چرا برداشت مردم از پیشرفت ا.نقلا.ب اسلامی با روایت مسئولین در تعارض است؟

ما با انسانی که مجموعه‌ای از ورودی‌ها سروکار داریم. یک ورودی مشکلاتی است که روزانه دارد آنها را لمس می‌کند، اما متأسفانه در کنار این ملموسات، اولاً هیچ روایتی از نقاط مثبت حتی به‌صورت مصداقی به او نمی‌رسد، ثانیاً کلان روایت پیشرفت انقلاب اسلامی هم به گوش او نمی‌رسد؛ یعنی یک کلان روایتی که برای او توضیح دهد که انقلاب اسلامی که ادعا داری مرا به این نقطه رسانده، پس این‌همه مشکلات ناشی از چیست؟
 زهرا ابوالحسنی، عضو هیئت‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری دفتر ریاست جمهوری و در حال حاضر به داوری و قضاوت جایزه کتاب پیشرفت مشغول است. ابوالحسنی می‌گوید در حوزه پیشرفت، الزاماً رسیدن به قله نهایی ملاک نیست و در مسیر این حرکت بودن، اشتباه کردن و حتی از مسیر منحرف شدن به‌شرط بازگشت، همه جزئی از فرآیند پیشرفت به شمار می‌آید.

پیشرفت استمرار در حرکت است نه فتح قله‌ها

دولت‌ها همواره و در اغلب شرایط، این ادعا را دارند که در حوزه‌های مختلف دستاوردهایی کسب کرده‌اند، که به توسعه آن‌ها منجر می‌شود. اما ما در این ایران به موضوع «پیشرفت» قائل هستیم و گویی این پیشرفت ضمن رشد دستاوردها در برابر توسعه قرار است. حال سؤالی که مطرح می‌شود این است که چون نمی‌خواهیم از واژه توسعه برای دستاوردهای خود استفاده کنیم، واژه پیشرفت را بکار می‌بریم یا پیشرفت زمینه گفتمانی دارد؟

ابوالحسنی: نگاهی که ما به پیشرفت داریم، اگر بخواهم در یک جمله بگویم «حرکت مستمر به سمت تعدادی آرمان‌های اسلامی» است. در این تعریف چند نکته نهفته است؛ اینکه پیشرفت از حرکت شروع می‌شود، حرکتی که استمرار دارد و الزاماً رسیدن به قله برای ما ملاک نیست؛ گاهی نگاه ما به پیشرفت این است که ما هر وقتی به قله در یک حوزه رسیدیم، به پیشرفت رسیده‌ایم، درصورتی‌که داستان پیشرفت اصل وجود حرکت است به‌شرطی که استمرار داشته باشد؛ یعنی از آن آرمان‌ها منحرف نشود و در مرحله بعد متوقف نشود. این تعریف از آن جهت برای ما مهم است که آینده در ارزیابی‌های خود می‌توانیم بگوییم که در کدام حوزه ما پیشرفت کرده‌ایم و یا نه! مجدداً تأکید می‌کنم که در این تعریف رسیدن به پیشرفت الزاماً رسیدن به قله‌های نهایی نیست و می‌گوید که حتی ممکن است شما در مراحلی از راه دچار کندی شوید، خطا داشته باشید و یا حتی انحراف از مسیر داشته باشید، اما اگر این موارد دائمی نباشد و تصحیح شود، می‌تواند دوباره در مسیر پیشرفت قرار بگیرد. این تعریفی است که ما از پیشرفت داریم و حالا می‌شود درباره آن بحث کرد که چه تفاوت‌ها و تمایزهایی با توسعه دارد و آیا صرفاً فقط یک جابجایی کلمه است که چون آنها از واژه توسعه استفاده می‌کنند، ما واژه پیشرفت را بکار می‌بریم یا داستان دیگری وجود دارد؟

چند دلیل وجود دارد برای اینکه ما از واژه پیشرفت در برابر توسعه استفاده می‌کنیم؛ این درواقع یک مفهوم‌سازی متفاوت است که در عقبه آن یک نظریه پیشرفت متفاوت است؛ یک جهت برآمده از نگاه مبنایی ما در اسلام به موضوع تحول، تغییر و این نو شدن‌های مستمر در عالم است و ما برای اینکه با آن نگاه خاص خود واژه پیشرفت را توضیح، تبیین و استفاده کنیم، باید مفهوم‌سازی خاص خود را داشته باشیم. از طرفی این برگرفته از نگاه انقلاب اسلامی است. انقلاب با یک داعیه جدید نسبت به تمدن غرب، آینده و مبانی آن شکل گرفت و حالا این انقلاب باید همه این دنیای جدید، آینده و مبانی را با الگوها و مفهوم‌سازی‌های جدید خود معنا کند و به این دلایل ما کاملاً آگاهانه از این واژه در برابر کلمه توسعه استفاده کرده‌ایم.

اما این سؤال ممکن است مطرح شود که اگر این واژه آن‌قدر مهم است چرا تابه‌حال در ادبیات گفتمانی ما به‌کاربرده نشده و نهایتاً در یکی دو دهه گذشته از آن استفاده کرده‌ایم؟ البته آن زمان هم این مفهوم در حال پیگیری بوده است اما شاید منسجم هدف‌گذاری نشده و مستقل نبود و با واژه‌های پراکنده‌ای در حوزه‌های مختلفی استفاده‌شده است. مثلاً در حوزه اقتصاد ما از واژه‌هایی همچون عدالت، رفع فقر و حمایت از مستضعفین استفاده کرده‌ایم، یعنی در قالب شاخصه‌های مشخصی که می‌شود آنها را ذیل پیشرفت به‌کار برد و یا مثلاً بحث تمدن سازی را به‌کار می‌بردیم؛ عرض من این است که در سال‌های دور، درگیری با مفاهیم نزدیک این موضوع را هم داشتیم و هم مطرح کرده‌ایم و به شکل‌های مختلف آن را دنبال کرده‌ایم. به‌عنوان‌مثال شما در دهه ۶۰ تجربه جهاد سازندگی را دارید و یا تجربه‌های مشابهی که همه آنها ناگهان خلق نشده‌اند و مدام ما درباره آنها حرف زده‌ایم و حتی عملیاتی درباره آنها کارکرده‌ایم و بله احتمالاً این مفهوم‌سازی خاص در برهه‌ای از زمان استفاده‌شده است.

 

در ادامه قدری درباره ویژگی‌های پیشرفت صحبت کنیم و اساساً شاخص‌ها و ویژگی‌های این کلیدواژه چیست که کشور ما را مثلاً در حوزه نانو کشوری پیشرفته می‌کند، اما همین دستاورد در کشوری دیگر پیشرفت محسوب نمی‌شود و نام توسعه دارد.

ابوالحسنی: قطعاً اهداف و قله‌های نهایی باهم متفاوت هستند؛ تعدادی شاخص به همین قله‌ها اختصاص دارد و ویژگی‌ها در مسیر فرآیند و رسیدن به این قله‌ها است که معنا پیدا می‌کند. ما در هر دو این موارد در مقام پیشرفت با توسعه تفاوت‌های اساسی داریم. آرمان‌های ما درنهایت بحث انسان‌سازی است؛ انسان‌های مقرب به خداوند، انسان‌هایی که همه استعدادهایشان شکوفاست و در مقام قرب الهی‌اند و هدف ما این است که تک‌تک انسان‌ها به چنین مقامی برسند. این نهایی‌ترین هدف ما است که همان هدف بعثت پیامبران هم همین بوده است. در یک سطح پایین‌تر ما به دنبال ایجاد حیات طیبه هستیم و حیات طیبه مقدمه انسان‌سازی است. حیات طیبه یعنی در سطح وجودی، فردی و اجتماعی ما بتوانیم اهداف مادی، معنوی، اخروی، دنیایی را محقق کرده باشیم. در این سطح هر کمال و سعادتی را که شما فرض بگیرید، ما می‌خواهیم محقق شده باشد و وقتی این شکل گرفت، می‌گوییم که حیات طیبه شکل‌گرفته است.

اینکه دستاوردها چگونه می‌توانند به بالا بردن کیفیت زندگی مردم کمک کند، یک اصل است

به نظر می‌رسد شما دارید درباره یک آرمان‌شهری صحبت می‌کنید که ما کیلومترها با آن فاصله‌داریم.

ابوالحسنی: بله درست است؛ مقدمه همه این‌هایی که عرض کردم، تمدن اسلامی است؛ پس به یک معنا، عینی‌ترین مصداق پیشرفت ما ایجاد تمدن اسلامی و یا ایجاد جامعه اسلامی است. اما باز ایجاد تمدن اسلامی که به قول شما شبیه یک آرمان‌شهر است، مقدمه‌ای است برای آنکه همان انسان خلق شود و این یکی از مهم‌ترین تمایزهای ما با تمدن غربی است. چون ما همه این کارها را انجام می‌دهیم برای آنکه انسان‌ها رشد کنند. اگر بخواهیم از شاخصه‌های ملموس و بیرونی این تمدن اسلامی صحبت کنیم، اولاً شما رشد مادی و معنوی را در این تمدن با هم دارید و  تمایزهای بین پیشرفت و توسعه از این موارد است. در این تمدن قرار است انسان‌ها هم از لحاظ مادی و هم معنوی به اوج برسند. در بعد مادی آن‌هم قرار است اگر ما در حوزه علم و فناوری پیشرفت داریم و به رفاه رسیده‌ایم، حتماً همراه با عدالت اجتماعی باشد. حتماً همراه با تعدادی از ویژگی‌های برجسته معنوی و اخلاقی باشد یعنی رابطه‌های بین انسان‌ها به‌صورت اخوت، برادری و همه آن چیزهایی باشد که در اسلام بر آنها تأکید شده است و شما در غرب می‌بینید وقتی آنها در بعد مادی و اقتصادی پیشرفت کردند، خیلی از این مسائل انسانی در آنجا کمرنگ شده است و اصلاً یکی از دلایلی که ما به سمت این مفهوم‌سازی جدید رفتیم، همین دستاوردهای نامطلوب غرب بوده است.

در نتیجه تعدادی از این شاخص‌هایی که ما از جنس آن قله‌ها داریم، آن روابط انسانی، روابط محبت‌آمیز، حفظ کرامت انسانی، حفظ نهاد خانواده و در کنار همه این‌ها رفاه و عدالت هم وجود دارد، در کنار اینکه یک ملت توانمند و عزتمند در دنیا هستیم، اهل ظلم نیستیم، در جایگاهی هستیم که نه ظلم می‌کنیم و نه زیر بار ظلم می‌رویم و نه تنها ظلم نمی‌کنیم، بلکه دستگیر مستضعفین عالم هم هستیم. در این تمدن اگرچه ما اقتصاد و رفاه داریم، اما همه این علم و اقتصاد در خدمت انسان‌ها و رشد معنوی آنهاست، خدمت این است که روابط اخلاقی و انسانی تقویت شود، یعنی ما همه اقتصاد و رفاه را برای این می‌خواهیم که انسان‌ها فرصت و شوق پرداختن به اخلاق را پیدا کنند. یعنی همه اینها مقدمه‌ای می‌شوند برای تعدادی روابط انسانی و اخلاقی‌تر در سطح جامعه و روابط بین المللی و همه این‌ها شاخصه‌ها و ویژگی‌های نهایی ما می‌شوند. اما شاخصه‌های فرآیندی ما هم متفاوت است؛ شاخص‌های فرآیندی یعنی در این مسیری که ما به سمت پیشرفت در حال حرکت هستیم و آنها در مسیر توسعه، ما مواردی الزامات داریم که باید رعایت کنیم که با آنها متفاوت است. ما در این خطوطی که به نام پیشرفت در حال حرکت هستیم، اجازه انجام دادن بسیاری از چیزها را نداریم ازجمله ظلم، چون امروزه با سند و مدارک همه می‌دانند یکی از اتفاقات بزرگی که در غرب افتاده که باعث جهش بزرگ آنها در مسیر توسعه شده، همین موضوع استعمارگری برخی کشورها است. استعمار ملت‌های دیگر و حتی در برخی دوره‌ها با استثمار ملت خودشان. پس، تعدادی شاخصه‌های فرآیندی هم داریم که اجازه نمی‌دهد ما با هر وسیله و استفاده از هر مسیری به پیشرفت برسیم.

شاید در ابتدای قرن ۱۸ میلادی، غربی‌ها برای ملت خود از یک آرمان‌شهری سخن می‌گفتند، اما حالا بعد از گذشت ۲۰۰ سال از آن ماجرا، دیگر همه دستاوردهای تمدن غرب ملموس شده است و حالا خیلی وقت‌ها اتفاقاً با دیدن همین دستاوردها است که ما دیگر نمی‌خواهیم این مسیر را تکرار کنیم. البته که در غرب تکنولوژی و به معنای دیگری ثروت اقتصادی وجود دارد، ولی در آن‌سوی سکه، نابرابری جدی وجود دارد، هنوز قشر فقیر وجود دارد، فروپاشی خانواده و اخلاق وجود دارد، علم در خدمت قدرت وجود دارد که توجیه‌گر رفتار غیرانسانی صاحبان قدرت می‌شود. البته ما در برخی مصادیق و شاخصه‌های پیشرفت با غرب نزدیکی‌های ظاهری زیادی داریم و این‌گونه نیست که هر چیزی در غرب اتفاق افتاده مورد نفی ما قرار بگیرد، ما در خیلی از شاخص‌ها با غرب می‌توانیم اشتراک داشته باشیم که مثلاً پیشرفت علم و فناوری قطعاً یکی از این موارد است. منتها چون ما کنار فرآیند علم و فناوری تعدادی الزامات و قیود دیگر می‌گذاریم، درنتیجه در مورد نهایی، تفاوت‌های جدی وجود دارد. قطعاً خلق ثروت جزو اهداف ماست، ولی وقتی شما حرف از ثروت عادلانه زدید، اینجاست که فرآیندها و الگوها تغییر پیدا می‌کنند. غربی‌ها خودشان بر اساس نظریه‌های خود می‌گویند که دغدغه ما صرفاً خلق ثروت است نه عدالت در توزیع ثروت؛ البته اینکه اینها الآن در کشور ما در حال انجام شدن هست یا نه بحث دیگری است و من درباره مطلوب‌ها صحبت می‌کنم و حالا اگر نانو و یا هر فناوری دیگری بخواهد الگوی مطلوب ما باشد، باید این الگوها به این شکل باشند که بتوانند مجموعه‌ای از اهداف ما را با همان قید و الزامات فرآیندی لحاظ کنند. یعنی نانو یا هر حوزه دیگر باید مراقب این اصل مهم باشد که چگونه می‌تواند به بالا بردن کیفیت زندگی مردم کمک کند.

 

شما الآن می‌توانید اثبات کنید که علم نانو در کشورهای غربی صرفاً برای استعمارگری استفاده می‌شود؟

ابوالحسنی: چیزی که در تمام نظریه‌های بنیادین تمدن غربی از آن یاد می‌شود، هدف این الگوهای علم و فناوری تولید و خلق ثروت است و مسئله عدالت را صرفاً از طریق بیمه‌های تأمین اجتماعی دنبال می‌کنند که نهایتاً شمای نوعی اگر توان پرداخت هزینه‌های بیمه را نداشته باشید، با مشکلات فراوانی مواجه خواهید شد.

مسئله پیشرفت مربوط به ابعاد انسانی زندگی است

شاید یکی از دغدغه‌های آنها خلق ثروت باشد؟

ابوالحسنی: دغدغه اصلی و محوری آنها همین است. در غرب یک جریان غالبی وجود دارد که در کنار آن ممکن است برخی جریان‌های محدود دیگر هم باشند، اما محور اصلی جریان حاکم و غالب بر غرب قطعاً همین است و آنچه را ما نقد می‌کنیم همین جریان غالب است و قطعاً نمی‌توانیم این را انکار کنیم که هیچ مورد و جریان خوبی در غرب وجود ندارد، حتی در برخی شاخصه‌ها که ما هم آنها را دنبال می‌کنیم. ما در عرصه‌های سخت پیشرفت مانند علم و فناوری و یا اقتصادی، به‌ظاهر اشتراکات زیادی با غرب داریم اما در عرصه‌های نظریه‌پردازی و نرم پیشرفت مانند سبک زندگی، معماری، حوزه‌های فرهنگی، محتوای آموزشی و آن چیزهایی که مربوط به ابعاد انسانی زندگی است، تفاوت‌های بسیار فراوانی با تمدن غرب داریم.

 

باوجود همه فرمایشات شما درباره ایجاد تمدن اسلامی و حیات طیبه که همه مقدمه‌ای برای انسان شدن است، پس آیا قبول دارید که همه صحبت‌هایی که درباره پیشرفت می‌شود، صرفاً در حد فرضیه و یا نظریه است و ما به‌صورت عملی و مصداقی با موردی مواجه نیستیم؟

ابوالحسنی: خیر؛ همه‌چیز به همان تعریف اولیه من از پیشرفت برمی‌گردد. حرکت مستمر در مسیر ایجاد تمدن اسلامی، پیشرفت محسوب می‌شود. همه این فعالیت‌ها در مسیر آن قله قرار دارد و شما هر قدمی که به سمت قله برمی‌دارید، نسبت به قدم قبلی خود، یک پیشرفتی دارید. این یک قدم یعنی کشور ما به لحاظ برخی شاخص‌ها و در برخی حوزه‌ها به جلو گام برداشته و ما این استمرار حرکت را که به همراه یک سری دستاوردهای تدریجی است، پیشرفت می‌نامیم.

 

یعنی ما به یک سری الگوهایی در مسیر پیشرفت رسیدیم که به لحاظ فرآیندی تفاوت‌های عمده‌ای با مسیر توسعه دارد که این را در همان تعریف پیشرفت باید قلمداد کنیم.

ابوالحسنی: نه صرفاً الگو؛ چون در حال حاضر، معمولاً به لحاظ عرفی بیشتر درباره دستاوردهای این حوزه صحبت می‌کنیم.

 

یعنی از الگوها و فرآیندها هم عبور کرده‌ایم و دستاوردهای این ماجرا الان برای ما عینی است؟

ابوالحسنی: همه این دستاوردها نسبی هستند؛ مثلاً در عرصه اقتصاد ما یک چشم‌انداز بلندی داریم که به رفاه همراه با عدالت می‌انجامد و بدون شک الآن ما به این قله نرسیده‌ایم، اما ادعا داریم که در این مسیر جلوآمده‌ایم. یعنی برآیند اجتماع به لحاظ رفاه اقتصادی نسبت به ۵۰ سال گذشته بهتر و بالاتر است.

پیشرفت از یک مسیر با شما سخن می‌گوید

پس نگوییم در این حوزه به پیشرفت رسیده‌ایم، بهتر است بگوییم در مسیر پیشرفت قرار داریم.

ابوالحسنی: خب به خاطر همین است که من از ابتدای بحث تأکید دارم که پیشرفت فقط آن قله نیست؛ بلکه پیشرفت هم راه است و هم قله و از یک مسیر با شما سخن می‌گوید.

 

رسیدن به قله و یا نتیجه محور بودن این مسیر برای ما مهم است؟

ابوالحسنی: بله و ما این نتیجه را مستمراً داریم به‌دست می‌آوریم. به‌عنوان‌مثال شما نوزادی را ببینید که تازه به دنیا آمده و عملاً توانایی هیچ کاری را ندارد، اما بعد از دو ماه این نوزاد در شیر خوردن به یک مهارت بهتری رسیده که ازنظر آن مادر قطعاً پیشرفتی در کار بوده است. می‌خواهم بگویم که کل این فرآیند و مسیر برای ما مهم است و ارزیابی‌های مستمر ما نشان می‌دهد که کماکان ما در مسیر اصلی پیشرفت قرار داریم، منحرف‌شده‌ایم و یا توقف کرده‌ایم.

به‌جای روایت حرکت پیشرفت، گزارش آماری می‌دهند!

اگر اجازه دهید قدری درباره «روایتگری پیشرفت» صحبت کنیم. بالاخره در این چهار دهه‌ای که از عمر انقلاب می‌گذرد و دولت‌ها عنوان می‌کنند که در حوزه‌های مختلفی پیشرفت کرده‌اند. اما گمان و فرض ما این است که گویا ذهنیت حاکمیت نسبت به معنی پیشرفت با ذهنیت توده‌های مردم متفاوت باشد. این ادعا و فرض را قبول دارید و اگر آری چه دلایلی باعث این اختلاف معنا شده است؟

ابوالحسنی: بله قطعاً همین است. اینکه چرا توده‌های مردم نسبت به پیشرفت‌های جاری نظام آن احساس غرور ملی، شعف و خوشحالی را ندارند، دلایلی دارد که سعی می‌کنم به برخی از آنها اشاره‌کنم؛ نکته ماجرا این است که ما در این چهار دهه اصلاً به‌ندرت برای جامعه هدفمان، حوزه‌های مختلف پیشرفت را روایتگری کرده‌ایم و شاید در این دو سه سال اخیر باشد که جوشش‌ها و کوشش‌هایی در این باب صورت گرفته است و اگر هم به این سمت رفته‌ایم، بیشتر از منظر بیان دستاوردها آن‌هم از منظر سیاسی بوده است که دولتمردان ما قصد گزارش دهی داشته‌اند و معمولاً این اتفاق در مقاطع زمانی دهه فجر رخ می‌داده که آن‌هم به بیان آماری دستاوردهای انقلاب ختم شده است.

 

پس معتقد هستید که به‌جای روایتگری، بیشتر گزارش دهی داشته‌ایم؟

ابوالحسنی: بله و حتی نمی‌شود نام آنها را گزارش‌های پیشرفت گذاشت، بلکه تعدادی گزارش‌های کلی، کلان، بدون روایت و آن‌هم با یک شیوه خاص و در یک ظرف زمانی خاص که گویا توجیه گزارش عملکردی داشته است که در ذهن مخاطب توجیه‌کننده عملکرد دستگاه سیاسی و حاکمیت است، و کاملاً اثر منفی به‌جای می‌گذارد؛ چون معمولاً  عددها، آمارها و شاخص‌های کلان اقتصادی که مردم هیچ حس و ارتباطی با آنها برقرار نمی‌کنند. حالا دو سه سالی است که عده‌ای دارند برخی مصادیق را روایت می‌کنند. اما آن چیزی که مانع اصلی است، آن روایت کلانی که در ذهن مردم ما از پیشرفت انقلاب اسلامی و کشور وجود دارد، با آن روایتی که ما می‌خواهیم در قالب تک مصادیق القا کنیم، چون در یک تعارض جدی است، این موارد به نتیجه نمی‌رسد. مثل این است که شما با تک مصداق‌هایی مانند نانو، حوزه موشکی، رصدخانه می‌خواهید تیری را به ذهن مخاطب پرتاب کنید با این جهت‌گیری که حالا پیشرفت من را ببین ولی او یک دیوار سنگی بزرگ در ذهن خودساخته که «کشور پیشرفته نیست، کشور ما به سمت قهقرا می‌رود، معیشت مردم به نابودی کشیده شده و…» حالا شما با یک دیوار سنگی با کلی از شواهد عینی و ملموس مواجهید که همه این مشکلات را دارد به‌صورت روزمره به‌واسطه مشکلات اقتصادی موجود لمس می‌کند و از آن مهم‌تر، مدام به سمت او یک سری کلان روایت در حال القا شدن است و حالا مردم به‌صورت شبانه‌روز، در حال دیدن روایت‌هایی هستند که مدام کشور را برایشان تاریک، ناامید و به حالت فروپاشی نشان می‌دهد و حالا مدام یا دوران پهلوی را برای او مثال می‌زند و یا کشورهای حاشیه خلیج‌فارس، ترکیه و… را و دائم دارد دستاوردهای انقلاب اسلامی را با روایت‌های خود می‌پوشاند، اشکالات ریز را برای شما درشت و حتی اشکالاتی که نیست را برای شما به‌دروغ خلق می‌کند.

 

البته  نباید ما مشکلات واقعی خودمان را انکار کنیم.

ابوالحسنی: بله؛ ما با انسانی که مجموعه‌ای از ورودی‌ها سروکار داریم. یک ورودی مشکلاتی است که روزانه دارد آنها را لمس می‌کند، اما متأسفانه در کنار این ملموسات، اولاً هیچ روایتی از نقاط مثبت حتی به‌صورت مصداقی به او نمی‌رسد، ثانیاً کلان روایت پیشرفت انقلاب اسلامی هم به گوش او نمی‌رسد؛ یعنی یک کلان روایتی که برای او توضیح دهد که انقلاب اسلامی که ادعا داری مرا به این نقطه رسانده، پس این‌همه مشکلات ناشی از چیست؟ یعنی ما باید در کنار این روایت‌های مصداقی، بتوانیم یک روایت کلی، صادقانه و شفاف از حرکت انقلاب اسلامی داشته باشیم که مثلاً در چه نقاطی به جلوآمده‌ایم، در چه نقاطی عقب‌گرد داشته‌ایم ولی درمجموع این حس را به مخاطب القا کنیم که برآیند کلی این حرکت مثبت بوده است.

اما در نبود تک روایت‌های مصداقی، نبود روایت کلان حرکت انقلاب و سیل خروشان روایت‌های خلاف واقع غربی‌ها در کنار مشکلات موجود، همه باعث می‌شود که فرد آن مشکلات موجود خودش را با ضریب ده برابر احساس کند یا آن خوشبختی‌هایی را که دارد، کمتر احساس می‌کند. در کنار این‌ها، مشکلی که در جنس روایتگری ما بوده این است که ما برای او توضیح نداده‌ایم که دستاوردها و پیشرفت‌ها چه اثری بر روی معیشت او دارد؛ البته نه اینکه به‌صورت مستقیم این موضوع را برای او روایت کنیم، بلکه روایت گری ما باید این نقشه کلی را در ذهن توده‌های مردم ایجاد کند که اگر انقلاب اسلامی دارد از علم و فناوری دفاع می‌کند، به خاطر این است که آن را مقدمه‌ای برای شکل‌گیری یک اقتصاد دانش‌بنیان می‌بیند و این اقتصاد دانش‌بنیان است که پایه خلق ثروت در جامعه است، ثروتی پایدار و بلندمدت، و حالا اگر این اقتصاد دانش‌بنیان به تولید گره خورد، نتیجه آن می‌شود خلق ثروت، تولید اشتغال و همه آن چیزی که شما انتظارش را دارید؛ وقتی شما صرفاً به‌صورت تک مصداق از دستاوردی در حوزه علم و فناوری سخن می‌گویید، نتیجه این می‌شود که مردم آن را صرفاً نمادی از قدرت حاکمیت قلمداد می‌کنند.

دیدگاهتان را بنویسید