمهور آمریکاست
ایلان ماسک معتقد بود وضع محدودیتهای کرونایی اقدامی «فاشیستی» است، نیویورک تایمز «بنگاه لابیگری سیاستمداران چپ افراطی» است و استفاده از ضمیرهای دلخواهِ افراد تراجنسیتی «نه خوب است و نه مهربانانه». این اظهارات و موضعگیریها ما را بهیاد حرفهای جنجالی دونالد ترامپ میاندازد. اما شباهتهای این دو مرد قدرتمند به اینجا ختم نمیشود و تحول گرایش سیاسی آنها، از چپ به راست محافظهکار، تا اندازۀ زیادی شبیه یکدیگر است. این شباهتها نشانۀ چه هستند و چگونه زمینههای سیاسی و اقتصادیِ آمریکا سبب بروز چنین تحولاتی در دیدگاههای آنها شده است؟
اریک لویتز، نیویورک مگزین— ایلان ماسک عقیده دارد یک «ویروس ذهنی» بدنۀ سیاست را آلوده کرده است. او فکر میکند خطمشیهای کنترل و محدودسازی کرونا «فاشیستی» بودند؛ نیویورک تایمز «بنگاه لابیگری سیاستمداران چپ افراطی» است؛ این درخواست افراد تراجنسیتی از دیگران که آنها را با ضمیرهایی بخوانند که خودشان ترجیح میدهند «نه خوب و نه مهربانانه» است؛ و آنتونی فاوچی باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرد. او دنبالکنندگانش را تشویق کرد در انتخابات میاندورهای امسال به جمهوریخواهان رأی بدهند و برای انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۴ از ران دسنتیس حمایت کرد.
بااینحال او «بهآسانی تن به ردهبندیهای سیاسی نمیدهد». یا گزارش نیویورک تایمز این را میگوید.
نیویورک تایمز این ارزیابی را در «تحلیلی خبری» (نامی فانتزی برای مطلب عقیدتی جانبدارانهای که فاقد هر گونه محتوای بهنجار است) نوشتۀ جرمی پترز منتشر کرد. تیتر مطلب این بود: «منتقدان میگویند ماسک محافظهکاربودن خودش را فاش کرد. قضیه آنقدرها هم ساده نیست». به نظر میرسد این مطلب در اصل در دفاع از درستیِ خبر قبلی پترز نوشته شده است؛ در آوریل گذشته، این گزارشگر اظهار کرد سیاستهای ماسک «فریبنده»اند و «بهخوبی در چارچوب سیاسی دوقطبی چپ-راستِ این کشور جای نمیگیرند». ممکن است به نظر برسد که این نظر، درست مثل سهام تسلا در نُه ماه گذشته،
خریداری نداشته است. اما درواقع، پترز گزارش میدهد که هنوز بهراستی حق با اوست.
فقط پترز نیست که ماسک را «تودهای متشکل از تناقض و ناسازگاری» میداند که «نمیتوان از سیاستهایش سر درآورد»، چندین گزارشگر دیگر هم بهخاطر تغییراتی که ظاهراً در رویۀ ماسک رخ داده است گیج شدهاند. او که قبلاً از لحاظ سیاسی کمحرف بود و به اوباما کمک مالی میکرد حالا میمهای محافظهکارانۀ حقارتبار به اشتراک میگذارد. خود ماسک معتقد است که سیاستهایش، «به معنای متعارف، نه چپ هستند و نه راست».
باوجوداین، فهمیدن و مقولهبندی خط سیر سیاسی ماسک و جهتگیری کنونی او چندان دشوار به نظر نمیرسد. تیپ سیاسی ماسک نهتنها قابل شناسایی است بلکه آشنا نیز هست. از بسیاری جهات، او محافظهکاری از جنس دونالد ترامپ است.
لیبرالیسم آمریکاییْ چندجنبهای است. یک جزء بهزیستیباور دارد (که میخواهد با تأمین بودجۀ بیمۀ اجتماعی از طریق مالیاتبندیِ تصاعدیْ کاستیهای اقتصاد بازار را برطرف کند)، یک جنبۀ حمایت از کارگر دارد (که میخواهد عدم توازن قدرت بین کارگر و صاحب کار را کاهش دهد)، یک مؤلفۀ عدالت اجتماعی دارد (که هدفش برابرکردن منزلت اجتماعی گروههای حاشیهای است)، و خصلتی توسعهباور دارد (که هدفش ارتقای مدرنیزاسیون اقتصادی از طریق سرمایهگذاری عمومی و کمکهای بلاعوض به صنایع بخش خصوصی است).
این آخرین بُعدْ هم ترامپ و هم ماسک را در نخستین فصلهای فعالیتشان به مدار قدرت دمکراتیک کشاند. به گزارش دانشمندان علوم سیاسی، توماس فرگوسن و جوئل راجرز، در دهۀ ۱۹۸۰، دورۀ ریاستجمهوری ریگان، معاملات مِلکی یکی از معدود صنایعی بود که حمایت خوبی از حزب دمکرات میکرد. علتش تا حدودی این بود که دمکراتها در شهرهای بزرگی که توسعه در آنها وعدۀ بیشترین سود را میداد به قدرت رسیده بودند. اما یک دلیل دیگر هم داشت و آن این بود که توسعهدهندگان شهری، مثل ترامپ، از سرمایهگذاری فدرال در شهرها و ترنزیت کلان، که موجب بالارفتن ارزش ملک و املاکشان میشد، سود میبردند. درنتیجه، ترامپ پیش از آنکه وارد سیاستهای محافظهکارانه شود به بسیاری از سیاستمدارهای دمکرات کمک مالی میکرد و روابط گرمی با لیبرالهای متنفذ داشت.
ماسک از علاقۀ لیبرالیسم به هدایت توسعۀ اقتصادی نیز سود زیادی برد. حزب دمکرات از مدتها پیش متعهد به تسریع رشد و توسعه در حوزۀ خودروهای الکتریکی و انرژیهای تجدیدپذیر از طریق یارانههای عمومی است. و همین باعث توسعۀ تسلا شد. از سال ۲۰۱۲، محافظهکارانْ شرکت ماسک را مسخره میکردند و میگفتند این شرکت «دروکنندۀ بزرگ الطاف و کمکهای دولت» است. نامزد ریاستجمهوریِ حزب جمهوریخواه هم به طریقی دیگر در تلویزیون ملی تسلا را ریشخند میکرد و میگفت سرمایهگذاری ناموفقی است. بنابراین جای تعجب نیست که ماسک در دورۀ اوباما طرف دمکراتها بود و بیشتر به چپها کمک مالی میکرد.
با آنکه ماسک و ترامپ از تعهد لیبرالیسم به سرمایهگذاریهای عمومی، که به منافع شخصی آنها کمک میکند، خشنود بودند، علاقۀ کمتری به سایر مؤلفههای این مکتب داشتند. هیچکدام از این دو غول علاقۀ چندانی به مالیات تصاعدی یا حقوق کارگران ندارند. ترامپ برای چند دَه سال از خلاقترین فراریهای مالیاتی و دزدهای دستمزد بود.
در این میان، ماسک یکی از کارگران تسلا را که میخواست اتحادیهای را سازماندهی کند بهطور غیرقانونی اخراج کرد و در سال ۲۰۱۸ سایر کارگران را نیز، از طریق توییتر، از سازماندهی اتحادیه منصرف کرد. او همچنین اعلام کرد که «دولت کوچک» را ترجیح میدهد و به پیشنهادات افزایش بالاترین نرخهای مالیاتی واکنشی خصومتآمیز نشان داد. وقتی الیزابت وارن در سال ۲۰۲۱ خواستار اصلاح «قانون مالیاتی دستکاریشده» شد تا ماسک «واقعاً مالیات بپردازد» مدیرعامل تسلا با عصبانیت پاسخ داد «امسال بیش از هر آمریکایی در طول تاریخ مالیات پرداخت کرده است». او سپس افزود: «همۀ آن را به یکباره خرج نکنید … اوه صبر کنید ببینم! مثل اینکه قبلاً همهاش را خرج کردهاید» که ظاهراً مخالفت او را با طرح نجات آمریکا میرساند.
اما بهندرت پیش میآید که سیاستهای یک فرد تنها با منافع مادی تعیین شوند. ترامپ و ماسک صرفاً تاجرانی علاقهمند به یارانههای عمومی، مالیاتهای پایین و کارگران مطیع نیستند. ظاهراً آنها خودشیفتههایی حساس نیز هستند که ولع سیریناپذیری به جلب توجه و ستایش عمومی دارند.
اعتراف میکنم که من در اینجا وارد حوزۀ روانشناسی از راه دور میشوم که ذاتاً حیطهای فرضی است. بااینحال بحثی در این نیست که ماسک و ترامپ هر دو تصوری بسیار عالی از اهمیت شخص خودشان دارند (ماسک آشکارا خودش را منجی آیندۀ نوع بشر میخواند و ترامپ فکر میکند بهترین رئیسجمهور تاریخ آمریکاست)، دچار اعتیادی وسواسگون و اغلب خودویرانگر به رسانههای اجتماعی هستند، و بیاعتناییها را برنمیتابند. حال اگر شما یک مرد میلیاردر سفیدپوست و زنباره باشید و برای تعریف و تمجیدشنیدن از رسانههای اجتماعی لَهله بزنید، مطمئناً سیاستهای عدالت اجتماعی برایتان مشکلآفرین خواهند بود. لیبرالیسم معاصر، با تأکیدش بر برتریها و سودهای بادآوردهای که عاید افرادی با فنوتیپ و پیشینۀ طبقاتی ترامپ و ماسک میشود و اصرار بیشترش بر شانس برای موفقیت در بازار، ایدئولوژی نامطلوبی برای تاجران سفیدپوست ثروتمند است، سفیدپوستان ثروتمندی که آرزو دارند ارزش خالص داراییهایشان معیار سنجش هوش و ارزش اجتماعیشان باشد.
دقیقاً مشخص نیست که چرا ترامپِ زنباره و مرتجع و بیطرف، در سالهای نخستِ رئیسجمهوری اوباما، به عوامفریبی محافظهکار تبدیل شد. اما منطقی است که فکر کنیم او به همان طریقی که بسیاری از همنسلانش بنیادستیز شدند بنیادستیز شد، یعنی با جبران انزوای اجتماعی شدیدِ دوران پیری از طریق تماشای بیاختیار فاکسنیوز. در هر حال، به محض اینکه ترامپ علاقهمند شد به جامعۀ تماشاگران وسواسی اخبار تلویزیون بپیوندد -آن هم جامعهای که او را تاجر و مفسری بزرگ میدانست- فقط میتوانست آنچه را که به دنبالش بود در جناح راست پیدا کند. با توجه به نادرستی ریشهدار مواضع سیاسی این مرد قدرتمند و شکستهای تجاری پیدرپیاش، او هرگز نمیتوانست در آمریکای دمکرات از پذیرشی چاپلوسانه برخوردار شود. از سوی دیگر، جناح راست از صاحبنظران خود نمیخواهد آدابدان باشند یا از کارآفرینان ستارهاش ذکاوت تجاری حقیقی نمیخواهد (چون مستندات رسانههای جریان اصلی دربارۀ شکستهای این کارآفرینان را میتوان فوراً نابود کرد).
بهطور خلاصه، ترامپ دریافت که میتواند آنچه را محافظهکاران میخواهند به آنها بدهد (مثلاً تئوریهای توطئۀ نژادپرستانه دربارۀ باراک اوباما) و آنچه را خودش میخواهد از آنها بگیرد (ستایش بیحدوحصری که لایقش نبود). همین باعث شد که ترامپ زمان بیشتری را در زیستبوم رسانۀ جناح راست بگذراند و بهتدریج نگرانیها، خشمها و ادعاهای خود دربارۀ حقیقت را مطرح کند.
به نظر میرسد فرایند مشابهی مسیر ماسک بهسوی محافظهکاری را سرعت بخشیده است. مسلماً چرخش این میلیاردر بهسمت راست را میتوان تا حدی به رویدادهای تصادفی مربوط دانست. همهگیری کرونا تضاد بین منافع تجاری ماسک و حکمرانی لیبرال را شدت بخشید. مدیرعامل تسلا از مخالفان سرسخت مهار کووید بود و در مارس ۲۰۲۰ پیشبینی کرد «تا پایان آوریل در ایالاتمتحده نیز تعداد مبتلایان تقریباً صفر میشود». بنابراین او با رویکرد نسبتاً سختگیرانۀ کالیفرنیا در برابر همهگیری، که شامل توقف تولید در کارخانۀ تسلا در فرمونت نیز میشد، راحت کنار نیامد. ماسک این سیاستها را «فاشیستی» خواند و تهدید کرد برای فرار از این سیاستها شرکت خود را به تگزاس منتقل میکند.
مسلماً هر کاربر جدی توییتر که در سال ۲۰۲۰ این دیدگاه را داشت از سوی جناح راست تشویق و از سوی جناح چپ ریشخند میشد. طی دو سال بعد، ماسک دریافت که از چند جبهۀ دیگر آماج توهینها و تحقیرهای لیبرالها قرار گرفته است.
در اوت ۲۰۲۱، دولت بایدن نشستی دربارۀ وسایل نقلیۀ الکتریکی تشکیل داد، ولی دعوتنامهای برای تسلا نفرستاد. ماه بعد، ماسک در کنفرانس فناوری گله کرد که بایدن «حتی یک بار هم به تسلا اشاره نکرده و جنرال موتورز و فورد را بهخاطر رهبری انقلاب خودروهای الکتریکی تحسین نموده است. آیا این احتمالا کمی جانبدارانه به نظر نمیرسد؟». او پیش از آنکه این جملات را به زبان بیاورد گفت «دولت کنونی رفتار چندان دوستانهای ندارد و به نظر میرسد تحت کنترل اتحادیههاست». اندکی بعد، وارن فراخوان خود را دربارۀ افزایش مالیات بر درآمد ماسک منتشر کرد تا او «مفتخوری و سوءاستفاده از دیگران» را متوقف کند.
در ماه مارس سال جاری، لیبرالیسم معاصر بار دیگر ماسک را محکوم کرد. ظاهراً او این بار به آزار و اذیت جنسی یکی از مهمانداران اسپیس ایکس (و سپس دادن ۲۵۰ هزار دلار حقالسکوت به مهماندار مذکور) متهم شده بود. ماسک کوشید به نحوی پیشگیرانه افشاگری اینسایدر دربارۀ این موضوع را بیاعتبار کند. بدین منظور او این افشاگری را «حیلۀ کثیفی» خواند که دمکراتها باعث و بانیاش بودهاند، دمکراتهایی که حالا به «حزب تفرقه و نفرت» تبدیل شده بودند.
ماسک با بیان گلایههایش توانست در توییتر فالوئرهایی راستگرا پیدا کند. و در طول دو سال گذشته، بهوضوح بیشازپیش در راستگرایی آنلاین افراطی غرق شده است، سبک پُستنوشتنش در توییتر روانتر شده است و بهتر میتواند رویدادها را از منظر خاصِ راستها مشاهده کند. ماسک به ترولکردن ترقیخواهان برجستهای مثل الکساندریا اوکاسیو-کورتز و وارن، پاسخدادن به فتنهانگیزهای راست افراطی مانند یان مایلز چئونگ، تقبیح سیستم راستیآزمایی سابق توییتر بهعنوان فئودالیسم امروزی، دادن هشدارهای آخرالزمانی دربارۀ کاهش نرخ زادوولد، ابراز تأسف درخصوص استبداد بیوهای توییتر که در آنها ضمیر به کار رفته، درخواست برای تعقیب قضایی آنتونی فاوچی، و پدوفیلخواندن همجنسگراهای لیبرال و سرگرمیهای دیگرِ جناح راست در توییتر معتاد شده است.
ماسک به قدری در این عرصۀ فرااجتماعی و معرفتشناسی آن غرق شده است که خیلی راحت حدس زد شوهر نانسی پلوسی مورد حملۀ یک تروریست راستگرا که میخواسته به سخنگوی حزب دمکرات آسیب برساند قرار نگرفته است، یعنی همان چیزی که رسانههای جریان اصلی (و سرانجام، خودِ تروریست) ادعا میکردند. بلکه ماسک میگفت ممکن است پائول پلوسی صرفاً در حالت مستی با یک روسپی مرد دعوا کرده باشد، نظریهای که هیچ پایه و اساسی نداشت جز آنکه برخی محافظهکاران میخواستند به آن باور داشته باشند.
وجوه مشترک سیاستهای ترامپ و ماسک به رادیکالشدن متقابلشان از طریق جستوجوی لایک و ریتوییت ختم نمیشود. هر دو تعهد به آزادی بیان را نیز تبلیغ میکنند که البته چیزی بیش از تقاضای یک مجوز شخصی نیست. مطمئناً ترامپ در انتقاداتش از رندی سیاسی ریاکارتر است، چراکه این رئیسجمهور سابق از همه نوع محدودیتهای سختگیرانه در اَعمال مذهبی و آزادی بیان حمایت کرده است. اما تعهد آشکار ماسک به گفتمان باز نیز بهشدت وابسته به زمینه است؛ این آدم بانفوذ کارمندان سابق تسلا را مجبور میکرد قراردادهای عدم افشای نامحدود را امضا کنند، از پاسخدادن به منتقدان رسانهای طفره میرود و ظاهراً اکانتهای توییتری که او را مسخره کنند به حالت تعلیق درمیآورد.
درنهایت، و از همه نگرانکنندهتر، هم ماسک و هم ترامپ تمایل شدیدی دارند در خطابههای فاشیستیشان قدرت فرهنگی مترقی را تهدیدی وجودی برای ملت (اگر نگوییم نوع بشر) توصیف کنند. ماسک اخیراً اعلام کرد «ویروس ذهنی کاملاً در [صنعت] سرگرمی نفوذ کرده است و تمدن را بهسوی خودکشی سوق خواهد داد».
مطمئناً، ماسک همۀ موارد موجود در دستور کار جمهوریخواهان را تأیید نمیکند، همانطور که اکثر رأیدهندگان حزب جمهوریخواه، ازجمله دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۵، نیز چنین کاری نمیکنند. و دورشدن ماسک از راستکیشی محافظهکارانه تصادفی نیست. جرمی پترز مخالفت مدیرعامل با محدودیتهای ویزایH-۱Bرا، که مهاجرت کارگران ماهر را تسهیل میکند، شاهدی بر پیچیدگی سیاستهای ماسک میداند. اما این موضعْ گسترش طبیعیِ علایق تجاری ماسک است. او بهعنوان کارفرمای نیروی کار ماهر علاقه دارد عرضۀ چنین کارگرانی بیشتر شود. و ضمناً بهعنوان کارفرمایی شدیداً استثمارگر علاقۀ خاصی به کارگرانی دارد که وضعیت مهاجرتشان به شغلشان بستگی دارد، و بنابراین بسیار سختتر میتوانند در برابر شرایط یا موقعیت نامطلوب مقاومت کنند.
به همین ترتیب، علاقۀ ناهنجار ماسک به حزب کمونیست چین نه خصلتهای عجیبوغریب فلسفی ماسک بلکه الزامات مالی شرکت تسلا را نشان میدهد.
همچنین مخالفت ماسک با سیاستهای اقلیمی ترامپ محصول طرز فکر ایدئولوژیک عجیبوغریبی نبود، بلکه از منافع مادی تسلا نشئت میگرفت. این بدان معنا نیست که بگوییم تنها به این دلیل که ماسک مدیر یک شرکت فناوری سبز است به علم اقلیمشناسی یا آبوهواشناسی عقیده دارد؛ احتمالاً اگر او اعتقادی به اثر گلخانهای نداشت تسلا را راه نمیانداخت. نکته اینجاست که سیاست کنونی ماسک بهطور کلی منعکسکنندۀ تعادلی بین علایق تجاری او و دغدغههای ایدئولوژیک جامعۀ چاپلوس رسانههای اجتماعی است. گذشته از این، موضع کنونی ماسک دربارۀ سیاست آبوهوایی -اینکه ایالاتمتحده باید در کوتاهمدت «تولید نفت و گاز را افزایش دهد» و در بلندمدت روی انرژی سبز سرمایهگذاری کند- رسماً موضع بسیاری از مقامات جمهوریخواه است.
پترز در دفاع از این نظر که ماسک را نمیتوان صرفاً محافظهکار توصیف کرد نوشته است که ماسک «بیش از آنکه از نظر ایدئولوژیک راستگرا باشد روحیهای ضدچپ دارد» و «بیش از آنکه بداند طرفدار چه چیزی است میداند که با چه چیز مخالف است». اما این حرف دربارۀ اکثریت حزب جمهوریخواه معاصر صادق است. حزب جمهوریخواه در سال ۲۰۲۰ برنامۀ سیاسی رسمی ارائه نکرد و پرچمدارش تقریباً هیچ چیز دربارۀ برنامههایش برای چهار سال دیگر ریاستجمهوری به رأیدهندگان نگفت ولی درعوض تصمیم گرفت با موج جنایتی که خود سردمدارش بود مبارزه کند.
هیچکدام از اینها به معنای این نیست که سیاست ماسک به معنای واقعی کلمه از سیاست ترامپ قابل تشخیص نیست. ماسک، علاوه بر دیدگاههای متفاوت خود دربارۀ آبوهوا و مهاجرت، طرح ایدئولوژیکی دارد که (اگرچه مبهم) بسیار بلندپروازانهتر از طرحهای رئیسجمهور سابق است.
در بیشتر موارد، ترامپ صرفاً بهدنبال افزایش قدرت خود بوده است. اما به نظر میرسد ماسک واقعاً نگران سرنوشت درازمدت بشریت است، حتی اگر کارکرد این دغدغه اساساً عقلانیساختن خودخواهی و خودبزرگبینی او باشد.
اساساً، دیدگاههای سیاسی ماسک نسبت به دیدگاههای کنونی ترامپ نامتعارفترند، چراکه مدیرعامل تسلا با فشارهای ناشی از نامزدی حزب سیاسی، که در سال ۲۰۱۶ بسیاری از انگیزههای بدعتآمیز ترامپ را کمرنگ کرد، مواجه نشده است.
باوجوداین، ماسک هم مثل ترامپ تاجری است که علاقهاش به یارانههای عمومی او را بهسمت چپ کشاند، پیش از آنکه ضدیتش با اتحادیهها، مالیاتها و سیاستهای عدالتاجتماعی -و اشتیاقش به چاپلوسیهای آنلاین- او را بهسمت راست بکشاند.
ماسک ممکن است همچنان ترجیح بدهد خود را مستقل و بیطرف نشان بدهد. اما او یکی از حامیان ران دسنتیس است که سهم عمدهای از کمکهای انتخاباتیاش را به جمهوریخواهان اختصاص میدهد، با افزایش مالیات و سازماندهی نیروی کار مخالف است و اصرار دارد که «ویروس ذهنی» نوع بشر را تهدید میکند. داشتن این ویژگیها در سال ۲۰۲۲ یعنی او یک محافظهکار است. به همین سادگی.