انکار کردنی نیست که اعتراضات اخیر، بیشتر دارای ماهیت اجتماعی و فرهنگی است تا اقتصادی؛ شعارها، مطالبات، بازنمایی رسانهای و مکانهای وقوع آن نسبت به وقایعی چون دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ موید این نکته است. اخیراً سایت یک روزنامه اصلاح طلب اطلس جغرافیایی از اعتراضات ۱۴۰۱ با توجه به اخبار و اطلاعات موجود – اگرچه رسمی نیست – منتشر کرده که مرور آن نکات جالبی را به ذهن متبادر میسازد.
بیشترینها و کمترینها کدامند؟
در این نقشه، شدت اعتراضات در استانها به ناچیز، خیلی کم، کم، متوسط، زیاد و خیلی زیاد تقسیم شده است. در این بین تهران و کردستان جزو دسته خیلی زیاد، خراسان رضوی، سیستانوبلوچستان، فارس، مازندران و البرز بین استانهای زیاد، استانهای اصفهان، خوزستان، کرمانشاه، گیلان و آذربایجان شرقی در دسته متوسط، کرمان، مرکزی، قزوین در دسته استانهای کم، استانهای بوشهر، هرمزگان، یزد، چهارمحالوبختیاری، لرستان، ایلام، همدان، قم، زنجان، اردبیل، آذربایجان غربی و گلستان در بین خیلیکم و استان کهگیلویهوبویراحمد بین ناچیزها قرار گرفته است.
غلبه وجه اجتماعی بر اقتصادی
واکاوی این پراکندگی جغرافیایی حاوی نکات جالبی است که شاید حاکی از اقتصادی نبودن ماهیت این وقایع و غلبه وجه اجتماعی آن با رهبری طبقات متوسط باشد. اگرچه در تنگاتنگ این اعتراضات و به واسطه شکافهای اقتصادی موجود، برخی مناطق حاشیهای و محرومتر برخی استانها تا حدی همراهی نسبی داشتند اما این به معنای غلبه وجه اقتصادی بر دیگر وجوه این وقایع نیست و صرفاً فرصتی تلقی میشود که بخشی از محرومین برای عرض اندام پیدا کردهاند. اگرچه نباید از یاد برد که ماهیت اعتراضات در استانهایی نظیر کردستان و سیستانوبلوچستان به دلیل مسائل قومیتی و مذهبی با دیگر مناطق متفاوت است و شاید نتوان در این مناطق با متر و معیارهایی مشابه با دیگر استانها، به واکاوی پرداخت.
در این اطلس جغرافیایی، استانهایی که دارای محرومیتهای اقتصادی بالاتری هستند کمترین اعتراضات و استانهایی که از قضا وضعیت بهتری دارند، درگیری بیشتری با اعتراضات داشتهاند و این درست نقطه مقابل واقعهای چون آبانماه ۹۸ است که اکثر مناطق محروم و حاشیهای و دارای نرخ بالای فقر، محل وقوع اعتراضات با ماهیت اقتصادی در آن سال بود.
طبقهای با صدای بلندتر !
اگر اعتراضات خیابانی در دهههای اخیر را مدنظر قرار دهیم، تجربه تاریخی ثابت میکند وقایعی که خاستگاه غیراقتصادی داشته و طبقات متوسط در آن دست بالاتر را داشته و در آن ایفای نقش کردهاند، بازنمایی رسانهای بیشتر و اثرات عمیقتری در عرصه سیاسی و اجتماعی داشتهاند. شاید این به دلیل قدرت بسیج اجتماعی آنها و شاید به دلیل نگاهی است که حاکمیت به این طبقه داشته و دارد.
برای پی بردن به این موضوع، کافی است اعتراضات سالهای ۷۱، ۷۴، ۹۶ و ۹۸ با مطالبات اقتصادی و معیشتی را با دو واقعه ۸۸ و ۱۴۰۱ با خاستگاه سیاسی و اجتماعی مقایسه کنیم؛ حذفشدگی در مقابل پذیرش. پرواضح است که پس از اعتراضات آبان ۹۸ و وقایعی نظیر آن، طبقهای که پیشقراول این اعتراضات بود به سمت مضمحل شدن و حذف نسبی از عرصههای سیاسی و اجتماعی رفت؛ تا آنجایی که هیچگاه جریان و گروه سیاسی و حتی رسانهای نتوانست و یا حتی نخواست که مطالبات به حق آنان را نمایندگی کند. این وضعیت را مقایسه کنیم با جنبش سال ۸۸ که در نهایت منجر به تشکیل دولتی در امتداد اهداف همان جنبش شد و یا وقایع امسال که اگرچه هنوز میوه و ثمرهاش چیده نشده و شاید چنان پشتوانهای هم برای ثمر دادن نداشته باشد اما همین که سیاستمداران و جریانهایی درون حاکمیت، گفتوگو با معترضین را به رسمیت شناخته و دانشگاه به دانشگاه حرکت کرده و در ترافیک سخنرانی میمانند، حاکی از آن است که این طبقه در وقایع اخیر توانسته یک گام رو به جلو بردارد.
این برای جمهوری اسلامی که بنا بر بیانات بنیانگذارانش یکی از اهداف و آرمانهای اساسی خود را حمایت از مستضعفان اعلام کرده چندان زیبنده نیست. نباید فراموش کرد تلاش های زیادی با هدف هدایت و سرایت اغتشاشات اخیر به بخش های کم برخوردارتر جامعه صورت می گیرد؛ تلاش هایی که هر چند به نظر نمی رسد تاکنون نتیجه ای در بر داشته اما همین واقعیت، افزایش توجهات حکمرانی به این طبقات اجتماعی را ضروری تر از همیشه می سازد.