رحیمپور ازغدی، از اندیشهورزان فعال دانشگاهی و حوزوی در بررسی استراتژیهای کارآمد رسانهای که مبتنی برجهاد تبیین،فرهنگ وتمدن اسلامی و سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی باشد، طی گفت و شنود با مدیران ارشد صدا وسیما، مسئولان فرهنگسازی دینی در جامعه را به داشتن بینش درست فراخواند.
او که تالیفات متعددی در محورهای دین و ایدئولوژی انقلاب اسلامی دارد، در بررسی شیوههای تبیین مذهب از ویژگیهای دو مذهب متحجر و متحرک سخن میگوید.
ازغدی این تقسیمبندی را شامل حال رسانه نیز دانسته و رسانه متحرک را واجد ویژگیهایی همچون توجه به دین به عنوان وسیلهای برای رشد انسان و نه هدف و شغل، ارائه تفسیر درست از آیینهای ایرانی ـ اسلامی و بعضا غربی و جلوگیری از بدعتگذاری، تزریق مفاهیم انسانشناسی در تولیدات نمایشی، اعتمادسازی رسانه، پرهیز از تبلیغ امام مجهول و… میداند.
بررسی شیوه تبیین مذهب در صداوسیما
در قیاس شیوه تبیین مذهب در زمان قبل و بعد از انقلاب تفاوتهایی وجود دارد که بیش از آن که به دانش مربوط باشد، به بینش مربوط است. قبل از انقلاب، امام و بعضی از متفکران بزرگ، دانش جدیدی به نسل ما ندادند، اطلاعاتی که آنها به ما دادند از سنخ بینش بود و آنها بینش ما را عوض کردند.
بیان دین وقتی که در قدرت نیستید یک طور اثر دارد و وقتی بعد از انقلاب، همان حرفها را با داشتن ۴۰ شبکه و دهها هزار کارمند و بدون هیچ رقیب جدی میگویید، نتیجه دیگری دارد. اگر چهار پنج شبکه دشمن با چندصد و بعضا چند ده کارمند، مخاطب پیدا میکنند معنیاش این نیست که آنها حق میگویند و ما باطل. مسأله این است که آنها از زاویهای وارد میشوند که مخاطب به پیام و معنای حرف آنها توجه ندارد و فقط به کارکرد حرفشان توجه میکند.
شما اگر بهترین حرفها را هم بگویید، مخاطب بیشتر از معنا به کارکرد آن توجه میکند. هر حرفی صرف نظر از معنای تحتالفظی کارکردی خاص و پیام اجتماعی دارد. رسانه وقتی به قدرت میرسد و برمسند مستقر است و رقیب جدی هم ندارد، عیبهای خود را نمیبیند. اکنون رسانه ما در موضع قدرت است و رقیب ندارید. حال از کجا بدانیم مثلا این برنامه مذهبی را که شما ساختهاید، چند نفر دیدهاند؟
ما اکنون شاخصی برای تعیین مفید، مضر یا خنثی بودن برنامههای مذهبی مناسبتی نداریم. در این حوزه رقابت شفاف و پاسخگویی مناسبی وجود ندارد. اغلب هم فکر میکنیم اگر موسیقی جوانپسند به برنامه اضافه کنیم یا برای حجاب و لباس مجری برنامه، رنگهای روشن انتخاب کنیم تمام مشکلات ما حل میشود البته چنین مواردی حتما موثر است اما اصل موضوع چیز دیگری است.
طی سالهای ۷۹و۸۰ بعضی از برنامههای صداوسیما برای اولین بار به صورت مستقیم پخش میشد، حرفهایی که آنجا زده میشد تاثیر زیادی بر جامعه داشت.
در این برنامهها جز تعریف برخی روایات و معنای آن، دفاع از انقلاب، طرفداری از نظام و اعتراض به انحرافات موجود حرف دیگری نمیگفتیم اما مطمئن بودم اگرشرایط پخش آزاد فراهم نبود، صداوسیما آن حرفها را پخش نمیکرد. همین امروز ایرادهایی که واحدهای پخش و نظارت صداوسیما در بعضی شبکهها از برخی برنامهها میگیرند، گاه بسیار بیمورد است. بعضی از این ناظران به حرفهای مسلم گفته شده توسط امام یا آقا و حتی سخنانی که در قرآن و سنت آمدهاست، ایراد میگیرند و میگویند این حرفها خلاف مصلحت نظام است. در اینجا دو حالت وجود دارد، یا آنها نمیدانند مصلحت چیست یا تفسیرشان از مصلحت با ما فرق میکند.
امروز مدیران رسانه این جمله امام که گفته بودند:«شما دو روز رادیو را به دست ما بدهید و ببینید چه کار میکنیم.» را چماق میکنند و بر سر من و امثال من کوبیده و میگویند:« این رادیو متعلق به شماست، هر کاری که بلدید و میتوانید، انجام دهید.» در حالی که این حرف جواب دارد. آن حرفی را که امام میگفت اگر برای گفتنش رسانه داشته باشیم زلزله میشود، ایشان بدون رادیو و با اعلامیه گفت و زلزله شد؛ اما آن چیزی که امروز در رسانه گفته میشود، حرفهای امام نیست.
گاهی حرفزدن از مذهب، رسالت است یعنی همان کاری که امام انجام میداد، گاهی هم حرف زدن از مذهب شغل است و بابت آن حقوق میگیرند.
خطابم کل مسئولان فرهنگسازی دینی جامعه است و در راس آن حوزهها، منبریها، امامجمعهها، آخوندها، سازمان تبلیغات و تشکیلات نمایندگیهای روحانیت و ولایتفقیه در نهادهای مختلف و تشکیلات مشابهی که تعدادشان کم نیست.
امروز تعریف رسانه ما از حقیقت، مصلحت، منافع اجتماعی و مصالح اجتماعی عوض شدهاست. چیزهایی را خطرناک میپندارید که امام و خود آقا تندتر از آن را گفتهاند؛ ولی این که ازچه جایگاهی و در چه هندسهای این را میگویی، معنایش عوض میشود.
نخبگان حق در برابر نخبگان باطل
توجه داشته باشید ۹۵ درصد مردم اعم از متدین و کافر به عقلانیت و حقانیت مذهب اصلا کاری ندارند، چون به این مسائل وارد نیستند. مردم به مفید بودن مذهب برای دنیا و آخرتشان توجه دارند.
ما در جامعه، نخبگان حق و نخبگان باطل داریم که حدود ۶ یا ۷ درصد جامعه را شامل میشوند اما همین اقلیت، اکثریت جامعه را رهبری و سازماندهی میکنند. اینها حزب و جریان یا مذهب و فرقه میسازند و بقیه از آنها پیروی میکنند. امروز خواص مخالف و موافق جامعه، اطلاعات دارند.
یک زمانی مردم، حتی طرفداران ما هم رسانهای نداشتند و حرفی غیر از آنچه ما میگفتیم را نمیشنیدند؛ اما الان شرایط برعکس شده و گاه تمام حرفها را میشنوند، الا حرف ما. وقتی مجبور میشوید حرفهایی که ۴۰ سال پیش، بزرگترین انقلاب تاریخ معاصر را ایجاد کرد را امروز در لفافه بگویید و آنها را کنار تعدادی سلبریتی و موزیک و حرفهای بیربط مطرح کنید تا مخاطب پیدا کند، به این معنی است که این حرفها، حرفهای ۴۰ سال قبل نیست و کارکرد آن تغییر کردهاست. این حرفها جنازه آن حرفهاست به این دلیل که آن حرفها در زمانهای که عصر رقاص، مطرب و سلبریتیبازیهای زمان شاه بود، جمعیتی را از پای مشروبفروشی و فاحشهخانه به مسجد کشاند.
آن حرفها چه جاذبهای داشت که با شنیدنش، جماعت بیحجاب و کمونیست باحجاب میشد و بچه سرمایهدارها که اسمهای اجق وجق داشتند، اسم خود را زینب و فاطمه میگذاشتند؟! اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ حجاب به هویت انسانی و انقلابی تبدیل شد. یعنی دخترها با افتخار و با اراده خودشان باحجاب میشدند و اینطور نبود که بگویند ما به زور تن به قدرتی – ولو به شرع – دادهایم. زمان مناسبتهای مذهبی، صداوسیما دوربینهای خود را روی بارگاه و گنبد ائمه تنظیم میکند و با صحبت تعدادی مداح و سلبریتی میخواهد به مخاطب بفهماند امروز روز عید یا عزای امامی است و … در چنین مناسبتهایی نباید سخاوت به خرج داد و از هر گروه و دستهای خواست در مورد مذهب صحبت کنند.
نباید کاری کنیم که تشنگی و عطش جامعه برای امور مذهبی از دست برود. به قول شاعر «آب کم جو تشنگی آور بدست / تا بجوشد آب از بالا و پست»، بهتر است مخاطب را تشنه نگه داریم مثلا اینکه در روز عرفه تمام شبکههای صداوسیما دعای عرفه را پخش کند، چه نتیجه درستی میتواند داشته باشد؟ در حالی که یک بار ندیدهایم کسی دعای عرفه را درست معنا کرده باشد.
مذهب متحجر، مذهب متحرک
ما دو مذهب متفاوت داریم؛ یکی مذهب متحجر و دیگری مذهب متحرک. ایمان هم به همین ترتیب به متحجر و متحرک تقسیم میشود. تمام مبانی اسلام و قرآن و شیعه دو جور است که اکنون از آن به شیعه لندنی و شیعه علوی تعبیر میکنند.
پدر مرحوم بنده در مجموعه خاطراتشان اشاره میکنند که مبدع اجرای دعای ندبه و دعای کمیل درمشهد، حاجیعابدزاده بود. بعد از کودتا که ایشان و آقای شریعتی را گرفتند، برای اینکه پرچم این کار در اهتزاز بماند، پدر من دعای کمیل را در مشهد توسعه میدهند. یکی از دلایل پدرم برای این کار مبارزه با دینستیزی بود که بعد از شهریور ۱۳۲۰ در مشهد باب شد. پدرم با آنکه تخصصی در این کار نداشت برای زنده نگاه داشتن نام حاجی عابدزاده که آن زمان در زندان بود، دعای کمیل را در مسجد گوهرشاد میخواند. چون این کار پیام سیاسی داشت بعد از مدتی ساواک خواندن دعای کمیل را ممنوع کرد.
مدتی بعد مهدیههای دیگری ساخته شد که ساواک با آنها کاری نداشت. در واقع آنها نوعی از دعوت به مذهب را ممنوع میکردند و به انواع دیگر آن اجازه فعالیت میدادند.
رهبری نیز آن زمان در مسجد امام حسن و مسجد کرامت مشهد آیات و روایت را توضیح میداد و اصلا بحث سیاسی نمیکردند ولی بعد از مدتی به ایشان گفتند این حرفها را نباید بگویید. یک بار وقتی ایشان سوره بنیاسرائیل را تفسیر میکرد ساواک آمد و به ایشان گفت موقع خواندن و تفسیر قرآن باید از آیههای بنیاسرائیل عبور کنید چون وقتی رهبری از این آیات صحبت میکردند نتیجهای میداد و وقتی دیگران صحبت میکردند یک جور دیگری بود.
کمیت ملاک نیست
میخواهم بگویم اصلا ملاک نیست که ما چه تعداد برنامه مذهبی در سیما داریم. کارکرد این برنامهها و معنا و برداشتی که مخاطب از آنها دریافت میکند، مهم است. باید به دو قطبیهایی که معمولا میسازند توجه کرد و از خود پرسید این مذهب، مذهب حکومت است یا مردم؟ این مذهب، صادق است یا عوامفریب؟ این مذهب، پاسخ روشنفکران ضد دین را میدهد یا مسائل را ماستمالی میکند؟ این مذهب نگران عدالت اجتماعی هست یا نیست؟
خلاصه اینکه اگر مخاطب شما جزو خواص باشد ازخود میپرسد چرا این تفسیر از مذهب ارائه شده و به دنبال استدلال و برهان میگردد، اما اگر جزو عوام باشد، به حقانیت کار ندارد و به فایده کار دارد. رسانه یا هر کسی که معلم، مبلغ و مدرس است باید بتواند به پرسشها جواب دهد و روشن کند که اگر دین نبود، وضعیت انسانها چگونه میشد. یکی از اشتباهات ما به عنوان طلبه، استاد، دانشگاهی و صداوسیما این است که به جای این که خودمان را جای مخاطب بگذاریم، مخاطب را به جای خود میگذاریم و بعد شروع به حرف زدن میکنیم.
در روایات ما به قانون طلایی اخلاق اشاره شده و تمام انبیاء از آن صحبت کردهاند حتی اخلاق سکولار هم این را قبول دارد که هر چه برای خود بد میدانید، باید برای دیگران هم بد بدانید و هر چه برای خود خوب میدانید را برای دیگران هم خوب بدانید. یعنی پیش از انجام هر کار، خودتان را به جای دیگران بگذارید. کسانی که در رسانه تصمیم میگیرند، باید خود را به جای مخاطب بگذارند و ببینند اگر جای او بودند چه توقعاتی داشتند و این برنامهها را چگونه ارزیابی میکردند.
اگر عالم بودید یا عامی، مذهبی و غیرمذهبی، این برنامهها را چگونه قضاوت میکردید. بهترین روش تدریس و تبلیغ این است که پیش از گفتن هرنکتهای آن سوی میز بنشینیم و خودمان را جای مخاطب تصور کنیم که در حال شنیدن این سخنان هستیم، بعد ببینیم این حرفها در ما انزجار ایجاد میکند یا موجب اقبال و توجه بیشتر میشود.
اینکه چگونه معنی کلمات مذهبی تغییر کردهاند را باید این گونه توضیح دهم که حتی قرآن را هم به دو گونه میتوان خواند، یک نوع آن قرآنی است که وقتی پیغمبر آیهای اخلاقی میخواند بنیقریش عصبانی میشود درحالی که آیه به طور مستقیم سیاسی نبود اما پیامی دارد که به آنها میگوید این سبک زندگی بد است.
بیش از ۴۰ سال از انقلاب میگذرد و مردم و حتی متدینین ما هنوز نمیدانند بازار اسلامی چهطور بازاری است. فقط این را میدانند که درماه محرم باید پرچم سیاه به سر در مغازه بزنند و صدای نوحه و اذان از بلندگو پخش کنند. نمیدانند حداقل بیش از ۲۰۰ قاعده اخلاقی-فقهی در مورد مسائل بازار داریم. میتوان با ساخت انیمیشن و فیلمهای کوتاه نشان دهیم که بازار اسلامی و یک بازاری مسلمان چگونه باید باشد.
دین وسیله است و نه هدف
هر برنامهای را میتوان به دو شیوه و دو دغدغه تولید کرد و مسائل را کمی یا کیفی دید. گاهی ما فقط به ظاهر پدیدهها توجه میکنیم و باطن و محتوا را نادیده میگیریم اصلا همین جبهه و مناطقی مانند فکه و شلمچه مگر با سایر مناطق ایران فرق خاصی دارد؟ ویژگی تراب سیدالشهداء به هیچ وجه در مورد مسائل فیزیکی نیست … و زمان و مکان در آن هیچ نقشی ندارد.
هدف اصلی معنویت، روحانیت و پیام تربیتی خاصی که در آن زمان و مکان وجود داشته است همچنین اعمالی که در مناسک حج انجام میدهیم همه سمبلیک است. خاک و زمان و مکان هیچ اهمیتی ندارد و اتفاقی که در این نقطه از زمین افتاده به لحاظ انسانی، مهم است اگر میگویند این زمان و مکان متبرک است فقط به خاطر آن پدیده انسانی و الهی است و فیزیک آن مکان و زمان تنها وسیلهای برای رسیدن به بعد متافیزیک است.
عدهای فقط به ظاهر این پدیدهها توجه میکنند و همین دیدگاه موجب میشود که ما مدام فیزیک چنین پدیدههایی را احیاء کنیم و از متافیزیک آنها غافل بمانیم. باید ببینیم چه چیزی باعث شده که بعضی از آدمها به انسانهای خاص تبدیل شوند. انبیاء و اولیاء آدمهای خاصی بودند. حتی «قاسم سلیمانی» را میتوان جزو خواص دانست، به همین دلیل است که رهبری از مکتب سلیمانی گفتند چون شخص تنها وسیله است.
حالا عدهای اینقدر در مورد شخص سلیمانی میگویند تا ایشان هم به بت تبدیل شود. همین اشخاصی که تا وقتی زنده بود او را به گریه میانداختند و بعد از شهادت اولین کسانی بودند که در تلویزیون خود را به سلیمانی نزدیک دانستند و از سجایای او گفتند.
اصلا قاسم سلیمانی کیست و حتی امام او کیست؟ امام(ره)، زمانی گفت: اگر خمینی هم روزی منحرف شد، این مردم او را کنار میگذارند. ایشان گفت:«خاک بر سر من اگر بخواهم از شما سوءاستفاده کنم.» حتی حرفهای امام(ره) را هم وقتی مخاطب و شرایط عوض میشود،عینا نمیتوانند پخش کنند و آنها را گزینش میکنند،به این دلیل که امروز از بخشی از همان حرفهای درست هم برداشت غلط میشود.
لذا این توضیح را برایتان داشته باشم که زمانی بزرگان باید اجازه حدیث میدادند و میگفتند هر کسی حق ندارد هر حدیثی را نقل کند. یعنی باید یک استاد مسلم نزد یک استاد مسلم میرفت تا به لحاظ دلالت و معنا وسند، درک و فهم او برای نقل حدیث سنجیده شود،بعد فقط به او اجازه نقل همان تعداد مشخص از حدیث که بررسی شده بود، داده میشد.
اکنون نقل حدیث و آیه با در نظر گرفتن این شرایط انجام نمیشود و این اشتباه است؛ اگر آیهای را به اشتباه در جواب یک سؤال به کار ببرید،ممکن است موجبات کافرشدن دیگران را فراهم کنید. حرفهای ائمه و انبیاء و آیههای قرآن جایگاه مشخصی دارد.
در قرآن آمده است:«یحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ.» نمیگوید انکار میکنند،میگوید جای کلمات را عوض میکنند. معنی تحریف معنوی،این میشود که حرف درست است،آیه درست است اما در جای صحیح به کار برده نمیشود.
گاه احادیثی در تلویزیون خوانده میشود که نهتنها از نظر اصلبودن سند مشکل دارد که حتی احادیث خوب هم بیجا گفته میشود و جواب سوالی که طرح شده نیست. در بحثهای اصول فقه نکتهای به نام مقام بیان و مقام صدور داریم. یعنی فقط یک جمله کافی نیست و باید ببینید در مقام بیان چه بوده. پاسخ کدام سؤال داده شده و در چه موقعیتی صادر شده است.
آیا این امر تقیه بوده یا جلسه خودی بوده،آیا مخاطبان افراد فهمیدهای بودهاند یا… لذا هر چه به انسان و انسانیت مربوط نشود، بزرگداشت آن هیچ ارزشی نداردحتی اگر آن موضوع «دین» باشد. چون دین برای نجات انسانها آمده و وسیله است و نه هدف.
هدف اصلی از آمدن قرآن و انبیاء،رشد انسان است و آنها هم وسیلهای برای سعادت هستند.هدف این است که انسان به تکامل اخلاقی،معنوی وعقلی برسد و در ردیف بهشتیان قرار گیرد و رشد کند.هدف اصلی شناخت،معرفت و محبت بیشتر به خدا است و تحقق بیشتر این موضوع که قرآن در مورد آن میفرماید«لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» انبیاء برای تحقق فلسفه دین آمدند لذا هر برنامه مذهبی و غیرمذهبی که در رسانه اجرا شود و خروجی آن یک گام به سوی توحید یا قسط نباشد، ولوتمام اداهای آن مذهبی باشد،حرکت مذهبی نیست.
رسانه متحجر، رسانه متحرک
متن حدود ۲۰۰سخنرانی امام(ره) را جمعآوری کردهام تحت عنوان «راه اینجاست». دهه ۷۰ گاهی این سخنان را بدون آنکه بگویم متعلق به ایشان است بازگو میکردم و با من برخورد میشد.میگفتند این حرفها ضدانقلاب و نظام است و ماهیت براندازی دارد. میگفتم از این ادعا اطمینان دارید؟ این سخنان متعلق به امام (ره)است.گاهی حتی قانون اساسی را که میخواندم، میگفتند،تضعیف نظام است.میگفتند امام(ره) که معصوم نیست.آن زمان ایشان چیزهایی گفت که متعلق به امروز نیست. خودتان میزان انحراف و تغییر ذائقه را ببینید! این افراد به جای اینکه خودشان را اصلاح کنند قصد اصلاح امام را داشتند!
در ادامه از دو نفر میخواهم صحبت کنم که مسلمان نیستند ولی این سال هاحرفهایشان فضای مجازی را پر کرده است. یکی از آنها زرتشتی سلطنتطلبی است که میگوید رهبری را قبول دارم چون بهترین شاه تاریخ ایران است و به داریوش و کوروش میماند. سپاه را هم قبول دارد و معتقد است به ارتش هخامنشی شباهت دارد. بسیاری از بچههای متدین و حزباللهی ما چون میبینند کسی به این خوبی نمیتواند از نظام دفاع کند،پای منبر او مینشینند تا یاد بگیرند در بحثها چگونه جواب مخالفین را بدهند.
شخص دوم آقایی است که در اروپا زندگی میکند و میگوید مارکسیست است. کمی باسوادتر از اولی است و از نظام دفاع میکند. این افراد ۹۰ درصد شبهات دشمن را جواب میدهند اما رسانههای ما این کار را نمیکنند و اغلب در بند کلیات، تعارف و حرفهای خنثی ماندهاند.
مناظرهها در صداوسیما زیاد نیست.ادای مناظره درآوردن آسان و پخش مناظره واقعی دشواراست. نمیگویم صدا وسیما تریبون آزاد بگذارد که هر کس هر چه به دهانش رسید، بگوید. هیچ جای دنیا این کار را نمیکنند و نباید هم بکنند. تمام رسانههای دشمن سانسورچی هستند و دراین کار بسیار از ما متخصصترند اما آنها اخبار و مسائل را نه عوامانه که هوشمندانه تحریف و سانسور میکنند.
همچنان که دو نوع تبیین دین داریم؛ برای دین متحرک و دین متحجر. این تقسیمبندی شامل حال رسانه هم میشود. رسانه متحجر، رسانهای که حرفهایش کلیشهای است و اگر آنها را نشنوید، ضرر نکردهاید. در مقابل رسانهای متحرک است که حرفهایش درست است و حتی ضدانقلاب هم مجبور میشود به آن گوش دهد.
دهه ۷۰ که اکثر نشریات از سوی دولت خاتمی حمایت میشدند، از این طرف نشریهای بود بهنام «کتابنقد» که پرتیراژترین نشریه تاریخ ایران است. هر شماره آن به چاپ هفتم و هشتم میرسید. بسیاری از اشخاصی که امروز بهعنوان بزرگان و نخبگان علم و دین شناخته میشوند، آن زمان نشریه کتابنقد را نادیده میگرفتند. میگفتیم امروز که همه در حال زدن اصل دین، اسلام و انقلاب هستند، برای مقابله با این هجمه، به ما مطلب بدهید اما قبول نمیکردند و اگر هم به اجبار انجام میدادند، تاکید داشتند با اسم مستعار چاپ شود. اکثر مطالب را خودم با اسم مستعار مینوشتم.
همین افراد امروز در تلویزیون هستند و برای مردم موعظه میکنند. انسانهای دروغگو، ترسو، محافظهکار و دوچهرهای که آن زمان حاضر به گفتن حرفهای معمولی نبودند.
رسانه باید اعتمادسازی کند
دهه ۷۰ در جلسه سخنرانی در دانشگاه سیستانوبلوچستان، دانشجویی ایرادی به قرآن گرفت که بسیار عصبانی شدم ولی چون فهمیدم از نظر علمی کاملا خالی است، به سبک خودش با شارلاتانبازی و ظاهری خندان و با متانت به شبههای که مطرح کرده بود جواب دادم. بعد از جلسه با حالتی پیروزمندانه پرسیدم از جوابی که دادم خوشت آمد؟ گفت: «خوشم آمد ولی از خودتان بدم میآید.» این حرف بسیار معنیدار است.
میخواهم بگویم اگر رسانه اعتماد مردم را ازدستبدهد شاید مردم از حرفهای رسانه خوششان بیاید اما قطعا از خود رسانه بدشان میآید. ما نمیتوانیم این توقع را داشته باشیم که بدون هیچ تلاشی تا ابد محبوب باقی بمانیم.
در فضای مجازی هر روز شبهات جدیدی مطرح میشود و اخبار راست و دروغ میآید که ما جواب هیچکدام از آنها را نمیدهیم! نمیتوان زمان انقلاب و جنگ مدام خطبه جهاد و اخلاص و شهادت و زهد بخوانیم و وقتی تمام شد بگوییم شما دنبال کارتان بروید. ما میخواهیم حکومت کنیم! بنا به مصلحت خود، نشاندادن بیعدالتی را تضعیف نظام و ضدیت با انقلاب میدانند اما وقتی نهی از منکر و امربهمعروف ادامه پیدا میکند، یکمرتبه همه شروع میکنند به گفتن همان حرفهایی که ما قبلا میگفتیم.
دهه۷۰ در صداوسیما من حرفهایی زدم که میگفتند ضد اسلام و نظام است. آخر دهه ۸۰ همان حرفها و بیشتر از آن را آقا گفت و دیگران هم تکرار کردند و خود تلویزیون هم شروع به گفتن آن کرد. این حرفها همان حرفها و کارکردش همان بود! رسانهملی میخواهد مردم را رهبری کند یا میخواهد مسائل را توجیه کند و دنبال مردم راه برود؟
یکی از اشکالات دموکراسی این است که همیشه تابع عوام است و نمیتواند امور را اصلاح کند. دموکراسی چون رای بیشتری از مردم میخواهد مدام بهدنبال نظرسنجی میرود تا ببیند کدام مسأله را عده بیشتری از مردم میگویند. مگر انبیا از کسی نظرسنجی کردند؟
انبیا حق را سنجیدند و این حقیقت را فهمیدند که باید به مردم خدمت کنند، اعتمادشان را جلب کنند و درست حرف بزنند و عمل کنند. نباید به نام دین حرف نامربوط زد. صداوسیما باید به برنامهسازانش بگوید که فرض کنید کل سیستم نظام و صداوسیما دست دشمن است و به شما فقط اجازه ساخت یک برنامه را دادهاند، آنهم به مدت ۲۰ دقیقه برای پخش از یک شبکه فرعی در ساعتی که تلویزیون بیننده چندانی ندارد؛ در این شرایط چه میکردید و چه برنامهای میساختید؟ اکنون میخواهیم همان برنامه را بسازید. مطمئن باشید تا دوسه دهه آینده، چیزی بهنام تکرسانهملی نخواهیم داشت و رسانهملی فقط یکی از رسانهها خواهد بود.
این اتفاق از آن جهت خوب است که آن زمان رسانه ما رقیب دارد و مجبور است درست هزینه و برآورد فایده کند اما اکنون چنین محاسباتی وجود ندارد.در حوزه تاریخ ادیان و تمام ایدئولوژیها بحثی وجود دارد که میپرسد به چه دلیل دینی در زمانی سازنده و تازنده است و با وجود اینکه همه نهادهای رسمی علیه آن هستند پیشرفت میکند اما همان دین با همان حرفها در دوره دیگری که تمام امکانات را در اختیار دارد، مدام افول و از همه چیز احساس خطر میکند.
علت آن است که این دین درست در همان لحظهای که به لحاظ مادی چاق شده، به لحاظ معنوی تحلیل رفته و روح آن کوچک و ضعیف شده است؛ پس اشتباه است فکر کنیم تمام شبکهها، رسانهها و امکانات در اختیار ما قرار دارد. این ظاهر قضیه است، نباید اشتباه کنیم.
ارائه تفسیر درست از آیینها
در مورد وجه مشترک آیینهای ایرانی ــ اسلامی رسانه ما کلیاتی را میگوید و از این بحث عبور میکند. نهایت اینکه در حرم سفره هفتسین میاندازیم تا این مناسبات ملی و مذهبی شود. پیش از این هم گفتهام مثلا «چهارشنبهسوری» در آیین زرتشت ایران قبل از اسلام وجود نداشت. چهارشنبه مربوط به هفته است و هفته در تقویم عربی و عبری وجود داشت.
در تقویم ایرانی فقط ماه بود که هر روز آن یک اسم مخصوص داشت. سور هم به معنی پریدن از روی آتش نبود. در آتشکده زرتشتیان یزد، نزد علمای آنها راجع به این مسائل صحبت کردم. آنها پریدن از روی آتش را نوعی توهین میدانستند و معتقد بودند آتش مقدس است و آخر سال به رسم آیین خودشان آتش را روی پشتبامها روشن میکنند و برای احترام به ارواح اموات و عبادت، دور آتش نشسته و سرود میخوانند.
این موضوعات را هیچوقت درست توضیح ندادهایم یا در مورد «ولنتاین» و «هالووین». همیشه با این مسائل محافظهکارانه برخورد کرده و از آن فرار کردیم، درحالیکه اصل قضیه به نفع ما و علیه آنهاست. در رسانه این موارد را درست توضیح نداده و منفعل عمل میکنیم، چون نمیدانیم همه اینها جواب دارد.
توجه به مفاهیم انسانشناسی اسلامی
در برگزاری مناسک مذهبی هدف، احیا و بیداری و تربیت انسانهای صالح است اما گاهی قضیه برعکس میشود و جای هدف و وسیله تغییر میکند. برگزاری مناسک مذهبی در صداوسیمای ملی به شغل و هدف تبدیل شده است. برگزاری مناسک باید خروجی داشته باشد. بعد از اجرای کدام مناسک، کدام مخاطب متدینتر، انقیادش بیشتر و آگاهیاش به معارف دین افزایش یافت؟ با برگزاری این مناسک چه حرف تازهای را مطرح کردهایم؟
در بحث نمایش سبک زندگی خانوادگی نیز وضعیت تقریبا همین است. این همه فیلم و سریال در مورد خانواده ساخته میشود و در تمام آنها خانوادههای بد را به مخاطب نشان میدهند، شاید برای اینکه بگویند ادب را از بیادبان بیاموزید. نمیشود برای یکبار هم سریالی ساخته شود که هر هفته یک خانواده خوب و درست را نشان دهند تا مخاطب کمی هم ادب از باادبها بیاموزد؟
مثلا با نشان دادن یک خانواده ایرانی نشان دهیم چطور میتوان مسلمانانه به استقبال مشکلات رفت یا اگر روزی وضع مالیمان خوب شد، چگونه مسلمانانه به استقبال غنا برویم، نکتهای است که تا به امروز انگشتشمار از صداوسیما دیدهایم. میتوانیم سریالهایی بسازیم که به خانوادهها نشان دهد زمان فقر و غنا و در جشن و عزا چگونه میتوانند یک خانواده مسلمان خوب باشند و چطور باید رفتار کنند. متاسفانه جامعه ما پر از بدعت شده است.
کل حرام و حلالهایی که در صداوسیما مطرح میشود آنقدر محدود است که عوام از آن خبر دارند. سنتهای درست را چه کسی باید به مردم آموزش دهد؟ ما در اسلام نظام اخلاقی و حقوقی خانواده داریم، چرا سریالی ساخته نمیشود که هرهفته چند مورد از مسائل واقعی اسلام را بیان کند.
چند تجربه خوب در این زمینه داشتیم که اشکالاتی داشتند اما دیدید که چقدر مخاطب پیدا کردند. البته محتوای آنها میتوانست فکر شدهتر باشد. این سریالها به موفقیت میرسند چون با کف جامعه ارتباط دارند، به زبان مردم حرف میزنند و مشکلات آنها را مطرح میکنند. حالا اگر افرادی باشند که نه فقط مسائل شرعی و فقهی که مفاهیم انسانشناسی اسلامی را به شکلهای مختلف به فیلمها و سریالها تزریق کنند، نتیجه خوبی خواهد داشت.
ترویج عشق به امام ناشناخته
یک وقت از مهدویت، امامت، ولایت، وصایت و عصمت میگویید که تمام آنها پیام مثبت و پیام رشد دارد اما زمانی دقیقا همین موارد را مطرح میکنید ولی تماما پیام رکود است. تمام این موارد دو جور معنا میشود.
در بین کسانی که راجع به دین و مذهب بحث میکنند گاه خلاصه صحبتهایشان بیشتر از پنج جمله نیست. برای نیمساعت بحث باید ۲۰ ساعت مطالعه داشته باشید.
نخبگان حق در برابر نخبگان باطل
نکته دیگر اینکه در برنامههای ما عشق به امام مجهول وجود دارد. در اکثر مواقع برنامههای تولید شده یعرف امام زمانه نیست و یحب امام زمانه است. خصوصا قبلا بیشتر این موضوع دیده میشد و امیدواریم به امید خدا تغییراتی ایجاد شود.
مثلا آیا میدانید بعد از قضیه سقیفه، تندترین فرد ولایتی چه کسی بود که حتی از علی هم ولایتیتر بود؟ اگر بگویم «ابوسفیان» شاید باور نکنید. امیرالمومنین اعتراض کردند، منتهی بهخاطر وحدت و برای اینکه نگویند اصحاب پیغمبر و اعضای فامیل او بعد از رحلت پیامبر به جان هم افتادهاند، فرمودند استخوان در گلو سکوت میکنم.
آن زمان اصحاب دو سه دسته شدند. یک دسته اصحابی بودند که در زمان حیات پیامبر حزب و شیعه علی نام داشتند -اصطلاح شیعه علی را ابتدا خود پیامبر گفتند- یعنی افرادی مثل سلمان و ابوذر که انسانهای پاک، مجاهد، زاهد، عدالتخواه، آگاه و روشنفکر بودند، وقتی علی گفت سکوت کنید، اینها سکوت کردند جز ابوسفیان. اولین اعتراض که نطفه انقلاب علیه انحراف حکومت اسلامی است در خانه حضرت امیر اتفاق افتاد؛ به این شکل که عدهای از حزب علی و حزب عترت تحصن کردند.
بحث آنها این بود که حکومت اسلامی بعد از پیغمبر در حال زاویه گرفتن است، ممکن است الان این زاویه به چشم نیاید ولی ۵۰ سال دیگر به یزید و ۱۰۰۰ سال دیگر به آلسعود تبدیل میشود و همینطور ادامه پیدا میکند. این موارد را عدهای گفتند و حضرت امیر هم شنید. زبیر بهقدری علوی بود که وقتی به خانه علی و فاطمه حمله کردند، شمشیر کشید. حضرت از او خواست شمشیرش را غلاف کند و فرمود ما حرفمان را میزنیم ولی جنگ داخلی نمیشود. زبیر کوتاه آمد اما ابوسفیان نه، حتی از علی هم داغتر بود. در نهایت هم سیاست بر حقیقت پیروز شد.
مدینه کوچک بدون رهبر، وسط اقیانوس امپراتوری زخم خورده ایران و روم، از شرق و غرب تنها مانده بود. از طرفی قبایلی که وحشی بودند و در ظاهر اسلام آورده بودند، شروع به ارتداد کردند. جوانها به شک افتادند چون احساس میکردند کسانی که از اهل بیت پیغمبر هستند یعنی ابوبکر، عمر، عثمان وعلی برای تقسیم قدرت بعد از پیغمبر به جان هم افتادهاند. در این شرایط حضرت امیر گفتند در حالیکه بین دو امپراتوری زخم خورده هستیم، بهخاطر مسائل داخلی، من خار در چشم سکوت و حتی بیعت میکنم اما ابوسفیان که باید او را اولین ولایتی بیدین بدانیم، معترض شد که خلافت حق علی است. او قسم خورد که نیروهایش را از مکه بیاورد و کوچههای مدینه را از سواره و پیاده پر کند و نشان دهد که قدرت در دست آنهاست.
حضرت امیر وقتی دید ابوسفیان از همه ولایتیتر شده، این شعر را خواندند :«ولایقیم علی ضیم یراد به الا…» یعنی هیچکس در این ماجرا ستم نمیپذیرد الا دو چیز؛ یکی خر قبیله چون به ریسمان بسته شده و یکی میخ طویله برای اینکه توی سرش میزنند.
حضرت میفرمایند آنها هستند که ظلم را میپذیرند. ما که با آن مواجه هستیم، معنیاش پذیرش ظلم نیست. ما برای بهدست آوردن یک حق بزرگ از یک حق کوچک چشمپوشی و عقبنشینی میکنیم و….