سالها است که در حوزه سینما قلم میزند و نقادی میکند. کسی که به سینمای پیش از انقلاب و پسازآن کاملاً اشراف دارد و همه این فراز و فرودهای سینما را از نزدیک دیده و لمس کرده است. در گفتگویی که با او درباره علتهای نرفتن مردم به سینما داشتیم؛ برای ما از فیلم فارسیهای قبل از انقلاب گفت که مردم چرا به دیدن آنها میرفتند و چه شد که آنها نیز نفس آخر را کشیدند و سینما را بهدست مدیران سیاسی بعد از انقلاب دادند. سینمایی که با دولتی شدن پای تماشاگران تخمه شکن را از سینما برید. مشروح این گپ و گفت را در ادامه میخوانید:
مخاطب امروز سینما واقعاً یک شوخی است!
در پی ناآرامیهای اخیر اجتماعی – سیاسی یک ادعا مطرح شد که سینما در حال تعطیلی است و استدلال این افراد هم این بود که در حال حاضر بسیاری از فیلمهای روی پرده در هر سانس با زیر ۵۰ نفر و گاهی حتی به زیر ۲۰ نفر در حال نمایش است. اما گروهی دیگر با رد این ادعا معتقدند که اساساً سینمای کشور همواره حالوروز مناسبی به جهت مخاطب نداشته و بررسی آمار سالهای گذشته نیز این فرضیه را ثابت میکند؛ بااینوجود همیشه سینما با همین حالوروز به حیات خود ادامه داده و با این بحرانها نابود نمیشود. این دسته از کارشناسها معتقد هستند که اساساً سینما کارکرد دیگری بهجز سرگرمی دارد. قصد داریم با ورود به این موضوع، دلایل عدم استقبال مردم ایران در رفتن به سینما را بررسی کنیم.
فهیم: خب! در اینکه سینما الآن وضعیت خوبی ندارد که شکی نیست، یعنی سینما طی سالهای پس از انقلاب، بدترین روزهای ارتباط با مخاطب را سپری میکند. اگر این وضعیت ناآرامیهای کنونی را با دوران کرونا پیوند بزنیم، سینما واقعاً به لحاظ مخاطب در یک بحران جدی قرار دارد. میانگین مخاطب سالنی برخی فیلمهای ضعیف الآن ۴ نفر است و پرفروشترین فیلم شما ۱۵ نفر و این واقعاً یک شوخی است!
ما سینمای بعد از انقلاب را از چهره محوری، به سمت کارگردان محوری بردیم؛ سینمای گیشهای را به سمت سینمای خاص پسند بردیم و از سمت سینمای مردمپسند به سمت سینمای جشنوارهای هدایت کردیم. همه این ریلگذاریها به شکل کاملاً مدیریتی انجامشده است. مدیرانی از جنس سیاست که به قول خودشان آمده بودند تا سینما را متحول کنند لذا نگاهشان به سینما مردم شناسانه نبود بلکه یک نوع نگاه روشنفکری چپگرایانه بود
اما اینکه سینما به انتهای کار خودش رسیده است؟ به نظر من اینگونه نیست. قطعاً سینما یک فراز و فرودهایی داشته، اما بدین معنی نیست که دارد نفسهای آخرش را میکشد و ما دیگر سینما را از دست دادهایم. طبیعتاً اکران سینما در ایران با نوع جهانیاش تفاوت داشته است. ما سینمای بعد از انقلاب را از چهره محوری، به سمت کارگردان محوری بردیم؛ سینمای گیشهای را به سمت سینمای خاص پسند بردیم و از سمت سینمای مردمپسند به سمت سینمای جشنوارهای هدایت کردیم. همه این ریلگذاریها به شکل کاملاً مدیریتی انجامشده است. مدیرانی از جنس سیاست که به قول خودشان آمده بودند تا سینما را متحول کنند لذا نگاهشان به سینما مردم شناسانه نبود بلکه یک نوع نگاه روشنفکری چپگرایانه بود.
اوایل انقلاب و در همان یکی دو سال اول که سینما هنوز بهدست بخش خصوصی اداره میشد، ماجرا به خوبی جلو میرفت و همه با پول خودشان فیلم میساختند؛ اما از آن روزی که این مدیران سیاسی به بدنه سینما ورود کردند؛ و به قول خودشان که میگفتند «سینما ابزار انتقال اهداف سیاسی و استراتژیک است» از همینجا کمکم بخش خصوصی کنار کشید و همهچیز بهدست دولت و ارگانهای دولتی افتاد؛ چون بخش خصوصی جایی سرمایهگذاری میکند که این پول مجدداً بازگشت داشته باشد.
یعنی قبل از انقلاب همه فیلمها با سرمایه شخصی ساخته میشد و فیلمسازان سلیقه و ذائقه مخاطب را میشناختند و همه مردم برای دیدن فیلمها صف میکشیدند؟
فهیم: همه صف نمیکشیدند؛ ولی بله سینما توسط سرمایههای خصوصی اداره میشد.
یعنی دولت هیچ دخالتی در تولید فیلمها نداشت؟
فهیم: دولت در بخش تولید فیلمهای روشنفکرانه دخالت داشت. از اواسط دهه ۴۰ از آنجایی که دستگاه فرهنگی رژیم پهلوی تصمیم گرفت تا یک وجهه جهانی برای خودش دستوپا کند، این دستگاهها ورود کردند به سینما و شروع به تولید فیلم کردند؛ سازمان فرهنگ و هنر با مدیریت فرح و قطبی که رئیس تلهفیلم شد و در کنار آنها کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، همه با هم تصمیم گرفتند تا سینمای ایران را به قول خودشان با تولید فیلمهای روشنفکرانه در جهان معتبر کنند و همه این فیلمهایی که ساخته شد با بودجه دولتی بود. مثلاً داریوش مهرجویی برای سازمان فرهنگ و هنر فیلم «گاو» را ساخت و کیارستمی برای کانون فیلم میساخت. معمولاً همه آن فیلمهای بیمخاطب و ضد مخاطب با بودجه دولتی ساخته میشدند.
خب چه جنس مردمی آن زمان به سینما میرفتند؟
فهیم: قطعاً همه توده مردم مثل آمریکا که به سینما نمیرفتند؛ چون بههرحال سینما غیردینی و غیرمذهبی بود؛ اما بااینحال همه جنس مردمی به سینما میرفتند. مردم جنس کارگر و زحمتکش زیاد به سینما میرفتند؛ اما نه افراد سنتی و مذهبی، مثلاً بازاریها که قشر سنتی و مذهبی بودند با سینما فاصله داشتند. از طرفی سرمایهداران و قشر مرفه که با فیلم فارسی بیگانه بودند به سینما نمیرفتند. بعدها که اکران فیلمهای خارجی در بعضی سینماها روال شد، آن خانوادههای مرفه مشتری این فیلمها بودند. بههرحال قبل از انقلاب سینمایی که عامه مردم میرفتند بهدست بخش خصوصی اداره و تولید میشد.
من معتقدم که سینما در درجه اول حتماً باید با نگاه سرگرمی ساخته شود و هرکسی که تلاش کند تا فیلمش را از نگاه سرگرمی و تفریح خالی کند، حتماً شکست میخورد. اما قطعاً تفریح هم مشخصات و المانهایی دارد. اساساً اگر فیلم نتواند شما را سرگرم کند به هیچ دردی نمیخورد
آن دسته از فیلمهایی که مردم عامه مشتریاش بودند، به لحاظ ذائقه و نیاز، واقعاً حرف مردم را میزد یا مردم صرفاً به خاطر تفریح و سرگرمی به سینما میرفتند؟
فهیم: بله حرف مردم را میزد و اصلاً سینما باید تفریح باشد. من معتقدم که سینما در درجه اول حتماً باید با نگاه سرگرمی ساخته شود و هرکسی که تلاش کند تا فیلمش را از نگاه سرگرمی و تفریح خالی کند، حتماً شکست میخورد. اما قطعاً تفریح هم مشخصات و المانهایی دارد. سینمای کلاسیک آمریکا مثل فیلمهای جان فورد و هیچکاک در ابتدا به تفریح و سرگرمی فکر کردهاند. اساساً اگر فیلم نتواند شما را سرگرم کند به هیچ دردی نمیخورد. فیلم باید بتواند برای شما داستان بگوید، تعلیق ایجاد کند؛ شما را سرگرم کند؛ هیجان، خنده و گریه ایجاد کند و سینمایی که نتواند این المانها را در مخاطبش ایجاد کند؛ شکستخورده است. پس اساساً سینما با تفریح شکل میگیرد. اما آقایانی مثل بهشتی بعد از انقلاب آمدند و اعلام کردند که ما دیگر تماشاگران تخمه شکن برای سینما نمیخواهیم که همچنان هم این تئوریها و مانیفست این آقایان ادامه دارد. وقتیکه یک جریانی از مدیران سینمایی که نماینده حاکمیت هستند، با این پیشفرض که ما دیگر به این جنس تماشاگر احتیاجی نداریم، سکان سینما را در دست میگیرند، تکلیف شما و مخاطب روشن است و بعدها همین جریان بهعنوان یک پدرخوانده برای سینمای ایران تبدیل میشود. سینمایی ضد مخاطب که اتفاقاً قدرت را نیز در دست دارند.
پس معتقدید که سینمای قبل از انقلاب و عمده فیلمهایی که ساخته میشد همه مخاطب محور بوده و مردم هم از آنها استقبال میکردند؟
اگر سینمای فیلم فارسی از سال ۵۴ و در ادامه ۵۵ و سال ۵۶ که نفسهای آخرش را میکشید در برابر گیشهها خالی شد و مردم از آنها استقبال نمیکردند، صرفاً نه به دلیل جنبشی بود که در لایههای زیرین جامعه در حال جریان بود، بلکه در برابر فیلمهای اکران جهانی خودش را واگذار کرد
فهیم: بله البته تا سال ۵۴، الآن برخی اعتقاددارند که کف خیابانها مانند سال ۵۷ انقلابی در جریان است و برای این ادعا سینماها را مثال میزنند که میگویند مانند همان سالهای ۵۷ که سینما شکست خورد، الآن هم سینما در دست نابودی و شکست خوردن است. اگر سینمای فیلم فارسی از سال ۵۴ و در ادامه ۵۵ و سال ۵۶ که نفسهای آخرش را میکشید در برابر گیشهها خالی شد و مردم از آنها استقبال نمیکردند، صرفاً نه به دلیل جنبشی بود که در لایههای زیرین جامعه در حال جریان بود، بلکه در برابر فیلمهای اکران جهانی خودش را واگذار کرد. البته از قبل هم اکران فیلمهای خارجی بهصورت محدود وجود داشت، اما از سال ۵۴ سینمای ایران کاملاً به سمت اکران فیلمهای خارجی درجه دو و سه اروپایی سوق پیدا کرد. عموماً هم فیلمهای نیمه سوپر ایتالیایی و وقتی فیلمهایی از این جنس اکثریت سالنهای سینما را اشغال کرد، دیگر جایی برای نفس کشیدن فیلم فارسی باقی نگذاشته بود. پس عدم استقبال مردم از فیلم فارسی در سالهای ۵۷ نه به خاطر انقلابی بود که در حال شکل گرفتن و پیروزی بود؛ که اگر اینچنین بود همان سالها حادثه سینما رکس آبادان با ۴۰۰ نفر شکل نمیگرفت.
اما فیلم فارسی در آن سالها و در مقابله با فیلمهای خارجی در ابتدا قصد رقابت با آنها را در محتوای سکسی داشت بهطوریکه در آن سالها بازیگرانی مانند گلی زنگنه و یا نوشآفرین به سینمای ایران آمدند که مانند فیلمهای اروپایی کاملاً عریان میشدند تا بتوانند از این طریق با این نوع فیلمها رقابت کنند.
انحراف در سینما با ورود انتکتوئلهای مذهبی
خب این ماجرا ادامه پیدا کرد تا اینکه انقلاب شد و آقایانی مانند بهشتی با مانیفستهای ضد مخاطبشان سینما را بی تماشاگر کردند.
فهیم: ابتدا آقای کلهر با دوستانشان سینما را در دست گرفتند و هنوز در سالهای اول انقلاب نیز سینما خصوصی اداره میشد تا اینکه با ورود انتکتوئلهای مذهبی سینما کاملاً به سمتوسوی دیگری گرایش پیدا کرد. در واقع انحراف سینما نسبت به مخاطب از نقطهای آغاز شد که این آقایان نسبت به تماشاگران نگاه منفی داشتند و سینما را به این سمت بردند که ما باید برای کسب اعتبار جهانی فیلمهای روشنفکرانه بسازیم. مثلاً فارابی با این تفکر که ما باید به یک سری فیلمساز بودجه دهیم تا فیلمهای فرهنگی ساخته شود که الآن اینگونه فیلمها برچسب فاخر را یدک میکشند بهطوریکه کمکم به سمت سفارش جلو رفتند.
وقتی سینما به لحاظ مدیریت و بودجه دولتی شد و حاکمیت نیز به نوع خاصی از فیلمها چراغ سبز نشان میداد درنتیجه اکثر فیلمسازان در زمان ساخت فیلم بجای اینکه نیاز مخاطب و جذب او به سالنهای سینما را مدنظر داشته باشند، بیشتر به فکر این بودند که فلان جشنواره خارجی آنها را بپسندند. آن جشنوارهها نیز که به دنبال فیلمهایی از جنس جمشید هاشمپور که نبودند، بلکه به دنبال فیلمهایی بودند که هرچه بیشتر ایران را به لحاظ اجتماعی، سیاسی، مردمشناسی و… بدبخت و سیاه نشان دهد.
وقتی مدیریت دولتی تعمداً و با برنامهریزی فیلمهای مخاطب پسند را موردتهاجم قرار داد و مشخصاً از دسته دیگری از فیلمها حمایت کرد، دیگر طبیعی است که فیلمسازها هم برای گرفتن بودجه به سراغ ساخت چه نوع فیلمهایی بروند و اینجا بود که سینمای اروپای شرقی الگوی این نوع فیلمسازها شد. فیلمهایی بدون ریتم، آرام و معمولاً ضد مخاطب اکثریت فیلمهای سینما را از آن خود کرد و جریان فیلمهای گلخانهای شکل گرفت
وقتی مدیریت دولتی تعمداً و با برنامهریزی فیلمهای مخاطب پسند را موردتهاجم قرار داد و مشخصاً از دسته دیگری از فیلمها حمایت کرد، دیگر طبیعی است که فیلمسازها هم برای گرفتن بودجه به سراغ ساخت چه نوع فیلمهایی بروند و اینجا بود که سینمای اروپای شرقی الگوی این نوع فیلمسازها شد. فیلمهایی بدون ریتم، آرام و معمولاً ضد مخاطب اکثریت فیلمهای سینما را از آن خود کرد و جریان فیلمهای گلخانهای شکل گرفت. فیلمهایی که اکثراً از دریچه سفارش دولت ساخته میشد و این نوع فیلمسازی بر تمام ساختار سینمای ایران تأثیر گذاشت و بهتدریج جریان اصلی سینمای ایران به یک سری فیلمهای مانیفستی و شعارزده تبدیل شد.
پس سینمای ایران بهطورکلی به دلیل گرایش افراطی به سمت کسب جایزههای جهانی به فیلمهای ضد مخاطب بها داد و این رویه به جریان غالب سینمای ایران تبدیل شد. به طوری که در طول سال از میان ۱۰۰ فیلم تولیدشده حتی شما به تعداد انگشتان دست نیز نمیتوانستید فیلمهای مخاطب پسند پیدا کنید. فیلمهای مبتنی بر ژانر جای خودش را به یک سری فیلمهای زردی داد که نهایتاً بر پایه جوکهای سطحی و دمدستی ساختهشده بودند و روی دیگر سکه هم به فیلمهای روشنفکرانه تعلق داشت که از همان ابتدا به نیت جشنوارههای خارجی ساخته میشد.
سینمای از جنس مخاطب یعنی تولید فیلم بر مبنای ژانر، ما یکی از تولیدکنندگان مهم فیلم در دنیا هستیم و فکر کنم رتبه ۱۲ تولید فیلم در دنیا را داشته باشیم؛ در منطقه که اولیم درصورتیکه در اشغال صندلی و جذب مخاطب به سینما رتبه ۱۷۰ را داریم و در جهان هم همین ماجرای جذب مخاطب، معیار موفقیت شما در سینما به شمار میرود.
دراین سالها دو برچسب سینمای دولتی و سینمای سرگرمی به خیلی از فیلمها زده شد و همین باعث شد تا انحراف بزرگی در سینمای ایران شکل بگیرد؛ برچسب دولتی باعث شد تا فیلمساز پیش از اکران و در همان پروسه تولید کل سود خود را از این فیلم بهدست آورد و دیگر حتی انگیزهای برای تبلیغات و اکران عمومی فیلم نداشته باشد؛ برچسب سرگرمی نیز باعث شد تا بسیاری از فیلمسازان به نام تفریح و سرگرمی شروع به ساختن فیلمهای پوچ و بیمعنا کنند. فیلمهایی که صرفاً وقت مخاطب با دیدن آنها تلف میشود و هیچ آورده دیگری برای مخاطب ندارد.
فهیم: در ابتدا باید قبول کنیم که سینما برای سرگرمی است و بعد مخاطب خودش تفاوتها را خواهد فهمید. بنده مخالف سینمای دولتی نیستم و حتی مخالف حضور دولت در سینماها نیستم؛ حضور و سرمایهگذاری دولت در سینما باید در زیرساختها و ساخت سالنهای سینمایی، در به روز رسانی امکانات فیلمسازی، در پشتیبانی و لجستیک سینما باشد و باید این نکته را فهم کند که دادن پول مستقیم به فیلمساز فساد ایجاد میکند. باید فیلمساز خودش در تولید و سرمایه فیلم شریک باشد، معنی ندارد تا دولت تمام سرمایه فیلم را تقدیم فیلمساز کند. چون بعد از ساختهشدن فیلم، تهیهکننده خودش را کنار میکشد و برای اکران و تبلیغات فیلم احساس مسئولیت نمیکند. گاهی در برخی شرایط خاص و در بعضی موضوعات استراتژیک که بخش خصوصی توان سرمایهگذاری در این موارد را ندارد، اشکالی ندارد که دولت ورود کند و سرمایه بگذارد، ولی الآن از کوچکترین پروژهها تا بزرگترین آنها توسط بخش دولتی اداره میشود. وقتی صحبت از تفریح و سرگرمی میشود، بیتردید باید در راستای انتقال یک معنا و مفهوم باشد، اما همین تعریف نیز به شناخت درست و بلدی نیازمند است. سینمای آمریکا و هند که مفرحترین سینمای دنیا را تشکیل دادهاند، بدون اندیشه و فکر جلو میروند؟
یک اثر باید بتواند روی پای خودش بایستد
پس در سینمای ما چه اتفاقی میافتد که فیلمهایی همچون تگزاس، دینامیت و انفرادی جزء پرفروشترین فیلمهای سال میشوند؟
فهیم: چون ویترین سینمای شما خالی است و برای مشتری بهجز اینها محصول دیگری ندارید. در کنار این فیلمها یک سری فیلمهای بهظاهر اجتماعی، اما ضد مخاطب وجود دارد که تماشاگر چارهای جز انتخاب این فیلمها ندارد. اما در سالهای دورتر و در سینمای بدنه افرادی مانند هنرمند، مهرجویی، تقوایی و داودی با فیلمهای خود مخاطب را به سینما میآوردند، اما در حال حاضر، صرفاً ارتباطات سیاسی و حزبی شرط گرفتن پروژههای سینمایی شده است. در کنار این موضوع باید به سایر کارگردانها با نگاهها و سلایق متفاوت نیز اعتماد کرد و از آنها حمایت کرد، باید همزمان به فکر آموزش فیلمساز باشیم. در این سالها جریانی پرقدرت باعث شد که بخش آموزش دفاتر انجمن سینمای جوانان در کشور تعطیل شود و همه اینها را به آموزشگاههای خصوصی سپرد؛ علاوه بر اینکه بسیاری از آنها اساساً سواد تدریس سینما نداشتند، بسیاری از هنرجویان این آموزشگاهها مورد سوءاستفاده قرار گرفتند.
مسئله دیگر داستان ممیزیها است که باید فکری اساسی درباره آنها شود و مجدداً مورد بازبینی و تدوین دوباره قرار گیرند. تمام آئیننامههای ممیزی سینما مربوط به ۳۰ سال گذشتهاند و نسبت به شرایط روز جامعه باید بازآفرینی شوند. بسیاری معتقدند که این ممیزیها بهصورت کاملاً سلیقگی اجرا میشود که همین باعث شده تا بسیاری از فیلمسازان در این خصوص ناراضی و گلهمند باشند. خط قرمزهای نظام کاملاً مشخص است و باقی چیزها باید در زیر این خط قرمزها مجال نفس کشیدن داشته باشد. در این چهل و اندی سال ما فراز و فرودهای بسیار سیاسی داشتهایم، اما کمتر فیلم سیاسی ساختهشده و یکی از دلایل اصلی این ماجرا همین اعمال ممیزیهای سلیقگی است که اجازه رشد و شکوفایی و خلاقیت را از سینما و فیلمساز گرفته است.
برخی وقتی صحبت نرفتن مردم به سینما که میشود، بحث گرانی بلیت سینما را پیش میکشند و ادعایشان هم این است که در زمان نیمبها بودن بلیت سینما، افراد بیشتری از فیلمهای روی پرده استقبال میکنند. اما وقتی ارزش مادی این بلیت را با سایر تفریحها درنظر میگیریم، میبینیم که اتفاقاً همان افرادی که گرانی بلیت را بهانه نرفتن به سینما عنوان میکند، حاضراند برای رفتن به رستوران و خوردن غذا با خانواده، بسیار بیشتر از هزینه سینما، خرج کنند.
فهیم: اساساً سینما در تمام دنیا جزء ارزانترین وسیله تفریح مردم بهحساب میآید. اما بدون شک سینما نیز باید بلیت خود را متناسب با جیب مردم تنظیم کند؛ و این را میشود با سالن بیشتر و نمایش بیشتر جبران کرد. اما اینکه مردم به دلیل گرانی بلیت به سینما نمیروند، صرفاً بهانهای بیش نیست. به اعتقاد بنده فقط و فقط خود فیلم تعیینکننده اصلی جذب مردم به سینما است و در درجه دوم تبلیغات؛ یک اثر باید بتواند فینفسه روی پای خودش بایستد و بعد در کنار آن تبلیغات و اطلاعرسانی خوب میتواند بسیار مفید باشد و شاید قیمت بلیت سومین عامل برای این پازل باشد.