نقش نخبگان سیاست خارجی ایالات متحده در بزرگ نمایی تهدید ایدئولوژیک چین

محتوای پیش رو گزارشی از مقاله نخبگان سیاست خارجی ایالات متحده و بازنمایی و بزرگ نمودن تهدید ایدئولوژیک چین: نقش گفتار غیرمنطقی و ایدئولوژیک سازی تهدیدات ژئوپلیتیکی نوشته آقای استفانی کریستین وینکلر در مجله بین المللی روابط بین الملل و توسعه می باشد؛ نخبگان سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا، چین را از سال 2018 بعنوان بزرگترین تهدید برای کشور خود به تصویر کشیده اند. در این مقاله تلاش شده است تا دلایل تهدید بشمار آمدن چین برای ایالات متحده مورد بحث و بررسی قرار گیرد. با اجماع نظریات در خصوص روسیه و مفاهیم قدرت نرم و قدرت سخت و نیز دیدگاهی قلیل در آمریکا در سیاست خارجی برای جاه طلبی و سخت گیری در برابر چین، این مهم پیوندی میان ملی گرایی لیبرال و تهدید بلامنازع چین ایجاد کرده است. نخبگان سیاست خارجی لیبرال که در ابتدا با دیدگاه واقعی سیاسی با چین مخالفت داشتند اما در حال حاضر می توانند تهدید ژئوپلیتیکی را به یک تهدید ایدئولوژیک تبدیل کرده و بنوعی خاطره ی رقابت جنگ سرد میان آمریکا و چین را یادآوری کنند. در واقع این مهم زمانی که با رفتارها و توانایی های چین همراه شود، یک تسهیل کننده ی ضروری برای همسو کردن اکثر نخبگان سیاست خارجی برای پذیرش چین بعنوان جدی ترین تهدید برای ایالات متحده آمریکا و جایگاه این کشور در جهان می باشد.

در سی سال گذشته، ظهور چین و پیامدهای آن بر نظم، صلح و رفاه جهانی نظرات بسیاری را به خود جلب کرده است. برخی در آمریکا و دیگر نقاط جهان که تقابل میان این دو کشور را پیش بینی کردده بودند، بر این باورند که اگر بتوان این روند پیشرفت را مدیریت کرد، چین توانایی آن را دارد که بصورت صلح آمیز بعنوان یک قدرت بزرگ در نظم جهانی موجود ادغام شود. از این رو از حدود سال 2018 شاهد ظهور اجماع بی سابقه ای در میان نخبگان سیاست خارجی آمریکا بوده ایم که ظهور چین را بصورت صلح آمیز نمیدانند و این کشور را جدی ترین تهدید برای امنیت ملی آمریکا می دانند. نویسنده بر اساس مطالعه استقرایی و بازنمایی تهدید در جلسات کنگره، سخنرانی های عمومی، مقالات روزنامه و رویدادهای اتاق فکر و وب سایت های رایج نظیر؛ وزارت امورخارجه، کاخ سفید و وزارت دفاع مقاله حاضر را نگاشته است. بر این اساس نویسنده دریافته است که اجماع این لفاظی ها برای معرفی چین بعنوان یک تهدید ایدئولوژیک بسیار مهم بوده است.

جنگ سرد جدید؛ درگیری میان دو سیستم ایدئولوژیک ناسازگار آمریکا و چین

یک ویژگی که بوضوح در این گفتمان قابل مشاهده بوده آن است که چین نه تنها بعنوان یک تهدید نظامی، سیاسی و یا اقتصادی بشمار می آید بلکه یک تهدید ایدئولوژیک برای دموکراسی های لیبرال غربی و نظم جهانی است. از اینرو الی رانتر دستیار وزیر وقت دفاع آمریکا استدلال کرده که حزب کمونیست چین در تضعیف ارزش های اساسی دموکراتیک در این کشور موفق بوده است. یا پمپئو وزیر وقت امورخارجه ایالات متحده آمریکا مدعی شد که چین کمونیستی آینده دموکراسی های آزاد در سراسر جهان را تهدید می کند.

از نظر نگارنده پذیرش ناگهانی چین بعنوان یک تهدید ایدئولوژیک برای امنیت ملی ایالات متحده آمریکا با اینکه از گذشته در سطح بین المللی مستحکم تر شده، جای تامل دارد چراکه شواهد کمی مبنی بر راه اندازی یک تشکیلات  و یا نظامی خاص برای شکل دادن به جهان و یا آمریکا در رفتارهای چین مشاهده نمی شود.

هدف اصلی مقاله

نخبگان سیاست خارجی آمریکا از چه دریچه ای و با درنظرگرفتن چه پیامدهایی، چین را بعنوان یک تهدید ایدئولوژیک بشمار آورده اند؟ نویسنده در صدد است تا برای بررسی این موضوع از ادبیات تغییر سیاست خارجی و مشروعیت عمومی استفاده کند. بر اساس تجزیه و تحلیل ها متوجه میشویم که رسانه ها واتاق های فکر و کارهای آکادمیک در ایالات متحده، کلید اصلی معرفی چین بعنوان یک تهدید ایدئولوژیک بوده و از این رو اقلیتی از نخبگان سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا، چین را بعنوان تهدیدی برای امنیت ملی این کشور معرفی و از این تئوری حمایت می کردند. این گروه، لیبرال ها را متقاعد کردند که چین در یک تهدید ایدئولوژیک است. در حالی که در گذشته یک خوش بینی نسبت به ظهور چین وجود داشت و همین خوش بینی از بوجود آمدن یک اجماع گسترده علیه چین ممانعت می کرد. پس از آن، درگیری ایدئولوژیک شبیه به یک رقابت جنگ سر د با اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد و چنین فرآیندی زمینه ی تسهیل گری همسویی نخبگان سیاست خارجی آمریکا را برای پذیرش چین بعنوان تهدید بزرگ علیه ایالات متحده آمریکا فراهم کرد. ( این گروه به شاهین چین هم معروفند). نکته حائز اهمیت آنجایست که از سال 2017 افزایش تعداد مقالات خبری که شامل کلمات ((چین)) و ((تهدید)) در کنار یکدیگر دیده می شوند رو به افزایش بوده است و در آن ها از دولت چین بعنوان تهدیدی برای صلح و رفاه جهانی نام برده می شود.

 

ظهور چین بعنوان یک تهدید جهانی؟

از طرفی رئالیسم تهاجمی به ما می گوید که پذیرش تهدید بودن یک کشور به قابلیت های قدرت بستگی دارد، هر چه یک دولت قدرت بیشتری کسب کند، برای دیگران تهدید آمیزتر بنظر خواهد رسید. بعنوان مثال؛ ناظران رشد تولید ناخالص داخلی چین (GDP) را بعنوان شاخصی از رشد بیش از حد قدرت، یا مدرن سازی نظامی و نظامی کردن دریای چین جنوبی را بعنوان نمونه هایی از اهداف سوء این کشور در نظر گرفته اند. یا بعنوان مثالی دیگر؛ سایر نظریه پردازان نظیر جک سالیوان در این حوزه، سرمایه گذاری در آسیا و ایجاد کمربند و جاده ابریشم را بعنوان شاخصی ارائه کرده اند که نشان می دهد چین به دلیل نارضایتی از نظم بین المللی لیبرال و نقش خود در آن، بدنبال ایجاد نهادهای جایگزین است. یا در جایی دیگر در نشست کمیسیون بررسی اقتصادی و امنیتی ایالات متحده و چین، سرکوب جامعه مدنی، افزایش تمرکز قدرت در دست شی جین پینگ و گفتمان غیر منطقی رهبران چین را تصویری از یک چین قدرتمند تر و تبعات آن به تصویر کشیده اند. البته برخی دیگر این بزرگ نمایی تهدید چین را با تفسیرهایی متفاوتی به تصویر کشیده اند. مثلا برخی مفید بودن ((تهدید چین)) را در زمینه داخلی ایالات متحده برجسته کرده اند که این امر شاید توجیهی برای افزایش بودجه نظامی و یا یافتن دشمن مشترک برای زمینه همکاری دو حزب و یا حتی دامن زدن به پوپولیسم در مسیر رسیدن به اهداف داخلی دانسته اند.

بازنمایی تهدید چین از طریق لنز ایدئولوژیک؛ سه گانه ی قابل تامل نویسنده

  • در مقایسه با دهه های اولیه جمهوری خلق، رفتارهای بین المللی چین کمتر ایدئولوژیک بوده و حداقل در برخی جنبه ها استراتژیک بوده است.
  • ایده تهدید ایدئولوژیک چین جدید نیست و قبلا تهدید آمیز تلقی نمی شد. بعنوان مثال موسسه کنفوسیوس بعنوان یک تهدید در حال حاضر بشمار می آید که متهم به تبلیغ در پوشش آموزش زبان و فرهنگ چینی است. در حالی که کمپین های اینچنینی میراثی برای چین محسوب می شده و این موسسه در سال های گذشته به این حد بحث برانگیز نبوده است.
  • تفاسیر دیگری از رقابت و تغییر موازنه به نفع چین نظیر تهدیدهای اقتصادی قابل مشاهده بوده و عنصر ایدئولوژیکی در آن دیده نمی شود

مشروعیت بخشی عمومی

نویسنده در این بخش معتقد است که سخنرانان باید از منابع صریح و روشن در یک جامعه گفتمان ایجاد کنند تا تهدید را بتوانند بازنمایی نمایند. این مطالب می تواند شامل واژه هایی همچون ((دموکراسی)) یا ((ضدکمونیسم)) باشد و سخنرانان ماهر می توانند با بکارگیری آن برای توسعه و بازنمایی های خاص نظیر موضوع مورد بحث ما از آن استفاده کنند. دولت در این شرایط از نقش سفسطه استفاده می کند تا امکان ظهور و بازنمایی سیاست های متفاوت را ایحاد کند. بطور مثال رفتار شوری در طول جنگ سرد زمینه ای مهمی برای بهره گیری از گزینه های مختلف سیاستی برای ایالات متحده آمریکا فراهم می کرد. در این مقاله رفتار بین المللی و داخلی چین در طول سالهای متمادی و رشد سریع چین و ظهور نگرانی هایی در مورد آمریکا که بویژه در دوره ترامپ برجسته تر شد، زمینه لازم را برای تهدید ایدئولوژیک بشمار آوردن چین ایجاب کرده است.

از روسیه تا چین

یکی از عواملی که اجازه می دهد نخبگان سیاست خارجی آمریکا از چین بعنوان یک تهدید ایدئولوژیک نام ببرند، ظهور گفتمانی در حوالی سال 2014 بود که روسیه را بعنوان یک تهدید جدی برای دموکراسی غربی نشان می داد. این تهدید پس از الحاق کریمه به روسیه و مفهوم جنگ اطلاعاتی در دخالت های انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در سال 2016 مفهوم مداخله اقتدارگرایانه((ظهور بین المللی اقتدارگرای ضدغربی)) به جریان اصلی بحث های سیاسی گسترش یافت و در نتیجه آن را بعنوان یک منبع روشن برای موضوع چین معرفی کردند. این نوع مداخلات توسط روسیه و ترویج آن ها توسط چهره های معتبر، این پذیرش را در میان متفکران لیبرال و چپ تسهیل کرد که عملیات نفوذ اقتدارگرایانه ممکن است تهدیدی مهلک برای دموکراسی های آزاد باشد. بنابراین «مداخله روسیه» منبع لفاظی مفیدی برای معرفی چین به عنوان یک تهدید ایدئولوژیک فراهم کرد. هر چه مخاطبان بیشتر با مفهوم مداخله روسیه آشنا میشدند و به آن وابسته میشدند، اجماع این منبع وتطبیق آن با بحث چین آسانتر می شد. اگر چه که هنوز پکن به سبک مسکو، هنوز اقدامات فعال را در آمریکا بکار نگرفته است.))کشف((شباهت بین روسیه و چین به ناظران اجازه داد تا توجه را به جنبه هایی از نقش بین المللی چین جلب کنند که قبلاً کمتر مورد بحث قرار گرفته بود. این امر موجب بازتعیین معنای طرفداری بین المللی چین نه تنها تهدید به طور کلی، بلکه به طور مشخصتر، تهدید به معنای ایدئولوژیک نیز شد. این به حلقه ای مهم در ظهور مجدد تهدید ایدئولوژیک چین برای دموکراسی های غربی تبدیل شد. اما در مقاله ای خارجی اشاره می شود که : ((تاکتیک های سیاست خارجی روسیه و چین به روش های جدید و هم افزایی در حال همگرایی هستند. سیاست خارجی روسیه متخاصم و گستاخانه است اما چین تا کنون از استراتژی زیرکانه تر و ریسک گریزتر استفاده کرده است و ثبات را ترجیح میدهد که برای روابط اقتصادی و تاثیر گذار و مفید باشد.اگر چه این دو رویکرد متفاوت و به ظاهر ناهماهنگ هستند، اما در کنار هم تاثیر مخرب تری بر دموکراسی دارند. گاهی اوقات، چین برتر از معلم خود یعنی روسیه  توصیف میشود، مانند این مثال از موسسه بروکینگز: ((چین چندین سال است که فعالیت های روسیه را مطالعه کرده و ازتجربیات آن درس گرفته است. آنها از بسیاری جهات بهتر از روس ها هستند. روس ها هنوز هم بسیار به ربات هایی تکیه می کنند که اطلاعات را منتشر می کنند، در حالی که چینی ها هنوز از انسان ها استفاده می کنند چرا که محتوا می تواند سریعتر به موقعیت هاواکنش نشان دهد.)) از طرف دیگر روگین می گوید: ((مداخله سیاسی روسیه یک وضعیت اضطراری کوتاه مدت است اما مداخله سیاسی چین چالش بلند مدت است.))

از این رو بحث تهدید ایدئولوژیک جدید چین آغاز چالش کمونیستی در برابر دموکراسی می توان معرفی کرد. این استدلال ها به آرامی در سطوح بالای آمریکا نفوذ کرد و در سال 2018 پمپئو درست قبل از آنکه وزارت امورخارجه شود، در رابطه با عملیات نفوذ مخفی استدلال کرد که ((چینی ها ردیابی بسیار بزرگ تر از روس ها برای اجرای ماموریت دارند)) و یا مایک پنس معاون وقت رئیس جمهور در همان سال خاطر نشان کرد که ((آنچه روس ها انجام می دهند در مقایسه با آنچه چین در سراسر کشور انجام می دهد کمرنگ است)).

از قدرت نرم تا قدرت سخت

دومین موضوع روشنی که نخبگان سیاست خارجی آمریکا برای معرفی چین بعنوان تهدید ایدئولوژیک استفاده کردند، مفهوم قدرت نرم است. رایج ترین پذیرش در این حوزه آن بوده است که چین و دولت آن از قدرت نرم(تشویق دانشجویان چینی برای تحصیل در خارج از کشور و یا مصرف فیلم های هالیوودی) استفاده می کردند تا از تلقی ظهور بعنوان یک تهدید را خنثی کنند و ماهیت صلح آمیز یا نرم خود را نشان دهند. برخی در این خصوص مدعی شدند که چین این واژه نرم را ربوده و با بکارگیری آن درصدد گسترش فعالیت های موسسه کنفوسیوس در سراسر جهان است. از این رو قدرت سخت راهی را برای واقع گرایان باز کرد تا انتقاد خود را از قدرت نرم بیان کنند.

جمع بندی نویسنده مقاله

هدف این مقاله بررسی چگونگی  و چرایی پذیرش چین بعنوان یک تهدید  ایدئولوژیک توسط نخبگان سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا بود. از این رو رفتار سرکوبگرایانه و قاطعانه چین زمینه لازم  را برای بهره برداری بازیگران اصلی در این موضوع فراهم کرد تا از چین بعنوان یک تهدید ایدئولوژیک نام ببرند و شکافی که میان نخبگان سیاست خارجی آمریکا در لیبرال ها و واقع گرایان بود به نوعی پر کنند. تا زمانی که نخبگان سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا بر این باورند که رقبای بالقوه ژئوپلیتیکی بر اساس قوانین نظم بین المللی تحت رهبری ایالات متحده (مثل ژاپن، بریتانیا یا آلمان) بازی می کنند یا می توانند به سمت لیبرال دموکراسی ترغیب شده و چنین کشورهایی تهدید ژئوپلیتیکی تلقی نمی شوند، بنابراین اگر چنین باشد میتوان برداشت کرد که نخبگان سیاستی از این موضوع بعنوان یک نمایش احتمالی و امری متقاعد کننده برای تهدید شماردن چین استفاده می کنند. همچنین اگر تهدیدات ژئوپلیتیک وجود نداشته باشند و یا بنوعی ایدئولوژیک نشان داده شوند، این نشان دهنده آن است که سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا صرفا موضوعات ژئوپلیتیکی را بعنوان هسته اصلی استراتژی کلان خود انتخاب نکرده و پیامدهایی را همچون هرج و مرج و توزیع توانایی های مادی یا اهداف اقتصادی و تمدنی بطور خاص دنبال نمی کند.

نظر پژوهشگر و پرسش اصلی

باعنایت به مقاله آقای استفانی کریستین وینکلر که در بالا آورده شده، سئوالاتی نظیر پرسش های پایین در ذهن متبادر می شود و همچنین بیراه نیست تا نقدی محتوایی و ساختاری به این اثر علمی به ترتیب ذیل آورده شود.

  • ایدئولوژی چین در سیاست خارجی، چه تاثیری بر کشورهایی دارد که خود با ایدئولوژی محوری بر حیات خود ادامه می دهند؟ آیا نقطه عطفی میان چین مارکسیستی و اسلام خاورمیانه ای وجود دارد؟
  • چرا چین نسخه ی سانسور را برای هم پیمانان خود در منطقه تجویز می کند؟ آیا رسانه ی آزاد، احزاب آزاد، بازار آزاد، آزادی بیان، آزادی ادیان، التزام به رعایت حقوق بشر و… ایدئولوژی چین را با مخاطرات احتمالی مواجه خواهد ساخت؟

بنظر میرسد نویسنده مقاله بدون در نظر گرفتن برخی واقعیات داخلی چین و حزب کمونیست این کشور و همچنین شخصیت و رویکرد شی جین پینگ این مقاله را به رشته تحریر درآورده و نگاهی مثبت به رویکرد ایدئولوژی چین داشته است و همچنین چارچوب لازم برای یک مقاله علمی بدرستی رعایت نشده بود و تمرکزی بر یک نظریه خاص نداشت و در بخشی با بهره گیری از نظریه سازه انگاری و در بخش های دیگری با در نظر گرفتن لیبرالیسم و رئالیسم نگاشته شده بود. محتوای مقاله بدون در نظر گرفتن رفتار سیاست داخلی و خارجی چین نگاشته شده و یافته های مقاله ناقص بوده و عدم انسجام در آن مشاهده می شد.

سیدمحمود کمال آرا / دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی

برچسب ها :

دیدگاهتان را بنویسید