از مرکز مقابله با شایعات سایبری اختلاف سلیقه یا تعارض دیدگاه بین مردم یک کشور با اصول و آرمانهای آن کشور امری بدیهی است. این پدیده در ایران نیز وجود دارد و روزی نیست که رسانههای مختلف، عرصه تقابل دیدگاههای مخالفان و موافقان نظام جمهوری اسلامی ایران نباشد.
فرش قرمز رسانههای معاند برای مخالفان و منتقدان ایران
اما ایران با چالش دیگری نیز در این زمینه روبروست و آن هم در باغ سبزی است که در آن سوی مرزها به روی مخالفان نظام ایران گشوده میشود. میتوان ادعا کرد این پدیده منحصر به ایران است. چرا که در دنیا کشوری نیست که به اندازه کشور ما مورد توجه قدرتهای سلطهگر باشد؛ به طوری که بخواهند با ابزارهای مختلف آن را تهدید کرده یا با خطر براندازی و تجزیه روبرو کنند.
برهمین اساس، ایران بعد از انقلاب اسلامی همواره بحث داغ رسانههای کشورهای بیگانه به خصوص دولتهای متخاصم و سلطهگر خارجی بوده و این سیاست با راهاندازی بخش فارسی بسیاری از این رسانهها و حتی تأسیس یک شبکه فارسی زبان با هدایت و بودجه بیگانگان، روز به روز فزونی یافته است.
با این حال پروژه رسانههای ضدایرانی برای تأثیرگذاری و جهت دادن به ذهنیت مخاطبان داخلی و خارجی خود در خصوص وقایع ایران که امور داخلی کشورمان محسوب میشود و طبیعتاً به خودمان مربوط است، به اینجا ختم نشده و این رسانهها در تازهترین شگردهای خود به دنبال جذب چهرههای مشهور ولی مخالفی هستند که در داخل کشور اصطلاحا به آنها “اپوزیسیون” گفته میشود.
خوشحالی یک سلبریتی برای پیوستن به رسانهای که در آرزوی تجزیه ایران است!
در گرماگرم آشوبهای اخیر که با هجمه همه جانبه و هدایتگری همین رسانههای ضد انقلاب به وقوع پیوست، خبر پیوستن احسان کرمی مجری و تهیه کننده سابق صدا و سیما به گوش رسید.
کرمی کارش را با رادیو آغاز کرد و در ادامه به تلویزیون پیوست اما در سالهای اخیر صداوسیما با او قطع همکاری کرده بود و بیشتر فعالیتهایش به پروژههای شبکه نمایش خانگی و تئاتر مربوط میشد. کرمی در زمینه صداپیشگی و خوانندگی هم فعالیتهایی داشت.
بااین حال هرچند سابقه فعالیتهای رسانهای او به قدری نبود که از احسان کرمی بعد از مهاجرتش چهرهای لیدرگونه برای جریان مخالف نظام بسازد، اما پشت کردن او به ایران آن هم در شرایطی که کشور دچار بحران بود و معاندان برای رسیدن به اهداف خود از دل اغتشاشات، از هیچ فرصتی غفلت نمیکردند، به اندازه خود پشتگرمی برای فتنهگران شد.
احسان کرمی که همواره سیاستهای کشور را نقد و نظام را به دوگانگی در تصمیم و عمل متهم میکرد در روزگاری که مردم آبادان مصیبتزده از مرگ عزیزانشان در حادثه متروپل بودند، به همراه برزو ارجمند در مراسم جشن عروسی خواننده لسآنجلسی شرکت کردند؛ در حالی که چند روز پیش از آن، شرکتکنندگان در همایش همخوانی “سلام فرمانده” را مورد عتاب قرار داده بود که این چه زمان شادی و پایکوبی است؟
او البته در آشوبهای ایجاد شده متأثر از فوت دختر جوان کردستانی به نام “مهسا امینی” با انتشار فیلمی موی سر خود را تراشید تا با جریان هدایتگر این آشوبها همراهی کند.
شاید همین موضعگیریها بود که پالس مثبت برای آن سوی مرزها فرستاد و بالاخره با پیوستن به شبکه معاند منوتو جایزه خوش خدمتی خود را دریافت کرد. هرچند او در اظهاراتی بعد از رفتن به این شبکه، مدعی شد که خودش هم تا یک هفته قبل نمیدانسته از اینجا سر در می آورد!
اما نگاهی به اعتراف مجری سابق شبکه معاند من و تو، اقدام احسان کرمی از پیوستن به این رسانه معاند را با ابهامات و سوالات مختلفی مواجه میکند! اینکه آیا او از سیاستهای این رسانه بیخبر است؟!
پوریا زراعتی در صفحه مجازی خود بااشاره به نقشه رسانه متبوعش برای تجزیه ایران مینویسد: “یکی از راههایی که کارشناسان برای نجات ایران از سلطه جمهوری اسلامی پیشنهاد میدهند، این است که ابتدا ایران را با یک نقشه از پیش تعیین شده و مهندسی تجزیه کنیم و بعد از فروپاشی رژیم حاکم، دوباره ایران شاهنشاهی را بسازیم”.
سال ۸۴ و اولین شوک خبری از تصمیم اشتباه یک سلبریتی
احسان کرمی اولین چهره ایرانی مهاجرت کرده به غرب نیست. شاید اولین خبر پرسر و صدا از پیوستن یک چهره مشهور و البته محبوب آن روزها به رسانههای معاند، مربوط به “سیدمحمد حسینی” شومن تلویزیونی مربوط باشد. او یکی از مجری بازیگرهای متفاوت بعد از انقلاب بود که با فاصله گرفتن از اجراهای خشک و استاندارد رسانه و با ادبیات منحصر به خودش، توانست طرفداران بسیاری را دست و پا کند. او از ابتدای شروع به کار شبکه تهران تا سال ۸۴، مجری این شبکه بود که برنامههای او به ویژه با همراهی “سید کاظم احمدزاده”، مخاطبان بسیار داشت. حسینی بعد از مهاجرت از ایران، ابتدا به یک شبکه ایرانی در کشور امارات پیوست و بعد از آن به آمریکا رفت و در برنامههای ماهواره ای مشغول به کار شد. حسینی متأثر از وقایع بعد از انتخابات سال ۸۸ در مصاحبه با برنامه ماهوارهای “پارازیت” متعلق به تلویزیون فارسی صدای آمریکا از جنبش سبز حمایت و در صفحه فیس بوک خود نیز فیلمهایی از اغتشاشات آن روزها را منتشر کرد.
اما او در این سالها نه تنها هرگز نتوانست حتی ذرهای از محبوبیت و موفقیتهای داخل ایران را تکرار کند، در آخرین اقدام خود علیه ملتش، برنامهای با عنوان “ری استارت” تولید کرد که در قسمتهایی از این برنامه هواداران خود را به آتش زدن اماکن دولتی دعوت کرد.
سال ۸۹؛ سال سلام فرشید منافی و احمد صمدی به رسانههای دشمن
در این سالها خبرنگاران و هنرمندان دیگری نیز به شبکههای خارجی ضدانقلاب پیوستهاند که از جمله آنها میتوان به “فرشید منافی” اشاره کرد. او گوینده و برنامهساز رادیویی بود که با رادیو جوان، رادیو فرهنگ، رادیو پیام و رادیو ورزش همکاری میکرد. منافی، صداپیشه هم بود و در چند سریال مطرح ایرانی و خارجی صداپیشگی کرده است.
فرشید منافی که با برنامه “روی خط جوانی” رادیو جوان به اوج محبوبیت خود رسیده بود، در سال ۸۹ به همراه همسرش از ایران رفت و به رادیو فردا پیوست. اما او هم سرنوشتی همچون محمد حسینی پیدا کرد و بسیاری معتقدند هرچند استعداد بالایی در اجرا و گویندگی دارد اما هرگز نتوانست در خارج از کشور در جذب مخاطب موفق باشد.
“احمد صمدی” خبرنگار صدا و سیمای ایران هم در همین سال به شبکه تلویزیونی ایران اینترنشنال پیوست. وقتی مصاحبه وی در استودیوی این شبکه سعودیِ معاند که در آن درباره روابط ایران و ناتو موضعگیری کرد، منتشر شد، همه مطمئن شدند که خبرنگار اعزامی صدا و سیما به آلمان، با رسانه رسمی ایران قطع همکاری کرده است. صمدی در پایان مأموریت سه سالهاش در آلمان سر از لندن درآورد تا فعالیتهای خبری خود را در زمین دشمن ملت ایران ادامه دهد.
صمدی در مدت حضورش در آلمان به عنوان خبرنگار ایران، هر از گاهی گزارش و ارتباط مستقیم با رسانه ملی داشت و در این مدت یک شرکت تجاری در آلمان و ایران نیز ثبت کرد که به واسطه آن، بین دو کشور در رفت و آمد بود.
سال ۹۸؛ قهر مزدک میرزایی با تلویزیون، بهانه آشتی با شبکه سعودی شد!
“مزدک میرزایی” مجری مشهور برنامههای ورزشی رسانه ملی نیز سال ۹۸ به شبکه سعودی اینترنشنال پیوست. خبر رفتن او ابتدا با انتشار توئیتهایی از سوی نزدیکان میرزایی که از کوچ وی و همسرش به خارج از کشور حکایت داشت، رسانهای شد. اما گمانهزنیها خیلی زود رنگ واقعیت گرفت و مزدک میرزایی با مدیران ایران اینترنشنال سعودی برای ساختن یک برنامه ورزشی ـ فوتبالی به توافق رسید.
او چند روز بعد از خروجش از ایران، در یک برنامه تلویزیونی حاضر شد تا به سوالات درباره مهاجرت ناگهانیاش و پیوستن به اینترنشنال پاسخ دهد. اما از میان احتمالاتی که اکنون به عنوان دلیل پشت کردن مزدک میرزایی به کشورش مطرح است، اختلافات او با صدا و سیما که منجر به محدود شدن عرصه فعالیتش در رسانه ملی شده بوده، از همه قویتر است.
مزدک میرزایی در نوجوانی فوتبالیست بود اما به سمت گزارشگری رفت و در کنار آن در مطبوعات نیز نویسندگی میکرد. او همچنین یک مدرسه فوتبال در کرج راه اندازی کرد که فرزندان علی کریمی نیز در آنجا و زیر نظر مزدک فنون فوتبال را میآموختند. میرزایی بعد از پیوستن به شبکه سعودی اینتل، برنامه “هت تریک” را روی آنتن این شبکه ضد ایرانی میبرد.
اما مهاجرت مزدک میرزایی با حاشیههایی همراه بود. بعد از رسانهای شدن خبر خروج او از ایران، کاربران شبکههای اجتماعی این رفتار مجری سابق رسانه ملی را سوءاستفاده از موقعیتی که در رسانه ملی به دست آورده بود، خواندند و پشت پرده فرش قرمز سعودی برای وی را برملا کردند که نشان میدهد امثال مزدک میرزایی تا زمانی که پیشپرداختی برای رسانههای آنسوی آب نداشته باشند، نمیتوانند جایی برای خود در این رسانهها باز کنند.
به اینها باید محمدتقوی بازیکن سابق تیم ملی و استقلال تهران را نیز اضافه کرد. هرچند این فرد در ظاهر کارشناسی ورزشی در شبکه سعودی اینترنشنال حاضر است، اما نوع کنشگری وی در جریانات اخیر نشان میدهد حضور ورزشی تقوی برای اینترنشنال صرفاً یک بهانه است.
اما آیا سیاست جذب ایرانیان به شبکههای معاند، به منظور کشف و رشد استعداد آنهاست یا مهاجران، صرفاً خود را به آلت دست مدیران این رسانهها تبدل میکنند؟
شاید فردی که خود سالها در غرب زندگی و کار کرده اما مقهور و مجذوب آن نشده و سیاستهای ضدایرانی غرب را از نزدیک مشاهده و با آن دست و پنجه نرم کرده است، بهتر از هر کسی بتواند به این سوال پاسخ دهد.
انتهای راه وطنفروشی، مزدوری برای غرب است
مرتضی غرقی، خبرنگار سابق ایران در سازمان ملل که این روزها برنامه “پاورقی” را در شبکه دو روی آنتن میبرد، با نگاهی بدبینانه به انگیزه رسانههای غربی برای جذب چهرههای تلویزیونی گفت: قهر با کشور یا رسانه وطنی به بهانه آزادی بیان در رسانههای غربی یک شعار بیش نیست.
وی به تناقضات رفتاری رسانههای فارسی زبان خارجی مانند من وتو و اینترنشنال اشاره کرد و اظهار داشت: چهرههای مهاجرت کرده ادعا میکنند که در این رسانهها از آزادی عمل بیشتری برخوردارند؛ اما باید از آنها پرسید آیا میتوانند درباره دغدغه زنان یمن و میانمار یا کشتار اخیر دختران افغانستانی در این رسانهها سخنی به میان آورند؟ و یا حتی میتوانند حقوق بشر در عربستان را زیرسوال ببرند؟
غرقی، چهرههای پیوسته به رسانههای معاند را مهره شطرنج نبرد غرب با ایران خواند و افزود: شک نکنید وقتی کار این رسانهها با این افراد تمام شود یا حتی اگر احساس کنند اینها نمیتوانند مجری خوبی برای سیاستهای آنها باشند، این افراد را دیپورت کرده یا دست از حمایت آنها برمیدارند.
این خبرنگار باسابقه صدا و سیما انتهای مسیر پیوستن به رسانههای غربی را مزدوری برای این رسانهها خواند و گفت: اینها اگر در ابتدای امر فریب هم خورده باشند باید بدانند که در پایان مجبور به مزدوری برای دشمن خواهند بود.
غرقی تب پیوستن به شبکههای فارسی زبان ضدانقلاب خارجی را ناشی از دو علت دانست و بیان داشت: یا این افراد، انسانهای بسیار کم ظرفیتی بودند که با پیشنهاد حداقل امکانات و امتیازات اغوا شدهاند و یا اینکه خائن هستند. در هر صورت بوی خیانت از این قضیه به مشام میرسد.
آیا غرب برای همه ایرانیها فرش قرمز پهن میکند یا روی برخیها حساب ویژه باز کرده است؟
وی در ادامه به تشریح سیاست درباغ سبز رسانههای ضدایرانی پرداخت و گفت: در دنیا فریلنسهایی که تمایل دارند برای شبکههای مختلف کار کنند، زیاد هستند اما اینکه فردی یک باره از کشوری ایدئولوژیک با فرهنگ و شرایط زندگی متفاوت با سایر کشورهای دنیا به رسانهای بپیوندد که در عنادش با مردم و حکومت ایران حرفی وجود ندارد و همه میدانند که این رسانه به دنبال تجزیه و براندازی کشور و تحریم بیشتر علیه ملت ایران است، نشانهای جز همسویی و همراستایی تفکر این فرد با آن رسانه ندارد و این چیزی جز خیانت نیست.
این برنامهساز رسانه ملی اظهار داشت: سوالی که پیش میآید این است که آیا یک فرد معمولی هم میتواند به راحتی امثال احسان کرمی یا مزدک میرزایی، پناهندگی کشورهای دیگر را به دست آورند؟ قطعا نه.
فالوور زیاد سواد نمیآورد
غرقی باانتقاد از رواج مقبولیت عوامانه برخی چهرههای هنری بیان داشت: متأسفانه برخی از مردم تصور میکنند یک سلبریتی که ۲۰۰کا یا بیشتر فالوور دارد، انسان باسوادی است. در صورتی که اصلاً اینطور نیست. چرا که وقتی یک سلبریتی با صدها هزار یا چندین میلیون فالوور تشخیص نمیدهد کشور دچار توطئه شده یعنی سر سوزن سواد رسانه و عِرق ملی ندارد.
خبرنگار سابق ایران در سازمان ملل، اقدام بیموقع احسان کرمی در پیوستن به شبکه من وتو را مصداق عدم تسلط سلبریتیها بر سواد رسانه عنوان کرد و بیان داشت: وقتی در بحبوحه بحران، یک هنرمند کشورش را با ژست قهرگونه و منتقدانه ترک میکند و به یک رسانه معاند پناه میبرد، نشان میدهد که برای این دسته افراد امنیت کشور اهمیتی ندارد بلکه جذب فالوور مهمتر است.
وی این رفتار را ناشی از سطحی نگری خواند و گفت: اگر کسی نگاه ملی داشته باشد میداند که هر ناآرامی در کشور منجر به عدم امنیت میشود و این عدم امنیت، اقتصاد، اشتغال و سرمایهگذاری در کشور را با بحران روبرو میکند.
در آمریکا هیچ کس نمیتواند علیه اصول لیبرال دموکراسی صحبت کند
غرقی خاطرنشان کرد: این افراد در ایران چه حرفی می خواستند بیان کنند که جلوی آنها را گرفته بودند؟ بعضی اوقات انسان تصور میکند که ایران در عرصه فضای مجازی با بی در و پیکری خاصی روبروست؛ چرا که هیچ جای دنیا اینگونه نیست که هر فردی درباره هر چیزی اظهارنظر کند. در دنیا همه چیز قانونمندارانه است.
وی در خصوص آزادی بیان مورد نظر برخی افراد و اعتراض به وجود اختناق در ایران، با تأکید بر اینکه در آمریکا هیچ کس نمیتواند بنیانها و اصول لیبرال دموکراسی را زیرسوال ببرد، تصریح کرد: من یک منتقد به سیاستهای کشورم هستم و بارها نکاتی را بیان کردهام که منتشر هم شده است. اگر معنای این، آزادی نیست پس آزادی چه چیزی میتواند باشد؟ اینکه شما بخواهید نظراتتان درباره همجنس بازی را هم منتشر کنید، اسمش آزادی نیست.
آزادی بیان غرب زیرسلطه قوانین نانوشته!
بررسی شرایط سلبریتیهایی که طی دو دهه اخیر به رسانههای ضدایرانی پیوستهاند، نشاندهنده افول موقعیت و حتی استعداد آنها در عرصه تخصصیشان است. جالب اینجاست که حتی جذب این افراد در حرفه متبوعشان موجب نمیشود تا آنها در جبهه نبرد سیاسی غرب علیه کشورمان بتوانند حداقل بیطرفی خود را حفظ نمایند و مجبورند در پازل تعریف شده آنها حرکت کنند. اغلب این افراد هرچند با ژست دست یافتن به فضای آزاد به رسانههای فارسی زبان خارجی پیوستهاند اما تجربه نشان داده به ابزاری برای پیشبرد اهداف امپراطوری رسانهای غرب که حلقه تکاملی زنجیره دشمنی با ایران اسلامی است، تبدیل میشوند. تأسفبارتر اینکه بعد از پشیمانی نیز راه روشن و مطمئنی برای این افراد نمیتوان متصور بود و معلوم نیست پایان این سفر اشتباه، بازگشت به میهن باشد!
انتهای بازی کجاست؟
نمونه داغ این موضوع، “رضا حقیقتنژاد” خبرنگار رسانههای فارسی زبان معاند است که چند روز پیش خبر مرگ او منتشر شد.
حقیقت نژاد که از خبرنگاران خبرگزاری ایلنا بود و سابقه همکاری با روزنامههای تهران امروز و هفت صبح را نیز داشت، سال ۹۱ و بعد از وقوع اغتشاشات جنبش سبز، ایران را ترک کرد و به ترکیه رفت. او پس از مدتی گزارشگری برای رسانههای ترکیهای، به سایت ایران وایر، رسانه ضدانقلاب نزدیک به سازمان جاسوسی اسرائیل پیوست و گفتوگوهای متعددی نیز با رسانه سعودی اینترنشنال داشت.
حقیقتنژاد در مدت حضورش در خارج از کشور در عنادورزی با ملت ایران و حکومت جمهوری اسلامی ایران از هیچ کوششی در عرصه رسانهای کوتاهی نکرد و بسیاری از نظرات خود را در صفحه شخصیاش در توئیتر منتشر میکرد و به نوعی به لیدری جریان برانداز خارجی و داخلی ایران تبدیل شده بود.
اما با مرگ حقیقتنژاد ابعاد دیگری از فعالیتهای این فرد آشکار شد که از پشیمانی وی از همکاری با رسانههای معاند حکایت دارد. لحظاتی بعد از انتشار خبر درگذشت این خبرنگار معاند، برخی کاربران شبکههای اجتماعی ادعا کردند که وی قصد افشای پشت پرده رسانههای ضدانقلاب اینترنشنال و منوتو را داشته و ادعای مرگ حقیقتنژاد به دلیل بیماری سرطان را رد کردند.
به گزارش مرکز مقابله با شایعات سایبری سازمان فضای مجازی سراج، به نظر میرسد، جذب هنرمندان، ورزشکاران و سایر چهرههای مشهور و شناخته ایرانی توسط رسانههای معاند فارسی زبان، پروژهای است که ابتدا به بهانه آزادی بیان و دوری از محدودیت کلید میخورد اما در ادامه ماموریت این افراد در بزنگاههایی مانند آشوب افکنی در کشور تازه شروع میشود. در همین راستا، حالا باید پرسید اما آیا مرگ رضا حقیقتنژاد زنگ خطر را برای سلبریتیهای چشم و گوش بسته و مقهور غرب به صدا در میآورد یا خیر.