چه کسی مغزش پوسیده است!؟ آن کسی که به همه نظریه ها و ادعاهای غرب با سابقه چند صد سال استعمارگری و استثمارگری به دیده تردید و احتیاط می نگرد یا آنکه استعمارگران پیشین را منجی های امروز خویش پنداشته و مسحور سحر رسانه هایشان شده است!؟ آنکه فکر می کند دولت های غربی محض رضای خداست که سالیانه صدها میلیون دلار از جیب مردمشان را خرج آگاهی بخشی به ملت ایران می کنند (و آن هم فقط ایران و نه هیچ ملت دیگری)! آنکه نمی داند چرا برای سیاستمداران و سلبریتی های غربی، جان یک دختر ایرانی (مهسا امینی) مهمتر از جان هزاران دختر یمنی و افغانستانی و فلسطینی است که به دست متحدان یا عمّال دولت های متبوعشان کشته می شوند. یا نمی داند چرا برای آن هاحتی مهمتر از جان ده ها دختر هموطن خودشان شده که مأموران پلیس خودشان می کشند!
یکماه است که بزرگترین خط خبری رسانه های غربی، مرگ غم انگیز دختری در ایران است! حتی حوادث هولناک ده روز اخیر در جهان، همچون کشته شدن 38 کودک در تیراندازی در مهدکودکی در تایلند و مرگ 186 نفر از مردم اندونزی به علت استفاده پلیس از گاز اشک آور در ورزشگاه هم نتوانست برایشان مهمتر از فوت مهسا امینی شود! آخر چقدر این چشم آبی های مو بور ما را دوست دارند که مرگ دخترانمان حتی از اخبار جنگ در بغل گوش شان، در کشور اوکراین هم برایشان مهمتر شده است!؟ چقدر ما برایشان مهم هستیم که خودکشی دخترانمان برایشان از جیره بندی سوخت و اعتصاب های فلج کننده در کشورهای خودشان و قطع جریان گاز روسیه و چهار برابر شدن قیمت گاز وارداتی از آمریکا مهمتر شده است!؟ مانده ام چرا کسی در آن اروپا و آمریکا به پا نمی خیزد و فریاد نمی زند که: “نه مهسا، نه نیکا، جانم فدای آمریکا”؟ یعنی باید باور کنیم اگر همین فردا صبح ایران برجام را بپذیرد و آن ها را از کابوس زمستان سرد پیش رو نجات دهد، باز هم برای مهسا امینی اشک تمساح خواهند ریخت!؟
رسانه هایشان از ایران یک جهنم ساخته اند، یک ویرانه که در جهان نمونه ندارد. آنقدر ذهن مردم ما را شبانه روز با این نوع گزاره ها بمباران می کنند تا بالاخره باورش کنند. تا وجودشان از زندگی کردن در چنین جهنمی پر از یأس و خشم شود تا حتی در “حسرت یک زندگی معمولی” بسوزند. نمی دانم منظورشان از زندگی معمولی، مثلا شبیه کدام کشورهاست؛ مصر و اردن، هند و پاکستان، بنگلادش و کامبوج، نپال و میانمار، اروگوئه و پاراگوئه، پرو و کلمبیا، الجزایر و نیجریه یا کنیا و تانزانیا؟ اما می دانم الگوی زندگی آرمانی شان در اروپا و آمریکاست. مثلاً در همین آمریکا و انگلیسی که رکوردار کشته های کرونا شدند آن هم دقیقا بعد از اینکه رسانه هایشان ایران را به دروغ منبع و معدن کرونا در جهان معرفی می کردند و دقیقا بعد از اینکه معترضین امروز در “حسرت واکسن آمریکایی و انگلیسی” هم می سوختند! بعد از اینکه واکسن ایرانی را همانند همه چیزهای دیگر ساخت ایران مسخره می کردند، همانند ماهواره، همانند موشک، همانند پهپاد! این ها که شب و روز زندگی شان مقایسه ایران با اروپا و آمریکاست، نمی دانم چرا مدیریت کرونا در ایران را با کشورهای پیشرفته جهان مقایسه نمی کنند!؟ چرا شب و روز پلاسکو و متروپل را بر سر ملت خود می کوبند اما از آتش سوزی در برج گرنفل لندن با 72 کشته و فروریختن برج سرفساید در میامی آمریکا با 98 کشته سخن نمی گویند. برجی که از 2018 به هشدارها در خصوص احتمال ریزش آن آنقدر بی توجهی شد تا در 24 ژوئن 2021 ساکنانش را به زیر خاک کشید. چرا شب و روز از سیل و زلزله و خشکسالی در کشور خودمان می گویند اما از خشک شدن رودخانه های اروپا، افزایش بی سابقه مرگ و میرهایشان به علت گرما، آتش سوزی های عظیم جنگل ها در اروپا و آمریکا و با خاک یکسان شدن شهرها در طوفان های آمریکا حرفی نمی زنند!؟ چرا از دانش آموزان آمریکایی که هر از چندگاه به رگبار بسته میشوند نمی گویند یا صدها نفری که هر سال به دست پلیس آمریکا کشته می شوند؟ چطور است که هر حادثه و اتفاقی تلخی در ایران نشانه عمق بدبختی و بیچارگی و فلاکت ما است اما در اروپا و آمریکا نه!
اصلا چطور می توان کشوری که صدها سال تحت سلطه و استثمار دیگران بوده را با استثمارگران دیروزش مقایسه کرد؟ چطور میشود کشوری را که چهار دهه هست تحریم است با تحریم کنندگانش مقایسه کرد؟ چطور میشود کشور تحت تحریم را مقصر دانست ولی تحریم کنندگانش را تقدیس کرد!؟ مغزهای پوسیده، جهان را همین گونه وارونه می بینند. حقایق را همین گونه برعکس می فهمند. آنقدر پوسیده و زنگ زده اند که هم با فریب همین رسانه ها باور کرده اند انقلاب 57 کار آمریکا و انگلیس بوده و هم گوش به فرمان همین رسانه ها و سیاستمداران آمریکایی و انگلیس هستند تا به گمان خودشان انقلابی دیگر را رقم بزنند! از آنجا که به چیزی به عنوان “قدرت خداوند” باور ندارند، هم از غربی ها شاکی هستند که چرا ایران را از دوران سلطنت شکوهمند! پهلوی به زیر کشیده اند و هم به ایشان امیدوارند تا عظمت نداشته ایران پهلوی را دوباره برایشان احیا کنند! همینقدر متوهم و متناقض!مغزهای پوسیده ای که اگر هزار بار دیگر هم رسانه های آمریکا و انگلیس و عربستان و اسراییل، خبر سقوط تهران و اصفهان را منتشر کنند، باز ذوق می کنند و اگر هزار بار دیگر از فوت یا فرار مسئولان ارشد ایران خبر دهند، باز دروغ هایشان را باور می کنند. دروغ رسانه هایی را که چهل سال است هر روز خبر از سقوط جمهوری اسلامی می دهند.
انتقاد از این حکومت یا حتی مخالفت با آن عیب نیست، بلکه حق هر شهروند ایرانی است. آنچه عیب است اینهمه خود کم بینی و بیگانه پرستی است که با فطرت و روح بزرگ انسان منافات دارد. این حجم از وابستگی و مسخ شدگی است که برای آینده یک ملت بشدت خطر دارد. شرط اول انتقاد و اصلاح طلبی، استقلال فکری و نظریست، عزت نفس و بزرگیست، دوری از اینهمه خامی و ساده اندیشی است. آن موقع انتقاد و اعتراض نه تنها خطر ندارد بلکه لازم است و ضرورت دارد.