فرشاد مومنی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، رئیس مؤسسه دین و اقتصاد و صاحب نظر اقتصادی است که در این گفتار از نسبت سیاستگذاریهای اقتصادی و عمومی و سلامت روان میگوید.
معیار سنجش سیاستها، کیفیت زندگی است
محور و مدار سنجش اعتبار علمی و ثمربخشی عملی سیاستها این است که ببینیم روی انسانها چه اثری میگذارد. تا به حال از ده زاویه در این زمینه صحبت کردهایم، امروز میخواهم از دو زاویه جدیدتر این مسئله را مطرح کنم.
چرا در اثر شوک درمانی این همه گرفتاری به ایران تحمیل میشود؟ و چرا حرف کسانی که از ناآرامی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این مملکت نفع میبرند در ساختار قدرت بیشتر خریدار دارد؟ خیلی سخت است که ما بگوییم ثبات و امنیت زیربنای هر نوع بهبود وضعیتیست؟
اگر میخواهید به تخصص اهمیت دهید کتاب «تحول فرهنگی در جوامع صنعتی» نوشته «رونالد اینگلهارت» میگوید که اگر تو صادقانه در جستجوی اعتلای فرهنگی جامعهات هستی، پیش نیاز زیربنایی اعتلای فرهنگی هر جامعه امنیت اقتصادیست.
در تحلیلهای سطح توسعه میگویند هر تصمیم و تخصیص منابعی که میخواهد اتفاق بیفتد بررسی کن که رابطه مردم با حکومت را چگونه میکند؟ اگر آدمهای خودت را نداشته باشی، اتحاد جماهیر شوروی هم که باشی، از درون فرو میریزی.
کتاب «ریشههای انقلاب ایران» نوشته «نیکی کدی» میگوید که رضاشاه به صورت آشکار به طور متوسط حدود ۲۵ درصد کل هزینههایش را صرف امور نظامی و بصورت پنهانکارانه نزدیک به ۵۰ درصد را. او بیست سال این کار را انجام داد و به مردمش پشت کرد و سمت نظامیگری رفت و آن نظامیهایی که از مردم جدا افتاده بودند ۴۸ ساعت نتوانستند از مرزهای ایران دفاع کنند.
کتاب «انسان و ایمان» شهید مطهری را بخوانید. به گمان من کیفیت استدلالهایی که شهید مطهری درباره اهمیت معیشت مردم داشته چند پله از مازرا هم فراتر رفته؛ میگوید قیامت آنها هم به معیشت وابسته است
مگر جز این است که در چهارچوب دکترین کیسینجر بعد از شوک نفتی شاه ایران را ژاندارم منطقهای و تا خرخره مسلحش کردند؛ سلاحهای پیشرفتهای به او دادند که به اسرائیل نمیدادند؛ وقتی مردم از او ناراضی بودند فرو ریخت. کتاب «انسان و ایمان» شهید مطهری را بخوانید. به گمان من کیفیت استدلالهایی که شهید مطهری درباره اهمیت معیشت مردم داشته چند پله از مازرا هم فراتر رفته؛ میگوید قیامت آنها هم به معیشت وابسته است.
واقعا شرایط به سمتوسویی میرود که نمیتوان گفت شهید مطهری چنین حرفهای ارزشمندی را در نهایت انصاف و اعتدال و بصورت استدلالی مطرح کرده است. تا میگوییم معیشت مردم اهمیت دارد، میگویند این چپ گرایانه است؛ اگر تو مسلمان هستی در حرف چپگرایانه هم اگر منطق و استدلال وجود دارد باید بپذیری؛ اما این حرف امام علی (ع) و پیامبر (ص) است، میگویند فقر از هر دری وارد شود ایمان از در دیگر میرود. چطور میشود که ما اینقدر بیپروا راجع به ابتداییترین نیازهای مردم بیتوجهی میکنیم؟
ما با تقدم امر سیاسی روبرو هستیم؛ اصلاح اقتصادی از خود حکومت باید شروع شود، این همه هزینههای موازیکارانه، این همه ریخت و پاشهای غیر عادی و این همه فسادهای برملا شده؛ تا وقتی که آنها را حل و فصل نکردی به ابتداییترین نیازهای معیشتی مردم بند میکنی؟
ما با تقدم امر سیاسی روبرو هستیم؛ اصلاح اقتصادی از خود حکومت باید شروع شود، این همه هزینههای موازیکارانه، این همه ریخت و پاشهای غیر عادی و این همه فسادهای برملا شده؛ تا وقتی که آنها را حل و فصل نکردی به ابتداییترین نیازهای معیشتی مردم بند میکنی؟
به قیمت جیببری از حقوق بیپناهان؟
در فرهنگستان علوم با متدولوژی «توماس پیکتی» یک محاسبهای کردم و نشان دادم هیچ رانتی از نظر اندازه قادر به رویارویی با رانت ناشی از سیاست تورمزا نیست. وقتی که مقامات رسمی کلیدی کشور میگویند فقط حذف ارز ترجیحی منهای پنج کاری دیگری که در قانون بودجه در جهت تورمزایی وجود دارد، فقط ارز ترجیحی مثلا بین ۷ تا ۱۰ درصد تورم به اندازه تورم موجود اضافه میکند، اگر واقعا میخواهید عالمانه تصمیم بگیرید بگویید چند کارشناس این را محاسبه کنند.
به طور رسمی میگویند که فروشندهها و تولیدکنندهها جنسهای انبارشان را ـ که سال گذشته تولید شده ـ با استاندارد قیمت جدید ارز بفروشند؛ این جز رانت چیست؟ بعضیها ابراز شگفتی میکنند که میگوییم شوک درمانی رانت ایجاد میکند. مثلا میگویند ۶۰ میلیون سکه طلا براورد شده که موجودی سکههای بهار آزادی در کشور است، وقتی چنین شوکی ایجاد کردی در یک فاصله کمتر از دو ماه ۵۰۰ هزار تومان روی قیمت سکهها رفت، یعنی به اندازه ۶۰ میلیون در ۵۰۰ هزار تومان در یک لحظه رانت ایجاد کردی. به چه قیمتی؟ به قیمت جیببری از حقوق بگیران بیپناه؟ که با یک درآمد معین دیگر قادر نیستند نیازهای اولیه خود را برآورده کنند. به محض این که مناسبات رانتی شود همه به تولید پشت میکنند و به رانت رو میآورند، وقتی این طور شود، به کارشناسانی که با هزینه جامعه و خانوادهها تربیت شدهاند، به جای شغل سرخوردگی داده میشود؛ وقتی شدت سرخوردگی و احساس بیآینده بودنشان زیاد شود رو به خارج میآورند. گزارشی که موسسه مربوط به مهاجرت دانشگاه شریف چاپ کرده است، میگوید در سال ۹۸ که چند بار به نرخ ارز شوک وارد کردند تمایل به مهاجرت از کشور در بین دانشجویان دو برابر شد. جامعه و خانوارها هزینه پرداختند و این آدمها تربیت شدند حالا با این کارها اینها را دو دستی تقدیم کسانی میکنیم که دشمن ما هستند؟
اجازه ندهیم آیندهستیزی به جامعه ما وارد شود!
دریچهای وجود دارد به نام «رابطه شوک درمانی با آنومی اقتصادی ـ اجتماعی» که در این زمینه تقاضا میکنم به خصوص کتاب «خودکشی» اثر «امیل دورکیم» را بازخوانی کنند؛ آن جایی که میگوید شوک نابرابرساز است و نابرابری آنومی ـ یعنی ناهنجاری و بی هنجاری ـ ایجاد میکند؛ و بزرگترین نکته و عبرتی که باید از این مسئله گرفت این است، تمام جامعهشناسانی که در این زمینه کار کردهاند هشدار میدهند که مرحله بعد از آنومی، فروپاشیست. این فروپاشی میتواند اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و … باشد. آن چیزی که مسئله را خیلی تکاندهنده میکند و میخواهم از این دریچه درباره این آنومی اقتصادی ـ اجتماعی صحبت کنم، فقط در حد یک اشاره، ببینید یک مقام مسئول به طور رسمی میگوید ما قاعده گذاری میکنیم و ۹۹ درصدش اجرا نمیشود! یعنی این که وقتی جامعه را از طریق شوک درمانی دچار آنومی میکنی، آینده ستیزی در این جامعه رخ میدهد. تعبیری که دورکیم در کتاب خودکشی دارد این است که میگوید افراد و گروهها به سمت خودتخریبی تمایل پیدا میکنند.
وجوه امیدبخش ماجرا این است که اینها در تسخیر علم قرار دارد؛ من میگویم برای این که اصحاب دیانت و کسانی که منابع عمومی را به اسم اقتصاد اسلامی صرف میکنند، بیایند و شرافتمندانه از حریم دین خدا دفاع کنند، ما با دوستانمان کاری انجام دادهایم که آنها تعابیر دیگری داشتند، اما من اسمش را «شوک درمانی، ربامحوری، نابرابرسازی و فسادزایی» گذاشتهام. یعنی همه عناصر ناهنجارساز فردی و اجتماعی را شما در این تیترها میتوانید ملاحظه کنید؛ این دادهها مربوط به ۲۰۲۱ است. من محاسبه کردهام که در شرایطی که مناسبات برای کسانی که پولشان را سپرده مدت دار بگذارند که نه ریسک بپذیرند و نه تلاش کنند، و از معافیت مالیاتی هم برخوردار شوند، که همه اینها مشخصههای یک جامعه ربویست، من آمدم حاکمیت سرمایه و پول را در ایران مقایسه کردم با OECD، که به آنها کشورهای سرمایه داری میگوییم، این سلطه غیر متعارفی که در اثر شوکهای پی در پی نرخ ارز برای پول ایجاد شده، و کسانی را غیرعادی به قیمت به فلاکت انداختن مردم و تولید کنندگان برخوردار میکند، ما محاسبه کردیم و این را مطرح کردیم که سیاست تورم زا ارزش کار انسانها را نابود میکند، وقتی ارزش کار انسانها نابود شد اشتغال ارزش خود را از دست میدهد، و تمام ناهنجاریهای فردی و اجتماعی تبعی به دنبال این حاکم میشود.
حریم ارزش کار در ایران در مقایسه با OECD و در مقایسه با همسایگان ایران این پرسش را مطرح کردیم؛ اگر بنا بر این باشد که یک فرد هیچ کاری نکند و فقط برود یک مقدار پول در بانک سپرده بگذارد و در استاندارد حداقل دستمزد پاداش بگیرد، چقدر سپرده لازم داریم؟ در OECD بررسی کردیم و دیدیم برای این که یک نفر فقط از طریق سود سپرده خواری و کار نکردن بتواند گذران امور کند لازم است که بین یک تا پنج میلیون دلار سپرده بگذارد. این رقم برای همسایگان ایران کمتر از پونصد هزار دلار و در ایران هفت هزار دلار است. آقای دکتر شاکری محاسبه کردند و من شگفتزدهام که از یک سوراخ چند بار باید گزیده شوند! کسانی که به منافع مافیاها میدمند، ادعایشان این است که حکومتگران ایران در سی ساله گذشته همیشه نگران حفظ ارزش ریال بودند؛ اما از سال ۶۹ تا به حال چهار هزار برابرش کردند.
آقای دکتر عباس شاکری در فرهنگستان علوم سخنرانی کردند و گفتند آنهایی که میگویند قیمت دلار از ۱۳۶۹ تا الان ۴ هزار برابر شده در اشتباه هستند؛ قیمت دلار در این فاصله ۱۶ هزار برابر شده است. مبنای استدلال ایشان این بود که در همین سی ساله خود دلار ۷۵ درصد ارزشش را از دست داده، یعنی یک سقوط ۷۵ درصدی در قدرت خرید دلار ایجاد شده بوده است، بنابراین آن یک چهارم شدن را هم به این ۴ هزار برابر شدن ارزش اسمی دلار در ایران اضافه کنید معنایش این است که با چنین شیرین کاریای روبرو هستیم!
در دوره جنگ که ما اقتصاد را آنقدر شرافتمندانه و آبرومندانه اداره میکردیم، شاغول برای ما این بود که قیمت دلار و تمام قیمتهای کلیدی دیگر باید به گونهای تعیین شود که یک خانوار با یک شیفت کار شرافتمندانه سرپرست خانوار بتواند یک زندگی را اداره کند و بنگاههای تولیدی نیز انگیزه رونق بخشی و گسترش طول و عرض بنگاه خود را داشته باشند
در دوره جنگ که ما اقتصاد را آنقدر شرافتمندانه و آبرومندانه اداره میکردیم، شاغول برای ما این بود که قیمت دلار و تمام قیمتهای کلیدی دیگر باید به گونهای تعیین شود که یک خانوار با یک شیفت کار شرافتمندانه سرپرست خانوار بتواند یک زندگی را اداره کند و بنگاههای تولیدی نیز انگیزه رونق بخشی و گسترش طول و عرض بنگاه خود را داشته باشند.
با این دو شاغول بود که درباره قیمتهای کلیدی تصمیم گیری میشد و اگر کارنامهاش را هم نگاه کنید همین طور بود. در صفحه ۳۰۲ کتاب «اقتصاد ایران در دوران تعدیل ساختاری» جدولی آوردهام از بانک مرکزی که میگوید سرانه مصرف گوشت در سالهای میانی جنگ حدود ۱۲۷ کیلوگرم برای هر خانوار ایرانی بوده و روند سقوطش را هم در آن جدول نشان داده است.
یک وجه ماجرا این است که سرخوردگی را در ایران به یک پدیده شایع تبدیل کرده است. «داگلاس نورث» میگوید هروقت حکومت میخواهد تصمیمگیری، قاعده گذاری و تخصیص منابع داشته باشد، باید فکر کند که رقبای داخلی و خارجی حکومت نسبتشان با این ماجرا چه میشود. با این سیاستهای اتخاذ شده قدرت خرید مردم به چه روزی افتاده؟ در پایان سال ۱۴۰۰ و با فرض این که شیرینکاریهایی در لایحه و قانون بودجه ۱۴۰۱ پیشبینی شده را نادیده بگیریم، از ۱۳۹۶ تا پایان ۱۴۰۰ رشد قیمت دلار ۵۵۰ درصد، رشد قیمت مواد غذایی ۹۰۰ درصد، رشد پوشاک برای مردم ۱۰۰۰ درصد و رشد مسکن بیش از ۶۰۰ درصد بوده است؛ و با تمام این افزایش قیمتها رشد حداقل دستمزد ۳۵۰ درصد.
چطور میشود که در تصمیمگیریها به این بدیهیات انقدر بیتوجهیم؟
انگیزه ما درباره بحث کردن در این زمینه این است که میگوییم، همین تجربه دو سه هفته اخیر برای شما بس است اگر متوجه شدید که این سیاست هیچ کدام از انتظارات شما را براورده نمیکند، متوقفش کنید؛ اگر شما صادقانه و عالمانه کار خطا را متوقف کنید محبوبیتتان نزد مردم بالاتر خواهد رفت و گرفتاریهای کشور نیز کمتر خواهد شد.
وجه بیرونیاش این است که معادل دلاری حداقل دستمزد در سال ۱۳۹۰، ۳۳۰ دلار بود و در سال ۱۳۹۹ به ۶۹ دلار رسید. اینها علائمیست که به فرار نیروهای باکیفیت و مهارت از این کشور دامن میزند؛ اگر چنین اتفاقی به اپیدمی تبدیل شود همه ضرر خواهیم کرد.
ما به شدت نیاز داریم به ورود روانشناسان اجتماعی، جامعه شناسان، دانشمندان علوم سیاسی، دانشمندان علوم روابط بینالملل و همه کسانی که ایدههایی برای بهتر زندگی کردن مردم این سرزمین و سربلند بودن کشور دارند؛ از همه آنها استمداد میکنیم که خطاهای سیاستگذاری در عرصه اقتصادی را فقط یک امر صرفا اقتصادی نبینند، نسبت این خطاها و آثارش را با میان رشتهها مطرح کنند به این امید که کیفیت تصمیماتی که گرفته میشود ارتقا پیدا کند؛ راه نجات ما در عرصه معرفتی است.
پیام این جلسه این است که اگر یک جامعه و اقتصاد نرمال میخواهید از شوک درمانی بپرهیزید؛ برای کشور از شوک درمانی هیچ راه نجاتی نیست، اما انبوه ناهنجاریها، بیهنجاریها و فاجعههای انسانی، اجتماعی، محیط زیستی پدیدار خواهد شد.