بررسی تحولات فکری و سیاسی طالبان در افغانستان

کشور افغانستان دارای بافت و ساخت متعدد قومی ـ مذهبی و سنتی است. این شرایط ازیک طرف بستر را برای عدم تشکیل یک دولت باثبات و مردمی و همچنین برای مداخلات بیگانگان فراهم نموده است. از طرف دیگر افغانستان را به محلی امن برای فعالیت جریان های جهادی و سلفی تبدیل کرده است. گروه طالبان یکی از جریان های تأثیرگذاری است که با توجه به صبغه­ی قومی (پشتون) درروند تحولات معاصر افغانستان نقش ویژه داشته اند. آن ها که باهدف مقابله با حضور نیروهای شوروی در افغانستان شکل گرفتند؛ به تدریج از سال ۲۰۰۳ به بعد از ساختار قدرت افغانستان کنار رفتند، اما به تدریج در اثر مداخلات گسترده نیروهای ناتو و آمریکا و حاکمیت یک دولت دست­نشانده خود را در تحولات افغانستان مطرح کردند.

ضرورت و اهداف پژوهش

یکی از کشورهایی که با جمهوری اسلامی ایران همسایه است و با مناطق مرزی شرق ایران قرابت فرهنگی، دینی، زبانی و قومی دارد، افغانستان است. این کشور طی چند سال اخیر محل فعالیت گروه های جهادی مختلفی چون القاعده، طالبان و داعش بوده است. گروه طالبان به عنوان یکی از جریان های جهادی ریشه دار با مبانی عقیدتی و ایدئولوژیکی متفاوت و از طرف دیگر هم پیمانی با برخی کشورهای منطقه و فرامنطقه در مرزهای شرقی کشور می توانند تبعات امنیتی و سیاسی برای کشور ایجاد کنند لذا نیازمند است به صورت ویژه مبانی فکری و عقیدتی آن ها مورد بررسی قرار گیرد. لذا در این پژوهش به بررسی شناخت ماهیت طالبان، نفوذ مردمی این گروه، رابطه و نسبت آن با جریان های تکفیری و ایران و چالش های ایران در مقابل این گروه پرداخته شده است. در پایان نیز راهکارها و سیاست های رسانه ای مناسب ایران درروند تحولات آتی افغانستان بیان شده است.

شناخت ماهیت طالبان

یکی از گروه هایی که باهدف مبارزه با نیروهای استعمارگر شوروی در افغانستان شکل گرفت، طالبان بودند. آن ها که اهداف خود را بیرون راندن اشغالگران و تأسیس امارت اسلامی در مرزهای افغانستان می دانند، طی سال های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۶ در افغانستان قدرت را در اختیار داشتند. تلاش جهت اجرای حدود اسلامی، مبارزه با نیروهای ناتو و تخریب مجسمه های تاریخی بودائی و مسیحی در افغانستان باعث شد که از این گروه به عنوان یکی از گروه های خشونت طلب یاد کنند. کشورهای پاکستان، امارت متحده عربی و عربستان تنها کشورهایی بودند که طالبان را در زمان قدرت به رسمیت شناختند. پس از وقوع حادثه یازده سپتامبر و افشا شدن همکاری نیروهای طالبان با گروه القاعده، آمریکا به افغانستان حمله کرد و آن ها از قدرت خارج شدند؛ اما آن ها همواره خود را به عنوان یک گروه مبارز علیه دولت مرکزی افغانستان و نیروهای آمریکایی در مناطق مختلف افغانستان به خصوص زابل، قندها و هلمند مطرح کرده اند. رهبر فعلی آن ها هبت الله آخوندزاده است که پس از کشته شدن ملااخترمنصور از سال ۲۰۰۶ به بعد این سمت را در اختیار دارد.

نفوذ مردمی و اقبال عمومی نسبت به طالبان

بافت و ساخت جمعیت افغانستان را ده قوم بزرگ (پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، سادات و…) تشکیل می دهند اما حدود ۴۰ درصد این جمعیت را پشتون هایی تشکیل می دهد که عمده جمعیت طالبان از همین قوم برخاسته اند؛ همین امر سبب نفوذ اجتماعی و مردمی این جریان در افغانستان شده است. ضعف دولت مرکزی و مداخلات بیگانگان باعث شد که در آخرین انتخابات ملی تنها ۱۹ درصد مردم در انتخابات شرکت کنند. همین امر بهترین فرصت را برای طالبان فراهم کرده است که دولت مرکزی را فاقد پایگاه مردمی و قدرت مدیریت کشور افغانستان مطرح کند.

رابطه و نسبت گروه طالبان با جریان های تکفیری و ایران

در رسانه ها و تبلیغات اغلب نیروهای طالبان را همان جهادی های تکفیری مطرح کرده اند؛ اما نسل فعلی طالبان نه تنها با نیروهای تکفیری داعش اعلام بیعت نکردند، بلکه پس از حضور آن ها در افغانستان مقابل آن ها ایستادند و آن ها را از مناطق مختلف افغانستان دفع کردند.

برخلاف رویه های نسل قبلی که رویه های ضد ایرانی داشتند، اما نسل فعلی از سال ۱۳۸۵ تاکنون مسئولیتی در قبال اقدامات تروریستی در مناطق مختلف ایران نداشتند. آن ها در مصاحبه های مختلف از جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشوری منطقی و دلسوز در همسایگی افغانستان یادکرده اند. آن ها طی مذاکرات و جلسات مختلف اعلام تغییر رویه و رفتار خود در قبال ایران و مسائل مختلفی چون رفتار منطقی با شیعیان، خروج نیروهای بیگانه در افغانستان و… اعلام کردند.

سناریوها و چالش های ایران در عصر حاکمیت طالبان

بی ثباتی دولت مرکزی، نهادینگی انواع فسادهای اداری و مالی و مداخلات گسترده بیگانگان در ساختار و نظام سیاسی باعث شد که دولت مرکزی در افغانستان با مقبولیت پایین مردمی روبرو شود. همین امر بستر را برای حضور فعال و موفقیت در تحولات افغانستان برای آن ها ایجاد کرد؛ اما این وضعیت می تواند چالش ها و سناریوهای مختلفی برای جمهوری اسلامی ایران در پی داشته باشد. مهم ترین چالش های ایجادشده را می تواند در موارد زیر خلاصه کرد:

  • ناراحتی و اعتراض بخشی از جریان ها و نیروهای شیعی (نیروهای فاطمیون و مردم عادی) از سیاست ها و تصمیمات اتخاذی ایران در قبال تحولات افغانستان در دوران طالبان؛
  • تیرگی روابط و تعامل رسمی جمهوری اسلامی ایران با دولت مرکزی افغانستان در اثر عدم حمایت رسمی از آن ها در مقابل طالبان؛
  • بدعهدی نیروهای طالبان نسبت به مذاکرات و توافقات صورت گرفته و انجام اقدامات خشن و تروریستی توسط گروه های مختلف طالبان در افغانستان، مناطق شیعه نشین و مناطق مرزی ایران؛
  • هجوم مهاجرین به مناطق مختلف کشور در اثر بی ثباتی و ناامنی در افغانستان؛
  • مداخلات کشورهای منطقه و فرامنطقه ای به بهانه ایجاد نظم و امنیت در افغانستان و حضور در مناطق مرزی کشور؛
  • شکست مدل های دموکراتیک آمریکایی در افغانستان به دلیل نادیده گرفتن بافت و ساخت منطقه؛
  • افزایش مجدد موج اسلام­هراسی و اسلام ستیزی در مناطق مختلف دنیا.

راه­کارها و سیاست های رسانه ای مناسب ایران درروند تحولات آتی افغانستان

با توجه به اینکه کشور افغانستان و روند تحولات آن به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر حوزه های سیاست منطقه ای و مسائل امنیتی ـ اقتصادی و فرهنگی ایران در ارتباط و تعامل هستند نیازمند است رویه های مناسبی مدنظر قرار گیرد. در زیر به مهم ترین آن ها اشاره می شود:

  • تبیین ماهیت و اندیشه های گروه طالبان و تشریح اوضاع واحوال بی ثبات افغانستان باوجود نیروهای خارجی و دولت وابسته در حاکمیت رسمی افغانستان؛
  • محکومیت رفتارهای و اقدامات خشن و افراطی­گری احتمالی طالبان؛
  • برجسته سازی نقش و جایگاه مؤثر و استراتژیک ایران درروند تحولات و حل بحران های افغانستان؛
  • تبیین و تشریح دلایل رویکرد بی طرفی مثبت ایران در قبال تحولات افغانستان و عدم حمایت از دولت مرکزی آن ها؛
  • بیان مظلومیت شیعیان افغانستان دیگر گروه ها و اقوام در افغانستان و مذاکره با طالبان برای به رسمیت شناختن اهداف مذهبی، فرهنگی و زبانی ایران در کشور افغانستان.

جمع بندی

بی ثباتی دولت مرکزی، نهادینگی انواع فسادهای اداری و مالی و مداخلات گسترده بیگانگان در ساختار و نظام سیاسی افغانستان باعث شد که دولت مرکزی این کشور با مقبولیت پایین مردمی روبرو شود. همین امر بستر را برای حضور فعال و موفق طالبان را در افغانستان ایجاد کرد. حضور طالبان در افغانستان موجب بروز تحولات بسیاری شده است. این تحولات می تواند چالش هایی مانند ناراحتی و اعتراض بخشی از جریان ها و نیروهای شیعی در مقابل سیاست های اتخاذشده توسط ایران و تیرگی روابط و تعامل رسمی جمهوری اسلامی ایران با دولت مرکزی افغانستان در اثر عدم حمایت رسمی از آن ها در مقابل طالبان را برای ایران در پی داشته باشد. از آنجایی که تحولات افغانستان بر ایران نیز موثر است لازم که جمهوری اسلامی ایران رویه هایی مانند محکومیت رفتارهای و اقدامات خشن و افراطی گری احتمالی طالبان و برجسته سازی نقش و جایگاه مؤثر و استراتژیک ایران درروند تحولات و حل بحران های افغانستان را به منظور تعامل با طالبان در پیش بگیرد.

دیدگاهتان را بنویسید