شاید شنیدن این خبر که در فلان کشور آفریقایی ناآرامی رخ داده یا درگیر یک کودتای نظامی شده است، چندان عجیب نباشد. آن هم در دهههای اخیر که موجی از اعتراضات علیه استعمار به جا مانده از قرن ۱۹ و ۲۰ در کشورهای محروم قاره آفریقا به راه افتاده است. اعتراضاتی که ریشه در سالها ظلم و ستم غربیها داشته است. ظلمی که در امتداد آن دریای عظیم منابع طبیعی و معدنی متعلق به بومیان این مناطق، توسط متجاوزان غربی به غارت رفته و ساکنان این مناطق را از ملزومات اولیه زندگی نیز محروم کردهاست.
انگار اینبار البته برخلاف گذشته که هر اعتراضی با سرکوب مواجه شده و از ابتدا شکستی محتوم بر اقبالش نوشته شدهبود، اوضاع به شکل دیگری رقم خورده و دیگر قرار نیست درب بر پاشنه قبلی بچرخد.
به همین منظور، سوای از ظلم و ستمی که استعمارگران بر مردم این منطقه روا داشتند، برای فهم دقیق از اوضاع منطقهی ساحل و صحرا و تحلیل درست از شرایط موجود در نیجر، به سراغ احمد بروایه، کارشناس مسائل خاورمیانه و آفریقا رفتهایم و پیرامون شرایط ژئوپولتیک کشورهای منطقه، تاریخچه استعمار، تحولات اخیر و نقش برخی کشورها نظیر روسیه در اتفاقات مذکور، گفتگو کردهایم.
مشروح این مصاحبه را در ادامه میخوانید:
منطقهی ساحل و صحرا یک منطقه ی بسیار راهبردی است که به آن چهارراه آفریقا نیز میگویند. از طرفی این منطقه یک منطقه شبه صحرایی و ساوانا طور است و از طرف دیگر در حاشیه جنوبی صحرای آفریقا قرار گرفته و برای همین ما به این منطقه ساحل و صحرا میگوییم. ساحل، منطقهای است که از نظر کشاورزی شبه باروری بوده و صحرا هم منطقه صحرایی و نابارور کشاورزی است.
این منطقه از شرق به دریای سرخ و خاورمیانه و غرب آسیا و اقیانوس هند و شاخ آفریقا منتهی میشود. از شمال دریای مدیترانه و اروپا و از جنوب به آفریقای استوایی چسبیدهاست.
در طول تاریخ این منطقه، امپراتوریهای تجاری متعددی بر اساس سیطره بر مسیرهای تجاری و استفاده از منابع مختلف شکل گرفتهاست. در حال حاضر این منطقه بیشتر به دلیل وجود این مسیرهای تجاری قدیمی، به محلی برای مسائلی مثل قاچاق انسان، سلاح، مواد مخدر و کالا شناخته میشود. همچنین این منطقه دارای منابعی غنی شامل نفت، اورانیوم، گاز و منابع معدنی مثل طلا و فلزات مختلفی بوده که نقش خیلی بزرگی هم در بحث اقتصاد جهانی میتواند ایفا کند.
قرن نوزده، فرانسه و استعمار کشورهای منطقه
اکثر کشورهای منطقه ساحل (که در ناحیه غربی قاره است و الان مورد بحث ماست) نظیر سنگال، موریتانی، نيجر، مالی، بورکینافاسو، چاد و آفریقای مرکزی، در قرن نوزده و اوایل قرن بیستم (بعد از جنگ جهانی دوم) تحت استعمار فرانسه قرار گرفته بودند. بعد از جنگ جهانی دوم و با شروع انقلاب الجزایر بر ضد نیروهای فرانسوی، شارل دوگل دکترینی را ارائه داد که بر اساس آن در ابتدا به این کشورها استقلالی را اعطا میکند. اما در کنار این استقلال یک سری قراردادهای استعماری هم به این کشورهای تحمیل میشود. قراردادهایی که حوزهی پولی و مالی کشورهای این منطقه را کاملا در اختیار فرانسه قرار میداد.
همچنین منابع غنی و فلزات، پیمانکاری ها و پروزه های خدماتی و بحث آموزش ارتش نیز طبق این قراردادها در اختیار فرانسه قرارداده میشد.
از این رو فرانسه همیشه گوش به زنگ بود که در آفریقا و خصوصا این منطقه اگر رهبری قصد داشته باشد بر ضد منویات فرانسه کار کند، آن را سرنگون کرده یا به قتل برساند. مهمترین نمونهی این رویکرد هم در دهه ۱۹۸۰ علیه توماس سانکارا رهبر انقلابی کشور بورکینافاسو رخ داد.
تنوع قومی، زبانی و دینی؛ عامل مهم بیثباتی کشورهای منطقهی ساحل و صحرا
همچنین منطقه ساحل و صحرا دارای تنوع قومی، زبانی و دینی بوده و اساسا همین عامل به همراه سبک معیشتی مردم این منطقه، این کشورها را بسیار متخلخل و مستعد بی ثباتی کرده است. در این منطقه از کوچ نشین داریم تا یکجا نشین، از کشاورز داریم تا دامدار، مسلمان داریم تا مسیحی و نهایتا اقوام مختلفی نظیر آمازیغ، عرب و آفریقایی تبار هم در این منطقه ساکناند و همین موارد نشان دهنده تنوع گستردهی قومی، زبانی و دینی منطقه مذکور بوده است.
به هرحال تا این دوران، فرانسه در این منطقه کودتاهای مختلفی را طراحی میکرد و سیطره خودش را داشت. این مسئله تقریبا تا سال ۲۰۱۱ و اولین جرقه ناامنی و بی ثباتی در منطقه ادامهدار بود. اتفاقی که بعد از جنگ داخلی لیبی و شکست قذافی، موج بزرگی از سلاح و نیروهای نظامی آموزش دیده را وارد منطقه ساحل کرد.
در مالی نیز، طوارق این کشور که از اقوام آمازیغ بودند دست به شورش زدند و شمال مالی را تسخیر کردند. پس از این اتفاق هم به سرعت عرصه برای جولان گروههای افراطی فراهم شد و با بروز و ظهور القاعده این منطقه با افزایش تنش و بی ثباتی مواجه شد.
علاوه بر این، مسائل زیست محیطی و در راستای آن خشک سالی و گسترش صحرا هم از اهمیت بالایی برخوردار است. یکی از نمونههای گسترش صحرا خشک شدن دریاچهی کم عمق و بزرگ چاد بود و خشک شدن آن مهاجرت عدهی زیادی از مردم را آغاز کرد. همچنین این منطقه به علت اینکهدر حاشیهی چاد، نيجر و نیجریه بود، به مرکز تروریسم مبدل شده و به کوچ بخش بزرگی از نیروهای بوکوحرام به اینجا منتهی شده و به پایگاه اصلی آنها مبدل شود (الان هم جولامگاه داعش است).
افزایش این بیثباتیها باعث افزایش دخالت فرانسه شد. فرانسه سعی کرد تا برای مقابله با این شرایط نیروهای نظامی جدیدی تاسیس کند. همین مسئله که فرانسه از گذشته تا امروز بیشتر بر کشورهایی که با ثباتتر بودند مثل چاد، نيجر، سنگال و ساحلعاج تا حدی تکیه داشت، باعث شد این بیثباتی ها در منطقه بیشتر بشود.
دوران جدید بیثباتیها، نقشآفرینی متفاوت نظامیان و ورود روسیه
عمدهی این مسائل باعث شد که از سال ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ روند جدیدی در منطقه ساحل و صحرا شروع شود.همین امر هم منجر به تلاشهای نظامیان برای دردست گرفتن قدرت شده و کودتاهایی را در این منطقه حاصل شد. در اینجا هم فرانسه بعد از روی کار آمدن مکرون تقریبا دنبال این بود که سیاستهای این کشور را عوض کرده و یک مقداری به این استعمار شکل جدید و قابل قبولتری بدهد.
دراینجا ما ورود روسیه را هم میبینیم. روسیه بر اساس دکترین جنگ هیبریدی، تصمیم گرفت که اینجا به صورت کم هزینه دخالت کرده و از طریق اعطای مثلا پوشش و حمایت سیاسی از این کشورها، نفوذ فرانسه را دچار مشکل کند.
علاوهبر آن، روسیه با علم بر اینکه این منطقه مسیر و عبور پناهجویان بوده و همچنین بخش بزرگی از اقتصاد فرانسه نیز وابسته به این منطقه است، فشار زیادی به این کشور وارد کردهاست. همچنین نفوذ و پرستیژ بین المللی فرانسه هم با از دست رفتن نفوذش در این کشورها کاهش پیدا کرد.
این کودتاها در مالی، بورکینافاسو و گینه موفق شدند که دولتهایی را تشکیل داده و روسیه هم از طریق گروه واگنر به آنها کمک کرده و عملیات مستشاری انجام میداد. همچنین واگنر در آفریقای مرکزی دخالت داشته و در جنگ داخلی این کشور به شکلی جدی ایفای نقش کرده است. جالب آنکه یکی از دلایل اصلی سرپا بودن دولت مرکزی در آفریقای مرکزی همین گروه واگنر است. چونکه روسیه قصد هزینه کردن در آنجا را نداشت، گروه واگنر از طریق بهرهبرداری از معادن طلا و فلزات گرانبها هزینه های خودش را تامین کرد. روسیه هم تنها از نظر سیاسی بوده که این کشورها را مورد حمایت قرار داده است.
حمایتهای روسیه و گروه واگنر باعث شد که بسیاری از گروههای شورشی و ارتشیهای این منطقه بفهمند که ما یک پشتیبان سیاسی برای اقداماتمان داریم. بنابراین ما این کودتاها را میتونیم به چند دسته تقسیم کنیم.
البته اهداف این کودتاها به چند دسته تقسیم میشود. بعضیها فرصت طلب هستند اما برخی هم به دنبال این هستند که هیمنه و نفوذ فرانسه را از بین ببرند. مثلا در آفریقای مرکزی یا گینه مشخص نیست که واقعا انگیزههای رهبران آنها چه بوده است. ولی در مالی و بورکینافاسو میبینیم که مثلا افسران جوان تری سرکار آمدند که ماهیت ضد استعماریشان را بیشتر نشان داده و نهایتا فرانسویها را هم بیرون کردند. در مالی این اتفاق افتاد و در بورکینافاسو هم مردم این کشور میخواهند که فرانسه از کشورشان بیرون برود.
نکتهی مهم این است که از جنگ اوکراین به این سو، دولت روسیه با وجود مشکلاتی که دارد و این مسئله که گروه واگنر هم بخش بزرگی از جنگ را در اوکراین به عهده گرفتهبود، تصمیم گرفت برای اینکه غرب را تحت فشار بگذارد، از اینها حمایت بیشتری به عمل آورد. طوری که مالی طی سال گذشته چند هواپیمای جنگنده سوخو ۲۵، تعدادی هلیکوپتر و همچنین اسلحه و مهمات از روسیه گرفت.
اهمیت نیجر از این زمان دوچندان شد
یکی دیگر از مواردی که به روسیه مرتبط بوده و در همان محدوده قبل از ۲۰۲۰ قرار میگیرد، تلاش این کشور برای سرنگونی رئیس جمهور چاد بوده است. آقای ادریس دِبی طی این جنگ کشته شد و فرانسه به یکباره و بدون اینکه روندهای قانونی در چاد را رعایت بکند، پسر ادریس دبی را به عنوان رئیس جمهور چاد منصوب کرد.
علاوه بر این، بحث مالی و اینکه به یکباره از کشوری که اصلی ترین حلقه در جنگ چاد بوده و نیروهای فرانسه بیشترین حضور را در آن داشتند، به مقابه با فرانسه پرداخته و عملا از ساختار امنیتی این کشور کنار رفت، از اهمیت بالایی برخوردار است. در همین ایام نیز چاد هم بعد از کشته شدن ادریس دبی تقریبا به مشکلات داخلی خودش مشغول شد و نتوانست در ساختار امنیتی فرانسه در آفریقا مثل گذشته نقش مهمی را ایفاکند.
به همین منظور از سال ۲۰۲۰ نقش نیجر به عنوان ستون فقرات اصلی ساختار امنیتی فرانسه در منطقه، بسیار افزایش پیدا کرد. مهمترین چیزی هم که نيجر را از قبل مهم تر کرد، این است که نيجر دارای منابع غنی اورانیم بوده و چیزی حدود ۲۵ درصد اورانیوم خام اتحادیه اروپا را نیز تامین میکند. بعد از جنگ اوکراین هم اورانیوم نیجر برای فرانسوی ها بسیار مهمتر شده است.
من یک جا آماری رو خونده بودم که شرکت روس اتم روسیه، چیزی در حدود ۵۰ درصد اورانیوم دنیا را در دست دارد. بخش بزرگی از اورانیوم فرانسه نیز از روسیه و قزاقستان و تحت نظارت شرکت روس اتم تامین میشود. بنابراین اگر اورانیوم نيجر از دست فرانسوی ها خارج شود، عملا وابستگی آنها به روسیه بیشتر هم خواهد شد.
از طرف دیگر بحث انرژی هم مهم خواهد بود. کشور نيجر در میانه مسیر میان الجزایر و نیجریه قرار دارد. الجزایر الان بعد از جنگ روسیه به یکی از مهمترین صادر کنندگان گاز به اروپا تبدیل شده است. نیجریه هم یکی از صادرکنندگان عمدهی گاز است ولی به خاطر اینکه خط لولهای در نیجریه وجود ندارد، بیشتر گاز آن از طریق LNG و بعد از مایع سازی به اروپا صادر شده و هزینه ها را طبیعتا افزایش خواهد داد. یکی از طرحهای مهمی که در اتحادیه اروپا خصوصا ایتالیا وجود دارد، همین است. این نکته برای اروپاییها مهم است که خط لولهای را از نيجر به الجزایر کشیده تا از طریق زیرساختهای الجزایر حجم گازی که به اروپا ارسال میشود، افزایش پیدا کند.
همین مسئله هم باعث شده که اهمیت نيجر، خصوصا بعد از جنگ اوکراین، دوچندان بشود. نيجر در حوزهی مدل فرانسوی، کشور مطلوبی برای فرانسه است. چون از سال ۲۰۱۱ کودتایی در آن رخ نداده و توسط فرانسه دولت به اصطلاح دموکراتیک در آن بوجود آمده بود. فرانسه هم از طریق همان نهادهای دموکراتیک و انتخابی کشور نيجر را غارت میکرد.
اینجا ما میبینیم که بعد از جنگ اوکراین که روسیه دخالت و حضور امنیتیش در منطقه بیشتر شد، همانطور که گفتم سعی کرد حمایتهایش را هم بیشتر بکند. بنابراین این احتمال وجود داشت که یک میزانی از هماهنگی و اطلاع از جانب روس ها هم از جانب روسها نسبت به کودتای نيجر وجود داشته باشد.
دوستان و دشمنان نیجر؛ از مالی و بورکینافاسو تا کشورهای عضو اِکوآس
به هر حال در نيجر کودتا شده و اگر ما در شرایط حاضر بر اساس آن چارچوبی که ذکر کردیم، بخواهیم این مسئله را تحلیل کنیم، باید به این نکته هم اشاره کنیم. فرانسه یک اتحادیه اقتصادی به نام اتحادیه کشورهای غرب آفریقا (اکوآس) دارد که کشورهای نزدیک به فرانسه در آن حضور داشته و تقریبا نوک حلقهی اصلی امنیتی فرانسه در آنجا پایهریزی شده است. یعنی این کشورها ابزار اصلی نقشآفرینی نیروهای این کشور بودند. اینها تقریبا موضعشان با فرانسه یکی است. کشورهای بزرگی مثل نیجریه را هم در برمیگیرد.
این کشورها هم طبیعتا میترسند که این کودتاها به مرزهای خودشان کشیده شود. کما اینکه ما بعدا دیدیم که در سنگال یک سری ناآرامی ها رخ داد و بالاخره الان ما داریم میبینم که فرانسه نفود خودش را در مالی، بورکینافاسو، گینه، نيجر و از همه مهمتر مالی و به احتمال زیاد چاد از دست داده است. حتی ممکن است از اینجا به سودان هم منتهی شده و تحولات بعدی این کشور را هم دچارتغییراتی بکند. روسیه هم چون میخواهد تمام منطقه ساحل را تحت نفوذ خودش در بیاورد، از شرایط موجود نهایت استفاده را خواهد کرد.
در راستای این کودتاها و مظاهر ضد فرانسویاش رسانههای نیز نقش مهمی را ایفا کردهاند. برای مثال راشاتودی با پروپاگاندای شدیدی که ایجاد کرده، نقش زیادی در تهییج مردم این کشورها بر ضد فرانسه داشته است.
جالبتر آنکه علاوه بر کشورهای اکوآس، الجزایر هم مخصوصا بعد از جنگ اوکراین به این طرف، به نظر میرسد که ناراضی است. الجزایر از لحاظ تاریخی با بی ثباتی در مرزهای جنوبی خودش مخالف است. بخصوص آنکه تداخل اجتماعی هم با این مناطق دارد. این کشور معتقد است که این مناطق باید حیاط خلوت امنیتی من بوده و باید یک حائل امنیتی بین من و اینها ایجاد بشود. همچنین الجزایر به دنبال این بود که یک منطقه آزاد تجاری در شمال نيجر درست کرده و نیروگاه برق خورشیدی این کشور را نیز احداث بکند که با شرایط موجود عملا تحقق این مسئله در اولویتهای اخر قرار گرفته است.
به طور تاریخی الجزایر در این مناطق با مسائلی مثل قاجاق سوخت، سیگار و کالا (قاچاق غیر خطرناک، نه سلاح و انسان و مواد مخدر) با تسامح برخورد میکرد تا مردم این مناطق رو بیشتر با خودش مرتبط کرده و در آنجا اشراف امنیتی داشته باشد. طبیعتا با اعتراضات مالی مخالف بود و همین هم باعث شد که روسیه و الجزایر یک سری اختلافات در حوزه آفریقا با هم داشته باشند.
طبیعتا دخالت نظامی در منطقه نيجر به خاطر ترکیب بندی قومی و شکنندگی دولت، ممکن است به بدتر شدن اوضاع منجر بشود. بنابراین علیرغم اینکه الجزایر معتقد است که نظام قانون اساسی نیجر باید به گذشته برگشته و رئیس جمهور این کشور هم دوباره بر سرکاربیاید، این را هم در بیان میکند که با دخالت نظامی مخالف بوده و خواهان مذاکره هستم. بهطور کلی راه را باز میگذارد تا اگر کودتا تثبیت شد، بتواند با دولت کودتایی هم تعامل کند.
کشورهای اروپایی و دوگانه پشتیبانی یا عدم پشتیبانی از فرانسه
فرانسه الان دو تا رقیب اصلی در آفریقا پیدا کردهاست. یکی ایتالیاست و تقریبا به یک هاب گازی در آن منطقه تبدیل شده و دیگری هم اسپانیاست. سوای از اینها، کشورهایی مثل آلمان و بریتانیا به طور کامل پشت فرانسه ایستادند. ولی ایتالیا و اسپانیا موضع بیطرفانه تری اتخاد میکنند و بدشان نمیآید که نفوذ فرانسه در منطقه کم بشود. البته ایتالیا خودش هم از طرفداران این است که خط لوله گاز کشیده شود.
دو پروژه رقیب برای انتقال گاز نیجریه داریم. نیجریه تقریبا یک سری خطوط لوله داخلی تاسیس کرده که یک خط لوله از کشورهای ساحلی آفریقا مثل سیرالئون و لیبریا و گینه و … به مغرب رسیده و بعد هم به اسپانیا وصل میشود. تکمیل این مسیر احتمالا ۲۵ سال طول خواهد کشید.
یک مسیر نزدیکتر هم وجود دارد که از مسیر الجزایر میگذرد. این مسیر از شمال نیجریه شروع شده، از نيجر گذشته و به جنوب الجزایر میرسد. الجزایر و نیجریه، زیرساختهای این انتقال را دارند. تنها مسیری هم که باقی مانده و باید لوله کشی شود، کشور نيجر بوده و این به نفع ایتالیا هم هست. بخش عمده ای از گازی که از خطوط لولهای ایتالیا میآید به الجزایر وصل خواهد شد.
بنابراین ایتالیا از طرفی دوست دارد که نفوذ فرانسه کم شود، و از طرف دیگر هم با توجه به اینکه ممکن است کودتای درازمدت بر ضد خودش شده و جلوی ارتقای نقش گازیاش را هم بگیرد، رفتار میانهای اتخاذ میکند.
اما همانطور که گفتم، بریتانیا، آمریکا و آلمان کشورهایی هستند که فعلا با فرانسه همراه بوده و به دلیل گستردگی منابع اورانیوم و ترس از نفوذ روسیه در تمام منطقه، پشتیبانی خود از فرانسه را هم ادامه خواهند داد.
از طرف دیگر در حوزه دخالت نظامی، فرانسه نمیخواهد فقط دخالت نظامی بکند. به این خاطر که در منطقه هزار و پانصد نظامی فرانسوی و هزار نظامی آمریکایی حضور دارند و ممکن است امنیت اینها به خطر بیافتد. البته هرچقدر بگذرد و دخالت نظامی صورت نگیرد، احتمال اینکه کودتا تثبیت بشود، بیشتر خواهد بود. بنابراین باید دید طی یک تا دو هفته آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد.