ايلان ماسک؛ بيش‌ازحد قديمی، بيش‌ازحد جديد

گمانه‌زنی دربارۀ کارهایی که ایلان ماسک می‌خواهد انجام دهد، در ماه‌های اخیر، به چیزی شبیه پیش‌بینی وضع آب‌و‌هوا تبدیل شده است. ماجراهای تمام‌نشدنی او به شکل اجتناب‌ناپذیری به زندگی روزمرۀ میلیون‌ها انسان گره خورده است. تصمیماتش دربارۀ توییتر، برنامه‌ریزی‌هایش برای کاشتن تراشه‌هایی در سر انسان‌ها، خودروهای پیشروی الکتریکی‌اش، موشک‌ها و ماهواره‌هایش، و روابطش با بازیگران و سلبریتی‌ها، از او اسطوره‌ای نیمه‌خدا-نیمه‌شیطان ساخته است که نمی‌دانیم باید با او چطور مواجه شویم. آیا واقعاً آیندۀ ما در دستان ایلان ماسک است، یا فقط جنجالی گذرا پیش روی ماست؟

روزهایی که برای پروندۀ این شمارۀ فصلنامه مطالب و کتاب‌‌های مختلفی را که دربارۀ ایلان ماسک در دسترس است می‌خواندم، چت جی‌‌پی‌تی تازه معرفی شده بود و، در شبکه‌های اجتماعی، آدم‌ها از تجربۀ تعاملشان با آن می‌نوشتند. به ذهنم رسید که از چت جی‌پی‌تی بخواهم بهترین گزارش‌های تحقیقی‌ای که تا امروز دربارۀ ایلان ماسک منتشر شده را برایم فهرست کند. بعد از چند ثانیه، فهرست بلندبالایی را برایم ردیف کرد، گزارش‌هایی با تیترهای جالب‌توجه، از منابع شناخته‌شده و دست‌اول. واقعاً شگفت‌انگیز بود. نتایجی که جست‌و‌جو و یافتن آن‌ها حداقل دو هفته از من وقت می‌گرفت، در کمتر از یک دقیقه، حاضر و آماده بود. بلافاصله فهرست را با همکارانم به اشتراک گذاشتم و با شوق و ذوق رفتم تا مطالب را بخوانم. اما متوجه چیز عجیبی شدم. عناوینی که هوش مصنوعی چت جی‌پی‌تی فهرست کرده بود اساساً وجود نداشتند و با هیچ جست‌و‌جویی نمی‌شد به آن‌ها رسید. همکارم، به‌جای عنوان مطالب، از او خواست تا لینکِ آن‌ها را بدهد. لینک‌ها خیلی سریع ردیف شدند. اما آن‌ها هم ساختگی بودند و به هیچ صفحۀ مرتبطی در وب منتهی نمی‌شدند. همین را برایش نوشتیم، معذرت‌‌خواهی کرد و قول داد که به‌مرور عملکرد بهتری پیدا خواهد کرد. کل ماجرا فریب بود، اما فریبی شیرین و جادویی.

 

خیلی‌ها «مورد عجیب ایلان ماسک» را درمجموع چیزی می‌دانند شبیه تجربۀ من از سؤال و جواب با چت جی‌پی‌تی دربارۀ خود او. ماسک، که یکی از بنیان‌گذارانِ شرکت هوش مصنوعیِ اُپن اِی‌آی است، اخیراً در مصاحبه‌ای گفته است که مخترع و مالک اصلی چت جی‌پی‌تی هم خود اوست، و بعداً دیگران آن را از چنگ او درآورده‌اند. من، بعد از تجربۀ شخصی‌ام از کارکردن با این هوش مصنوعی، تمایل دارم حرفش را باور کنم، اما به‌هر‌حال، ماسک سابقه‌ای طولانی در ادعاهای باورناپذیر دارد. بعضی معتقدند ماسک فریبی بین‌سیاره‌ای است، بتمن و جوکری ادغام‌شده در هم، چیزی ویرانگر، دوردست، لوس، وحشی، زیبا، ترسناک و توهم‌آلود. در فوریۀ ۲۰۲۱، یک کارآفرین هندی، کونال شاه، در توییتر از ماسک پرسید چطور این همه کار را با هم انجام می‌دهد؟ ماسک جواب داد «من آدم فضایی‌ام». چند وقت بعد، در مصاحبه‌ای مشهور، دوباره تکرار کرد «من یک آدم‌ فضایی‌ام که دنبال راهی برای بازگشت به سیاره‌ام می‌گردم». اگر خود او به آدم‌فضایی‌بودن قانع است، اینترنت پر است از ویدئوها و نوشته‌هایی که ثابت می‌کنند ایلان ماسک «ربات» است، یا «شیطان»، یا «خدا»، یا به تعبیر یکی از عنوان‌های پیشنهادی چت جی‌پی‌تی، «نیرویی طبیعی». اما واقعاً این آدم فضایی از جان دنیای ما موجودات فانی چه می‌خواهد؟ ماسک، به‌عنوان مهم‌ترین فردی که تا امروز به فکر ساختن پایگاهی برای بشر در مریخ بوده، در مصاحبه‌هایش مدام می‌گوید: اگر زمین به‌ هر دلیلی ویران شود، انسانیت باید «راه‌حل جایگزینی» داشته باشد. اما اگر حق با منتقدانش باشد که می‌گویند این خودِ اوست که دارد زمین را ویران می‌کند، چه؟ کارهای ماسک، شخصیت او، و فضای اسرارآمیزی که گرداگردش به وجود آمده است، به‌شکل متناقضی، بسیار جدید و بسیار قدیمی به نظر می‌رسد. ماسک آیندۀ درخشندۀ ماست، اما هم‌زمان به‌شکل هولناکی یادآور گذشته‌های تاریک ما نیز هست

ایلان ماسک، از جوانب گوناگون، نمونۀ محقق‌شدۀ انبوهی از ایدئال‌های آینده‌نگرانۀ روزگار ماست، نابغۀ خودساخته‌ای که از قبل از بیست‌سالگی هفته‌ای ۱۰۰ ساعت کار می‌کند، هیچ حدومرزی برای نوآوری و موفقیت نمی‌شناسد و در چندین حوزه از فعالیت‌های صنعتی به پیشرفت‌هایی دست‌یافته است که تصورناپذیر بوده‌اند. اگر پیش از این بیل گیتس با سیستم‌عامل ویندوز و استیو جابز با محصولات اپل وارد زندگی روزمرۀ ما شده بودند، حالا به‌شکل روزافزونی پا به دنیایی می‌گذاریم که، در گوشه‌وکنار آن، ردپای ایلان ماسک هویداست، ردپایی که گویا با اینترنت استارلینک، ماشین‌های الکتریکی، هوش مصنوعی تعاملی و خیلی چیزهای دیگر، به‌شکل فزاینده‌ای، جدی می‌شود.

ماسک در دهه‌های گذشته، به انحای مختلف، خودش را از «پسربچه‌های عشق کلیکِ» سیلیکون‌ولی جدا کرده است. اگرچه خودش حضوری پررنگ و دائمی در شبکه‌های اجتماعی داشته (حتی قبل از اینکه توییتر را بخرد)، اعتقاد قدیمی‌اش این بوده که کسب‌و‌کارهایی از جنس آنچه زاکربرگ به راه انداخته است، بیشتر از آنکه مشکلی واقعی را حل کنند، دنبال سرگرم‌کردن مردم با چیزهایی بیهوده بوده‌اند. شبکه‌های اجتماعی به نظرش صرفاً تله‌ای هستند برای استخراج و فروش داده‌های کاربران و پول به جیب‌زدن از طریق بهره‌کشیِ اطلاعاتی. درمقابل، ماسک خودش را کسی می‌داند که با «مشکلات اصلی بشر» گلاویز می‌شود.

 

ایلان سال‌ها پیش، وقتی هنوز به اندازۀ امروز مشهور نبود، در مصاحبه‌ای گفت دو مشکل بزرگ پیش پای بشریت وجود دارد: اول، تأمین انرژی پایدار و دوم، محدودشدن حیات بشر به یک سیاره، که ما را در مقابل هر حادثه‌ای که بتواند انسان‌ها را منقرض کند بسیار آسیب‌پذیر ساخته است. راه‌حلِ مشکل اول عبور از عصر سوخت‌های فسیلی و توسعۀ فناوری‌های جدید برای جایگزینی آن‌هاست؛ و راه‌حل دومی ساختن پایگاهی در مریخ. تلاش ماسک برای حل‌کردن این مشکلات پایۀ اصلی‌ترین فعالیت‌های او بوده است: تسلا، سولارسیتی، هایپرلوپ و بورینگ کمپانی‌هایی برای رهایی تدریجی از سلطۀ سوخت‌های فسیلی بوده‌اند و اسپیس‌ایکس ماجراجوییِ پرسروصدای او برای رسیدن به مریخ. اما این‌ها دغدغه‌های ایلان ماسکِ قدیمی است، ایلان ماسکِ پیش از شهرت، ایلان ماسکی که هنوز با رئیس‌جمهورها و بازیگران هالیوود نشست و برخاست نمی‌کند و هر روز اظهارنظر جنجال‌برانگیز تازه‌ای از او دست‌به‌دست نمی‌شود.

 

۹ دسامبر ۲۰۱۰ لحظۀ تعیین‌کننده‌ای است که زندگی ایلان ماسک را تغییر می‌دهد. او، که در کوران بحران مالی تمام سرمایه‌اش را به پای محصولاتی آزمایشی ریخته بود که یکی پس از دیگری شکست می‌خوردند، در این تاریخ موفق می‌شود، پس از چندین تلاشِ شکست‌خورده، اولین موشکِ ساختۀ یک شرکت خصوصی را وارد مدار زمین کند. با فاصلۀ کوتاهی، ناسا قراردادی یک‌و‌نیم میلیارد دلاری با او می‌بندد تا پس از بازنشستگیِ شاتل فضایی مأموریت‌های فضایی را به اسپیس‌ایکس بسپارد. ایلان ماسک از لبۀ سقوط بازمی‌گردد و شهرتی جهانی به دست می‌آورد. این ابتدای مسیرِ ایلان ماسکِ جدید است، ایلان ماسکی که دم به دم قراردادهای دولتی چند میلیارد دلاری منعقد می‌کند، توییت‌های عجیب‌غریب می‌زند و رسوایی پشت رسوایی به بار می‌آورد.

 

طی این سال‌ها، بی‌شمار مطلب منتشر شده است که تلاش می‌کنند به این سؤال پاسخ دهند که ایلان ماسک واقعاً کیست؟ و هدفش چیست؟ وقتی سال گذشته بعد از هیاهوی بسیار اعلام کرد قرار است با ۴۴ میلیارد دلار توییتر را بخرد، جواب‌دادن به این سؤالات سخت‌تر از همیشه هم شد. ماسک ریسک خرید توییتر را پذیرفت و بعد از ازدست‌دادن ارزش سهامش، جایگاه ثروتمندترین انسان روی زمین را از دست داد و عملاً بزرگ‌ترین ضرر اقتصادی شخصی در تاریخ را متحمل شد (۱۶۵ میلیارد دلار) و، به این خاطر، اسمش در فهرست گینس ثبت شد. اما واقعاً چرا ماسک دست به چنین معاملۀ پرمخاطره‌ای زد؟ و تبعات آن برای جهان ما چه خواهد بود؟

 

در میان انبوهی از پیش‌بینی‌ها و گمانه‌زنی‌ها، به نظر می‌رسد معقول‌ترین ارزیابی این باشد که ماسک توییتر را خریده تا، با استفاده از داده‌های رفتاری کاربرانِ آن، هوش مصنوعی خودش را آموزش و توسعه دهد. در این سال‌ها، بسیاری از فناوری‌پرستان و آینده‌گرایان از قریب‌الوقوع‌بودن تحولِ خارق‌العاده‌ای حرف زده‌اند که هوش مصنوعی قرار است به وجود بیاورد و ماسک به‌هیچ‌وجه قصد نداشته است از این مسابقه عقب بماند. آیا باید از این ماسکِ جدید، که حالا صاحب سیاسی‌ترین شبکۀ اجتماعی جهان نیز هست، ترسید؟ یا باید امیدوار بود و به آینده چشم دوخت؟

 

در یک جمع‌بندی مختصر، ایلان ماسکِ امروز را می‌توان از دو منظر فهمید، منظری که او را پیش‌قراولِ آینده‌ای عجیب‌و‌غریب، بسیار پیچیده، اما درمجموع روشن در نظر می‌گیرد و منظرِ متقابلی که ماسک را نمایندۀ دیستوپیایی قرون‌وسطایی‌ می‌شمارد که بشر با هزینه‌هایی گزاف سعی کرده است آن را پشت سر بگذارد.

 

«بلندمدت‌گرایی» کلیدواژۀ نظرگاه اول است. ویلیام مک‌اکسیل، فیلسوف شناخته‌شدۀ این جریان، که خود را وام‌دار نیک بوستروم، آینده‌شناس مشهور، می‌داند، در سال ۲۰۲۲ کتاب آنچه به آینده بدهکاریم را منتشر کرد که در آن خطوط کلی این طرز تفکر را توضیح داده است: اولویت اخلاقی ما باید اندیشیدن به سرنوشت بشر در آیندۀ طولانی‌مدت باشد، نه دغدغه‌های کوتاه‌مدتی مثلِ چرخه‌های رکود و رونق، یا حتی بازتوزیع ثروت برای بهبود شرایط زندگی آدم‌هایی که همین الان روی زمین زندگی می‌کنند. بهترکردنِ آینده از دو طریق ممکن است: محافظت از خودمان دربرابر فجایعِ جهان‌گستر یا «مخاطرات وجودی» تا بقای تمدن تضمین شود؛ و تغییر مسیر تمدن به‌شکلی که، با اصلاح آن، طول عمر و کیفیت آن بیشتر شود. مک‌اکسیل معتقد است ارزش‌های فرهنگی و چارچوب‌های فکری ما برای درک آیندۀ بسیار بزرگی که پیش روی بشریت است نابسنده است. شاید لازم باشد بسیاری از تابوها را کنار بگذاریم و بار دیگر همۀ گزینه‌ها را روی میز بگذاریم. ممکن است شرایطی پیش بیاید که دوباره ناچار باشیم نوعی نظام برده‌داری تأسیس کنیم. ممکن است لازم شود انسانیت را «دانلود» کنیم تا بتوانیم آن را روی عاملانِ هوش مصنوعی نگه داریم. باید خودمان را آماده کنیم تا با سایبورگ‌های نیمه‌انسان-نیمه‌ربات اخت شویم. هر چه باشد، ما در نقطۀ عطف بسیار تعیین‌کننده‌ای از حیات بشر قرار داریم که تصمیماتمان می‌تواند سرنوشت میلیاردها (یا تریلیاردها) انسان در آینده را تغییر دهد.

 

جای تعجب ندارد که چنین حرف‌هایی برای کسی مثل ایلان ماسک، که خودش را منجی تمدن بشری می‌بیند، خوشایند باشد. ماسک در تمام دوران کاری‌اش به داشتنِ افکاری مربوط به آینده‌های دور شهرت داشته و این دوراندیشی را نقطۀ تمایز خودش با تکنوکرات‌های قدیمی می‌داند. در مستند چندقسمتیِ بی‌بی‌سی به نام «برنامۀ ایلان ماسک»1، یکی از همکارانِ ماسک ماجرای سفرشان به روسیه برای خرید یک موشک را نقل می‌کند. آن‌ها وارد پادگانی قدیمی می‌شوند و، در محاصرۀ نگهبانان مسلح، با جمعی از نظامیان پرسابقۀ روس پشت میز مذاکره می‌نشینند. یک ژنرال روس از ماسک می‌پرسد موشک را برای چه کاری می‌خواهی؟ و او شروع می‌کند به توضیح‌دادن اینکه بشر باید بین‌سیاره‌ای شود و در مریخ پایگاه تأسیس کند و … ژنرال عصبانی می‌شود، حرف او را قطع می‌کند و فریاد می‌زند: ما داریم دربارۀ سلاحی نظامی حرف می‌زنیم! بحث مرگ و زندگی آدم‌ها در میان است! و بعد روی کفش ماسک و همکارش تف می‌کند. از قضا ایلان هم تمام عمر به «مرگ و زندگی» انسان‌ها فکر کرده است، اما تفاوت در بازه‌های زمانی است: انسان‌های الان؟ یا انسان‌های ده هزار سال آینده؟ اگر امروزه برای ما ساختن پایگاهی در مریخ مسخره است، برای انسان‌های ده هزار سال آینده هم چنین است؟ بلندمدت‌گرایی ماسک بیش از همه وقتی به چشم می‌آید که با آرامش و اطمینان دربارۀ هراس‌های اخلاقی مربوط به تکنولوژی حرف می‌زند؛ وقتی طوری از تراشه‌هایی که قرار است در مغز انسان‌ها کاشته شوند می‌گوید گویی از چیزی پیش‌پا‌افتاده سخن می‌گوید، یا وقتی با لبخند و طمأنینه توضیح می‌دهد که «چندتا انفجار اتمی در مریخ انجام می‌دهیم تا کلاهک‌های یخی آب شوند و هوا گرم‌تر شود». آنچه برای بقیه ترسناک، غریب و باورنکردنی به نظر می‌رسد برای ماسک ساده و بدیهی است.

 

ماسک استقبال زیادی از افکار مک‌اکسیل کرده، کتابش را تبلیغ کرده و گفته است این کتاب همخوانی نزدیکی با اصول فکری‌اش دارد. پس احتمالاً بلندمدت‌گرایی می‌تواند درمجموع راه خوبی برای فهمیدنِ انگیزه‌ها و خواسته‌های ماسک باشد.

 

اما این یک طرف ماجراست. طرف دیگر ماجرا منتقدان پرشماری قرار دارند که کارهای ماسک را با تردیدهای خیلی بیشتری دنبال می‌کنند. اسلاوی ژیژک، فیلسوف اسلوونیایی، در یادداشتی اخیر می‌گوید: از ابتدای مدرنیته، هدفِ تکنولوژی چیرگی انسان بر طبیعت بوده است. اما مسیری که هوش مصنوعی در پیش گرفته دیگر از این قاعده پیروی نمی‌کند. هوش مصنوعی تکنولوژیِ چیرگی بر انسان‌ها به دستِ گروه انگشت‌شماری از نخبگان است که می‌توان، به پیروی از یووال هراری آن‌ها را «انسان‌های خداگون» نامید. از نظر ژیژک و بسیاری دیگر، ماسک نه منجی بشریت، بلکه ابرثروتمندی فریب‌کار است که، با وعده‌های توخالی برای حل مشکلات اجتماعی، جیب دولت‌ها و مردم را خالی می‌کند و با ماجراهای دراماتیک رسوایی‌آمیز جای خودش را در میان اخبار حفظ می‌کند. بااین‌حال، مسئله فقط این نیست که آدم‌هایی مثل ماسک «بی‌فایده»اند. نه، آن‌ها عملاً بسیار خطرناک‌اند، زیرا نشان‌دهندۀ آسیب‌پذیری نظام‌ سیاسی و اقتصادی امروز جهان در برابر سلطه‌جویی، تبعیض و نابرابری‌های آشکاری‌اند که هر روز ابعاد تازه‌ای به خودشان می‌گیرند.

 

در سال‌های اخیر، بین این گروه از منتقدان، «تکنوفئودالیسم» به واژۀ محبوبی برای توضیح نقش آدم‌هایی مثل ماسک تبدیل شده است. مجلۀ پیشرو
نیو لفت‌ ریویو شمارۀ ویژه‌ای را در سال ۲۰۲۲ به این مفهوم اختصاص داد. یوگنی موروزوف، نویسنده و روشنفکر روس، در مقالۀ مفصل خود در این شماره، پیش‌زمینۀ نظریِ مفهوم تکنوفئودالیسم را به کتاب شاخص شوشانا زوبف، سرمایه‌داری نظارتی، برمی‌گرداند. زوبف اگرچه در کتاب خود از این تعبیر استفاده نمی‌کند، شرایط شدیداً نابرابر و تبعیض‌آمیزی را شرح می‌دهد که رابطۀ میان صاحبانِ شرکت‌های عظیم تکنولوژیک و مابقی مردمان جهان را شبیهِ رابطه‌ای کرده است که فئودال‌های قرون وسطایی با رعیت خود داشتند. فئودال‌ها در ملک اربابی خود، دور از چشم هر ناظرِ بالادستی، برای همیشه صاحب همه‌چیز بودند و بقیۀ مردم، در ازای تأمین حداقلی از مایحتاج، تمام عمر خود را صرف کارکردن برای آن‌ها می‌کردند. دربارۀ مزایا و مضرات شیوۀ زندگی فئودالی بحث‌های مفصلی شده است، اما آنچه برای زوبف بیشترین اهمیت را دارد سلطۀ غیردمکراتیک غول‌های فناوری و توانایی آن‌ها برای اعمال خودسرانۀ قدرتشان دور از هر گونه نظارت قانونی و عمومی است. شرکت‌های تکنولوژیک، با سرسختی شگفت‌آوری، «خندق‌هایی گرد قلعه»های خودشان می‌سازند و با به‌کارگیری عجیب‌و‌غریب‌ترین ترفندهای حقوقی، عملکردشان را از چشم ناظران بیرونی پنهان می‌کنند. از نظر زوبف، این وضعیتْ بازگشتی نگران‌کننده به گذشته‌ای غیردمکراتیک است که در آن فاصلۀ میان عموم مردم با نخبگان چنان زیاد و تثبیت‌شده است که افقِ تغییر را تیره و تار می‌کند.

 

یانیس واروفاکیس، اقتصاددان و سیاست‌مدار چپ‌گرای یونانی، خریدن توییتر از سوی ایلان ماسک را اساساً گامی در جهت تبدیل‌شدن او به یک فئودال فن‌سالار می‌داند. واروفاکیس می‌گوید تا سال ۲۰۲۰ ایلان ماسک تنها غولِ فن‌سالاری بوده است که تکنوفئودالیسمِ ظفرمندِ گوگل، آمازون، فیسبوک و اپل را نظاره می‌کرد و سهمی در آن نداشت. اما حالا، دروازۀ مطمئنی برای ورود به این سرزمین پیدا کرده است، پلتفرمی حاضر و آماده با میلیون‌ها کاربر که قابلیت بی‌نظیری برای تبدیل‌شدن به یک «ملک اربابی» دارد، زمینِ وسیعی که به کاربران اجاره داده می‌شود تا در آنجا داده‌هایی تولید کنند که می‌توان آن‌ها را با داده‌های اتومبیل‌های هوشمندِ تسلا، و داده‌های ماهواره‌های بی‌شمار استارلینک و داده‌های تراشه‌های هوشمند کاشته‌شده در مغز ترکیب کرد و جهانی ساخت که در آن ایلان ماسک بر آن فرمان می‌راند. شاید همسر سابق ماسک، جاستین، برحق باشد که «این دنیا دنیای ایلان است و بقیۀ ما در آن زندگی می‌کنیم».

 

محمد ملا عباسی

دیدگاهتان را بنویسید