اثر این نحو اقدامات، خود را در اتهام «کار خودشان بوده است» توسط برخی رسانههای بیگانه و عوامل داخلی در واکنش به حمله تروریستی به حرم شاه چراغ نشان داد و شدت گرفت.
شبههٔ دیگری که به طور مشخص ناظر به اولین سخنرانی رهبر انقلاب بعد از ماجرای درگذشت مهسا امینی، شدت گرفت، این شبهه بود که طی آن چنین القا شد که رهبر انقلاب از دشمنتراشی دفاع کردهاند. در حالی که ایشان تصریح کردند که جمهوری اسلامی به صِرف وجود و اهتزاز پرچماش مورد دشمنی غربیها قرار گرفته است و بنابراین آغازگر دشمنی، آنها بودهاند. قابل توجه است که ایشان سه سال قبل یعنی در سال۹۸ نیز فرمودند: «در اسلام، جنگ وجود دارد اما موضوع مهم، جهتگیری این جنگ است زیرا جریان طاغوت همواره برای اشاعهٔ فساد و قدرتطلبی و مقاصد خبیث، جنگ به راه انداخته است که این جنگ مذموم است اما مقابله با طاغوت، ممدوح است» (۹۸/۱/۱۴).
و چنین افزودند: «دشمنی با نظام جمهوری اسلامی همان خط دشمنی جبهه طاغوت با جبهه توحید است و اینکه گفته میشود دشمنتراشی نکنید حرف نادرستی است زیرا جبهه طاغوت با اصل و هویت حرکت توحیدی مخالف است و آمریکا و نوکرهای او همچون آل سعود، به کمتر از دست کشیدن از حرکت در مسیر توحید راضی نمیشوند». (همان).
همچنین رهبر انقلاب مصاف «توحید و طاغوت» را مصافی اجتنابناپذیر خواندند که اشاره به هستیشناسانه بودن نبرد جمهوری اسلامی و آمریکا و امثال آن دارد.
ناظر به چنین مسائل و شبهاتی همچون «دشمنتراشی» و نیاز به دشمن (اتهام فرافکنی مشکلات)، در ادامه بر دو گزاره تأکید خواهیم کرد. اول اینکه دشمنی ایران و آمریکا ابتدا توسط آمریکا آغاز شده است، و ثانیاً این دشمنی یک دشمنی ذاتی و دشمنی حق و باطل است؛ یک دشمنی تراشیده و ساخته شده نیست (ایران و جمهوری اسلامی) بلکه یک دشمنی ذاتی (دشمنی آمریکا با اسلام و ایران) و مبتنی بر هستیشناسی و انسانشناسی الهی و عمیق است.
دشمنی با اسلام حتی قبل از انقلاب اسلامی خود را در کاپیتولاسیون و بیاعتبار کردن احکام قضایی اسلام (حرام بودن قضاوت نزد غیرمسلمان بردن) نشان داد؛ اقدامی که تبعید امام از ایران به ترکیه در ۱۳ آبان سال ۱۳۴۲ را در پی داشت. همچنین حمایت از شاه در جهت حیازدایی و در تنگنا قراردادن حوزههای علمیه البته با روشی مرموزتر نسبت به روش رضاخان از مصادیق دشمنی با اسلام بوده است.
رهبر معظم انقلاب در بیانات خود در دیدار دانشآموزی اخیر (۱۴۰۱/۰۸/۱۰)، نکاتی را عنوان کردند که این نکات دلالت بر دشمنی آمریکا با ایران حتی قبل از انقلاب اسلامی و نیز دشمنی آنها با مردمسالاری یا دمکراسی دارد. ایشان همچنین به دشمنی آمریکا با اسلام مردمی اشاره کردند که مؤید دشمنی همزمان این کشور با مردمسالاری و اسلام است.
رهبر معظم انقلاب قبلاً نیز به توطئهٔ آمریکا برای تحریف انقلابها اشاره کردهاند. ایشان پیشتر و نیز در سخنرانی اخیر (۱۴۰۱/۰۸/۱۱) تصریح کردهاند که آمریکاییها دشمنی با ایران را قبل از ۱۳ آبان ۵۸شروع کردند و آن در کودتای ۲۸ مرداد بود. ایشان همچنین تصریح میکنند که آمریکاییها در سال اول انقلاب به راحتی و در رفاه رفت و آمد و زندگی میکردند و کسی به اینها کار نداشت تا اینکه آنها توطئه کردند و اسناد آن هم بعداً با تسخیر لانه رؤیت شد.
همچنین به درستی میگویند که اگر آمریکاییها با تسخیر لانه جاسوسی، از ایران اخراج نمیشدند، ضربات بزرگی به انقلاب میزدند کما اینکه بیشتر انقلابها و حرکتهای مردمی در دنیا توسط آمریکا به انحراف رفته و تحریف و تسخیر شده است. مصداق بارز آن مصر و سایر کشورهای عربی است.
برداشت رهبر انقلاب از آمریکا تداوم نگاه حضرت امام به این دولت است؛ نگاهی واقعبینانه که همه دریچهها را روی آن میبندد تا کشور و منافع و هویت آن مصون بماند.
«… در این مسئلهٔ تهاجم به سفارت آمریکا که در واقع گفتند لانهٔ جاسوسی ـ که همینجور هم بود ـ، اینکه آمریکاییها در اظهاراتشان، در تبلیغاتشان، در مصاحبههایشان، در مصاحبهای که با خود من کردند در سفر به نیویورک زمان ریاست جمهوری، این حادثه را سرآغاز چالش میان ملت ایران و آمریکا معرفی میکنند. میگویند علت اینکه آمریکاییها در مقابل ملت ایران ایستادند حرکتی بود که شما در سفارت انجام دادید. یعنی حمله کردید به سفارت ما و بین ما و شما اختلاف بوجود آمد، دعوا شد و دشمنی شد. دروغ میگویند مسئله این نیست. آغاز چالش بین ملت ایران و آمریکا ۲۸ مرداد سال ۳۲ است. در ۲۸ مرداد یک حکومت ملّی سر کار بود، حکومت مصدّق یک حکومت ملّی بود. مشکلش هم با غربیها فقط مسئلهٔ نفت بود. نه حجتالاسلام بود، نه داعیهٔ اسلامخواهی داشت، فقط مسئلهٔ نفت بود. نفت دست انگلیسها بود. او گفت نفت دست خودمان باشد، فقط جرمش فقط این بود. آمریکاییها نشستند علیه مصدّق توطئه کردند و کودتا ایجاد کردند؛ یک کودتای عجیب و غریبی. با اینکه مصدّق با آمریکاییها خوشبین بود، نسبت به آنها اعتماد داشت، حتّی علاقه داشت، فکر میکرد دولت آمریکا در مقابل انگلیسها از او حمایت خواهند کرد. ولی اینها از پشت خنجر زدند. مصدّق و اطرافیانش و همه را دستگیر کردند. بعضی را بعدها اعدام کردند، بعضی را هم سالهای متمادی زندان کردند».
در خطوط فوق به صراحت دشمنی آمریکا با دمکراسی و ملیگرایی غیر دینی نیز دیده میشود. اسقاط مصدق نشانه دشمنی آمریکا با ایران مستقل و هرگونه ملیگرایی چالشبرانگیز برای این کشور است.
واقعیت واضح آن است که آمریکا پایهگذار دشمنتراشی است. رهبر انقلاب متناسب با این واقعیت بود که تأکید کردند: «بعضیها میگویند این شعار را نگویید زیرا باعث برانگیختن دشمنی آمریکاییها میشود، در حالیکه آمریکاییها دشمنی با ملت ایران را در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و در حالی آغاز کردند که آن زمان هیچکس در ایران مرگ بر آمریکا نمیگفت، البته پس از آن ضربه، دانشجویان در ۱۶ آذر همان سال در دانشگاه تهران مرگ بر آمریکا گفتند و این شعار، یادگار ۱۶ آذر است». (۱۴۰۱/۰۸/۱۱).
اما دشمنی با آمریکا مبتنی بر دشمنی با باطل است و بر این اساس بود که شعار نه شرقی نه غربی متولد شد؛ شعاری که نشان میداد آمریکاستیزی امام و رهبران فکری انقلاب اسلامی عمیقتر و دقیقتر از آمریکاستیزی گرایشهای چپ و مارکسیستی است: «اولین کسی که گفت نه شرقی، نه غربی امام بزرگوار ما بود و این روحیه و حرف محکم امروز به قدری رواج یافته که در منطقه ما خیلیها با اعتقاد و عمل به منطق مقاومت، از آن نتیجه میگیرند، همچون نتیجه و بهره اخیری که لبنانیها به برکت حزبالله در قضیه خطوط گازی گرفتند». (همان).
امام خامنهای همچنین به مزیتهای برای ایران اشاره کردند که به نظر نگارنده، این مزیتها یکی از دلایل دشمنی ذاتی آمریکا با ایران است. به بیان دیگر آمریکا با ایران قوی و قوتهای ذاتی و طبیعی و انسانی ایران ـ به ویژه به منزله عامل برتری بر اسراییل در منطقه ـ دشمن است: «ایران عزیز به علت برخورداری از خصوصیات برجستهای همچون «نیروی انسانی با هوش و با استعداد»، «منابع طبیعی متنوع و فراوان»، «موقعیت جغرافیایی حساس و ممتاز» و از همه مهمتر «منطق والای حکومتی و تمدنی» میتواند جایگاه برجستهای در نظم جدید داشته باشد». (همان).
دلیل دیگر دشمنی آمریکا با ایران، موفقیت الگوساز ایران در جمع میان مردم و دین بوده است (مردمسالاری دینی).
مطابق این واقعیت، رهبر الهی انقلاب اسلامی، امتیاز مهم جمهوری اسلامی و منطق حکومتی و تمدنی آن را جمع بین حضور و آراء مردم با معارف الهی خواندند و گفتند: «این کار، آسان نیست اما جمهوری اسلامی موفق به انجام آن شد البته نقصهایی وجود دارد که از آنها آگاه هستیم اما این حرف و منطق، در دنیا جدید است». (همان).
مسأله پایهای که منجر به اثبات دشمنی ذاتی حق و باطل در خصوص ایران و آمریکا میشود، رجوع به مبانی فکری و فلسفی امام راحل و رهبر حکیم انقلاب است که وعده شد در این یادداشت به آن خواهیم پرداخت. این تلاش نشان میدهد که برخلاف دشمنتراشیهای مرسوم در دنیای سیاست (نیاز به دشمن) نزد رهبران انقلاب اسلامی، دشمنی با آمریکا و همراهان آن محصول خداشناسی و انسانشناسی توحیدی، آن هم با مبانی صدرایی (فلسفه ملّاصدرا) است. از این رو نمیتوان این دشمنانگاری و دشمنی را به منفعت و سیاست تقلیل داد. به بیان دیگر این دشمنی در درجه اول، هستیشناسانه و انسانشناسانه بوده و واکنش طبیعی و فطری به باطل بودن سیاستهای کشوری چون آمریکا است.
مبانی هستیشناسی و انسانشناسی تقابل ایران و آمریکا
عقلانیت انقلاب اسلامی مواجههای عمیقتر از مواجهههای چپ پیش چشم گذاشت. در دستگاه فلسفی و نظری امام خمینی (ره)، آمریکاشناسی اولاً و بالذات بر توحید و خداوند مبتنی است و ثانیاً و بالعرض بر شیطانشناسی. مطابق همین، امام خمینی (ره) آمریکا را شیطان بزرگ مینامد. یک نامگذاری که کارکرد جهانی یافت، درست به همین دلیل که بر مبانی جهانی و فطری انسان و یک هستیشناسی و انسانشناسی فرامکانی و فرازمانی استوار بود. به بیان دیگر این چنین بود که مفهومسازی از آمریکا تحت عنوان شیطان بزرگ این چنین زمینی و زمانی شد و دنیا را در برگرفت.
منطق انقلاب اسلامی، منطق اسلامی برای مبارزه با آمریکا بود که بر مفهوم استکبار که مفهومی قویتر، عمیقتر و وسیع از امپریالیسم و تعابیر چپ است، استوار بود. بر این اساس بود که امام (ره) توانست مبارزهای عمیقتر و دقیقتر با آمریکا و غرب داشته باشد و نسبت به رقبای ملیگرا مانند مصدق و رقبای چپگرا، آمریکاشناسی بهتری را پیش چشم بگذارد.
جریان ملی که اوج خود را در شخصیت مصدق مییابد، توسط او دچار اعتماد به آمریکا و در نتیجه ضربه خوردن از این کشور در کودتای ۲۸ مرداد میشود. همچنان که جریان مهدی بازرگان و برخی لیبرالهای امروزی نیز خطای مشابهی در رابطه با آمریکا مرتکب شدند و موجب خسارت برای خود و کشور شدند.
گفته شد که امام راحل ـ و نیز مواجهه رهبر معظم انقلاب اسلامی ـ با آمریکا یک مواجهه هستیشناسانه و عمیقتر نسبت به سایر مواجههها بوده است. برای وضوح بیشتر این مدعا باید گفت امام در تفسیر سوره حمد، رابطه عالم و خدا را رابطه علت و معلول نمیداند. از نگاه ایشانرابطه مذکور حتی از سنخ ربط «وجود ربطی» با وجود مستقل (همچون رابطه خورشید با شعاع آن) نیست، بلکه حضرت امام این ربط را چونان رابطه موج و دریا میداند. مطابق این استعاره، موج، وجود خارجی ندارد بلکه صرفاً انحنایی در دریا و حالت دریاست و به زبان عمیقتر، دریاست.
مطابق این تمثیل، هیچ چیز وجود ندارد و هرچه هست، خداوند است.
وقتی امام با این نگاه الهی ـ انسانی به عالم سیاست میآید، شیطان را هیچ و حتی پوچ میانگارد و نگاه شیطانی را نفی میکند؛ نگاهی که به نظر ایشان یک نگاه جزءنگرانه است که افراد را درگیر امواج به جای دریا میکند.
گرایش به موج، صورت عامیانهتر و سادهتری از گرایش به ماهیات یا تکثر است. همین نگاه دریانبین و فاقد کلگرایی و مبتنی بر جهانِ بینی به جای جهانبینی است که مناسبات آینده را وابسته به آمریکا کرده و به دست و لبخند دشمن خیره میشود. نگاه جزنگر و فاقد عمق است که همه چیز را به اقتصاد تقلیل میدهد و شجاعت دیدن و فهمیدن را از دست میدهد. این نگاه از فهم حقایق محروم میشود.
امام راحل در کتاب چهل حدیث، حاصل جزنگری را جهل میداند. نگاه اتمیک یا جزءنگرانه با تجزیهگرایانه تنها بخشی از انسان و عالم را میبیند و بعضاً همان بخش کوچک را به عنوان کل واقعیت میبیند و توان رفتن به عمق دریای وجود را از دست میدهد. این نگاه با کوچک کردن انسان، وحدت و کلیت را از او گرفته و منشأ ظلم به موجودیت عظیم انسان میشود.
همین نگاه است که بعضاً همه چیز هویت انسان را به اقتصاد یا مادیات یا هر چیز دیگر تقلیل میدهد. در مقابل، در نگاه کلگرایِ توحیدیِ امام راحل، انسان با تمامیتاش دیده میشود؛ به عنوان موجودیتی که دارای قوه عقل، قوه واهمه، قوه غضب و قوه شهوت است. قوه عقل، قوه کلنگر است هم اجزا و هم ارتباطات و هم ماهیت مستقل ـ نه جدا ـ کل را میبیند. قوه وهم، قوه جزءنگر است و فهم نقطهای را به ما میدهد.
قابل توجه است که امام قوه وهم را انکار و حتی تحقیر نمیکند (وهم گرایی و جزگرایی را تحقیر میکند) بلکه معتقد است اگر کسی بتواند قوه عقل را مسلط کند، در نتیجه این تسلط، وجود مُلکیاش به وجود مَلکی بدل میگردد.
در این دستگاه نظری، شیطان در جزئیات لانه دارد (اشاره به یک حدیث) و میکوشد انسانها را سرگرم و محدود به جزئیات کرده و از افق دور و کل بازدارد.
با همین منطق است که امام راحل کسی چون صدام را شیطانی میدانست که قوه غضب او خیلی قوی است؛ کسی که نتوانست میان قوای خود تعادل حداقلی ایجاد کند.
نکته دیگر اینکه با وجود شیطان نامیدن آمریکا و حتی کسی چون صدام توسط امام راحل، اما ایشان مصادیق شیطان را تحقیر میکرد.
بسیاری مواقع که امام خندیده است، جایی بوده که درباره آمریکا سخن میگفته و آن را تحقیر میکرده است (به منافقین هم میخندد).
تحقیر طنزآمیز ترامپ و بایدن در سخنرانی اخیر رهبر انقلاب در جمع دانش آموزان که ترامپ را دیوانه خواند و به کنایه درباره بایدن به معلوم بودن وضع او اشاره کردند، ادامه همان منطق خمینی کبیر است.
جالب است که تعبیر معروف «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» که امام راحل در واکنش حمایتی به ماجرای تسخیر لانه جاسوسی دوبار آن را بیان میکند هم بیشتر جنبه تحقیر و حتی طنز دارد. البته امام نسبت به شیطان و آمریکا به نحو سازگاری واکنش نشان میداد و حتی عصبانی میشد. بر این اساس، امام راحل معتقد بودند که لازمه مبارزه با آمریکا همچون مبارزه با شیطان، اخلاص است؛ اخلاصی که مستلزم مبارزه با شیطان درون و نفس اماره است.
با وجود این شیطانشناسی، امام راحل و جانشین برحق و متفکر و عارف و الهی او نگاه و افقشان قرب الهی انسان و جهان است و برای آنها اصالت با خداوند و جبهه حق است و در این میان، سهم جبهه باطل، تحقیر است نه بزرگ کردن آن.
نکته دیگر اینکه برای امام راحل و رهبر انقلاب، انس و دوستیْ اصیلتر از دشمنی است. در حقیقت، انقلاب اسلامی با دشمنان صلح و تعالی و آزادی بشر، با کسانی که به خاک و دین و ارزشهای سایر ملل تعرض میکنند و بنیاد دوستی را بر باد میدهند، دشمنی میکند.