بسیاری از کارشناسان حوزه تلویزیون از جمله مدیران ارشد این سازمان اعتقاددارند که طی یک دهه اخیر، از شمار مخاطبان این حوزه کاسته شده و دلایل مختلفی از ساختار تا محتوای برنامهها را میشود برای این موضوع بیان کرد. اگر شما با این گذاره موافق هستید، میشود بهاجمال ریزش مخاطبان را از منظر خود مرور کنید؟
اخضریان کاشانی: بله موافقم و در توضیح آن باید عرض کنم که از نظر من، مخاطب رسانه کاهش پیدا نکرده بلکه توزیعشده است؛ به این صورت که با پیدایش رسانههای جدیدتر، هم تعداد این مخاطبان بیشتر شده و هم توزیع بیشتری صورت گرفته است؛ پس یک بخشی از این کاهش مخاطب کاملاً طبیعی است و این موضوع نه فقط در تلویزیون ایران بلکه در سایر شبکههای تلویزیونی جهان نیز قابلمشاهده و بررسی است که تعدادی از مخاطبان جذب شبکههای ماهوارهای، مجازی و خانگی شدهاند.
اما اگر بخواهیم این ریزش مخاطب را در مقایسه با سایر شبکههای دنیا بررسی کنیم، میتوانم عرض کنم که به نظر بنده ریزش مخاطب تلویزیون ما در مقایسه با سایر شبکهها بیشتر بوده است و مشکل اصلی اینجاست وگرنه اصل ریزش مخاطب قابل توجیه است و اینکه این حد از ریزش مخاطب در تلویزیون ما طبیعی است یا نه، نیاز به مطالعه و توجه بیشتری دارد.
اگر بخواهید برای چرایی این موضوع عواملی را ذکر کنید، به چه مواردی اشاره خواهید کرد؟
طبق قانون اساسی، مالکیت رسانه بهصورت انحصاری است و این انحصاری بودن در دست هر کسی باشد، به دلیل نبود رقابت، قطعاً چالش ایجاد میکند. ذینفعان رسانه در دنیا و ایران متنوع شدهاند و بهتبع آن رسانهها هم نیاز به تنوع دارند. اما در ایران رسانهها را متکثر کردهایم نه متنوع؛ در تلویزیون ۲۰ شبکه راهاندازی کردهایم که همه شبیه به هم هستند
اخضریان کاشانی: رسانهها در دنیا از جمله ایران در طی زمان یک سیر تحولی را گذراندهاند. در کشور ما امروزه در مرحلهای به سر میبریم که احساس میشود یکی از چالشهای بنیادین و اساسی رسانه، موضوع نظریه رسانه باشد؛ اینکه چرا باید رسانه داشته باشیم. به نظر میرسد که الگوی نظری ما در چارچوبهای رسانه به ۵۰ سال پیش برمیگردد که به یک نگاه از بالا به پایین معطوف است، هنوز الگوی انفعالی حاکم است نه فعالانه و مشارکتی؛ هنوز در بحث رسانه، در چهار پنج دهه پیش به سر میبریم و نپذیرفتهایم که سالها است الگوهای تعاملی در حوزه رسانه پیشگام این موضوع شدهاند و چون این نظریه در الگوهای رسانهای ما وجود ندارد، وقتی بخواهید به حوزه خبر، فیلم و سریال، کودک و نوجوان و حوزههای دیگر اشارهکنید، شما را به همان الگوی نظری قدیمی ارجاع میدهند.
دومین مشکل بزرگی که در حوزه رسانه ملی وجود دارد، مشکل حقوقی رسانه است؛ مشکل حقوقی رسانه این است که طبق قانون اساسی، مالکیت رسانه بهصورت انحصاری است و این انحصاری بودن در دست هر کسی باشد، به دلیل نبود رقابت، قطعاً چالش ایجاد میکند. ذینفعان رسانه در دنیا و ایران متنوع شدهاند و بهتبع آن رسانهها هم نیاز به تنوع دارند. اما در ایران رسانهها را متکثر کردهایم نه متنوع؛ در تلویزیون ۲۰ شبکه راهاندازی کردهایم که همه شبیه به هم هستند. درحالیکه مهم این است که این شبکهها بازخورد یک عدهای از ذینفعان شما باشند و آنها بتوانند مخاطبان خودشان را جذب کنند و درمجموع ما یک رسانه ملی داشته باشیم که بتواند سلیقه همه مردم را دربر بگیرد؛ نه این رسانه و تلویزیون شما که فقط برای مثلاً ۳۰ درصد مردم برنامه تولید و پخش میکند.
اتفاقی که در تلویزیون افتاده و میخواهم آن را با بحث تحولی که اشاره کردید، پیوند دهم، این است که رسانه ما اتفاقاً در دوره آقای جبلی توانسته این تحول را ایجاد کند و تیم ایشان به نظر من با شجاعت و شفافیت، تمام مخاطبان خودشان را گلچین و انتخاب کردهاند و قصد دارند صرفاً برای این مخاطب برنامه تولید کنند و از این جهت، تلویزیون یک مزیتهایی دارد که لااقل تکلیف مخاطب، با جنس برنامههای تلویزیون کاملاً مشخص است و حالا در ادامه همین روند این مشکل به وجود آمده که تعداد خاص و مشخصی از برنامهسازان میتوانند تولید برنامه داشته باشند و شما با کاهش مخاطبانتان مواجه شدهاید.
در بخشی از بحث اشاره کردید که الان تلویزیون ۲۰ شبکه شبیه به هم دارد و چون سلایق مختلف مخاطبان خودش را در نظر نگرفته، همین باعث ریزش عدهای از مخاطبان شده است؛ درصورتی که اگر به سیاستگذاریهای یک دهه اخیر تلویزیون نگاه کنیم، متوجه میشویم که تلویزیون اتفاقاً بیشتر به سمت تخصصی شدن شبکهها جلو رفته و بهعنوانمثال الان شبکههای آی فیلم، نمایش، مستند، ورزش، آموزش، کودک هرکدام مخاطبان ویژهای را دارند، همین را تحولی در برنامههای تلویزیون نمیدانید؟
مشکل حقوقی صداوسیما این است که کاملاً در انحصار حاکمیت است. من اعتقاددارم که رسانه باید در اختیار مردم باشد که آن رسانه ممکن است خبری و یا سرگرمی ساز باشد با این تبصره که نظارت محتوای آن رسانهها همچنان باید در اختیار حاکمیت باشد
اخضریان کاشانی: منظور من از این کلام، تخصصی شدن شبکهها نبود؛ بلکه مراد من خصوصی شدن مالکیت آنهاست. مشکل حقوقی صداوسیما این است که کاملاً در انحصار حاکمیت است. من اعتقاددارم که رسانه باید در اختیار مردم باشد که آن رسانه ممکن است خبری و یا سرگرمی ساز باشد با این تبصره که نظارت محتوای آن رسانهها همچنان باید در اختیار حاکمیت باشد. البته لازمه این کار این است که مقداری تعامل و رواداری در بین مسئولان ارشد نظام در حوزه رسانه وجود داشته باشد مبنی بر اینکه بپذیریم در جامعه، مخاطبان مختلف با سلایق گوناگون وجود دارند و باید برای همه آنها تولید برنامه داشته باشیم و نباید هدف ما این باشد که صرفاً با یک ایده همه آنها را زیر چتر خود درآوریم.
در حال حاضر پلتفرمهای شبکه خانگی همین ایده شما را دنبال میکنند؛ یعنی با مالکیت خصوصی و هرکدام به نحوی به دنبال جذب مخاطبان جامعه هستند و نظارت بر محتوای آنها نیز همچنان بر عهده صداوسیما است. بهمانند سایر کشورها که یک تلویزیون ملی دارند و شبکههای کابلی که برای دیدن برنامههای آنها شما باید حق اشتراک پرداخت کنید.
اخضریان کاشانی: بله همین است و با این تفاوت که الآن رسانه ملی ما دوست دارد با این شبکهها رقابت کند درصورتیکه رسانه ملی باید همه مخاطبان با سلایق مختلف را زیر چتر بزرگ خود حفظ کند و نیازی ندارد به شبکه نمایش خانگی بهعنوان یک رقیب نگاه کند. چه اشکالی دارد که همین پلتفرمهای مطرح خانگی مانند فیلیمو، نماوا و فیلمنت بهعنوان سه شبکه از تلویزیون و رسانه ملی ما باشند؟ همواره یکی از غر زدنهای مدیران تلویزیون بابت چرایی عدم رعایت ژانر در نمایش سریالها، نبودن بودجه و سایر عوامل بوده است؛ حالا که شبکه نمایش خانگی ثابت کرده که با بودجه مستقل، تنوع در ژانر، قصه و بازیگران مختلف میتواند مخاطبان فراوانی جذب کند؛ نظارت آنهم که بر عهده صداوسیما است، پس چرا نباید آنها جزئی از شبکههای تلویزیون شما باشند؟
اما حالا ترس این وجود دارد که با نظارت صداوسیما بر شبکه نمایش خانگی، مدل نظارتی باز برای همان مخاطبان محدود تلویزیون ختم شود و با این مدل، برنامهسازان پلتفرمها مجبور خواهند شد که برای همان مخاطبان اندک برنامه تولید کنند و در آینده شما نه تنها تلویزیون را از دست دادهاید بلکه شبکه نمایش خانگی را هم نابود کرده و مخاطبان بهناچار دوباره به سراغ کانالهای ماهوارهای خواهند رفت.
به دلیل عدم شفافیت در قانون و مدلهای اجرایی آن، همواره با یک دوگانههایی در موضوعات رسانهای فرهنگی مواجه بودهایم؛ بهعنوانمثال درباره حجاب بازیگران و مقدار پوشش آنها که آزادی بیشتری در سینما و شبکه نمایش خانگی وجود دارد و در تلویزیون سختگیری شدیدتری است، درباره موسیقی همینطور و سایر بخشها که عملاً تلکیف مخاطب با این موارد مشخص نیست و به نظر میرسد تکلیف مدیران هم مشخص نیست!
اخضریان کاشانی: این تصمیمها نیاز به شجاعت و جسارت مدیریتی دارد که کمتر مدیری حاضر به انجام این ریسک است که همان صحنهها و سکانسهای سینما و پلتفرمها را در تلویزیون نیز پخش کند، چون بلافاصله از سازمانهای دیگر حاکمیتی به همان مدیر فشار میآورند و او را مورد بازخواست قرار میدهند که چرا همچنین صحنههایی از رسانه ملی پخششده است؟ و آنوقت تنها راهکار این است که آن مدیر را عوض کنید و همین میشود که هیچ مدیری در سازمان صداوسیما حاضر به این ریسک نیست!
اما اگر این اتفاق در خارج از تلویزیون بیافتد، نهایتاً آن فیلم را با فشاری که آمده حذف و یا سانسور میکنند و کار به اخراج نمیرسد، چون خدشهای به نظام وارد نشده و اصولاً این ماجرا را شما از دید سیاسی باید بنگرید تا فرهنگی و رسانهای و جالب اینجاست که وقتی فهرست مدیران و برنامه ریزان این پلتفرمها را میبینید، اکثراً مدیران بازنشسته و یا قبلی صداوسیما بودهاند! و جالبتر اینکه حتی برنامهسازان و تهیهکنندگان سازمان را گاها تشویق و ترغیب میکنند که اگر میخواهید مخاطب بیشتری داشته باشید و راحتتر برنامه شما پخش شود، همان برنامه را بهجای تلویزیون به شبکه نمایش خانگی بیاورید و برخی از مدیران بابت همین کار پورسانت میگیرند.
در زمان آقای جبلی این تحول انجامشده و ایشان با نگاه ایدئولوژیک خود سعی کردهاند تا تلویزیون را به زبان محرومان تبدیل کنند و نخ تسبیح و شعار محوری ایشان و تیم همراهشان هم درباره عدالت است و البته تفسیر خاصی از این واژه که باید توجه بیشتری به محرومان و طبقات پایینتر جامعه انجام شود و اگر رسانه را با ذیل عنوان عدالت رسانهای بخواهیم تعریف کنیم، ایجاد فرصتهای برابر برای همه با تقویت جریان محروم است
باز اگر به موضوع اصلی شما یعنی تحول در صداوسیما برگردم، باید اظهار کنم که در زمان آقای جبلی این تحول انجامشده و ایشان با نگاه ایدئولوژیک خود سعی کردهاند تا تلویزیون را به زبان محرومان تبدیل کنند و نخ تسبیح و شعار محوری ایشان و تیم همراهشان هم درباره عدالت است و البته تفسیر خاصی از این واژه که باید توجه بیشتری به محرومان و طبقات پایینتر جامعه انجام شود و اگر رسانه را با ذیل عنوان عدالت رسانهای بخواهیم تعریف کنیم، ایجاد فرصتهای برابر برای همه با تقویت جریان محروم است. بهعنوانمثال وقتی از تلویزیون قرار است تصاویر راهپیمایی ۲۲ بهمن و یا روز قدس پخش شود، برخلاف گذشته تصاویر راهپیمایی در فلان روستا نیز پخش میشود و اتفاقاً این مزیت و نکته مثبت این تیم مدیریتی جدید است که تلویزیون بتواند زبان رسانه همه افراد جامعه باشد نه فقط زبان تهراننشین و شهرهای کلان کشور؛ اما به نظرم نخ تسبیح همه آن ۱۲ مورد کلیدی که آقای جبلی برای این طرح تحول رسانه اعلام کردهاند: «عدالت» است و در این چارچوب، چون تعریف مشخصی از عدالت در نگاه آقایان وجود دارد، حتی همین موضوع نیز مورد اختلاف جامعه هدف قرار میگیرد و بخش زیادی از جامعه این تعریف از عدالت را به رسمیت نمیشناسند.
حالا با همین فرمان وقتی درباره خبر صداوسیما صحبت میکنید، اخبار شما بازتابی از یک جریان خاص جامعه را شامل میشود که باز بخش زیادی از جامعه خودشان را در این چارچوب خبری پیدا نمیکنند. در گذشته صرفاً فقط اخبار یک عده خاصی از جامعه نشان داده میشد و حالا نیز یک عده دیگری جایگزین آنها شدهاند و همین باعث شده که بخش زیادی از جامعه همچنان سردرگم و بلاتکلیف باقی بمانند. نکته دیگری که به ماجرای خبر برمیگردد، صرفاً ویژه خبر رسانه ملی نیست، بلکه موضوع سرمایه اجتماعی است. چون در این سالها مقدمات جدی برای ایجاد شکاف اجتماعی بین مردم و حاکمیت شکلگرفته است و این شکاف کمکم در حال سر باز شدن است و هرچه شما به مجموعه دولت و حاکمیت نزدیکتر باشید، ساختار سرمایه اجتماعی شما اندک و ضعیفتر میشود و بخش «خبر» رسانه ملی رسماً نماینده حاکمیت شده است.
البته قبول دارید که همه جای دنیا به همین منوال است؟ یعنی شبکه BBC انگلیسی بدون شک نمیتواند در حوزه خبر از چارچوبهای حاکمیت بریتانیا عبور کند.
اخضریان کاشانی: بله BBC نمیتواند، اما قطعاً شبکههای دیگری در کنار BBC هستند که این اجازه را دارند. حاکمیت و رسانه ملی در زمینه خبر باید خودش را ۸۰ میلیون نفر تعریف کند و حافظ منافع همه آنها باشد نه طیف خاصی از جمعیت را نشانه قرار دهد و حالا به هر میزان که شما این حاکمیت را کوچکتر تعریف کنید، عنصر خبر نیز برای شما کوچکتر و خاصتر خواهد شد، شکاف بین دولت و ملت بیشتر خواهد شد و آنوقت همان خبر حاکمیتی شما با بازخورد منفی بیشتری مواجه میشود. بگذارید ماجرای مخاطب را از زاویه دیگری هم نگاه کنیم؛ شما در سبک رسانهای امروز که مخاطب بسیار گسترده و متنوع شده، باید سعی کنید تا با برنامههای مختلف او را جذب رسانه خودتان کنید و هرچه قدر که در این راه ضعیف عمل کنید، آن مخاطب، رسانههای دیگری را به جای شما انتخاب و جایگزین خواهد کرد و آن وقت کنشگریهای اجتماعی او نیز متأثر از انتخاب و تماشای همان رسانهها خواهد بود.
به عنوان مثال در یک گزارش رسمی از مرکز موسیقی وزارت ارشاد، عنوانشده بود که هر ایرانی بهطور میانگین روزانه ۱۰۰ دقیقه موسیقی گوش میدهد که فقط ۲.۵ دقیقه آن را تولید کردهایم و مابقی آن موسیقیهای غربی، غیرمجاز، زیرزمینی و… است حالا همین را درباره برنامههای تلویزیون، خبر رسانه ملی و سایر بخشها در نظر بگیرید و حالا این ریزش مخاطب، بالتبع همان شکاف اجتماعی را بیشتر میکند و باعث میشود که مخاطب اگر در گذشته فقط خبر شما را نگاه نمیکرد، حالا با برچسب حاکمیتی، دیگر سریالهای شما را هم نمیبیند و این خطر و چالش بزرگی است که تلویزیون و حاکمیت با آن مواجهاند.
خیلیها بر این باور هستند که در زمان بحران، «خبر» از اهمیت بالاتری برخوردار است و یک رسانه خبری میتواند در آن هنگام مخاطبان بیشتری را به سمت خود روانه کند. در سال گذشته که کشور ما دچار یک سری ناآرامیهای سیاسی اجتماعی شد، آیا تلویزیون توانست مرجعی خبری برای مردم جامعه باشد و روایت اول خبری ایجاد کند؟
تعریف خبر در رسانه ملی اینگونه نیست و تلویزیون و رسانه ملی در ایران روابط عمومی نظام جمهوری اسلامی است و خبرگزاری جمهوری اسلامی نیست؛ اگر تفاوت این دو را بدانیم، کارکرد خبر در تلویزیون نیز برای ما روشن خواهد شد. در رسانه ملی هدف اینگونه نیست که اخبار هر چه سریعتر بهدست مخاطب برسد، بلکه هدف این است که تصویر جمهوری اسلامی را در ذهن مخاطب بهبود ببخشد
اخضریان کاشانی: ما یک تلقی از تعریف خبرداریم و معمولاً این تعریف از دید عامه مردم این است که خبر بتواند یک تصویری از واقعیت را برای ما عرضه کند؛ البته تعریف خبر در رسانه ملی اینگونه نیست و تلویزیون و رسانه ملی در ایران روابط عمومی نظام جمهوری اسلامی است و خبرگزاری جمهوری اسلامی نیست؛ اگر تفاوت این دو را بدانیم، کارکرد خبر در تلویزیون نیز برای ما روشن خواهد شد. در رسانه ملی هدف اینگونه نیست که اخبار هر چه سریعتر بهدست مخاطب برسد، بلکه هدف این است که تصویر جمهوری اسلامی را در ذهن مخاطب بهبود ببخشد. پس درنتیجه شما در تلویزیون و در بخش خبری هیچوقت به دنبال روایت اول در خبر نیستید بلکه به دنبال اصلاح روایت هستید.
مشکل دیگر این ماجرا این است که بردن خبر به روی آنتن، تأیید و روایت آن فقط در دستان مدیران تلویزیون نیست و اگر آن مدیر بخش خبری، یک گزارش خبری به روی آنتن ببرد که تصویر درستی از جمهوری اسلامی ارائه ندهد، قطعاً با او برخورد خواهد شد. حالا با همه این تفاسیر، به دلیل آن شکاف اجتماعی که به وجود آمده، حتی اگر شما در خبرتان هم صداقت به خرج دهید و تصویر متفاوتی از گزارشهای معمول خبری ارائه دهید، مخاطب شما را باور نمیکند، چون فرض را بر این قرار داده که شما دارید به او دروغ میگویید و اینگونه است که شما مهمترین رکن، یعنی سرمایه اجتماعی خود را از دست دادهاید.
در همین بحرانی که گذشت، تلویزیون نمیتوانست با صداقتی که در روایت خبری ایجاد میکرد، اعتماد ازدسترفته مخاطب را دوباره برگرداند؟
اخضریان کاشانی: این اعتماد ازدسترفته را که شما نمیتوانید طی سه ماه و شش ماه برگردانید؛ ۴۰ سال روایتگری خبری شما متفاوت بوده و در زمان اندکی که مردم به شما دوباره اعتماد نمیکنند. باید مردم شما را باور کنند و این ماجرا که فقط مربوط به بخش خبر نیست؛ سایر ارکان و نهادهای دیگر نظام نیز مدام این فرضیه را تقویت میکنند. البته شما برای همان عده خاص کماکان مرجعیت فکری هستید و اخبار شما را قبول دارند به همین دلیل رسانه و بخش خبری تلویزیون در کنار قطب دیگر جامعه، کمک مستمری جهت دوقطبی سازی میکند یعنی رسانه ملی ایران نقش بسزایی در دو قطبیسازی دارد. در همان پاییز سال گذشته تلویزیون توانست درصدی از جامعه را که هنوز مرجع خبری آنها بود، توجیه کند و اتفاقاً با همین افراد هم توانست این ماجرا را جمع کند و به نظر من موفقیت و پیروزی بزرگی برای رسانه ملی بود، ولی با این کار خود دوقطبی را توسعه داد.
در دو سال گذشته به بهانههای مختلفی از طرف تیم جدید کنار گذاشتهشدهاند و همان مدیران اظهار میکنند که ما در این طرح تحولی خود بسیاری استعداد جوان و تازه داریم که نگران کنار گذاشتن این برنامهها نیستیم درصورتی که آن برنامهها (مثل دورهمی، خندوانه، عصر جدید، کتابباز، نود) مخاطبان بسیاری داشتند که با حذف آنها قطعاً رسانه ملی با افت بیشتری از مخاطب همراه خواهد بود.
اخضریان کاشانی: یکی از شاخصههای تحولی که آقای جبلی عنوان کردند، موضوع «سلبریتی سوزی» است. ما در طرح تحولی جدید آدم برجسته نداریم بلکه برنامه برجسته خواهیم داشت. از نظر من همه اینها (چه شخص و چه برنامه) سرمایههای رسانه ملی هستند، برنامهای که ده سال روی آنتن است عملاً به سرمایه رسانه ملی تبدیلشده است و طبیعتاً هرچه قدر که این برنامه برای شما مخاطب آورده است، همان برنامه و مجری آن نیز معروف شده است و ما باید آنها را نیز به رسمیت بشناسیم. ماجرا این است که رسانهای که یک گفتمان محدودی تعریف کرده و برای همین است که چه در زمینه برنامهسازی و چه در زمینه خبر، بسیاری خارج از این گفتمان و مدار قرار میگیرند.
خب چه راهکاری بجای حذف سلبریتی وجود دارد تا نه مخاطب این سالهای را از دست بدهیم و نه تلویزیون و مدیران از سیاستهای موجود فاصله بگیرند.
اخضریان کاشانی: یک بخشی از این چالشها مسئله عمومی جامعه ماست و بخشی از آن نبود نظامنامههای حرفهای رسانهای است، چون بخش قابلتوجهی از رسانههای دنیا نظامنامههای حرفهای دارند. یعنی قواعد بازی در زمین رسانه را تعریف کردهاند و همان روز اول در اختیار مجری و برنامهساز خود قرار میدهند تا او نیز با محدودیتهای این کار حرفهای آشنایی کامل داشته باشد و آن رسانه و عوامل برنامهساز، هر دو متعهد به اجرای آن هستند. این بخشی از ماجراست که در رسانه ما وجود ندارد و بخش دیگر آن مسئله عمومی ماجراست؛ مسئله عمومی یعنی هر چیزی در کشور ما اگر قرار است دیده شود، باید برچسب سیاسی بگیرد و اساساً موضوع غیرسیاسی دیده نخواهد شد و حالا فلان مجری و سلبریتی ما هم اگر میخواهد دیده شود، باید واکنش سیاسی داشته باشد و این خلاف قواعد مرسوم سلبریتیها در دنیاست. چون در جاهای دیگر عموماً سلبریتیها وارد دنیای سیاست نمیشوند، چون عناصر دیگری برای بیشتر دیده شدن در اختیار دارند.
کمی درباره تمرکززدایی تلویزیون در بخشهای مختلف خبری تا سریال سازی صحبت کنیم و آیا در دو سال گذشته شما این گذاره را در برنامهها دیدهاید؟
اینکه اگر سریالهای ما از تهران فاصله گرفتهاند و پای بلوچ، کرد، لر و… به سریالها باز شده ناشی از همان تفکر عدالت رسانهای است و مشکل اینجاست که حالا باید همان قومیتهای مختلف نیز حرف و نظر ما را بزنند. برای همین است که هیچ تفاوتی در اصل ماجرا به وجود نیامده و یک حرف مشترک فقط از طرف آدمهای متفاوت در حال بیان است
اخضریان کاشانی: البته من در سؤالات قبلی اشارهای به این داستان داشتم که بهشخصه شاهد رویکرد تبدیل تکثر به تعدد در برنامهها بودهایم. یعنی از بیرون رسانه ملی که به این ماجرا نگاه میکنیم، تقریباً همه شبکهها شبیه به هم شدهاند و این برای من نشانگر این مسئله است که یک برنامهریزی تمرکزی در سازمان در حال انجام شدن است و همه اصطلاحاً از یک آبشخور فرمان میگیرند. اینکه اگر سریالهای ما از تهران فاصله گرفتهاند و پای بلوچ، کرد، لر و… به سریالها باز شده ناشی از همان تفکر عدالت رسانهای است و مشکل اینجاست که حالا باید همان قومیتهای مختلف نیز حرف و نظر ما را بزنند. برای همین است که هیچ تفاوتی در اصل ماجرا به وجود نیامده و یک حرف مشترک فقط از طرف آدمهای متفاوت در حال بیان است. درحالیکه بهعنوانمثال شبکههای استانی باید مسائل و مشکلات آن استان را نشان دهند نه اینکه صرفاً با لباس کردی، عربی و… ارائهدهنده یک حرف و نکته و ایدئولوژی باشند.