بررسی تفاوت های منطقه گرایی در قاره آمریکا و اتحادیه اروپا

منطقه گرایی اصولا روندی است در عرصه بین المللی که با منطقه گرایی در اروپا شناخته می شود. روند منطقه گرایی در جهان با روند منطقه گرایی در اروپا (اتحادیه اروپا) معنا پیدا می کند، این روند با الگوگیری از اتحادیه اروپا و با داشتن تفاوت ها و تمایزهایی در کشورها و مناطق دیگر جهان هم پدید آمده است.

نقاط عطف تاریخی در پویایی سیاسی منطقه آمریکای شمالی متعدد بوده از جمله استقلال آمریکا در سال 1776و استقلال برزیل در 1822 که هر دو این کشورها در روندهای منطقه گرایی در آمریکای شمالی نقش مهمی داشته اند. بطور خاص در مورد آمریکا (بر اساس آموزه ای، قاره آمریکا برای مردم آمریکا نقطه شکل گیری نهال منطقه گرایی در قاره آمریکا است)  از اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 قدرت های اروپایی وارد چالش هایی می شوند که مهم ترین عامل آن شکل گیری قدرتی در اروپا به نام فرانسه ناپلئونی است و از طرفی قدرتی که درصدد تغییر وضعیت موجود بوده و قصد در برهم زدن نظام های قدرت در اروپا را دارد با یک سدی به نام اتحاد مقدس که کشورهای محافظه کاری مانند؛ اتریش مجارستان، روسیه و… را در بر دارد روبرو می شود. این اختلافات در اروپا تاثیر خود را بر دیگر مناطق جهان از جمله قاره آمریکا می گذارد و واکنشی که در قاره آمریکا شکل می گیرد این است که آن ها میگویند ما باید کاری بکنیم تا منازعات دیگر مناطق جهان بر منطقه ما اثر نگذارد و بنابراین مبنای منطقه گرایی در آمریکای شمالی از این زمان آغاز می گردد.

نقاط عطف منطقه گرایی در آمریکای شمالی از قرن 20 تا کنون

در ابتدای قرن 20 در قاره آمریکا اتحادیه تحت عنوان(پان آمریکن) ایجاد می شود. در زمان رُزوِلت بحث سیاست همجواری مطرح می گردد. بعد از آن ابتکار برای پیشرفت در دوره کِندی رخ می دهد، سپس ابتکار قاره آمریکا توسط بوش پدر مطرح می شود و نهایتا پیمان نفتا (تجارت آزاد آمریکای شمالی) شکل می گیرد که تا به امروز علی رغم تغییراتی که در مفاد آن عهدنامه تحت عنوان معاهده ای بنام (یو.اس.ان.سی.ای) در دوره ترامپ صورت گرفت، ادامه پیدا کرده است.

گرایشات نظری در حوزه منطقه گرایی قاره آمریکا

گرایش اول: گرایش هژمونی محور است که مبتنی بر پیشنهاد بوش پدر درسال 1990 بعنوان پیشنهاد منطقه گرایی ارائه می شود و بر مبنای آن پیمان تجارت آزاد میان سه کشور؛ آمریکا، کانادا و مکزیک منعقد می گردد. بعبارتی دیگر پیمان نفتا پیمانی است که روابط ایالات متحده آمریکا را با کشورهای حوزه پیرامونی آن بر اساس یک رابطه هژمونیک تعریف میکند.

گرایش دوم: گرایش توسعه محور می باشد که عمدتا در کشورهای آمریکای جنوبی می توان آن را مشاهده کرد. درواقع آمریکای جنوبی آزمایشگاه تفکرات لیبرال و غیرلیبرال در سیاست داخلی و سیاست خارجی است. در دوران بعد از جنگ جهانی دوم کشورها مدل های مختلفی را برای توسعه خود در نظر گرفتند که از جمله تقویت زنجیره تامین داخلی بجای انجام واردات بود. از این رو تفکری در سازمان های بین المللی در بخش آمریکای جنوبی نظیر؛ کمیسیون اقتصادی ملل متحد برای آمریکای لاتین، اتحادیه تجارت آزاد آمریکای لاتین(لافتا)، اتحادیه همگرایی آمریکای لاتین، گروه 77 و کنفرانس تجارت توسعه ملل متحد شکل می گیرد. در این سازمان ها، دغدغه ی اصلی اصلاح روند توسعه نابرابر و عقب ماندگی برای قدم گذاشتن در تجارت آزاد در کشورهای آمریکای لاتین می باشد.

اما چیزی که در حال حاضر مشاهده می شود تعادض در روند همگرایی در منطقه آمریکای لاتین است. مثلا در برزیل بعنوان یک قدرت در آمریکای لاتین، طرفداران دیدگاه های متعارض به قدرت رسیده اند.

جریان اصلی منطقه گرایی در آمریکای شمالی، متاثر از کنش گرایی هژمونیک ایالات متحده آمریکا می باشد. هژمونیکی که هم عرض با بقیه قدرت ها نیست و در عین حال  می تواند بخشی از منافع کشورهای دیگر را مورد توجه قرار داده  و مثلا کالاهای عمومی آن منطقه را تامین کرده و عامل تضمین ثبات باشد که منافع خود را هم در آن تامین می کند.

آیا منقطه گرایی تجاری و اقتصادی در آمریکای لاتین به یک منطقه گرایی جامع و همه جانبه تبدیل خواهد شد؟

بنظر می رسد این روند در آمریکای شمالی و لاتین بدلیل عدم توازن بازیگران مختلف اتفاق نخواهد افتاد. مثلا در دروه ترامپ مشاهده شد که ایالات متحده آمریکا تمایلی نسبت به ارتقای همکاری اقتصادی و تجاری به حوزه های دیگر ندارد و این کشور در حوزه مهاجرت چالش بزرگی را با همسایگان خود داشته و آن را بعنوان منبع ناامنی شناسایی کرده است. بنابراین آمریکا به دلیل تامین منافع ملی و جلوگیری از هرگونه تهدید به ناامنی، بجز حوزه تجاری و اقتصادی تمایلی به ایجاد همگرایی با کشورهای همسایه خود ندارد.

از اینرو اندیشمندانی نظیر فالک منطقه گرایی در آمریکای شمالی را یک منطقه گرایی اقتصادی برای تقویت و احیای هژمونی آمریکا می بینند.

نفتا یا یو.اس.ان.سی.ای؛ پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی

(یو.اس.ان.سی.ای) که تغییرات مفاد عهدنامه ی نفتا در دوران ترامپ است با توضیحاتی که در سطرهای بالایی اشاره شد عملا جایگزین نفتا شده است. در اینجا میخواهیم از منظر کشورهای پدیدآورنده این پیمان، نفتا را بررسی کنیم.

از منظر آمریکا؛ نفتا زمینه ای را فراهم می کند که آمریکای هژمون بتواند از نیروی انسانی که در مکزیک وجود دارد آن را در راستای قدرت اقتصادی خود استفاده کند و نیروی انسانی ارزان در مکزیک، محلی برای تولید کالاهای آمریکایی شود. به همین دلیل نفتا و تجارت های مرتبط با آن همیشه مورد مخالفت جنبش های کارگری در آمریکا بوده اند.

از منظر مکزیک؛ دو دیدگاه وجود دارد. یکی دیدگاه انتقادی نسبت به نفتا می باشد که دقیقا برعکس دیدگاه آمریکا است چرا که نیروکار ارزان باب میل مکزیکی ها نیست و آن را بهره کشی دانسته و در عین حال حضور کشورهای خارجی و سایت های صنعتی در مکزیک را باعث واردآمدن صدمات سیاسی، اقتصای و فرهنگی می دانند و همین امر انتقاداتی را به بارآورده است. دیدگاه بعدی حمایتی است. نیروهای لیبرال حامی این دیدگاه، معتقدند تنها راه نوسازی در روند جهانی شدن مکزیک، همراه شدن با آمریکا و کاناداست.

تمایزات منطقه گرایی در آمریکای شمالی و اتحادیه اروپا

در منطقه گرایی آمریکای شمالی نقشی برای جامعه مدنی و بازیگران غیردولتی متصور نیستیم اما در اتحادیه اروپا جنش های اجتماعی و بازیگران غیردولتی، گروه ها و اتحادیه ها حامیان روند همگرایی بوده و معتقدند اگر همگرایی شکل بگیرد، کشورها بر اساس مزیت نسبی سیاست های خود را وضع کرده و این به نفع همگان می باشد.

همانطور که گفته شد منطقه گرایی آمریکای شمالی مبتنی بر آموزه ی هژمونیک بوده اما در اتحادیه اروپا منطقه گرایی از پایین وجود دارد. یعنی منطقه گرایی از یک منطقه محدود به سمت یک منطقه گرایی جامع رفته است. ابتدا در اروپا اتحادیه ذغال سنگ و فولاد بوده و به تدریج به وحدت پولی رسیده و این روند تا به اینجا ادامه پیدا کرده است.

کنش گرایی بین المللی و منطقه ای از آمریکای لاتین تا اتحادیه اروپا

نفتا ترتیباتی برای حوزه تجارت آزاد است. یعنی ایجاد تعرفه ی صرف برای ایجاد واردات کالاهای توافقی بین کشورها می باشد و درعرصه مناسبات بین المللی بعنوان یک بازیگر منطقه ای تلقی نمی شود. همگرایی در منطقه آمریکا شمالی برعکس اتحادیه اروپا کاملا محدود است. تفاوت ها و شکاف های اقتصادی و اجتماعی در منطقه اروپا به مراتب کمتر از منطقه آمریکا می باشد. در آمریکای شمالی بیشتر مناطق مدرن بدنبال همگرایی می باشند و مناطق متوسط بدنبال این همگرایی نیستند. نهایتا شکاف ها و خرده مناطقی در قاره آمریکا نظیر؛ آمریکای جنوبی، حوزه آنت، آمریکای مرکزی، حوزه کارائیب و … وجود دارد که در اتحادیه اروپا یک چنین خرده مناطقی را مشاهده نمیکنیم. هر چند شاید تقسیم بندی های سیاسی در اتحادیه اروپا مانند اروپای شمالی و اروپای جنوبی وجود داشته و آن ها معتقد به جوامع پرکار در اروپای شمالی باشند و از طرفی مردمان اروپای جنوبی را تنبل و هدر دهنده منابع مالی اتحادیه اروپا بدانند یا مثلا اروپای شرقی و غربی که مسائل مربوط به مهاجرت در اروپای شرقی انتقاداتی را در این منطقه بوجود آورده، اما درمجموع خرده مناطق در آمریکا قابل مقایسه با منطقه اروپا نیست.

جمع بندی

در پایان باید گفت همگرایی در قاره آمریکا مبتنی بر دو تفکر هژمونی خواهی با محوریت ایالات متحده آمریکا که تفکر اصلی بوده و تفکر مبتنی بر توسعه گرایی که در آمریکای لاتین دنبال می شود که دغدغه اصلی آن توسعه و اصلاح روند توسعه نیافتگی و عقب ماندگی می باشد. نگاه اعضای یو.اس.ان.سی.ای از منظر آمریکا ایجاد هژمونی و استفاده از نیروی کار ارزان مکزیک و از منظر مکزیک با دو دیدگاه منتقدانه و حمایتی مواجه است. اما تفاوت هایی که در منطقه گرایی آمریکا و اروپا وجود دارد؛ عدم بازیگری نفتا در مناسبات بین المللی، وجود شکاف های عمیق اقتصادی و اجتماعی و وجود مناطق خرد در منطقه ی آمریکا برعکس اتحادیه اروپا می باشد.

دیدگاهتان را بنویسید