بخشی از مسئولان و بدنهی مذهبی مردم، مشکل وضعیت کنونی حجاب را در ناکارآمدی قانون فعلی میبینند. ذهن این عده درگیر ابداع تکنولوژیهای حرفهایتری از رفتار قهری است که «لایُمکِنُ الفِرار»تر باشد. پیشنهاد طرح ناظر، نصب دوربینهای مداربستهی بیشتر و انتقال از دستگیری به جریمه محصول این تلاشهاست. هم نوعی فایدهگرایی در این رویکرد نهفته است و هم نحوی رفتارگرایی که معتقد است میتواند سریع، فوری و انقلابی انسان را با پاداش و عذاب کنترل کند و هم نوعی تقلیلگرایی در تبیین علتها.
من اما بهعنوان مدافع قانون پوشش، معضل را در ساحت قانون و عملکرد قهری نمیبینم. مسلم اینکه عدهی قلیلی از افراد جامعه هنجارشکن و برای سلامت اخلاقی به معنای واقعی کلمه مخرباند. مضاف بر این روشن است که در ترویج اباحهگری از درون و بیرون کشور ما تعمد وجود دارد. این موقف دیگر ساحت «به رسمیت شناختن» و «تکثر فرهنگی» نیست. اما با شیوههای اجرای غیرپیچیده و غیرمافیایی هم میتوان از ساحت قانون دفاع کرد. مسئله در ناهمراهی عمومی با این «ایدهها و ادبیات» است. مردم به نظر، حامی این رویکردها نیستند و پس از گشت ارشاد، «پیامک تذکر و جریمه» و «محرومیت از خدمات» و…. هم از پشتوانهی مردمی (مردم متفاوت است با قشری خاص) خالی خواهد شد. علت این غیر مردمیشدن و دولتی شدن پروژهی حجاب هم ناکارآمدی «گفتمان حجاب» است. موضعگیری رهبری در دیدار اخیر، در مورد حجاب و مسئله بدحجابی را باید بازی در زمین گفتمان فهمید. برخی میگویند ایشان بیان جدیدی نداشتند؛ صحیح است. ایشان یک دههی پیش هم همین موضع را بیان کرده بودند؛ اما تکرار این موضع پس از حوادث ششماه اخیر، در شرایطی که گشت ارشاد و قانون حجاب تحت بیشترین فشار قرار داشتند، موضوعیت دارد و حاوی معناست.
گفتمان موجود حجاب، هم «معیوب» است و هم «ناقص». عیب بیماری و عقبماندگی است و نقص کمبود و رشدنیافتگی است. اصلیترین عیب گفتمانی گفتمان حجاب تقلیلگرایی به امر جنسی مردانه است که تمامی حکمت حجاب را در امر جنسی با محوریت تحریک مرد منحصر نموده، بیانی غیر زنانه دارد، در آن زنان فاعل و معنابخش به حجاب به نظر نمیرسند، بلکه مصرفکننده و محکوم و ناچار به حجاباند و به همین دلایل خلاف تشخص و تکریم زن عمل میکند. بهعلاوه، این گفتمان ناقص است و فقر نرمافزاری دارد. ادبیات موجود این گفتمان امکان مخاطبه با همگان را ندارد و بخش قابلتوجهی از زنان، روایت مابازای خود را در آن نمیبینند و در آن غریبگی میکنند. بهعنوان نمونه، زنانی که حجابشان کامل و شرعی نیست؛ اما یا معتقد به رعایت پوشیدگیاند و یا به هر ترتیب به قانون یا هنجارهای عرفی احترام میگذارند، در این گفتمان بلاتکلیفاند. از سویی به اباحهگری متهم میشوند و از سویی در برابر جریانهای ضدحجاب و ضدزن میایستند. این عده مانند زنان محجبه، نه اصلِ پوشیدگی را برای مراعات شهوت مردان رعایت میکنند و نه مانند هنجارشکنان، کمپوششی آنها ناشی از انگیزهی اثرگذاری جنسی است. این گروه که به نظر برای صدا کردنشان واژهی درخوری نداریم، صدای خود را در این گفتمان نمیشوند و احساس تعلق به آن نمیکنند. این گروه حامی حجاب و همراه با ارزشهای نظام هستند؛ اما یک روز توسط دوربینهای راهپیماییها شکار میشوند و روز دیگر توسط ونهای گشت ارشاد! معتقدم بنیان حجاب در ایران اسلامی فروپاشی نشده و پروژهی حجاب شکست نخورده است. اما قطعاً بهبودی آن تنها از رهگذر گفتمانی با دال مرکزی عزت و شرافت زن، با ادبیاتی که از دل روایتسازیهای زنانه بجوشد و از مجرای نرمافزاری متنوعتر و پرشاخوبرگتر میگذرد. ما در سه دههی گذشته، در تعامل با وجه معنایی و فرهنگی حجاب احساس کفایت کردیم و تنها به میدان عمل زدیم. بازگردیم و به تولید همت کنیم؛ هم نظری و هم روایی.