خاطرم میآید دوران نوجوانی به قدری ساده و خام بودم که هرچیزی که میشنیدم به راحتی آن را میپذیرفتم. جالب اینجا بود که در آن زمان تصور میکردم خیلی هم بارم هست و خیلی میفهمم! در همان دوران یکی از دوستانم برایم داستانی از زندگی خود تعریف کرد که بسیار تحت تاثیرش قرار گرفتم. در حدی که تمام پس اندازم و طلاهایم را بدون گفتن به والدینم پنهانی در اختیار او قرار دادم.
میگویند انسانها فراموش کارند، اما من چنان ضربهای از آن دوران خوردهام که به نظرم هزاران سال هم بگذرد، محال است فراموش کنم. انگار همین دیروز بود. دوستم که یک دختر شیک و پیک بود که بوی عطرش تا چند روز از مشام نمیپرید، سر درد و دلش با من باز شد.
از پدرش که سرطان داشت گفت و از مادرش که به خاطر تهیه خرج زندگی مجبور است صبح تا شب کار کند. و حتی خودش هم بیشتر روز را مشغول کلفتی و کار برای دیگران است. به اینجای قصهاش که رسید اشک در چشمهایش حلقه زد و گفت من هم یک تومور بزرگ در سرم دارم. و با لبخندی تلخ ادامه داد: امروز و فرداست که دار فانی را وداع بگویم!
در ذهنم همیشه او را آدم خوشبختی میدیدم و به نظرم محال بود، او با چنین مشکلاتی دست و پنجه نرم کند، اما تنها دوستم بود و شنیدن اینکه به همین زودیها از دستش میدهم حالم را دگرگون کرد و با اینکه منطقم نمیپذیرفت اما بعد از اینکه گفت برای عمل نیاز به پول دارد، هرچه داشتم و نداشتم را به دست او سپردم. اما او بعد از گرفتن پول دیگر کمرنگ و کمرنگ تر میشد. من هم به خیال اینکه او عمل دارد، این رفتارش را طبیعی قلمداد میکردم. سال تحصیلی تمام شد و دیگر او را ندیدم و هرچه با او تماس میگرفتم جوابی دریافت نمیکردم. چند وقت بعد از بچهها شنیدم که او از آنها هم با همین روش پول گرفته و دیگر جوابشان را نداده است!
این فکر که او مرا با حرفهایش گول زده است و از احساساتم سوء استفاده کرده تا چند سال مرا نسبت به اطرافیانم بدبین کرده بود. از آن بدتر از دست دادن شخصی که فکر میکردم دوستم است طوری مرا شکست که بعد از آن به سختی توانستم با شخص دیگری ارتباط برقرار کنم. هروقت کسی برایم حرفی میزند. ناخود آگاه فکر میکنم، نکند که دروغ میگوید؟ اگر دروغ بگوید چه؟
دکتر «فریبرز باقری» روان درمانگر، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم تحقیقات و رئیس مرکز سلام
این اتفاق ممکن است به اشکال مختلف برای هر یک از افراد پیش آمده باشد. در واقع دروغ گویی و دروغ شنیدن آثاری دارد که نمیشود به آسانی از آن گذر کرد. با دکتر «فریبرز باقری» روان درمانگر، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم تحقیقات و رئیس مرکز سلام در امین آباد به گفت وگو نشستیم که درباره آثار دروغ گویی برایمان بگوید. مشروح آن را در ادامه میخوانید: تاثیر دروغ بر افکار عمومی چیست؟
*امروزه دشمنان با استفاده از به کارگیری جنگ نرم سعی در بر هم زدن اذهان عمومی دارند و با دروغ گویی و بزرگ نمایی سعی در تشویش دارند. برایمان بگویید که جنگ نرم چه تاثیری بر افکار عمومی میگذارد؟
«دو نوع جنگ در دنیا رواج دارد؛ جنگ نرم افزاری و جنگ سخت افزاری. در جنگ های قدیم که به آن کلاسیک یا جنگ سخت میگویند، کشورها لشکرکشی، پیاده نظام و سواره نظام تدارک میدیدند. اما امروزه دشمنان این چنین هزینههایی نمیکنند، بلکه به جنگ نرم روی آوردهاند که اکثرا نیابتی است و حالت تروریستی و روانی دارد.
جنگ نرم حالت ترکیبی دارد و معمولا تسخیر کشورها با این روش صورت میگیرد. گام اول دشمن جنگهای نرم افزاری است که ترس و نگرانی و هنجارشکنی ایجاد کنند. مرحله بعدی بی اثر کردن نیروهای نظامی و انتظامی است. و مرحله سوم تسخیر است. اصلی ترین هدف جنگ نرم ایجاد تردید، یأس، ناامیدی، شکستن اعتبارها، هنجارها و قوانین است.
بعد از اینکه یک گروه اجتماعی، چه در ایران چه هرجای دیگر دچار تردید و سرگردانی شد و قوانین و نهادهای اجتماعی برایش از اعتبار افتاد، دشمن با کمترین میزان نیروی تخریبی که معمولا به صورت حملات تروریستی است، به هدف خود که ایجاد رعب و انفعال اجتماعی است، میرسد.»
چطور خودی میشود، بیگانه و بیگانه میشود، خودی؟!
*چطور افراد در دام و تله دشمن میافتند و چه اتفاقی می افتد که متوجه دروغ آنها نمیشوند؟
«تصور کنید در جنگهای کلاسیک یک نفر میرود خط مقدم جبهه جنگ چه اتفاقی میافتد؟ احتمال اینکه گلوله بخورد زیاد است یا حتی کشته یا مصدوم شود. در جنگهای نرم افزاری هم همین موضوع صدق میکند. کسی که شبکه هایی را تماشا میکنند که سابقه جنایت در این مملکت دارند آسیب میبینند و برای آنها خودی میشود، بیگانه و بیگانه میشود، خودی! و این دقیقا هدفی است که دشمنان دنبال میکنند.
وقتی یک نفر در طول روز نزدیک به ۷، ۸ ساعت از وقت خود را به تماشای اخبار از شبکههای خارج از کشور مینشیند. توسط اخبار منفی بمباران میشود. این فرد کم کم حالت خشم و نارضایتی و پرخاشگری پیدا میکند. و این نگاه منفی بر نحوه تفکر او تسلط پیدا میکند. چراکه این رسانه ها مدام خبرهای منفی و کذب از کشورمان نشان میدهند.»
گمراهی که با نشستن پای شبکه های آنور آبی حاصل میشود
این گمراهی متاثر از مصرف کالاها و رسانههای فرهنگی غربی که هدفشان دشنمی با ایران است. نشستن پای رسانههای ماهوارهای موجب میشود که یک فرد چه بخواهد چه نخواهد یاس و ناامیدی نسبت به این مملکت و تفکر سیاه و سفیدی پیدا کند و طیفی نبیند. تصورات غلط و اغراق آمیزی بر فرد مستولی میشود؛ مثلا میگوید همه آدمها دشمن من هستند یا همه بد هستند. این بدبینی باعث میشود که کینه و نفرت نسبت به محیط پیدا کند. این بدبینی بر روابط با خانوادگی و اجتماعی او هم تاثیر میگذارد.
بدترین و فاجعه بارترین تاثیر اخبار دروغ این است که فرد نگاه انتقادی خود را از دست میدهد و فقط رسانههای آنور آبی را میبیند به طوری که تکذیبیها را نمیبیند. مثلا هر هزاران دروغ آنها را باور میکند. احساس میکند در محیطی پر از دروغ قرار دارد و آدم کم کم نسبت به روابط انسانی و زیر ساخت ها و همه چیز شک دارد. مغز یک ویژگی دارد به اسم تامین دادن که موضوعات را به باقی جنبهها ربط میدهد.
پیاده نظام هایی که مفت و رایگان زندگی خود برای دشمن تلف میکنند
یک فرد این چنینی تبدیل به یک پیاده نظامی میشود که مفت و رایگان همه جان و خانواده خود را برای رسیدن و تحقق نقشه یک عدهای آنور آبی میگذارد. افرادی که در کشورهای دشمن بر سر خانه و زندگی خود و درآمدهای دلاری خود نشستهاند و فردی در داخل کشور ما را با دروغ گول میزنند و به جنگ میفرستند و این فرد همه چیز خود را از دست میدهد و چیزی هم عایدش نخواهد شد. »
دودی که در چشم همه میرود
*رسانه های معاند سعی می کنند با اظهارات دروغین مردم را به انقلاب دعوت کنند، و قصد بر هم زدن آرامش کشور را دارند، تحلیل شما چیست؟
اگر منطقی بخواهیم فکر کنیم، هیچ انقلابی نمیتواند پایههای خود را بر خون مردم بنا کند. اما براندازان در حال انجام همین کار هستند و با خشونت جلو میآیند. در علم روانشناسی خشونت نشان دهنده ضعف است. چراکه هدفشان اصلا ایجاد انقلاب نیست، بلکه هدف این است که رعب و وحشت به وجود بیاورند.
این رفتارهای خشونت آمیز افراد بیگانه باعث سوء استفاده کشورهای دیگر میشود و برای جامعه هم پیامدهای اجتماعی خسارت باری دارد. تخریبهایی که در اتوبوسها، آمبولانسها، ادارات، بورس و اقتصاد ایجاد میکند هم از خسارت های این گمراهی است و دود آن در چشم همه میرود. بنابراین دروغ شنیدن پیامدهای فردی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در بردارد.
از این گذشته به مرور هنجارشکنی تبدیل به یک سنت و بِدعت میشود و این بدعت وقتی در جامعه جا بیفتد، محدود به اکنون نیست، بلکه بعدها که خود فردی که در اغتشاشات شرکت کرده اگر به دنبال قانون برود میبیند که اراذل و اوباش در مملکت جا افتاده است و متوجه پیامدهای این کار میشود. اما باید بداند که خودش این بدعت را ایجاد کرد و اعتبار و ارزش و جایگاه قوانین و مجریان قانون را خودش با دستهای خودش تخریب کرده است. »
گوشی که نمیخواهد بشنود
*پس چطور باید با فردی که توسط اخبارهای غلط بمباران شده است برخورد کنیم که او را معالجه کرده باشیم؟
قبل از اینکه بخواهیم هرگونه محتوایی تولید کنیم و فرد را آموزش دهیم که سواد رسانهای و بینش و اعتقاد پیدا کند که اینجا را وطن خود اوست و چشمهایش باز شود، باید بدانیم که این فرد تمام چشم و گوش و عقل خود را به رسانههای فارسی زبان آنور آبی سپرده است که خیر خواه این مملکت نیستند و نمیتوان به این راحتی ها او را راهنمایی کرد.
برخی ایرانیها بر ملیت و تبار و آریایی بودن خود تعصب دارند و برخی حتی به اعراب توهین میکنیم اما چرا همین افراد متعصب که مخالف اعراب هستند به رسانه های عربستان سعوی و سعودی اینترنشنال اعتماد میکنند و آنها را خودی میدانند؟
همچنین انگلیس که نصف جمعیت ایران را در جنگ جهانی اول به قتل رساند و به آنها گرسنگی داد، آیا عاقلانه است که ما بنشینیم پای صحبتهای آنها و به آنها گوش بسپاریم. اما متاسفانه وقتی این ها را به جوانان و افرادی که مخاطب پر و پا قرص شبکه های معاند هستند بگوییم، آنها اصلا گوش نمیدهند و هیچ تمایلی به شنیدن نشان نمیدهند بنابراین برای چنین فردی هیچ راه حلی وجود ندارد. وقتی یک نفر نمیخواهد بشنود، خدا هم نمیتواند آن را نجات دهد. با این تفاسیر یک نفر که همه چشم و گوشش پر از دروغ است در ابتدا باید چشم و گوشش را باز کرد.
این افراد تابع یک جهالت کور هستند و در جای جای کشور به رسانههای داخلی توجه نمیکنند. صادقانه بگویم صدها شبکههای اجتماعی هم افتتاح شود آنها به آن گوش نمیدهند. از رادیوها و شبکههای اجتماعی داخلی فراری هستند و حال و حوصله گوش دادن به آن را ندارند.»
پای استادان و معلمان هم گیر است
*جوانان و نوجوانان به دلیل کم بودن سن و سال و تجربه شان بیشترین صدمه را از دروغ میبینند و خیلی سریع اظهارات رسانه های معاند را قبول میکنند، راهکارتون برای این قشر از افراد چی هست؟
«مهم ترین محیط آموزشی جوانان نوجوانان و کودکان در مدارس و دانشگاههاست و اصلی ترین جایی است که میشود کاری کرد که مخاطبان آن را گوش کنند. باید برای این قشر کار فرهنگی انجام داد و آنها را با پیشرفتهای کشور آشنا کرد. بچهها را به بازدید های علمی به کارخانهها و هواپیماسازی و صنایع و تکنولوژی برد تا پیشرفت های کشورشان را ببینند. همچنین بچهها را به زندانها ببریم و به آنها غیر مستقیم نشان دهیم که سزای کار خلاف چیست تا عبرت گرفتن را یاد بگیرند.
از نظر من اگر جنایت یا قتل یا آتش سوزی در کشور صورت بگیرد پای تک تک استادان و معلمها گیر است. خود من هم استاد هستم. معلم و استاد اجازه ندارد که در محیطهای آموزشی نگرشها و اندیشههای سیاسی خود را نشر دهد. هر معلمی که سرکلاس تلاش میکند غیر مستقیم یا مستقیم ریشه این مملکت را بزند، دستش به تمام خونهای ریخته شده و خسارتهای مالی آلوده است. متاسفانه در مملکت ما برخی از افراد برای خودشان کسی شدهاند و فرای قانون عمل میکنند. بیشتر مشکلات ریشه در محیطهای آموزشی دارد. باید به جوانان یاد داده شود که همه یک خانواده هستیم. »
به هر توهین دشمنان نباید واکنش نشان داد
*برخی از رسانه ها سعی دارند اوضاع داخلی ایران را بد نشان دهند و بگویند در کشورمان همه مخالف انقلاب و نظام هستند؛ تحلیل شما چیست؟
«دنیای غرب آنقدر به خودش دروغ گفته است که کم کم خودش هم باور کرده است که اگر «هوچی بازی» در بیاورد میتواند در پیشبرد اهداف شومش موفق باشد. در ابتدا باید آرامشمان را حفظ کنیم.
مقوله محور مقاومت و جمهوری اسلامی و اندیشههای دینی و قران ریشه ۱۴۰۰ساله دارد، مگر کشک است که با شعارهای آب دوغ خیاری این ریشه را بخشکاند؟ مردم کشورمان حاضرند جان و مال خود را نه یک بار، بلکه صد بار برای این ریشه بگذارند. اتحاد بین اقوام کشور ایران ریشه ۵ هزار ساله است.
همه ما بچههای یک خانواده هستیم
هم وطنانمان را دشمن نپنداریم. تفکر دشمنی بین ما اختلاف میاندازد. بلکه همدیگر را به چشم خانواده نگاه کنیم و دشمن نبینیم. همه ما بچههای یک خانواده هستیم. حتی کسی که تظاهرات میکند دشمن نیست. اساسا تفکر دشمنی که بین ما اختلاف میاندازد بد است. همانطور که گاهی در خانواده دعوا میشود در کشور هم ممکن است مشکل و انتقادی وجود داشته باشد. اما برای حل کردن آن باید بدانیم همه ما خانوادهایم و ممکن است در بالا و پایینها گوشت هم دیگر را بخوریم اما استخوان هم را دور نمیاندازیم.»