جهانی شدن از کدام منظر
پیش از هرگونه طرح بحثی لازم است تا شناختی از مقوله جهانی شدن به دست آوریم تا براساس آن بتوانیم، نسبت میان جهانی شدن و مسئله قومیت را قضاوت کنیم. در خصوص جهانی شدن از چند جهت میتوان رویکردهای مختلفی را از هم تفکیک کرد. جهانی شدن را عموما با دو عنصر اصلی اقتصاد و فرهنگ تعریف میکنند. در بعد اقتصادی جهانی شدن متمرکز است بر مفاهیمی همچون ظهور شرکتهای چند ملیتی، درهم تنیدگی گسترده اقتصاد جهانی، جهانی شدن مصرف انبوه، کنوانسیونهای بینالمللی، گروههای تجاری و مسائلی از این دست. در بعد فرهنگی، اما تمرکز بر روی مفهوم رسانه و ارتباطات صورت میگیرد. از منظر فرهنگی، جهانی شدن به معنای افزایش آگاهی از دیگر فرهنگها به واسطه گسترش ارتباطات جمعی، امکان بروز و ظهور گروهها و جوامع در فضای دیپلماسی عمومی و رسانه است.
گذشته از این برش بحث، جهانی شدن را میتوان از منظر میل به خاص گرایی (تمایز گرایی) و عام گرایی (یکسان سازی) نیز به بحث گذاشت. از این منظر درباره جهانی شدن سه روایت مطرح است: نخست، کسانی که باور دارند جهانی شدن به چند پارگی و تکه تکه شدنها خواهد انجامید (خاصگرا) و دوم افرادی که به گونهای بدبینانه از جهانی کردن و جهانی سازی سخن میگویند و معتقدند تحت تأثیر این مفهوم جهان یکدست و همگون خواهد شد و درنتیجه یک فرهنگ بر جهان مستولی خواهد شد. در این میان البته روایت سومی نیز وجود دارد که بر تعامل امر عام و خاص یا به عبارتی به تعامل دیالکتیک دو روایت یکسان ساز و خاص گرا معتقد است.[۱] از دیدگاه متفکرانی، چون رابرتسون، گیدنز، کاستلز، استوارت هال، و برخی دیگر، جهانی شدن از یک سو یکپارچگی را تشدید میکند و در عین حال به تجهیز هویتهای قومی و تقویت خاص گراییهای قومی میپردازد. گیدنز یکی از ویژگیهای متمایز تجدد را تأثیرات متقابل فزاینده بین دو حد نهایی برون مرزی و درون مرزی یا به عبارت دیگر بین تأثیرات جهانی از یکسو و گرایشهای درونی از سوی دیگر میداند.[۲] برش دیگری از مقوله جهانی شدن که بحث از آن در این قسمت ضروری است، مطالعه جهانی شدن در دو پارادایم مختلف مدرن و پست مدرن است. در گفتمان مدرن جهانی شدن با تکیه بر مفهوم همگرایی و مبتنی بر رویکرد اقتصادی طرح میشود. در گفتمان مدرنیته بحث از فرهنگ واحد جهانی، دهکده جهانی و مفاهیمی از این قبیل مطرح بوده، اما در رویکرد پست مدرن، پرهیز از هرگونه یکسان انگاری، قالب زدن و مفاهیمی از این دست مطرح است، لذا از اساس پست مدرنیته جهانی شدن را به معنای نفی قالبهای هویتی فهم کرده و به خاصگرایی گستردهای باور دارد. با این مقدمه از رویکردهای مطرح در خصوص جهانی شدن اکنون میتوان به بیم و امیدهای جهانی شدن برای قومیتها بپردازیم.
برخی بر آن هستند که جهانی شدن منجر به تقویت قومیتها شده و برخی براین باور هستند که جهانی شدن بیش از یک ظرفیت، تهدیدی بزرگ برای قومیتها است. طرفداران نظریه رشد قومیتها در عصر جهانی شدن از ابعاد فرهنگی نظریه جهانی شدن بهره میگیرند
جهانی شدن، رستاخیز قومی یا پایان یک منازعه کهن؟
اکنون پرسش اصلی در واقع آن است که آیا جهانی شدن موجبات تقویت هویتهای قومی را فراهم آورده و یا با کنار نهادن این هویتها پایانی بر منازعات قدیمی قومی خواهد بود؟ در پاسخ این مسئله دو رویکرد مختلف وجود دارد. برخی بر آن هستند که جهانی شدن منجر به تقویت قومیتها شده و برخی براین باور هستند که جهانی شدن بیش از یک ظرفیت، تهدیدی بزرگ برای قومیتها است. طرفداران نظریه رشد قومیتها در عصر جهانی شدن از ابعاد فرهنگی نظریه جهانی شدن بهره میگیرند. خصوصا نظریات پست مدرن که تأکید بر مقوله تکثرها دارند. در حالی که توجه به ابعاد اقتصادی جهانی شدن به معنای جهانی شدن سرمایه داری و فرایند مصرف انبوه و فرهنگ حامل آن باید جهانی شدن را یک تهدید برای قومیتها برشمرد.[۳] ما در این بخش ابتدا ادله موافقان رشد قوم گرایی در عصر جهانی شدن را بیان خواهیم کرد:
الف. فروپاشی دولتهای ملی: مهمترین دلیل موافقان رشد قومیت در عصر جهانی شدن را باید بحث از فروپاشی دولتهای ملی دانست. از منظر این گروه تحول سرمایهداری از سرمایهداری سازمان یافته به سرمایهداری سازمان نیافته موجب حاشیهای شدن دولت شده است. در این شرایط تضعیف دولتهای ملی منجر به نیرو گرفتن رقیب دیرینه آن یعنی گروههای قومی میشود. پروسههای جهانی شدن پیوندهای بین دولت و شهروندان را تضعیف میکند در نتیجه گروههای قومی مستحیل شده رها میشوند. در این حالت در صورتی که راه حلهای اصولی برای منازعات پیدا و پنهان قومی در کشورهای چندقومیتی یافت نشود، امکان تجزیه چنین کشورهایی در شرایط جهانی شدن وجود دارد؛ خصوصاً اگر حکومتهای مرکزی حاکم براین کشورها از شکافهای دیگری غیر از شکاف قومی مثل شکافهای مذهبی، طبقاتی و ایدئولوژیک در حالتی موازی رنج ببرند و توانایی حل آنها را نداشته باشند.[۴]
ناتوانی فزاینده دولت ملی در پاسخگویی به این فشارها که ناشی از متمرکز کردن قدرت است، در نهایت به مشروعیت زدایی از نقش حمایتی و نمایندگی آن در میان اقلیتهای مورد تبعیض میانجامد
جهانی شدن با قرار دادن امکانات رسانه ای، ایجاد تکثر در منابع مالی قومیت ها، رشد آگاهی فزاینده قومی و… در عین حال که در عرصه سیاست بین الملل موجب نزدیکی و همگرایی بیشتر دولتها میشود، در عرصه داخلی موجب افزایش سهم خواهی بیشتر قومیتها و هویت طلبی و تعیین و تکلیف هویت قومی میشود. از طرف دیگر جهانی شدن با کاهش رابطه شهروندی میان دولت ملی و قومیت ها، به ویژه در جهان سوم خطر بالقوه رستاخیز هویتهای قومی را فراهم میآورد.[۵] در چنین وضعیتی به ویژه در دولتهای ملی که با چندین هویت قومی در ذیل خود دست و پنجه نرم میکنند، توان دولت ملی برای ایجاد برابری بین منافع هویتها و گروههای اجتماعی متعددی که در کل دولت ملی گرد آمدهاند روز به روز کمتر میشود. به این ترتیب فشارهای اجتماعی روزافزون از ناحیه قومیتها برای کسب جایگاه بیشتر در ساختار حاکمیت، تعادل و موازنه کل ملت را تهدید میکند. ناتوانی فزاینده دولت ملی در پاسخگویی به این فشارها که ناشی از متمرکز کردن قدرت است، در نهایت به مشروعیت زدایی از نقش حمایتی و نمایندگی آن در میان اقلیتهای مورد تبعیض میانجامد. سپس این اقلیتها به اجتماعات محلی خود و به ساختارهای غیر دولتی خوداتکا پناه میبرند به این ترتیب پروسهای که به منزله تجدید مشروعیت دولت با انتقال دولت از سطح ملی به سطح محلی آغاز شده بود ممکن است با عمیقتر شدن بحران مشروعیت خاتمه یابد.[۶]
ب. رسانههای جمعی و شبکههای مجازی: همانطور که گفته شد طرفداران نظریه رستاخیز قومیتها در عصر جهانی شدن، تأکید فراوانی بر انگارههای فرهنگی از جهانی شدن دارند. یکی از ابعاد مهم این رویکرد، تمرکز بر مقوله ارتباطات و رسانه است. این موضوع به ویژه زمانی به صورت گستردهتر به مسئله ما گره میخورد که رسانه در آخرین نسخههای خود یعنی شبکههای مجازی، تمرکز گریز شده و تولید محتوی در آن نه به صورت سازمانی که عمدتا با عاملیتهای فردی صورت میگیرد؛ بنابراین قرار گرفتن چنین ابزاری در اختیار گروههای قومی، جدای از آنکه منجر به افزایش آگاهیهای قومی میشود، به عنوان ابزاری برای خرید مشروعیت، طرفداری و مخالف خوانی با دولت تبدیل میشود. در کشور ما چنین استفادهای از رسانه را در بحران «زن، زندگی و آزادی» شاهد بودیم. در این شورش مفاهیمی قومی به ویژه با تکیه بر قومیت کرد در رسانههای مجازی به نحو گستردهای تبلیغ شد. همچنین نخبگان و رهبران تجزیه طلب قومی نیز نهایت استفاده را از رسانههای مجازی برای این موضوع بردند. این رسانهها به واسطه کاهش حد اکثری قدرت نظارتی و کنترلی دولتهای مرکزی به ویژه در کشورهایی که قدرت چانه زنی کمتری در عرصه بین الملل با صاحبان رسانه دارند (همچون کشور ما) تبدیل به چالشی اساسی برای حاکمیتهای ملی شده اند.
طرفداران فرضیه تشدید قوم گرایی در عصر جهانی شدن با اشاره به آنچه که رشد حرکتها و کشمکشهای قومی در ربع آخر قرن بیستم میخوانند، استدلال میکنند که جهانی شدن باعث گسترش آگاهی قومی و در نتیجه، کشمکشهای قومی در جهان خواهد شد
ج. گسترش خیزشهای قومی: یکی از جدیترین ادله موافقان رستاخیز قومی در عصر جهانی شدن، همزمانی طرح این بحث با گسترش خیزشهای قومی است. منابع آماری مختلف نشان میدهند که امروزه بیش از هشتاد درصد کشورهای عضو سازمان ملل متحد دارای تنوع و تکثر قومیاند و بیش از دو یا چند اجتماع قومی را در بر میگیرند. این اجتماعها همواره به صورت مسالمتآمیز یا خشونت بار برای سیطره یافتن یا به دست گرفتن دستگاه حکومت، کسب استقلال و خودمختاری یا ادغام در جامعه برای دستیابی به موقعیت بهتر، با یکدیگر رقابت میکنند. تقریباً نیمی از تنشهای قومی از سال ۱۹۸۹میلادی به این سو که پایان جنگ سرد و آغاز به اصطلاح نظم جهانی جدید بود، آغاز شده است.[۷] طرفداران فرضیه تشدید قومگرایی در عصر جهانی شدن با اشاره به آنچه که رشد حرکتها و کشمکشهای قومی در ربع آخر قرن بیستم میخوانند، استدلال میکنند که جهانی شدن باعث گسترش آگاهی قومی و در نتیجه، کشمکشهای قومی در جهان خواهد شد. این بحث نه تنها از سوی آنها به عنوان نتیجه خودبه خودی و سازوکار کاهش قدرت دولت ملی و تضعیف نقش آن در عرصه داخلی و بین المللی مطرح میگردد، بلکه موارد گوناگون حرکتهای قوم گرایانه در اواخر قرن بیستم نیز شاهدی برای رشد قوم گرایی و هویتهای قومی قلمداد می. شود در این رابطه نوشتههای برخی از پژوهشگران رفتارگرای مطالعات کشمکش و قومیت نظیر تد رابرت گر و دیگران به عنوان نمونههای این رشد قوم گرایی در نظر گرفته میشود.[۸] از جمله مناطق رشد حرکتهای قومی مورد نظر، کشورهای خاورمیانه، شبه قاره هند، شرق آسیا و اروپای شرقی سابق و بالکان میباشد. طرفداران فرضیه تشدید قوم گرایی در فرایند جهانی شدن فروپاشی کشورهای چندقومی و چند ملیتی سابق را یکی از عمدهترین دلایل و شواهد رشد کشمکشهای قومی و تشکیل دولتهای ملی جدید میدانند. از میان این موارد گوناگون میتوان به تجزیه کشورهایی نظیرچکسلواکی، یوگسلاوی، اتحاد جماهیر شوروی و استقلال تیمور شرقی اشاره کرد. یکی از عمدهترین دلایلی که درباره این فروپاشیها از سوی طرفداران تشدید حرکتهای قومی ارائه میشود، تأثیرات فرایند جهانی شدن و تحولات تکنولوژیک مربوط به گسترش ارتباطات و نقش وسایل ارتباط جمعی در رشد آگاهی قومی و تلاش برای هویت سازی ملی براساس قومیت است.
نگاهی انتقادی به نظریه رستاخیز قومیتها در عصر جهانی شدن
تا کنون نگاهی همدلانه با نظریههایی داشتیم که معتقد بودند جهانی شدن یک ظرفیت بزرگ برای قومیتها است. در این بخش تلاش داریم تا کاستیهای نظری و اشکالات ادله آنان را بررسی کنیم تا در نهایت بتوانیم یک جمع بندی از مباحث به دست دهیم. نخستین مبحثی که در این قسمت لازم است تا ابتدا به آن بپردازیم، بررسی این انگاره است که آیا جهانی شدن منجر به فروپاشی دولتهای ملی میشود یا خیر؟ توجه به تعریف و کارویژه اصلی دولت مدرن یعنی انحصار استفاده مشروع از نیروی قهریه این نکته را بیشتر روشن میکند که هیچ یک از نهادهای فروملی و فراملی تاکنون و نیز در آینده نخواهند توانست جای دولت را به عنوان تنها نهاد مشروع استفاده کننده از قوه قهریه به تعبیر ماکس وبر بگیرند. از سوی دیگر علیرغم گسترش نقش بازیگران غیر دولتی نظیر شرکتهای چند ملیتی در عرصه اقتصاد جهانی، دولت همچنان نقش اصلی تنظیم کنندگی را در صحنه داخلی و خارجی به عهده خواهد گرفت. در واقع دولت همچنان به عنوان نهاد واسطه اقتصاد و حتی فرهنگ جهانی با جوامع ملی عمل میکند. این موضوع که جهانی شدن یک چالش بالقوه برای دولتهای ملی است انگارهای کاملا درست است، اما تا این حد از ناتوان تصور کردن دولتهای ملی در بهروزرسانی خود متناسب با وضعیتهای متفاوت به نظر دور از درک علمی و بیشتر به ایدئولوژی نزدیک است.
به کارگیری منطق پست مدرن در جهت خلاف اهداف آن نهتنها تناقض نما است بلکه باعث مخدوش شدن بنیادهای تبیینی پژوهشهای مورد نظر میشود. برای نمونه پست مدرنها برای به چالش طلبیدن حرکت کل گرایانه و سلطه طلبانه اقتصاد جهانی و فرهنگ غربی آن از صداهای حاشیهای و فرهنگهای محلی و تفاوتهای آن سخن میگویند
از این مسئله بگذریم پرسش اساسی بعدی در واقع آن است که آیا از پست مدرنیته آبی برای طرفداران نظریه رستاخیز قومیتها گرم میشود یا خیر؟ به کارگیری رهیافت پست مدرن نیز از سوی طرفداران فرضیه رشد قوم گرایی در فرایند جهانی شدن نوعی اقدام تناقض گونه به نظر میآید. در حالی که پژوهشگران پست مدرن در یک حرکت انتقادی در برابر تمایلات و خواستههای جهانشمول و کل گرایانه نظام مسلط جهان سرمایه داری و ارزشهای جهانشمول و سلطه گرایانه مدرنیته و تلاش برای تعمیم الگوهای خود بر سایر نقاط جهان موضع میگیرند و بدین ترتیب به نقد جهانی شدن میپردازند طرفداران فرضیه تشدید قوم گرایی نیز منطق پست مدرنیسم را واژگونه کرده و نه تنها از فرایند جهانی شدن استقبال میکنند، بلکه در جای خود به دفاع از ظهور کلیتها و هویتهای جدید و حمایت شدید از آنها میپردازند. این نوع به کارگیری منطق پست مدرن در جهت خلاف اهداف آن نهتنها تناقض نما است بلکه باعث مخدوش شدن بنیادهای تبیینی پژوهشهای مورد نظر میشود. برای نمونه پست مدرنها برای به چالش طلبیدن حرکت کل گرایانه و سلطه طلبانه اقتصاد جهانی و فرهنگ غربی آن از صداهای حاشیهای و فرهنگهای محلی و تفاوتهای آن سخن میگویند و به طور تلویحی و آشکار از رشد هویتهای ملی و ناسیونالیسم کشورهای حاشیهای جهان سوم دفاع میکنند؛ لذا به نظر کاربست نظریات پست مدرن در زمینه رشد قومیت ها، به مطلوب قوم گرایان نمیانجامد.
مسئله بعدی در واقع مرتبط با رشد جنبشهای قومی و تجزیه کشورهای مختلف در ربع پایانی قرن بیستم است. در واقع چهارچوب نظری از پیش تهیه شده مبتنی بر انگاره رشد قومیتها در عصر جهانی شدن باعث شده است تا برخی این تجزیه شدنها و اتفاقات را ناشی از قوم گرایی و رشد آن بدانند. این در حالی است که چنین اتفاقاتی پیش از طرح مفهوم جهانی شدن نیز بسیار رخ داده است؛ لذا نمیتوان این دلیل را نیز تام و تمام دانست.
سرمایه داری جهانی و اضمهلال قومیتها
همانطور که در ابتدا گفته شد برخی جهانی شدن را خصوصا با تأکید بر بعد اقتصادی آن، یک تهدید و خطر جدی برای قومیتها میدانند. از منظر این گروه جهانی شدن به واسطه گسترش ارتباطات، افزایش مهاجرتها، ازدواجهای بین قومی، گسترش سبک زندگی شهری و از همه مهمتر، گسترش سرمایهداری و شیوه مصرف صنعتی، در نهایت منجر به کاهش حساسیتهای قومی و تبدیل شدن آنها به پس زمینهای بی روح در هویت اشخاص میشود. از این منظر جهانی شدن شکل جدید سازمان اجتماعی با جهان شمولی فراگیر خود است که در سراسر کره خاکی منتشر میشود و همانطور که سرمایه داری صنعتی و دشمن همزاد آن یعنی دولت سالاری صنعتی در قرن بیستم جهان را زیرورو کرد این سازمان اجتماعی جدید نیز نهادهای اجتماعی را به لرزه در میآورد؛ فرهنگها را دگرگون میکند؛ ثروت میآفریند و فقر به دنبال میآورد. حرص و آز و نوآوری و امید برمی انگیزد؛ اما در عین حال مرارتها و ناامیدی نیز در کام زندگی میریزد؛ به هر حال خوب یا بد این دنیایی تازه است.[۹]
جمع بندی و نتیجه گیری
سخن گفتن از رشد گسترده پدیده قومگرایی در اثر جهانی شدن یعنی گسترش هویتهای قومی در درون مرزهای ملی در کشورهای جهان سوم و به چالش طلبیدن هویت ملی چندان قابل دفاع نیست. به خلاف این موضوع محور اصلی اکثر بحثهای مربوط به جهانی شدن آن است که مقاومت در برابر چالشهای جهانی شدن بیشتر به صورت رشد هویتهای ملی و در چهارچوب دولتهای ملی، چه در جوامع توسعه یافته و چه در حال توسعه و کم توسعه بروز کرده اند تا رشد هویتهای قومی در برابر هویت ملی. اما با توجه به پیچیدگی قضیه اگر بخواهیم از قضاوت فوق دست بکشیم نهایتا باید بگوییم جهانی شدن در حکم یک شمشیر دو پهلو برای قومیتها بوده است. از این منظر جهانی شدن مانند شمشیری دولبه است. گسترش رفاه و توسعه فضاهای اقتصادی و جریان پول و سرمایه، به منزله یکی از چهرههای جهانی شدن، میتواند در دراز مدت نزاعهای قومی را کاهش دهد. گسترش فضای اطلاعات و جریان فزاینده دادهها به قومیتها امکان میدهد فرهنگ خود را در عرصه جهانی عرضه کنند، اما در مقابل تعصب و جزمیتها را نیز کاهش میدهد و نگاه انسان را به جای تعصب کور نژادی و قومی به سوی نوع انسان میکشاند.