با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
سپردن تشخیص اینکه چه کسی نیازمند توجیه و آموزش است! به سلیقه شخصی نیروی انسانیِ احتمالا غیر متخصص آغاز اشتباه نیست، مشکل اصلی شروع فرآیند با بعد سلبی ماجرا و انداختن تمام بار به دوش پلیس است.
اگر میخواهیم هر بار علامت تعجب جلوی آموزش و توجیه ثبت نشود و واقعا آموزش باشد باید کار ریشهای و ایجابی کرد نه صرفا تمرکز بر سلب آن هم با قوه قهریه و پلیس که کار و تخصصاش چیز دیگری است و تمرکزش باید جمع کردن ناامنی فزاینده کف خیابان باشد نه گشت ارشاد.
نتیجه اصرار بر این مسیر غلط آخرش میشود شکستن حرمت پلیس و اتوریته آن که خودش ضد امنیت است.
یکی از مصادیق گسسته شدن از تناقض همینجاست، سالهاست بر سر شاخه نشستهایم و بُن بریدهایم، به بهانه نبود بودجه حکومت را از مدارس خلع ید کردهایم، پرورش و مهارت آموزی را تعطیل کردهایم، از آن طرف آموزش را سپردهایم به مافیای تست و کنکور و کارتلهای آینده فروشی و انتفاع از استرس خانوادهها که اسمشان را گذاشتهاند غیرانتفاعی.
مدرسه یک مشت نمونه خروار است و البته مهمترین است، انبوهی از اقدامات پیشینی از خانه تا محله و مسجد و فرهنگسرا و فیلم و تلوزیون و رسانه و…میتوان فهرست کرد که همه را تعطیل کردهایم و چسبیدهایم به سادهترین و البته پرهزینهترین کار.
علی ایحال درباره گشت ارشاد حرف همان است که بود، یک بار عاقلانه هزینه و فایده کنیم، یک کار پژوهشی عمیق و مستقل انجام بدهیم، اگر هزینه تصمیمی از فایده آن بیشتر است اصرار بر ادامه چه معنایی دارد؟
اینکه برای حجاب چه میشود انجام داد قابل بحث است. اما موضوع فوریتر آن است که چه کاری نباید کرد. گاهی از دل نفی سلب به ایجاب میرسیم.
اگر جدیتر و عمیق تر فکر و اقدام نکنیم به یک دور باطل میرسیم، موج ماجرای مرحوم مهسا امینی امروز و فردا فروکش میکند، همه این بحثها میرود تا خطای بعدی که قریب الوقوع است و این وسط فقط سرمایه اجتماعی کشور فرسوده شده است.
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.