با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
پاکستان همواره از تحولات افغانستان سود برده و ماهی مقصود خود را صید کرده است. درست است که تداوم بحران و جنگ درون کشوری برای مردم افغانستان مایه رنج بوده؛ اما برای پاکستان نقش گنج را ایفا کرده است. گنج به دست آوردن با روش خلق رنج برای مردم افغانستان عمق استراتژیک پاکستان در مواجهه با افغانستان است.
اشغال افغانستان توسط لشکر چهلم شوروی (۶جدی/ دی ۱۳۵۸ش ۲۴دسامبر۱۹۷۹م) زخم های عمیقی بر پیکر بی رمق افغانستان واردکرد. این درحالی است که زخم های پاکستان با وجود بحران های نفسگیر و فلج کننده افغانستان التیام یافته است. واقعیت این است که جنگ افغانستان که “جنگ ویتنام شوروی” و “تله خرس” در ادبیات سیاسی نام بردار شده است، سودی کلان را عاید پاکستان کرد. به دلیل آنکه بحران افغانستان مساوی با سود پاکستان بوده، این کشور تداوم بحران درافغانستان را به عنوان یک راهبرد برای خود برگزیده است.
تئوری ژنرال ضیاء الحق “افغانستان باید آهسته آهسته به خاکستر تبدیل شود”، همواره خط مشی سیاسی ژنرال های بعد ازضیاء الحق تا کنون بوده است. آرزوی تداوم بحران درافغانستان در اندیشه دولتمردان این کشور و خلق بحران در افغانستان در رفتار سیاسی آنان در رهنمود این استراتژی قابل تحلیل است.
افزایش قدرت پاکستان با تداوم بحران در افغانستان بی ربط نیست. ایده های کفر و جهاد در پاکستان همواره فرافکنی شده است. این فرافکنی یا در کشمیر و یا در افغانستان متجلی شده است. این که مشارکت سیاسی زنان باعث تکثیر کفر است در پاکستان نمود ندارد.
در دوران نخست وزیری بی نظیر بوتو که یک زن لیبرال و سکولار بود، طالبان بیشترین محدودیت ها را برای زنان افغانستان در نظر گرفته بودند و فعلا نیز این محدودیت به عنوان برنامه حکومتی از سوی پاکستان دنبال می شود. عمران خان در اجلاس سران کشورهای اسلامی از این محدودیت به عنوان سنت افغانی یاد کرد. ارتش پاکستان طرفدار حاکمیت اسلام اعتدال گرا در پاکستان و اما مروج اسلام رادیکال در کشمیر و افغانستان است. اتخاذ سیاست یک بام و دو هوا ریشه در راهبرد پاکستان که همان مهار بحران های هویتی مذهبی در پاکستان و بحران سازی مکرر در افعانستان است، قابل رد یابی است.
سرقت مجموع زیادی از کمک های بین المللی به مجاهدین و مهاجرین باعث رشد اقتصادی پاکستان شد. بالا کشیدن محموله های تسلیحاتی در بندر کراچی به تقویت ارتش این کشور منتهی شد.
با هجوم شوروی به افغانستان ژنرال های پاکستانی به ذهنیت سازی امریکایی ها از جمله جیمی کارتر، رئیسجمهوری پرداختند. سناریوی پاکستان چنین بود: «تجاوز شوروی» به افغانستان رخدادی جداگانه در حوزه نفوذ شوروی نیست. بلکه اشغال افغانستان که بر اساس تئوری برژنف که همان حمایت از دولت های ضعیف ولی وابسته به اتحاد شوروی بود، در نگره سناریوسازان پاکستانی یک چالش پنهانی به نفوذ ایالات متحده در خلیج فارس تلقی می شد. اگر آمریکایی ها در مورد دسترسی شوروی به اقیانوس هند نگران بودند این امر با اتخاذ ترتیبی هماهنگ با پاکستان صورت می گرفت. درحالی که ایالات متحده بیشترین گرایش را به حمایت مادی و لجستیکی از نیروهای تحت رهبری احمد شاه مسعود داشت و این راهبرد در سیاست ریگان به «عملیات گردباد» موسوم شده بود، ژنرال های پاکستانی طرحی را از جیب بیرون کشیدند که سیاست ریگان را ابتر می ساخت. پشتیبانی اصلی مسعود توسط دو تن از استراتژیست ها و تحلیلگران سیاست خارجی آمریکا (میشائیل جانز و جیمز ای. فیلیپس) بنیان نهاده شد. حمایت این دو سبب کسب بیشترین سهم وی از سیاست ریگان در مورد جنگ شد. اما ژنرال های ارتش پاکستان نگاه های امریکایی ها را به رهبران پشتون و از جمله حکمتیار معطوف ساختند. دلیل مخالفت پاکستان با احمدشاه مسعود این بود که او خواستار کمک های مستقیم امریکا و دیگر کشورها بدون واسطه گری پاکستان به مجاهدین و مهاجرین بود. چیزی که ژنرال های پاکستانی را ناخوشایند می ساخت و ابتکارعمل را از آنان باز می ستاند. در پرتو سناریوی دیکتاتور نظامی پاکستان (ضیاءالحق)، ژنرال های ارتش شروع به جمع آوری کمکهای مالی از طرف قدرتهای غربی به صورت مستقیم به منظور حمایت ار مجاهدین کرد.
انتخاب رونالد ریگان به سمت ریاست جمهوری در سال ۱۳۶۰ (۱۹۸۱)، شانس ژنرال ها را در پاکستان بالا برد. با تلاش گوست آوراکوتوس، از مقامات سیا و چارلی ویلسون، عضو کنگره اهل تگزاس، کمک به مجاهدین به واسطه رژیم ضیاء الحق افزایش چشمگیری یافت. این کمک ها کاملا در اختیار ارتش پاکستان قرار می گرفت و آنان مقدار ناچیزی را به صورت جیره به تنظیم های جهادی اختصاص می دادند.
ارتش پاکستان با مساعد دیدن شرایط طرح نابودسازی ارتش افغانستان را در پیش گرفت. لذا طرحی را به کنگره پیش کش کرد تا ریگان را وادارسازد برای نابودی هواپیماهای دولتی افغانستان و شوروی موشک های استنیگر در اختیار مجاهدین از کانال ارتش پاکستان قرار گیرد. این طرح مورد تشویق یک مأمور جوان به نام مایکل جی ویکرس بود که ظاهراً از طریق ژنرال های پاکستانی با گروههای مجاهد در ارتباط بود و فعالیت آموزشی داشت. این جوان در اثر ارتباط با میشائیل پیلسبوری این طرح را عملی ساخت. پیلسبوری یکی از مقامات بلندپایه ارشد پنتاگون در سالهای (۱۹۸۵تا ۸۶) ریگان را به تهیه هزاران موشک استینگر برای مجاهدین وادار کرد. این موشک ها به گفته جیوستوزی ضربه سختی را بر قدرت هوایی شوروی و رژیم کابل وارد کرد.
هرچند پاکستان پذیرای میلیونها پناهنده افغان، عمدتاً پشتون شده بود؛ اما از همین نیروها به خصوص از اطفال یتیم مبارزانی شکست ناپذیر ساختند که کاملا به نفع پاکستان و به ضرر افعانستان است. این مهاجران در داخل ایالت بلوچستان، تحت حکومت نظامی ژنرال رحیم الدین خان می زیستند و ساماندهی می شدند. حمایت از حلقات پشتون در بلوچستان این اعتقاد را در بسیاری از مهاجران به وجود آورد که بزرگترین جمعیت مهاجر در جهان و بزرگترین قوم در افغانستان هستند. این تصور در خلق و تداوم بحران در افغانستان نقش اساسی داشت. حکمتیار با همین تصور حکومت مجاهدین را از چهار اسیاب درهم می کوبید. طالبان نیز با همین مفکوره شکل گرفت. انحصارطلبی پشتون ها ریشه در همین طرز فکر دارد. گسترش ایده قوم کلانتر همانگونه که اثرات منفی داخلی و امنیتی را برای پاکستان به همراه داشت در پشتیبانی از پشتون ها در مقابل اقوام دیگر نیز نقش عمدهای ایفا کرد و مستقیماً حتی وارد فاز درگیری با نیروهای دولتی در زمان اشغال و پس از آن در زمان حکومت مجاهدین و حکومت اشرف غنی شد. اما وقتی ارتش افغانستان را مضمحل ساخت آرام گرفت.
مهمتر از همه این که تحت تاثیر تحولات اشغال افغانستان، پاکستان به بمب اتم رسید و در برابر رقیبش هند به توازن قدرت دست یافت. همایش بزرگ بنیادگرایان درافغانستان از جمله القاعده زمینه اشغال افغانستان را توسط امریکا و ناتو فراهم آورد ولی برای پاکستان این نیروهای سرگردان یک فرصت و اهرم فشار بر هند به خاطر مسئله کشمیر و رقابت منطقه ای شد.
پاکستان در شکست پروسه صلح افغانستان، شکست دولت و ارتش افعانستان و قدرت یابی مجدد طالبان نقش جدی ایفا کرد. قریشی وزیر امور خارجه پاکستان از یکسو بر مذاکرات دیپلماتیک تاکید و جنگ و خشونت را راه حل نمی دانست؛ ولی از دیگر سو طالبان را به خشونت و نظامی گری وا می داشت. ازیک سو اجلاس سران کشورهای اسلامی را برگذار می کند و از سویی پرچم قبلی افغانستان را در اجلاس به اهتزاز در می آورد و متقی وزیر امور خارجه طالبان را نمی گذارد در این جلسه سخنرانی کرده و عکس بگیرد.
رفتار و عملکرد پاکستان در قبال افعانستان حاکی از آن است که این کشور به جای این که قاتق جان افغانستان باشد، همواره بلای جان افغانستان بوده است. این کشور هم در تربیت تروریسم و هم در گسیل آن به افغانستان کیسه دوخت و هم در مبارزه صوری با تروریسم گنج به دست آورد. از یکسو بن لادن را در نزدیکترین مقر ارتش سکنی داده بود و از طرفی کمپینی برای دستگیری تروریست ها در هماهنگی با ایالات متحده به راه انداخته بود. بی جهت نیست که رابرت مننذر، سناتور دموکرات امریکا می گوید که سیاست دوگانه پاکستان دلیل شکست امریکا در افغانستان است.
تعجب این که آمریکا به دلیل رفتارهای دوگانه و شیطنت آمیزش شیطان بزرگ لقب گرفته است؛ غافل از این که پاکستان در شیطنت دست شیطان بزرگ را از پشت بسته و از شیطان بزرگ پیشی گرفته است. همان چیزی که ترامپ درمورد عربستان به کاربرد: “گاوشیرده”. نگاه پاکستان نسبت به امریکا همان نگاه ترامپ نسبت به عربستان است.
سال هاست که پاکستان آمریکا را دوشیده و این امر تداوم خواهد یافت. این نشان می دهد که دست بالای دست در شیطنت زیاد است. همانگونه که اصفهان نصف جهان است اگر پای تبریز در میان نباشد. امریکا نیز شیطان بزرگ است البته اگر پای پاکستان در بین نباشد. پاکستان در جنوب آسیا همچون اسرائیل در خاورمیانه و انگلیس در اروپا روی امریکا را در شیطنت سفید کرده است.
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.