دنی دورلینگ،گاردین — چندین سال است به اهمیت برابری در حوزههایی چون سلامت و شادمانی پی بردهایم، اما برابری حتی برای محیطزیست هم بهتر است. شواهد (که همچنان رو به افزایشاند) نشان میدهند کشورهای ثروتمندی که بیشترین نابرابری اقتصادی را دارند، در قیاس با همتایانشان که برابری اقتصادی بیشتری دارند، آلودگی بیشتری تولید میکنند و سهم بیشتری در تغییرات آبوهوایی دارند.
[در نتیجۀ این تغییرات] احتمالاً بخش بزرگی از مردم این کشورها رنج بیشتری هم متحمل خواهند شد. گزارشی جدید پیشبینی میکند در ایالاتمتحده، به دلیل تأثیرات نامتوازنی که تغییرات آبوهوایی در جغرافیایِ منطقه ایجاد کرده است، شاهد افزایش سطح نابرابری اقتصادی خواهیم بود. نویسندۀ اصلی گزارش میگوید این ماجرا «بیشترین انتقال ثروت از فقرا به ثروتمندان را در تاریخ این کشور» به دنبال خواهد داشت.
گزارشی که آکسفام در سال ۲۰۱۶ منتشر کرد نشان میداد بزرگترین آلودهکنندهها در زمین ثروتمندترین قشر جامعۀ آمریکا هستند که شامل ۱۰ درصد خانوارهای این کشور میشود: در این قشر، هر خانوار، به ازای هر یک از اعضای خانه، سالانه ۵۰ تن دیاکسید کربن منتشر میکند. ۱۰ درصد ثروتمندترین کاناداییها در رتبۀ بعدی قرار داشتند و بعد از آن ثروتمندان بریتانیا، روسیه و آمریکای جنوبی بودند.
در کشورهای ثروتمندی که برابری در آنها بیشتر است، مانند کرۀ جنوبی، ژاپن، فرانسه، ایتالیا و آلمان، نهتنها اغنیا آلودگی کمتری تولید میکنند، بلکه متوسط تولید آلودگی کشور نیز کمتر است، چراکه نیمۀ پایین این جوامع، علیرغم اینکه وضع مالی مناسبی دارند، در قیاس با همین قشر از مردم آمریکا، کانادا یا بریتانیا، آلودگی کمتری تولید میکنند.
درمجموع، در کشورهای ثروتمندی که برابری اقتصادی بیشتر است، مردم کمتر مصرف میکنند، زبالۀ کمتری تولید میکنند و بهطور متوسط دیاکسید کربن کمتری منتشر میکنند. درحقیقت، هرچه برابری اقتصادی بیشتر باشد، هرآنچه به محیطزیست مربوط است وضع بهتری پیدا میکند.
مصرفگرایی و تولید زباله
هنگام خرید، معمولاً به این فکر نمیکنید که چطور از شر این کالاها خلاص خواهید شد؛ اما سرانجام تقریباً هرچه خریدهاید را دور میریزید. ممکن است برخی از خریدهایتان را بازیافت کنید، اما بازیافتکردن نهتنها آنچنانکه باید مؤثر نیست، بلکه خود انرژی فراوانی مصرف میکند و درنتیجه منبع تولید آلودگی است.
نخریدن اجناسی که به آنها نیاز ندارید بسیار بهتر است؛ اما انجام این کار دشوار است، آن هم در دنیایی که هدف اصلیِ تبلیغات ترغیب شما به خریدن کالاهایی است که بدون آنها هم میتوانید زندگی کنید.
در جوامعی که نابرابری بیشتری حاکم است، قسمت عمدۀ محصولات به گونهای تولید میشوند که ماندگاری چندانی نداشته باشند تا با تولید دوبارۀ آنها سود بیشتری به جیبهای تولیدکنندگان سرازیر شود. تولید نسخههای دائماً جدید از چیزهایی که باید داشته باشیم نوعی بهرهبرداری از ناامنی عاطفی فراوان افراد است که زندگی با نابرابریِ بسیار آن را ایجاد میکند. موفقیت صنعت پوشاک نمونۀ جالبی است. در کشورهایی که بیشترین نابرابری اقتصادی را دارند، مردم کالاهای کمکیفیت و ارزان را بیشتر میخرند و غالباً آنها را دور میریزند.
پژوهشی که بهتازگی بر روی دو هزار زن بریتانیایی انجام شده است نشان میدهد زنان عمدتاً لباسهای مد روز را میخرند و بهطور متوسط این لباسها را، پیش از آنکه دور بیندازند، فقط هفت بار میپوشند. یکسوم زنان معتقد بودند این لباسها تنها بعد از سه بار پوشیدن قدیمی به نظر میرسیدند.
نمودار بالا، که اندازۀ هر کشور را با توجه به جمعیت آن نشان میدهد، شاخص محیطزیستی (محور عمودی) را با توجه به سطح نابرابری (محور افقی) ردیابی میکند. کشورهایی که در سمت راست این نمودار قرار دارند نابرابری بیشتری دارند، و کشورهایی که در قسمتهای بالایی این نمودارند زبالۀ بیشتری تولید میکنند. اگر همبستگی بین این دو [بین نابرابری اقتصادی و تولید زباله] کامل بود، احتمالاً همۀ کشورها در امتداد خطی قرار میگرفتند که از پایین، سمت چپ به بالا، سمت راست کشیده میشد. اما ناگزیر نقاط دورافتادهای وجود دارد که روی این خط قرار نمیگیرند: دانمارک و سوئیس. علت آن است که این دو کشور، در قیاس با دیگر کشورها، در جمعآوری دادههای مربوط به زباله عملکرد بهتری دارند.
اما گرایش به تولید زباله در کشورهایی که نابرابری اقتصادی در آنها حاکم است هنوز هم تکاندهنده است، حتی میتوانست بیش از این باشد اگر ۵۰ ایالت از ایالاتمتحده را مستقلاً و بهصورت دایرههای کوچکتر نشان میدادیم. میزان دورریزِ ژاپنیها حدوداً نصفِ آمریکاییهاست!
در کشورهایی که نظام اقتصادی نابرابر است، افراد برای خرید کالاها فشار فراوانی متحمل میشوند تا از قافلۀ همتایانشان عقب نمانند، همانهایی که «آدم حسابی محسوب میشوند»، بهویژه وقتی پای خرید لباس، کالاهای مد روز، ماشینهای جدید و وسایلی در میان باشد که بهنوعی نشاندهندۀ جایگاه اجتماعی فرد است. جامعه تشویقمان میکند آرمانگرایانه بیندیشیم و پیشرفت کنیم، آن هم نه در جهت منافع عمومی، بلکه برای دلایل خودخواهانۀ خودمان، تا درنهایت بتوانیم همۀ آن کالاها را بخریم. شغل خوبْ دیگر شغلی نیست که جامعه از آن منتفع شود، بلکه شغلی است که درآمد مناسبی داشته باشد.
خوردن گوشت
مصرف زیاد گوشت برای خودتان و کرۀ زمین مضر است. میزان غلاتی که باید پرورش دهیم و سپس برای تغذیۀ حیواناتی که میخوریم مصرف کنیم بسیار بیشتر از میزانی است که اگر میخواستیم فقط خودمان این غلات را مصرف کنیم میبایست پرورش میدادیم. بنابراین، هرچه سرانۀ گوشت مصرفی یک کشور بیشتر باشد، مردم آن کشور کمتر دوستدار محیطزیست تلقی میشوند.
اگر وزن موجودات را لحاظ کنیم (و اگر حشرات و ماهیها را نادیده بگیریم)، بیشتر حیواناتی که روی این سیاره زندگی میکنند را ما انسانها به تعداد زیاد پرورش دادهایم تا بخوریم. این حیوانات در طول حیات کوتاهشان مقادیر فراوانی گازهای گلخانهای تولید میکنند. گاوها بدترین آلودهکنندهها هستند. در حال حاضر، مرغهای خانگی پرشمارترین پرندگان این کرۀ خاکیاند. و صرفاً به این دلیل آنها را پرورش میدهیم که بسیاری از ما در کشورهای ثروتمند به مصرف گوشتهای ارزان عادت کردهایم.
این نمودار نشان میدهد کشورهای نابرابر (در اینجا، نیز جمعیت ملاک اندازۀ کشورهاست) بیشتر به مصرف گوشت گرایش دارند. در اینجا نیز چند نقطۀ دورافتاده به چشم میخورد: استرالیا و نیوزیلند. احتمالاً علت آن است که تاریخ فرهنگی این دو کشور با پرورش گوسفند و گاو و تولید فراوان گوشت گره خورده است. اما گرایش کلّی روشن است.
مصرف گوشتِ بیشتر سالمترمان نکرده است. در برخی کشورها، آنقدر غذا میخوریم که بیشترمان اضافهوزن گرفتهایم. میزان چاقی در کشورهایی که نابرابری اقتصادی دارند بسیار بالاتر است. یک نظر آن است که، در این کشورها، افراد کمدرآمد لاجرم به فستفودهای ارزانقیمت پناه میبرند، غذاهایی که رسانهها بیرحمانه تبلیغ میکنند و گوشت آنها نیز غالباً نامرغوب است. نظر دیگر آن است که، در کشورهایی که برابری بیشتری به چشم میخورد، مردم بهتر آموزش دیدهاند و بنابراین بهراحتی ماهیت احمقانۀ تبلیغات غذاهای فستفودی و پرخوری را درک میکنند.
آنچه میدانیم آن است که، در کشورهایی که از نابرابری اقتصادی رنج میبرند، میزان گوشت مصرفی هر فرد بهطور کلی بیشتر است. دلیل آن هرچه میخواهد باشد، اگر قرار باشد از فرسایش خاک جلوگیری کنیم، گازهای گلخانهای کمتری تولید کنیم، تنوع زیستی سیاره را تا بدانجا کاهش ندهیم که کشتهای تکمحصولی غلبه پیدا کند و اگر قرار است تنوع زیستگاههای این سیاره را از دست ندهیم، باید گوشت کمتری مصرف کنیم.
آب
آب را عمدتاً برای مصارف کشاورزی استخراج میکنیم تا به محصولات کشاورزی آب دهیم و سپس حیوانات را با آن محصولات تغذیه کنیم. اما، علاوهبرآن، آب را برای صنایعی استفاده میکنیم که کالاهای بیشتر و بستهبندیهای بیشتری برای آن کالاها تولید میکنند، کالاهایی که بیشتر از نیاز واقعی ما هستند.
آخرین مورد استفادۀ آبْ مصارف شخصی و خانگی است. در اینجا هم، مانند مصرف گوشت، تفاوتهای چشمگیری در مصرف آب کشورهای ثروتمند وجود دارد. به نظر میرسد این تفاوتها باز هم به نابرابری اقتصادی مربوط است.
در کشورهایی که ثروت عادلانه توزیع نمیشود، مردم بهطور متوسط برای مصارف شخصی آب بیشتری مصرف میکنند یا آنکه در مصرف آب بیملاحظهترند. این نمودار مصرف خانگی آب را با توجه به برابری اقتصادی در ۲۵ کشور ثروتمند دنیا نشان میدهد.
باز هم مصرف بیشازاندازۀ ایالاتمتحده چشمگیر است: سرانۀ مصرف آب ایالاتمتحده تقریباً سهونیم برابر بیشتر از آلمان است. علت آن نیست که احتمالاً میزان بارندگی این کشور مناسب است: میتوانید در هر هفته از سال به شاخص خشکسالی ایالاتمتحده نگاهی بیندازید تا دریابید این سرزمین با چه مشکلاتی روبهروست.
به نظر میرسد رابطۀ بین مصرف آب و نابرابری اقتصادی روشن است، اما دلایل متنوعی در کار است. برای مثال، مصرف آب در بریتانیا کمتر از میزانی است که از سطح نابرابریِ اقتصادی آن انتظار میرود. علت آن است که شرایط آبوهوایی این سرزمین چندان به ثروتمندان اجازه نمیدهد بیرون از منزل استخرهای خصوصی داشته باشند. درمقابل، سرانۀ مصرف آب در استرالیا بالاتر از میزانی است که از سطح نابرابری اقتصادی این کشور انتظار میرود. احتمالاً علتْ آبوهوایِ گرم این کشور است.
اما چرا مردم کانادا، سنگاپور و ایالاتمتحده بیش از آلمانیها، فرانسویها و ژاپنیها برای مصارف خانگی آب مصرف میکنند؟ احتمالاً دلیلش آن است، در کشورهایی که نابرابری اقتصادی موج میزند، مردم دغدغۀ کمتری برای مصرف آب دارند؛ فلاش تانکهای دستشوییها آنچنانکه باید «دوستدار محیطزیست» نیستند؛ مردم کمتر نگران آبدادن باغچهها با آب تصفیهشدهای هستند که برای مصرف انسانی در نظر گرفته شده است و نه برای گیاهان.
علت آن نیست که مردم کشورهایی که از نابرابری اقتصادی رنج میبرند تمیزترند و بیشتر شستوشو میکنند (سرانۀ خرید صابون در ژاپن بیش از هر جای دیگر دنیاست)؛ مطمئناً علت این هم نیست که مردم این کشورها بیشتر آب مینوشند. حقیقت آن است که آنها آب بیشتری هدر میدهند. شاید این امر از ویژگیای نشئت میگیرد که در کشورهایی با اقتصاد نابرابر بهشدت حکمفرماست. به حکم این ویژگی، مردم باید در انجام آنچه دوست دارند آزاد باشند و نگران هم نباشند که این کار برای دیگران چه نتایجی به بار میآورد.
دیاکسید کربن
دیاکسید کربن (از نظر تأثیر مطلق) مخربترین آلایندهای است که ما مسئول آزادکردن آن به جو زمینیم. ساکنان ایالاتمتحده بیش از هر کدام از ۲۵ کشور ثروتمند دنیا، که در نمودار نشان دادیم، دیاکسید کربن منتشر میکنند. سرانۀ انتشار دیاکسید کربن در ایالاتمتحده تقریباً دو برابر ژاپن و سه برابر فرانسه است.
بهطور کلی، هرچه نابرابری اقتصادی کشوری بیشتر باشد، دیاکسید کربن بیشتری منتشر میکند. استثنا نیز وجود دارد: برای مثال، میزان انتشار دیاکسید کربن در بریتانیا کمتر است. البته علت آن است که این کشور بیشترِ زغالسنگهای دسترسپذیر خود را استخراج کرده و سوزانده است، و در حال حاضر، از طریق دریای شمال به گاز طبیعی دسترسی دارد. ۷۵ درصد برق فرانسه از انرژی هستهای تولید میشود که دیاکسید کربن کمتری منتشر میکند. اما این کار زبالههای رادیواکتیو تولید میکند که ماندگاری بیشتری دارند. درمقابل، استرالیا زغالسنگ بیشتر (و البته اورانیوم فراوان) استخراج میکند و میسوزاند.
آکسفام در سال ۲۰۱۶ بهتفصیل گزارش داد چرا برخی کشورها بیش از دیگران دیاکسید کربن تولید میکنند (به نمودار بالا نگاه کنید). همفکری با اقتصاددانانی چون توماس پیکتی روشن کرد نابرابری اقتصادی است که کشورهای ثروتمند را به مصرف بیرویه میکشاند؛ ثروتمندان هر کشور تمایل دارند انرژی بیشتری هدر دهند، خانههایشان را بیشتر از آنچه نیاز دارند گرم کنند، بیش از نیازشان سوار اتومبیلهای بزرگتری شوند که بنزین میبلعد، بیشتر سوار هواپیما شوند و به سیمان و مصالح بیشتری نیاز دارند تا ساختمانهایی بزرگتر از نیازشان بسازند. افزون بر این، همزمان کالاهای بیشتری میخرند و دور میریزند.
از منظر جهانی، نیمی از دیاکسید کربنی که بهواسطۀ سبک زندگی افراد منتشر میشود نتیجۀ اقدامات ۱۰ درصد از ثروتمندترین افراد جهان است که، بهطور نامتوازن، در ۲۵ کشور ثروتمند دنیا زندگی میکنند، کشورهایی که اقتصادی نابرابر دارند.
حملونقل
استفادۀ بیش از حد ما از وسایل نقلیۀ موتوری نهتنها دیاکسید کربن منتشر میکند، بلکه گازهای مخرب دیگری مانند مونوکسید کربن و اکسیدهای نیتروژن را نیز آزاد میکند. افزون بر این، ذرات معلق را به هوایی میفرستد که همه استنشاق میکنیم.
در میان ۲۵ کشور ثروتمند دنیا، سه کشور شاخصتر از دیگراناند: ایالاتمتحده، کانادا و استرالیا. در میان کشورهای ثروتمند دنیا، این سه کشور کمترین تراکم جمعیت را دارند و فاصلۀ بین منازل و محل کار غالباً طولانی است. آرایش شهری این سه کشور اینگونه است، اما این انتخاب نیز از نابرابری اقتصادی و باورهای مرتبط با آن ناشی میشود: تمایلات فردی باید بر مصالح جمعی مقدم باشد و اینکه «اتومبیل همهچیز است».
مصرف تقریباً اندک بنزین و گازوئیل در بریتانیا، سنگاپور و اسرائیل نشان میدهد کشورهایی که از لحاظ اقتصادی بهشدت نابرابرند لزوماً بنزین بیشتری مصرف نمیکنند. در این سه کشور، مناطق شهری پرتراکم بزرگی وجود دارد که رفتوآمد در آنها صرفاً با استفاده از وسایل نقلیۀ عمومی مانند متروها، اتوبوسها و واگنهای برقی انجام میشود.
ناگفته نماند هیچیک از کشورهای ثروتمندی که تا اندازهای بهلحاظ اقتصادی برابرند به اندازۀ نیمی از مصرف سالانۀ مردم ایالاتمتحده و کانادا گازوئیل مصرف نمیکنند. در آیندۀ نزدیک، همه مجبور میشویم سوخت فسیلی کمتری مصرف کنیم. کشورهایی میتوانند مصرف سوخت خود را راحتتر کاهش دهند که تهیۀ وسایل نقلیۀ عمومی با آلودگی کمتر را اقدامی در راستای منفعت عمومی میدانند، نه رویهای خطرناک.
میزان افرادی را در نظر بیاورید که در هر کشور با دوچرخه یا پیاده سر کار میروند. این آمار از ۵۰ درصد (در هلند) تا کمتر از ۵ درصد (در ایالاتمتحده) متغیر است.
همهچیز به یکدیگر مرتبط است. مردم ایالاتمتحده چاقترند، چون بیشتر غذا میخورند؛ چون غالباً از اتومبیل استفاده میکنند و زمانهای طولانیتری در آن مینشینند؛ چون بیشتر در معرض تبلیغات هستند و درنتیجه بیشتر غذا میخورند و بیشتر اتومبیل میخرند؛ چون از وقوع جنایتْ بیشتر میترسند و به همین دلیل از رانندگینکردن وحشت دارند؛ چون در محاصرۀ افرادی هستند که آنها نیز اضافهوزن دارند و بنابراین اگر چاق هم باشند احساس نمیکنند تفاوت چندانی با دیگران دارند.
اما، در پس همۀ این عوامل، تفاوت اصلی از چگونگی ردهبندی افراد ناشی میشود. درآمد مردم را چندین برابر بیشتر از دیگران کنید و بدینترتیب، رتبۀ اجتماعی آنها را ارتقا دهید؛ آنچنان مغرور و خودخواه میشوند که بهراحتی با هر آنکه درآمد کمتری دارد، بی هیچ احترام و با کمترین همدلی، برخورد میکنند. وقتی تفاوتهای درآمدی اندک است و درآمد کسی بیش از حدِ معقول نیست، افراد درمییابند اشتراکات بیشتری با دیگران دارند. بنابراین از مسیرهای دوچرخهسواری، پیادهروها، وسایل نقلیۀ عمومی مناسب و توان مالی برای زندگی در نزدیکی محل کارشان دفاع میکنند.
هنوز هم میتوان به ایالاتمتحده امیدوار بود -مردم دارند آموزشهای جدید میبینند و به درک جدیدی میرسند- اما این اتفاق در سطح محلی در حال رخدادن است و نه در سطح ملی. در سال ۲۰۱۶، سرعت رانندگی در همۀ خیابانهای مسکونی سیاتل ۲۰ مایل در ساعت مقرر شد. هماکنون، سرعت رانندگی در خیابانهای اصلی مرکز شهر سیاتل به ۲۵ مایل در ساعت محدود شده است که دوچرخهسواری و عبور از خیابانها را برای عابران پیاده بهمراتب امنتر میکند.
این محدودیتها همچنین باعث میشود افراد تصور نکنند اتومبیلهایشان آنها را سریعتر از دیگرانی به مقصد میرساند که از اتوبوس یا قطار برقی استفاده میکنند، البته در جاهایی که قطار برقی شهری موجود باشد.
سفر هوایی
یک از روشهایی که ساکنان کشورهای ثروتمند از طریق آن میتوانند آلودگی کمتری تولید کنند استفادۀ کمتر از سفرهای هوایی است. بسیاری از این پروازها غیرضروریاند، اما ما با هواپیما سفر میکنیم چون میتوانیم. البته، بیشتر افراد -حتی در کشورهای ثروتمند- بهطور متوسط چندان از هواپیما استفاده نمیکنند، اما اقلیتی هستند که غالباً از هواپیما استفاده میکنند.
آنها که بیشترین آلودگی را (به ازای هر فرد) ایجاد میکنند مسئولان اجرایی کشورها هستند که با هواپیماهای شخصیشان سفر میکنند. هواپیما هنگام بلندشدن از زمین بیشترین سوخت را مصرف میکند. این تصویر بهطور متوسط تعداد هواپیماهایی را نشان میدهد که سالانه در هر کشور به ازای هر فرد از زمین بلند شدهاند. در اینجا نیز با نابرابری اقتصادی رابطهای میبینیم -اندک نقاط دورافتاده را میتوان با توجه به مناطق مسکونی فراوانی توجیه کرد که دورند یا جزیرهاند (کشور نیوزلند).
ایالاتمتحده ترکتازی میکند، و اگر برای هر یک از ایالتهای آن بهطور مستقل دایرهای میکشیدیم، الگوی کلی واضحتر از این بود. ایالاتمتحده میتوانست در سراسر این سرزمین قطارهای سریعالسیر راهاندازی کند، کاری که دیگر کشورهای ثروتمند انجام دادهاند و حتی کشورهایی مانند چین، که سطح درآمدی پایینتری دارند، نیز در حال انجام آناند.
ایالاتمتحده از این جهت قابلتوجه است که تعداد افرادی که در آنجا زندگی میکنند و هرگز این کشور را ترک نکردهاند بسیار زیاد است. بنابراین بیشتر پروازهای آن داخلی است. افزون بر این، ایالاتمتحده به این شهره است که سرمایهگذاری آزاد و رقابت را به برنامهریزیهای اجتماعی ترجیح میدهد. خطوط قطارهای سریعالسیر به برنامهریزی و برنامۀ کاری نیاز دارد.
به ازای هر ۱۰۰ نفری که در بیشتر این ۲۵ کشور زندگی میکنند، سالانه کمتر از یک هواپیما از زمین بلند میشود. این رقم در بریتانیا نزدیک به دو هواپیما، در ایالاتمتحده سه هواپیما، در کانادا چهار هواپیما و در نروژ پنج هواپیما است. نروژ به برابری شُهره است، اما از دیگر کشورها دور است و با اتکا به ذخایر نفت خویش به سوختِ تقریباً ارزانقیمتِ هواپیما دسترسی دارد. برخورداری از برابری نسبی ضرورتاً به معنای رفتار بهتر محیطزیستی نیست، اما به آن مربوط است.
حال چه کنیم؟
در سال ۱۴۴۳، کاهنان شینتو، که کنار دریاچۀ سوآیِ ژاپن زندگی میکردند، تاریخ یخبستن دریاچه در فصل زمستان را ثبت کردند، تاریخی که تغییرات دماییْ رشتهای از برآمدگیهای یخی را روی سطح دریاچه ایجاد میکرد. آنها معتقد بودند این برآمدگیها از جای پای خدایان هنگام راهرفتن روی دریاچه پدیده میآید. بنابراین، از آن سال به بعد تا به امروز، راهبان به ثبت تاریخی که برآمدگیهای یخی شکل میگرفت ادامه دادند.
در ۲۵۰ سال نخست که کاهنان این تاریخ را ثبت میکردند، دریاچه فقط سه سال یخ نبست. در فاصلۀ سالهای ۱۹۵۵ و ۲۰۰۴، دریاچه ۱۲ بار یخ نبست. در فاصلۀ ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴، ۵ بار یخ نبست، یعنی هر یک سال در میان. این دریاچه از سال ۲۰۱۴ تا به حال یخ نبسته است.
گرمایش جهانی را به شکلهای متفاوت ثبت کردهاند، اما ثبت دریاچۀ سوآ قدیمیترین و تکاندهندهترین آنهاست.
از اواخر دهۀ هفتاد میلادی بود که ۲۵ کشور ثروتمند دنیا که در این مقاله بررسیشان کردیم از منظر اقتصادی بهشدت نابرابر شدند. از آن پس بود که مجموعهای از آزمایشهای طبیعی به راه افتاد. امروزه آن آزمایشها به ما امکان میدهد تأثیر این تفاوتها را بررسی کنیم.
نتیجهگیریهای اولیۀ این آزمایشهای طبیعی نشان میدهد کشورهایی که برابری اقتصادی بیشتری دارند، در طیف گستردهای از شاخصهای محیطزیستی بهتر عمل میکنند. همینکه بدانیم نیروهای پیشراننده کداماند، و کاملاً آگاه شویم نابرابری از منظر محیطزیستی و اجتماعی چه خساراتی وارد میکند، ضرورتِ استقبال از تغییرات را درک خواهیم کرد.