با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
با کمی تأمل میتوان دریافت در جامعه کنونی ایران کمتر پدیدهای مانند سکون، انفعال و یا دنبالهروی جنبش دانشجویی کشور از جریانات سیاسی داخل و خارج کشور برای نسل دغدغهمند جوانان ایران اسلامی دردناک و تعجبآور است به عنوان فردی که تمام اندوخته اندک علمی خویش را مدیون فضای علمی و خلاق دانشگاه و جمعهای دانشجویی میداند در گفتگویی انتقادی با دکتر محمود بازرگانی انقلابی پیشین و دانشگاهی امروز به دنبال درمان عارضه انفعال در جنبش دانشجویی ایران اسلامی به وسیله نگاهی جامعهشناسانه به تاریخ این جنبش بودم. ناگفته پیدا است که نگارنده هیچ ادعایی مبنی بر کامل بودن برداشت خود در خصوص جریانها و شخصیتهای تاریخی ندارم و از اندیشمندان و اهالی قلم دعوت میکنم تا با راهنامیی های مشفقانه خود بینش این شاگرد کوچک جامعه دانشگاهی را کاملتر کنند.
بولتن نیوز: با سلام و عرض تشکر و امتنان خدمت جناب عالی ابتدا لازم میدانم از شما بابت این که اجازه دادید مزاحمتان شویم تا با هم نگاهی جامعهشناسانه به تاریخ جنبش دانشجویی ایران معاصر داشته باشیم تشکر کنم. میخواستم به عنوان اولین سؤال از شما بپرسم که از نگاه شما طلیعه و ابتدای جنبش دانشجویی در تاریخ معاصر ایران از چه دورهای شروع شد و مطالبه اصلی آن چه بود؟
بازرگانی: به نام خدا اولاً میخواستم از حسن نظری که نسبت به بند داشتید تشکر کنم. ما اگر بخواهیم راجع به جنبش دانشجویی صحبت کنیم باید یک مروری در مورد روند تاریخی تحولات ایران بعد از شهریور 1320 ش داشته باشیم. خب، قبل از این تاریخ رضاخان بر ایران حاکمیت داشت. رضاخان کسی بود که دقیقاً انگلیسیها او را آوردند و انگلیسیها طرز تفکرشان این بود که اگر ما بخواهیم با سران ایلات و عشایر کنار بیاییم ممکن است آنها زیاد باشند پس ما یک نفر را میگذاریم که اینها را سرکوب کند و در این صورت با یک نفر طرف هستیم و این عامل شد رضاخان. بعد از این که رضاخان در پشت پرده با آلمانها تفاهمهایی میکند به دلیل این که تصور میکرد آلمانها پیروز جنگ جهانی دوم هستند. انگلیسیها این را متوجه شدند و خب، رضاخان را با آن خفت و خواری کنار گذاشتند و پسرش را روی کار آوردند. ما الان مد نظر داریم تا دوران حاکمیت محمدرضا شاه را بررسی کنیم. محمدرضا پهلوی وقتی روی کار آمد خیلی شخصیت مطمئنی نداشت یک جوان 21 ساله و به شدت اسیر نفسانیات خودش بود که سوابق خوبی هم در مورد ارتباطات اجتماعی در فرانسه نداشت. حسین فردوست خیلیریز به اینها اشاره کرده است که توصیه می کنم حتماً خوانندگان جلد اول کتاب ظهور و سقوط پهلوی را بخوانند آقای شهبازی بسیار زحمت کشیده. تا این که بحث به اینجا کشیده میشود که کمکم رسوخ و نفوذ انگلیسیها در ایران کم میشود و نهضت ملی شدن صنعت نفت پیش میآید. دکتر مصدق طلایه دار این نهضت میشود، فدائیان اسلام شکل میگیرد، رزمآرا ترور میشود و به موازات این مسائل جنبش دانشجویی در ایران به لحاظ عددی گسترش پیدا میکند و ظرفیت دانشگاهها بیشتر شده دانشگاههای متعددی و حوزه های فنی مهندسی، علوم انسانی، پزشکی و… تأسیس میشود. آن موقع فضای دانشگاه یک تفاوت عمده با امروز داشت. بیرون از این فضا دختر یا پسر فرق نمیکرد یک جوانی که از محیط دبیرستان جدا شده، امتحان کنکور داده و آمده در محیط بزرگتری با افکار و نظرات جدید آشنا میشود. این نکته خیلی مهم است یعنی اگر ما بخواهیم دانشجو را به صورت انفرادی بررسی کنیم به هیچ جا نمیرسیم باید دانشجوها را به صورت دسته جمعی بررسی کنیم. بعد کمکم به موازات گسترش تعداد دانشکدهها به دلیل این که کنکور شامل یک رقابت سخت میشد بسیاری از پذیرفتهشدگان شهرستانی بودند و خب، امکان این وجود نداشت که این طیف از دانشجویان هر روز در کلاس درس حاضر شوند لذا خوابگاههایی تأسیس کردند که نقطه اتصال افکار دانشجویی هم در همین جا به وجود آمد. من یک مثالی برای شما بزنم ما یک زمانی در دوره قاجار و صفویه ارتباطمان با قفقاز و آسیای شمالی خیلی زیاد شد تبادل فرهنگی هم خیلی زیاد شد تجار میرفتند و از آناتولی و ترکیه کالا وارد میکردند یا در آنجا مقیم میشدند و با افکار مردم آشنا میگشتند و افکار خود را نیز منتقل میکردند. سیر تمدنی ایران از دوره صفویه رشد کرد. در جنبش دانشجویی نیز کار این گونه جلو رفت. دانشجویانی که وارد محیط دانشگاه شدند اولین چیزی که با آن مواجه شدند کتابخانه خیلی خوب بود. این کتابخانه در محیط دانشگاه وجود داشت و شامل تعداد زیادی کتاب بود که دانشجوها میآمدند و به واسطه مطالعه این کتب با آراء و نظرات مختلفی آشنا میشدند که برایشان نو بود یعنی میتوانیم بگوییم نوگرایانه برخورد میکردند و در خوابگاهها و کلاسها با هم صحبت میکردند. طبیعی است که در این بحثها موقعیت موجود و حاکمیت هم مورد بحث قرار میگرفت. اختلاف طبقاتی، فقر اقتصادی و فقر فرهنگی در همه اینها مطرح میشد پس از این که این ارتباطات برقرار شد و به یک جایی از بحث می رسیدند خب، حالا باید چه کار کنیم؟
بازرگانی: چه کار باید بکنیم که این فقر برطرف شود و حاکمیت مردمی شود نه سلطنت؟ کمی به عقب برگردیم. ما قبل از شهریور 1320 ش گروهی داشتیم به نام گروه 53 نفر که دکتر ارانی در رأس آن بود. اینها طرح کنندگان و پایه گذاران افکار اشتراکی در ایران بودند. این آقایان روسیه را دیده بودند و انقلاب 1917 م در روسیه را درک کرده بودند. با افکار ولادیمیر ایلیچ لنین و کارهای استالین آشنا داشتند. این گروه 53 نفر در دوره رضاشاه سرکوب شدند. ارانی را کشتند و بقیه را گرفته به زندان انداختند و آنهایی که دستگیر نشدند فرار کرده و به آلمان شرقی رفتند. بعد از این که رضاخان از ایران رفت یک فضای باز سیاسی ایجاد شد. در این فضای باز سیاسی که به وسیله محمدرضا شاه و با توصیه اینتلحنت سرویس ایجاد شده بود تودهایها رشد کردند و حزب توده پایه گذاری شد. نورالدین کیانوری، احسان طبری و سلیمان میرزا اسکندری و افراد مختلفی به حزب توده آمدند. حزب توده نیز اولین پایه سانترالیسم را در ایران گذاشت.
بازرگانی: بله و آن موقع به مردم نمیگفتند که ما به توحید و وحدانیت خدا اعتقاد نداریم بلکه به نام مذهب میرفتند جلو و شهرستانیها را جذب میکردند خیلی از مذهبیها تودهای بودند.
بولتن نیوز: حالا قدری جلوتر برویم به سالهای 1353-1355 ش قصد دارم از منظر جامعهشناسانه جنبش داشجویی را آسیب شناسی کنیم. ببینید آقای افشین متین در کتاب کنفدراسیون در ابتدای یکی از فصول از قول رضا شاه میگوید ما دانشجویانمان را به خارج فرستادیم تا درس بخوانند اما آنها چپ شدند و برگشتند به کشور. رژیم پهلوی با این توجیه و به منظور جلوگیری از این عارضه به توسعه دانشگاهها در داخل کشور روی آورد. ابتدا دانشگاه تربیت معلم، بعد دانشگاه ملی و… تأسیس شدند اما نکته اینجا است که رژیم پهلوی با تمام توانی که روی این قضیه میگذارد و تمام خرجی که میکند تا از رسوخ و ظهور و بروز جریانهای چریکی چپ گرا ممانعت به عمل آورد. باز میبینیم سالهای 1353-1355 ش اوج جریانهای چریکی است و قضیه به جایی میرسد که به تعبیر احمد شاملو از شهریور 1320 ش تا سال 1357 ش در درون قشر روشنفکر جامعه هر فردی که مطرح است یا تودهای است یا داخل آدم نیست. میخواهم بدانم علت جامعهشناسانه این چپ زدگی از منظر شما چه بود؟
بازرگانی: ببینید بعد از این که جبهه ملی با کودتای 28 مرداد 1332 ش و خانه نشینی دکتر مصدق شکست خورد و چون جبهه ملی به سازش و مبارزات پارلمانتاریستی معتقد بودند و با سلطنت کاری نداشتند. نهضت آزادی شکل گرفت که در رأس آن مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی و دکتر سحابی بودند. اینها را هم میگیرند و میبرند به زندان و به آنها حکم محکومیت میدهند. در داخل زندان هم یک عده از جوانان مبارز با اینها مجالست داشتند. مثل حنیف نژاد، سعید محسن، ناصر صادق و دیگران از آن طرف تعدادی از اعضای سازمان جوانان حزب توده را نیز دستگیر کرده بودند که در رأس آنها بیژن جزنی بود دو شاکله فکری در زندان به این نتیجه میرسند که مبارزات پارلمانتاریستی اصلاً فایده ندارد. پس برویم بیرون یک حرکتی بکنیم؛ که یک طیف میآید و سازمان مجاهدین خلق را پایه گذاری میکند و طیف دیگری سازمان چریکهای فدایی خلق را پایه گذاری میکند. مهم اینجا است که عمده عضو گیری اینها از میان دانشجویان بود.
بازرگانی: در ابتدا برای اینها اسم نگذاشته بودند. حتی در اسنادی که از ساواک هست آنها را به عنوان یک جریان منشعب شده از نهضت آزادی میدانستند. در حالی که حنیف نژاد رسماً در داخل زندان اعلام میکند که آقای مهندس بازرگان ما دیگر تفکرات شما را نمیپذیریم؛ و نهایتاً در سال 1349 ش جنبش سیاهکل شکل میگیرد و افرادی میروند تفکر مارگیلا و چپ گراهای چینی را مد نظر قرار میدهند و میگویند انقلاب باید از وستاها به شهرها باشد که آن هم سرکوب میشود. سازمان مجاهدین خلق نیز احساس میکند که بد عمل شده و دچار بیعملی شده است میآیند یکسری اعمالی انجام میدهند که دستگیر میشوند. این اتفاق در سال 1350 ش میافتد.
بولتن نیوز: ساواک مهم ترین ضربه را به این دو طیف زد اما چرا نتوانست تمام جریانات دانشجویی را سرکوب کند؟
بازرگانی: ببینید از نظر جامعه شناسی وقتی لایههای مبارزاتی پخش باشد نمیتوان آن را جمع کرد. درست در سالهای 1351-52 و 53 زندانهای ساواک من جمله زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری پر شد از زندانیهای سیاسی دانشجویی من خاطرم هست که داخل اینجا (زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری) که بعد شد موزه عبرت در سلول تحت بازجویی بودم که یک شب سروصدا آمد بعداً فهمیدم که 300 نفر از دانشجویان دانشکده کشاورزی تهران که در کرج بود را دستگیر کرده و به اینجا آوردند و خب، در بین آدمها کسانی بودند که مبارزات روحانیت را نمیپذیرفتند و میگفتند روحانیت دارد مماشات میکند نه سازش، مماشات. مماشات با سازش خیلی فرق میکند. در بین این دانشجویان کسانی بودند که در خوابگاه اینها سیانور پیدا کرده بودند یا از آنها اسلحه، اعلامیه یا کتاب مضره گرفته بودند. اینجا شد غوغای معرکه بازجویی از دانشجویان. خب، من اول بحث اشاره کردم. گفتم که وجود ارتباطات متعدد انشجویان باعث تنویر افکار شد. کتاب کاپیتال مارکس، کتب ماکسیم گورگی، شائوچی و… تینها همه دست به دست میگشت و بچهها ترجمه اینها را میخواندند یعنی قدرت ساواک با این همه دستگیری نه تنها نتوانست ریشه مبارزات را بخشکاند بلکه حتی نتوانست آن را کمرنگ کند. از سال 1353 ش به بعد جریاناتی در داخل زندان شکل گرفت که باعث شد دانشجویی که دستگیر میشدند میآمدند داخل زندان و در اثر ارتباط با سایر مبارزین خودشان استاد کار میشدند و می آمدند بیرون خودشان یک جریانی به راه میانداختند. تا سال 1354 ش که ما داخل زندان بودیم مارکسیست شدن مجاهدین علنی شده بود.
بولتن نیوز: من یک سؤالی برایم پیش آمد آقای عمادالدین باقی در کتاب تاریخ جنبش دانشجویی میگوید: جریان مذهبی در این دوره به حدی ضعیف بود که عمده بچههای مذهبی به مجاهدین خلق (منافقین) پیوستند؛ و این سازمان برای اینها الگو شد. باز هم میخواهم آسیب شناسی کنید چرا طیف مذهبی ما که در جریان ملی شدن نفت نفوذشان را میبینیم. در دوره های بعد تا این حد از جریان دانشجویی غافل شدند که باعث شد سازمان مجاهدین خلق بیاید از اینها عضوگیری کند و نفوذ سازمان به حدی رسید که حتی فرزندان برخی شخصیتهای مذهبی را هم جذب کردند. چرا این اتفاق برای دانشجویان و روحانیت ما افتاد؟
بولتن نیوز: ببینید میخواستم در ادامه بحث اشاره کنم. ما هم زمان با اوج گیری مبارزات میبینیم مرکزی در تهران با عنوان حسینیه ارشاد شکل میگیرد که توسط یک هیئت امنایی شامل آقای میناچی و دیگران شکل میگیرند قبل از این که آقای دکتر شریعتی را دعوت کنند. استاد مطهری، دکتر یدالله سحابی آقای صدرالدین بلاغی، دکتر پیمان و افراد مختلف دیگر را دعوت میکنند تا در حسینیه ارشاد بنشینند و میزگرد تشکیل دهند. اگر اشتباه نکنم در سال 1348 ش به بعد میبینیم که رفته رفته مستمعین اینها زیاد میشوند همه هم جوان بودند بعد میروند از دکتر شریعتی دعوت میکنند. آقای دکتر شریعتی آن موقع هم تحت فشاربوده چون میبینید که درسهای تاریخ ادیان ایشان برای دانشگاه مشهد بوده است. در حسینیه ارشاد دکتر شریعتی کلاسهای اسلام شناسی را تشکیل میدهد و در کنار کلاس اسلام شناسی میعاد با ابراهیم را میگوید و آثار دیگری مانند ابوذر، علی مکتب امت وحدت و عدالت را میگوید و فوج عظیمی از دانشجویان جذب حسینیه ارشاد میشوند. ساواک بیکار نمینشیند و میآید توسط برخی روحانیون شایعاتی پخش میکند که دکتر شریعتی سنی است و برخی دیگر که اسمشان را نمیبرم عمدتاً هم فوت کردهاند اینها میآیند اقدامات شریعتی را زیر سؤال میبرند که کراوات زده صورتش را تیغ زده پشت تریبون آب میخورد و سخنرانی میکند از تلویزیون نشان میدهند و… اما با این هجمهها عوض این که دور و اطراف شریعتی خلوت شود شلوغتر شد. اگر شما آمار جذب شدگان مجاهدین خلق را ببینید 90 درصد آدمهایی که جذب شدهاند شاگردان دکتر شریعتی بودند. رضاییها، متحدین و… پس بنابراین ساواک میآید یک فاصلهای بین مذهبیهای متحجر و افکار روشنفکر مآبانه نظیر دکتر شریعتی میاندازد اما موفق نمیشود
بولتن نیوز: حالا در اینجا من نقدی به شما دارم یا در واقع سؤالی از شما دارم ببینید یک زمانی هست که سازمانی مانند ساواک می آید یک همچین شایعهای به راه میاندازد. من خودم پیش از دوران دانشگاه و در دوره دبیرستان آثار آقای شریعتی را میخواندم مثلاً آثاری مانند وصایت و شورا، فلسفه دعا و کتب دیگری که ایشان داشتند. بحثم سر این است که یک زمانی خود آقای دکتر شریعتی یکسری حرفهایی میزند. آقای بازرگانی عزیز ما که تعارف نداریم. در جزوه وصایت و شورا مثلاً میآید و واقعه غدیر خم را وصل میکند به تز دیکتاتوری پرولتالیای مارکسیسم لنینیسم آن روحانی که به قول حضرت عالی با دکتر شریعتی مخالفت میکند نیت وی و دلیل او در خصوص این مخالفت را هم باید سنجید. من خودم شاگرد شاگردان دکتر شریعتی بودم و شخصیتهای برجستهای که ایشان تربیت کرده را دیدهام. ایشان پشت آن تریبون سخنرانی که به وی دادهاندحرفهایی میزند که نتیجهاش چه میشود و چه اتفاقی خواهد افتاد به جز این که ایشان خود را در مظان اتهام قرار دهد؟ شما وقتی برای موضوعی به روشنی غدیر خم این قدر آیه، روایت و دلیل و بینه دارید چه دلیلی دارد که برای ضرورت بحث غدیر بیایید لنینیسم را مطرح کنید واقعاً علت آن چیست؟
بازرگانی: نقد آقای مطهری به دکتر شریعتی هم همین است.
بولتن نیوز: خب، چه اتفاقی میافتد نتیجه آن این است که شاید اگر شما افکار ایشان را با برخی جریانات مقایسه کنید شاید تشابهاتی بیابید.
بازرگانی: میدانید چرا این طور شده؟ آقای شریعتی در سوربن فرانسه درس خوانده و با فرانتس فانون همکلاس بوده است و استاد وی فردی مانند لویی ماسنیون بوده است. ببینید دکتر شریعتی افکاری داشت که به طور صددرصد نمیشود پذیرفت؛ اما شما نمیتوانید یک نقش شریعتی را نادیده بگیرید و آن چه بود؟ و آن این است که شریعتی باعث تحرک و پویایی در جنبش دانشجویی شد که بقیه آقایان نتوانستند. حالا این باید هدایت میشد چون هدایت نشد مجاهدین خلق و اشخاصی مانند رضا رضایی و احمد رضایی بعدها شریعتی را رد کردند. آنها او را از این منظر رد کردند که آقا وقت گفتگو و سخنرانی تمام شد بچههای ما را در زندان و درگیریهای خیابانی میکشند. شما نشستهاید اینجا دارید از جامعهشناسی صحبت میکنید. من حرفم در مورد شریعتی این است ما میخواهیم جنبش دانشجویی را بررسی کنیم و نقد شریعتی مد نظر ما نیست.
بولتن نیوز: بله من اصلاً بحثم سر این مسئله نیست چون آن نکته را فرمودید من گفتم به شریعتی میتوان از این منظر هم نگریست.
بازرگانی: ببینید من شاید 92 درصد آثار شهید مطهری خواندهام. آقای مطهری (رضوان الله تعالی علیه) یکسری مبانی را مطرح کردند که من دانشگاهی باید بروم و بارها آثار مطهری را بخوانم تا خیلی چیزها یاد بگیرم. دکتر شریعتی همه آثارش به طور کامل قابل قبول نیست؛ اما ابوذرش خوب است. حسین وارث آدمش خوب است. ببینید امام (ره) در نجف یک حرفی را زد و گفت: کسانی که آثار دکتر شریعتی را میخوانند حتماً باید آثار شهید مطهری را بخوانند. خود استاد محمد تقی شریعتی پدر دکتر شریعتی مواضع دکتر شریعتی را کامل قبول نداشت. ما الان بحثمان نقد شریعتی نیست. نقد شریعتی خیلی زمان میخواهد. شریعتی را روشنفکران مصادره کردند. اتفاقاً شریعتی جملهای در مورد روحانیت گفته که الان یادم آمد بد نیست بگویم. میگوید: زمانی که میآیند به من میگویند آقا روحانیت به شما این نقدها را میکند من یک پاسخی دارم رسماً در حسینیه ارشاد اعلام کردو گفت: «تمام قراردادهای اسارت بار ما را کراواتیها امضا کردند و پای یک قرارداد را یک مجتهد امضا نکرده است» این خیلی حرف مهمی است یعنی شریعتی نمیتواند نقش بیبدیل روحانیت را رد کند؛ اما میخواهم بگویم چه شد که جریانات دانشجویی به وضعیت کنونی رسیدند.
بولتن نیوز: الان رسیدیم سر پرسش اصلی بنده ما وقت شما را زیاد نمیگیریم فقط برای من یک سؤال باقی مانده چرا جنبش دانشجویی که یک زمانی جریانساز بود و حالت مرجع را برای جامعه ما داشت و حتی جریان کنفدراسیون را در خارج از کشور رهبری نمود و جریاناتی را در داخل و خارج کشور ایجاد نمود. میخواهم ببینم این جنبش دانشجویی در این 30 الی 40 سال چه شد که از حالت فعال به انفعال رسید و به جای این که خودش بیاید راهکار ارائه دهد میآید پیرو جریانات سیاسی میشود و با برخی جریانات سیاسی داخل و خارج کشور هم صدا میشود میخواهم بدانم نگاهتان به این قضیه چیست؟
بازرگانی: از زمانی که انجمنهای دانشجویی وابسته به کمکهای دولت و دانشگاه شدند در جریانات سیاسی این وضعیت برایشان پیش آمد. شما ببینید در تسخیر لانه جاسوسی چه کسی فکرش را میکرد؟ هیچ کس فکرش را نمیکرد اینها جمعی بودند که نگاههای متفاوتی به انقلاب داشتند اما همه اینها انقلاب را قبول داشتند. ریختند و لانه جاسوسی را گرفتند و دیپلماتها را اسیر کرده آنها را 444 روز نگاه داشتند. این جنبش آنقدر خالص بود که امام (ره) گفتند: «انقلاب دوم شد» من سقوط جنبش دانشجویی در ایران کنونی را حاصل سه عامل میدانم. یکی عدم مطالعه مستمر خود دانشجویان در حوزههای تاریخی و جامعه شناسی ببینید همیشه یادتان باشد گذشته عبرت آیندگان است. ما اگر دانشجوهای ما از گذشته عبرت میگرفتند مثلاً از جریانات مربوط به نفوذ ساواک به نظر من فرقی ندارد. ببینید دانشجویی که روزی مورد بهره برداری ساواک قرار میگرفت ممکن است همان دانشجو مورد بهره برداری حاکمیت امروز قرار بگیرد. اگر دانشجو ولایتمدار باشد و با مطالعه ولایت فقیه را بپذیرد نمیتواند از آن جدا بشود. این عامل اول که شامل عدم مطالعه و عدم به روز بودن است. عامل دوم دچار روزمرگیهای اقتصادی شدن است دانشجویی که آمد از دولت کمک و سرانه گرفت. ببینید قبل از انقلاب یکسری از دانشجویان ما ماهیانه از دولت کمک میگرفتند. بر اساس آن کمک دانشجو باید 2 برابر زمانی که در دانشگاه دولتی درس خوانده برود و در خدمات دولتی باشد وقتی که ما از دولت پول گرفتیم و در زندگی خود آوردیم نمیتوانیم جدا از خواسته او اقدام کنیم. چه این دولت پادشاهی و شاهنشاهی باشد و چه جمهوری اسلامی یعنی الان نان ما را چه کسی میدهد؟ دولت میدهد و میگوید فلان مقاله را در نشریهات نزنیها یکی از افتخارات تمام انجمنهای دانشجویی ما این بود که چه دانشجویان مسلمان چه چپگرا و چه دیگران اینها تا زمانی که به صورت مستقل و خودجوش عمل کردند اقدامات بی بدیلی انجام دادند. نمونه آن اعتراض به سفر نیکسون در 16 آذر 1332 بود و در برهه زمانی پس از انقلاب تسخیر لانه جاسوسی ببینید اینها خودجوش بودند. حالا زمانی که اینها دولتیگرا و محتاط شدند در نشریاتی که بیرون میدادند. اگر قرار شد رئیس دانشگاه بگوید این را بزن این را نزن و افول جنبش دانشجویی از اینجا شروع میشود. همین الان وقتی میخواهند نشریه بزنند پول ندارند چه کار میکنند؟ میروند از رئیس دانشگاه کمک میگیرند رئیس دانشگاه فرقی نمیکند قبل از انقلاب باشد یا بعد از آن میگوید: شما مطالبی که ما میخواهیم شما بزنید. عامل سوم نگرانی از اشتغال آینده دانشجویان است. قبل از انقلاب دانشجویی که در دانشگاه کلهاش بوی قرمه سبزی میداد ساواک برایش مدارکی فراهم میکرد که بعد از فارغ التحصیلی جایی نمیتوانست استخدام شود. مگر این که فرمهایی که اینها میخواستند امضاء کند و تعهد دهد که از این پس دیگر به فعالیت سیاسی ورود نکند. الان هم همان است. ببینید ما در حوزه مبارزات صنفی اگر وابسته به جایی باشیم حرف آن صنف را میزنیم نه حرف خودمان را شما الان با من به صورت مستقل مصاحبه میکنید که آزادانه سخن میگویید اگر وابسته به جایی بودید آیا این گونه حرف میزدید؟ این بدیهی است این باعث میشود که دانشگاهها عمدتاً دچار روزمرگی شود و از همه مهمتر این که استادهای ما هم دیگر آن استادهای سابق نیستند. الان استادی که پول میگیرد و برای دانشجو پایان نامه و مقاله مینویسد و یا استادی که مهمان غذای دانشجو میشود این استاد نمیتواند پویایی داشته باشد. در همین دانشگاه همدان که آقای آقاجری درس میداد. شما ببینید آقای آقاجری منهای افکارش من با افکارش کاری ندارم دانشجویی را سر کلاس تربیت میکرد که بتواند حرفش را بزند. الان مقام معظم رهبری تشکیل جلسه میدهد میگوید آقایان دانشجویان بیایید حرفتان را بزنید شما لایههای زیرین اینها را نگاه کنید برخی از اینها انتقاداتشان در مورد مسائل فرهنگی است، برخی اقتصادی است من نمیگویم که اینها را نبینند. در سال 1346 یا 1349 ش قیمت بلیط اتوبوس از 2 ریال به 3 ریال میرسد دانشجویان اتوبوسها را آتش میزنند. چرا مردم این کار را نمیکنند برای این که در جریانات دانشجویی هنوز وابستگی ایجاد نشده است و ساواک نتوانسته رسوخ کند اینها آتش میزنند و فردا قیمت بلیط اتوبوس بر میگردد سر جای اولش یا در رابطه با لانه جاسوسی چقدر دولت موقت تلاش کرد که لانه جاسوسی را از دست دانشجویان در بیاورد؟ چقدر ابراهیم یزدی میگوید دولت ماییم چرا باید اینها این کار را بکنند؛ اما نمیتواند کاری بکند چرا؟ چون جریان دانشجویی خالص است. امروز جریانات دانشجویی ما خالص نیستند. شما مگر در بین دانشجویان موارد مخدر ندارید. پیش از انقلاب ارتباط با جنس مخالف قبل از دانشگاه با صبغه سیاسی صورت میگرفت و الان با صبغه شهوانی صورت میگیرد ما اگر بخواهیم صریح بگوییم مشکل این است که روان شناسان و جامعه شناسان ما خودشان دچار پوچ گرایی و نوعی نیهلیسم شدهاند. سازمان سیا در ایران افراد مختلفی دارد تا بتواند جنبش دانشجویی را به محاق ببرد. شما میبینید که در سال 1378 ش جریانی علیه جمهوری اسلامی رخ میدهد. عنوان کردند که دانشجوها هستند. در حالی که در آن موقع دانشجویان نبودند بلکه مخالفین وکسانی بودند که با نظام مشکل داشتند الان هم همین است. الان یک دانشجو بیش از آن که دغدغه درس خواندن داشته باشد دغدغه شغلش را دارد. ببینید یک نکته به عنوان دانشگاهی به شما اعلام کنم: ما دانشگاهیان کم کاری کردیم و نتوانستیم ترکیب درستی بین افزایش جمعیت و و رشد فکری برقرار کنیم. این ایراد به ما وارد است ما الان در دروس چه داریم که به دانشجو بگوییم دنبال 4 تا نظریه میگردیم و به وی میگوییم علت عمده اعتراضات دانشجویی این است که اختلافات طبقاتی وحشتناک است. راست میگویند یک دولتی به نام دولت روحانی روی کار میآید و تنها چیزی که برایش مهم نیست معاش و فرهنگ مردم است. نتیجهاش میشود این.
علی رحمانی
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.