حوزه زنان تفرجگاه علوم انسانی است! من اهمیتیافتگی موضوع و مسئله زن را مفید میدانم. بخشی از این رویه، طبیعی است و نشان از حرکت بهسوی غایتی میدهد که من آن را با تعادل جنسیتی و جامعه متعادل توصیف میکنم. اما فارغ از این فرصت باید از تهدیدها هم گفت. من احساس میکنم بخشی از این اهمیتیافتگی در این حوزه با نوعی اقلیتپنداری قشری از زنان مصادف و مقارن است. به این معنا که در ذهن نخبگان و نظرورزان جامعه این توجه شکل میگیرد که «مسائل مربوط به قشری از جامعه به نام زنان هم اهمیت دارد، من هم چیزی بگویم و بنویسم!». این نقطه که زنان قشری در کنار همهی اقشار و اصناف جامعه تصور میشوند که دست بر قضا با مسائلی هم مواجه هستند، آغاز بازتولید دردسرهای ریشهدار تاریخی آنها است؛ چرا که درب را بر همان پاشنهی مسبوق به سابقه میگرداند. در این وضعیت که زن شیئیت پیدا کرده و موضوع اطلاق هویت قشری قرار میگیرد، مقوله جنسیت نه به عنوان یک واقعیت انسانشناسانه و نفسشناسانه و نه حتی به مثابهی یک منظر تحلیلی انتقادی، بلکه به عنوان یکی از همهی پدیدههای اجتماعی موجود، زیر تیغ اندیشمندان و اهالی فکر و علوم انسانی قرار میگیرد. به همین نسبت به زنان هم بهنحو طبیعی و ناخودآگاه نگاه قشرشناسانه میشود. من این حوزه را دیگر حوزهی تخصصی نمیدانم؛ این «تفرجگاه» علوم انسانی است. برخورد صنفی، قشری و اقلیتپندارانه ریشهی تمام استضعافها و گرفتاریهای زنان بوده و است و نوع ورود اهالی علوم انسانی که با این حوزه به صورت تفننی و نه به صورت تخصصی، بدون شناخت دقیق پرسشهای اصلی مواجهه میکنند، باز سر از همین نقطهی انحرافی درمیآورد. حوزویها و دانشگاهیها همانطور که راجع به کارگران، حکمرانی، فضای مجازی، محیط زیست یا هر موضوع دیگری اظهار نظر و موضعگیری میکنند، زنان را هم همینطور ابژهی شناخت کرده و به نظرورزی میپردازند. مادامی که مقولهی جنسیت تنها در ساحت شناخت انسان و نحوهی تحقق انسانیت قرار نگرفته و عامل تمایزآفرین میان زن و مرد تلقی نگردد، هر حرف درستی خطا و موضع خوبی غلط است. آسیب جدیتر اما «کلیگویی» است. مردانِ «دور» از موضوع زن و جنسیت که با ارتکازات عرفی و با ذهنیتهای از پیششکلگرفته، پا در این وادی میگذارند و گویی میخواهند از نوعی عذاب وجدان درونی یا مسئولیت اجتماعی رهایی یابند، غالباً با اظهار فضلهای کلی، تشریفاتی و شعاری صحنه را مشوشتر و انتزاعیتر میکنند. آنها فکر میکنند دارند گرهها را باز میکنند، حال آنکه در حقیقت بازی کردن با گرهها به کورتر شدن آنها میانجامد. مردانی که با حوزه زنان بدون شناخت مستقیمتر و بدون اطلاع و دانش تخصصی (من وراء حجاب) تعامل میکنند غالباً به پرسشهای غیراصیل، قدیمی، منقضیشده و بسیط التفات دارند، و جز تورم ادبیات کلیگویانه، زینتی و سرگیجهآور رهاوردی نخواهند داشت. با این وضعیت باید مقابله کرد. با این وضعیت که «من هم کتابی در مورد زنان بنویسم و از منظر خودم تکلیف آنها را یکسره کنم» باید مقابله کرد. این حوزه تفرجگاه و ساعت استراحت و ساحت فراغت اندیشه نیست و جور دیگر و با جهازی دیگر باید به آن وارد شد.