قدرت آینده/ حذف قدرت غربی با تمدن نوین اسلامی

در گزارش های قبل از این پرونده به بررسی مفهوم‌شناسی «نظم نوین جهانی» و بررسی قسمتی از ادوار آن طی سال‌های گذشته پرداختیم. در این شماره قصد داریم تا پازل بررسی ادوار نظم جهانی را کامل کرده و به بررسی شرایط کنونی در نظم جدید بپردازیم.

بررسی ادواری

همانگونه که اشاره شد مفهوم نظم جهانی از دیرباز و حدود بیش از یکصد سال پیش مطرح بود. حدود یکصد سال پیش نخستین  مقطعی که پس از آن نظم جدیدی بر جهان حاکم شد را می‌توان جنگ جهانی اول دانست. با پایان یافتن این جنگ و فروپاشی امپراتوری‌های پروس و عثمانی و قدرت گرفتن دیگر امپراتوری‌ها، نظم جدیدی بر جهان حاکم شد. ایالات متحده آمریکا که بیرون از محیط جنگ بوده و برتری جغرافیایی داشت توانست در سال‌های آخر جنگ با حضور خود سهمی در تقسیم غنایم حاضر داشته باشد.

نظم ایجاد شده در خلال سال‌های بین جنگ جهانی اول و دوم (1918 تا 1939) بر جهان حاکم بود و این موضوع یکی از مواردی بود که گروهی از کشورها نظیر آلمان -که هیتلر، رهبری آن را بر عهده داشت- با آن مخالفت می‌ورزیدند. در ادامه تقابل برخی دولت‌ها با این نظم تا حدی شد که شعله‌های جنگ جهانی دوم روشن شده و دوباره کشورهای مختلف در قالب صفوف متحدین و متفقین وارد جنگ جهانی دوم شدند. هرچند که تا نیمه‌های جنگ، برتری با آلمان و متحدینش بود اما در نهایت با تضعیف آلمان، ورود آمریکا به جنگ و در نهایت استفاده از دو بمب اتمی سرنوشت این جنگ نیز خاتمه یافت و در طی آن امپراتوری‌های آلمان و ژاپن متلاشی شدند.

نظم جدید حاکم بر جهان این بار با ظهور سازمان ملل متحد و قدرت یافتن آن سازمان و البته آژانس‌های زیرمجموعه‌اش در حوزه‌های مختلف همراه بود؛ بدین معنا که این بار یک نظم حقوقی بر جهان حاکم گشت. البته این موضوع پایان ماجرا نبود و تقسیم جهان به شرق و غرب سبب شد تا دو امپراتوری شوروی و آمریکا به تقابلی حدود 45 ساله در قالب جنگ جهانی سوم -که در ادبیات فارسی به جنگ سرد شناخته می‌شود- بپردازند. هرچند در این سال‌ها جنگ نظامی در نگرفت اما بارها تا مرز حمله‌ی اتمی و جنگ تمام عیار پیش رفت.

با فروپاشی امپراتوری شوروی در زمستان 1991 میلادی، بلوک غرب به رهبری آمریکا خود را یکه‌تاز جهان می‌دانست؛ مطلبی که از متون برخی متکفران مانند فرانسیس فوکویاما در کتاب «پایان تاریخ» گرفته تا رئیس‎‌جمهور آمریکا به آن اشاره نمودند. بوش پدر، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده در سخنرانی خود به مناسبت حمله‌ی آمریکا به عراق در جنگ نخست خلیج‌فارس بیلان داشت که آمریکا به دنبال پیاده‌سازی نظم نوین جهانی است.

هرچند که نظم مورد نظر او در نهایت یک دهه بعد توسط فرزند وی، جورج دابلیو بوش دنبال گردید و دو لشکرکشی آمریکا به منطقه‌ی غرب آسیا (جنگ افغانستان در سال 2001 و عراق در سال 2003 میلادی) آغاز شد اما در نهایت پس از سال‌ها اشغال، نفوذ آمریکا در هر دو کشور به‌شدت کاهش یافت و ارتش آمریکا نهایتاً مجبور به خروج از افغانستان و از دست دادن اداره‌ی سیاسی عراق شد. در این راستا می‌توان به عناوین نمایندگان آمریکا در عراق که در سال اول فرماندار آمریکا در عراق، در سال دوم به‌عنوان نماینده تام‌الاختیار آمریکا در عراق و در سال سوم سفیر آمریکا در عراق بودند، توجه کرد.

جابه جایی قدرت از غرب به شرق

در سال‌های پس از جنگ سرد و شکل‌گیری نظم تک قطبی جهان، روز به روز بر تعداد کشورهایی که به قدرتشان افزوده می‌شد اضافه گشت. از جمله روسیه توانست با پوتین از دوران فروپاشی بزرگ خود عبور کند؛ چین در عرصه‌ی اقتصادی رشد کرده و تبدیل به قدرت اقتصادی شود؛ هندوستان، ژاپن، کره‌ی جنوبی و مالزی نیز طی سالیان متمادی قدرتمندتر شوند.

اما یک نظام سیاسی در این بین، رشد ویژه‌ای نمود به‌گونه‌ای مهم‌ترین متکفران غرب نظیر ساموئل هانتینگتون، هنری کسینجر، الکساندر دومارانش، برژنسکی و … دریافتند نه تنها خبری از نظام تک‌قطبی غرب در جهان نیست، بلکه این بار رقیب سرسخت آنها توان حذف کامل قدرت غرب از صحنه‌ی جهانی را دارا است، زیرا الگویی متفاوت برای حکمرانی ارائه نموده که مورد استقبال دیگر ملت‌ها قرار گرفته است. نظامی با نام جمهوری اسلامی ایران که انقلاب اسلامی را به جهان معرفی نموده و الگوی تمدن نوین اسلامی را بنا گذاشته است.

بنابر این، اندیشمندان مذکور و جمع دیگری از متفکران و استراتژیست‌های شاخص غرب بیان داشتند که این بار وارد جنگ جهانی چهارم شده‌اند و دشمن اصلی آنها جمهوری اسلامی ایران است که کانون و محور جبهه‌ی مقابل‌شان را شکل می‌دهد.

در حدود یک دهه‌ی گذشته، پیش‌بینی‌های اولیه در خصوص انتقال قدرت از غرب به شرق انجام شده بود و برخی آینده‌شناسان نظیر ریچارد واتسون (رئیس مرکز آینده‌شناسی «حال و آینده» در آمریکا) انتقال قدرت را یکی از رخدادهای قطعی و مهم جهانی تا سال 2050 میلادی می‌دانستند. حال در این تغییر قدرت مساله دو چیز بود:

نخست اینکه طبق برآوردهای صورت گرفته، کانون قدرت از غرب به شرق منتقل خواهد شد.

ثانیاً قدرت از حالت متمرکز بودن خود خارج شده و توزیع خواهد شد. به این معنا که این بار یک کشور صاحب قدرت کلی جهان نخواهد بود و کشورهای مختلف هر یک در حوزه‌ای قدرتمند خواهد شد. اما الگوی جایگزین برای نظم جدید جهان با عنوان تمدن نوین اسلامی از سوی جمهوری اسلامی ایران ارائه خواهد گشت.

در این میان مساله این است که آیا دنیای غرب به راحتی حاضر به این تغییر کانونی و از دست دادن قدرت خواهد بود یا حتی برای این دوران نیز طرحی دارد تا کماکان جهان را تحت برتری و استیلای خود نگه دارد؟

نهادهای بین‌المللی در تلاش برای تصاحب قدرت آینده

همانگونه که اشاره شد پس از جنگ جهانی دوم، سازمان ملل متحد به اسم حضور همه کشورها در عرصه‌ی مناسبات جهانی تشکیل شد. این سازمان از آن زمان تا کنون زیرمجموعه‌های مختلفی داشته و در حوزه‌های مختلف از امنیت و آموزش گرفته تا غذا و بهداشت ورود کرده است. ایالات متحده آمریکا برای فشار آوردن به کشورهای مختلف نظیر ایران بارها و بارها پرونده‌ی ایران را در شوراها و کمیسیون‌های مختلف این سازمان برده و بارها ایران را در حوزه‌ی تحقیقات اتمی، حقوق بشر و دیگر موارد محکوم کرده است.

صدور رأی در این کمیسیون‌ها و شوراها سبب شده تا برخی از تحریم‌های بین‌المللی در کشور حاصل چنین آرائی باشد. بسیار پیشتر از آن، ایالات متحده با اجماع جهانی در سازمان ملل علیه کشور عراق کاری کرد تا چندین کشور در این حمله‌ی جهانی علیه صدام حسین دیکتاتور عراق شرکت کنند و توانست از طریق این سازمان یک اجماع پدید آورد.

جالب توجه است که مراکز تحت نظر این سازمان نظیر سازمان بهداشت جهانی که در حوزه‌ی بهداشت و سلامت فعالیت دارد و سازمان یونسکو که در حوزه آموزش فعال است در بسیاری از کشورها حضور مستمر و فعال دارند. در کنار موارد عنوان شده می‌توان پاندمی کووید-19 و استیلای سازمان بهداشت جهانی بر پروتکل‌ها و اقدامات کشورهای جهان در راستای مقابله با کووید-19 را یکی دیگر از مواردی دانست که در سال‌های اخیر سازمان ملل به دنبال گسترش جایگاه رهبری و هدایت خود است.

این در حالی است که طبق اسناد رسمی ارتش آمریکا، سازمان ملل و تمام زیرمجموعه‌های آن از حیث هرگونه اقدام در هر کجای جهان باید با نیروهای مسلح آمریکا هماهنگ باشند. مبتنی بر نمودار صفحه‌ی 20 بخش دوم سند «دکترین نیروهای مسلح ایالات متحده» مورخ 12 جولای 2017، تمامی اقدامات سازمان ملل و همه‌ی زیرمجموعه‌های آن مانند یونیسف، در هر منطقه از جهان باید با هماهنگی و تأیید فرمانده «مرکز عملیات‌های غیرنظامی و نظامی» ارتش آمریکا انجام پذیرد.

حال در این میان مساله‌ای که مطرح می‌شود این است که اگر بازیگری سازمان ملل و زیرمجموعه‌های آن را برای آیند‌ه‌ی جهان در قالب نظم نوین جهانی بپذیریم، این بازیگری باید توسط یک طرح راهبردیِ جهانی و به‌دنبال آن، برنامه‌ی عملیاتی جهانی برای اجرای آن راهبرد، محقق و میسر شود.

پرسش بسیار مهم و کلیدی این است که اولاً این طرح راهبردی و ثانیاً برنامه‌ی عملیاتی آن چیست؟ آیا می‌توان به موارد مذکور دسترسی داشت؟

دیدگاهتان را بنویسید