بارها شنیده ایم که برای برخی معضلات فرهنگی و اجتماعی به «کار فرهنگی» و «فرهنگ سازی» تمسک می کنند؛ به گونه ای که کلید واژه «فرهنگ سازی» نُقل همه محافل شده است. برای مثال، در مورد حل معضلات مربوط به فضای مجازی و یا عدم رعایت حجاب و عفاف گفته می شود که باید «فرهنگ سازی» صورت گیرد.
بیان چند نکته اجمالی در این زمینه، خالی از فایده نیست:
یک: در عرصه حکمرانی و مدیریت جامعه قطعاً فرهنگ سازی نقش بسزا و تعیین کننده ای خواهد داشت، اما نباید به یک سپر ایمنی و یا پناهگاهی در برابر هجمه انتقادات و مطالبات به حق مردم درباره معضلات فرهنگی و اجتماعی تبدیل شود.
دو: «فرهنگ سازی»، «فرهنگ بازی» نیست! هر اقدامی متناسب با ظرفیتی که دارد می تواند از ناهنجاری ها جلوگیری کند و یا ارزش ها را در میان مردم نهادینه کند، اما در هر صورت، ظرفیت آن محدود است. ظرفیت فرهنگ سازی هم همین گونه است و نمی توان همه چیز را به زلف فرهنگ سازی گره زد!
سه: اگر حکومت ها دلشان فقط به فرهنگ سازی خوش باشد و قوانین بازدارنده و متقن در برابر فساد و ناهنجاری وضع نکنند، در برابر انواع ناهنجاری نایستند و مدام بگویند: «فرهنگ سازی» ، آنگاه حکم نابودی خود را امضاء کرده اند!
از همین رو، در همه جای دنیا برای مبارزه با انواع فساد، از فساد اقتصادی گرفته تا فساد اخلاقی، فقط به فرهنگ سازی اکتفا نمی کنند. البته برای مثال در زمینه فساد فرهنگی و اخلاقی ممکن است در کشورهای مختلف بر اساس نوع نگرش و ارزش هایی که وجود دارد، تعریف فساد و ناهنجاری فرهنگی و اخلاقی متفاوت باشد، اما اگر چیزی را فساد و ناهنجاری دانستند برای آن قانون می گذارند و با قانون شکن برخورد می کنند.
چهار: کار فرهنگی فقط برای بخشی از جامعه کارساز خواهد بود؛ برای بخش دیگر جامعه که به هر دلیلی کار فرهنگی بر روی آن تأثیر گذار نیست، از طریق اقدامات دیگر – برخورد مستقیم، جریمه و … – باید وارد شد تا آسیب عدم رعایت قانون به کل جامعه سرایت نکند.
پنج: فرهنگ سازی، بیشتر حالت پیشگیری دارد و نتایج آن هم در طولانی مدت و به شکل تدریجی خود را نشان می دهد، اما وقتی یک ناهنجاری در سطح جامعه اتفاق می افتد ما نمی توانیم نظاره گر باشیم و آن را به بعد حواله دهیم؛ همانگونه که برای فرد بیمار هم در کنار اقدامات درمانی تدریجی، گاهی اوقات باید در سریعترین زمان ممکن اقداماتی انجام داد تا بیماری، او را از پای در نیاورد.
شش: فرهنگ سازی منحصر در یک اقدام خاص نیست. گاهی اوقات وضع یک قانون خود می تواند موجب فرهنگ سازی شود. برای مثال در برخی کشورها برای تخلف از قانون، جریمه های سنگین و برخوردهای بازدارنده وجود دارد و مشاهده می کنیم که مردم، رعایت آن قانون را برای خود الزامی می دانند و وقتی یک فرد از کشوری دیگر آنها را مشاهده می کند، این رفتار آنها را به عنوان یک فرهنگ جا افتاده قلمداد می کند.
هفت: در زمینه هایی مانند حجاب یا فضای مجازی از سوی طیف های مختلف بارها شنیده ایم که باید فرهنگ سازی کرد؛ گاهی اوقات با همین استدلال به نوعی اقدامات قانونی و برخوردها را تضعیف هم می کنند.
سوال این است که چرا در مورد دزدی، فقط فرهنگ سازی نمی کنیم؟! چرا در مورد رعایت چراغ قرمز و قوانین راهنمایی و رانندگی، فقط فرهنگ سازی نمی کنیم؟! چرا اجازه نمی دهیم که خرید و فروش مواد مخدر آزاد باشد و آنگاه فقط فرهنگ سازی کنیم! آیا غیر از این است که اینها هم مسائلی از جنس مسائل فرهنگی و اجتماعی هستند؟
نکته این است که اگر بخواهیم فقط به فرهنگ سازی دل ببندیم، آنگاه شاهد طغیان دزدی، اعتیاد و هرج و مرج در جامعه خواهیم بود. از همین رو، برای مثال در زمینه قوانین راهنمایی و رانندگی، از طریق آموزش و پرورش، صدا و سیما و … هم فرهنگ سازی می کنیم و هم با فرد متخلف برخورد می کنیم.
هشت: به نظر می رسد که باید یک «فرهنگ سازی» در مورد خود واژه «فرهنگ سازی» صورت بگیرد! زیرا فراوان مشاهده می کنیم که به صورت تکراری و کلیشه ای، این کلید واژه، چه از سوی برخی صاحبنظران و چه از سوی برخی از مسئولین، استفاده می شود.
خلاصه اینکه، هم «فرهنگ سازی» و هم «اقدامات قانونی و برخوردها» دو بال برای حرکت کردن یک جامعه و حفظ امنیت همه جانبه آن است. اگر یکی از آنها نباشد و یا ضعیف تر از دیگری باشد، جامعه به تعادل نخواهد رسید و دود آن به چشم همه مردم خواهد رفت.