در صحنه سیاسی آمریکا، میان دو حزب اصلی این کشور، شکافهای قابل توجهی در بسیاری از موضوعات سیاست خارجی وجود دارد. به عنوان مثال نحوه نگاه به سازمانهای بینالمللی، چگونگی تعامل با متحدان و سطح استفاده از قدرت سخت را میتوان از موضوعاتی دانست که در هیئت حاکمه آمریکا محل اختلاف نظر است. در مقابل این دسته از اختلافها، موضوعات دیگری وجود دارند که دو حزب اصلی این کشور در مورد آنها اجماع نسبی داشته و قوای مجریه، مقننه و حتی قضاییه آمریکا با یکدیگر هماهنگ عمل میکنند. مقابله با چین، روسیه و ایران را میتوان در این دسته جای داد. بنابراین موضوعات سیاست خارجی آمریکا را از نظر میزان وجود اجماع در مورد آنها در هیئت حاکمه آمریکا میتوان در دو دسته کلی جای داد.
البته این بدان معنا نیست که نحوه عملکرد جمهوریخواهان و دموکراتها در قبال موضوعاتی که اجماع کلی وجود دارد یکسان است و تفاوتی با یکدیگر ندارد بلکه نگاه کلان آنها نسبت به آن موضوع شباهت بسیاری با یکدیگر دارد که این نگاه کلان خود را در استراتژیها نمایان میسازد. استراتژی آمریکا در قبال روسیه پیش از جنگ اوکراین مبتنی بر محاصره این کشور به کمک ناتو و در عین حال عدم مواجهه نظامی بود. آمریکا روسیه را به عنوان دشمنی میبیند که میتواند آن را با ابزارهای اقتصادی و امنیتی خود در بلندمدت مهار کند. هیئت حاکمه آمریکا متشکل از دو حزب اصلی این کشور، چین را رقیبی استراتژیک میبیند که باید آن را با تشکیل ائتلافهای نظامی و سیاسی در جنوب شرق آسیا محدود کرده و با اعمال تحریمها روند صعودی نفوذ اقتصادی چین در آمریکا و دیگر مناطق را متوقف کند. راهبرد کلان آمریکا در مورد ایران نیز مبتنی بر کنترل امنیتی از طریق احداث پایگاههای نظامی، انزوای سیاسی به کمک تشکیل ائتلافهای منطقهای و فرسودگی اقتصادی با اعمال تحریمهای اقتصادی است. این راهبرد کلان آمریکا در دولتهای دموکرات و جمهوریخواه دنبال شده است. در نوشتار پیشرو کیفیت و سازوکار اجماع دوحزبی در آمریکا در قبال ایران مورد ارزیابی قرار میگیرد.
اجماع دو حزبی در آمریکا علیه ایران بیش و پیش از هر عامل دیگری، ریشههای تاریخی دارد. اشغال سفارت آمریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ توسط دانشجویان، موجی به شدت منفی را در افکار عمومی آمریکا ایجاد کرد
دلایل اجماع دوحزبی
اجماع دو حزبی در آمریکا علیه ایران بیش و پیش از هر عامل دیگری، ریشههای تاریخی دارد. اشغال سفارت آمریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ توسط دانشجویان، موجی به شدت منفی را در افکار عمومی آمریکا ایجاد کرد به گونهای که سیاستمداران و فعالان رسانهای این کشور با محکومیت این اقدام، رو به مواضع ضد ایرانی آوردند. این محکومیتها شامل هر دو حزب آمریکا میشد و از آن هنگام، ایران به عنوان کشوری متخاصم در آمریکا مطرح شد. همچنین اسرائیل که نظام برآمده از انقلاب اسلامی را بزرگترین تهدید برای خود میدانست سعی بر ایرانهراسی در سطح جهانی به خصوص در آمریکا داشته است. لابیهای نزدیک به اسرائیل با نفوذ گسترده خود در هر دو حزب اصلی آمریکا، سیاستهای این کشور را در جهت مقابله با ایران جهتدهی کردهاند. بنابراین در طی زمان، این انگاره که جمهوری اسلامی ایران یک تهدید برای منافع ملی آمریکا است در این کشور نهادینه شده است.
رویکرد آمریکا در قبال ایران را باید در چارچوب همین نهادینگی تهدید ایران ارزیابی کرد. به عنوان نمونه، سیاستی که دولتهای جمهوریخواه و دموکرات در قبال برنامه هستهای ایران در طی این سالها داشتهاند با وجود تفاوتهای تاکتیکی در هدف مشترک بوده است و آن هدف کنترل برنامه هستهای ایران به گونهای است که تهدیدی متوجه انحصار اسرائیل در داشتن تسلیحات هستهای در منطقه نباشد. نگاه توأم با تهدید ایران و آمریکا به یکدیگر، خود را در مسائل منطقهای نیز نشان داده است. بنابراین از ابتدای انقلاب تاکنون، تهدیدانگاری از ایران به عنوان یک پیشفرض در ساختار سیاسی آمریکا وجود داشته و اجماعی در این زمینه شکل گرفته است. تقابل دو کشور در حوزههای مختلف، این اجماع دو حزبی در آمریکا علیه ایران را تقویت کرده است.
مکانیسم اجماع دوحزبی
میتوان مکانیسم اجماع دوحزبی علیه ایران را به دو بخش بدنه اصلی و عوامل جانبی تقسیم کرد. بدنه اصلی، بخشی از مکانیسم یادشده است که دو حوزه سیاستگذاری و اجرا در آن به وقوع میپیوندد. حزبیبودن نظام سیاسی آمریکا این امر را ایجاب میکند که سیاستهای کلان احزاب توسط کارشناسان آنها و پیش از به دست گرفتن قدرت اجرایی تنظیم شود. به طور معمول، این اتفاق در کنوانسیون احزاب که پیش از انتخابات ریاستجمهوری برای معرفی نامزد نهایی برگزار میشود به وقوع میپیوندد. این مانیفست، چراغ راه احزاب در قوه اجرایی و قوه مقننه خواهد بود. شاید این موضوع خود را بیش از کنگره این کشور در کاخ سفید نشان دهد. چرا که به دست گرفتن کاخ سفید، قدرت اجرایی قابل توجهی به فرد پیروز برای پیشبرد برنامههای اعلامی اعطا میکند. البته مجلس سنا و مجلس نمایندگان نیز نقش مهمی در تقویت یا تعدیل قدرت رئیسجمهور دارند. بنابراین سیاستگذاریها و مواضع سیاستمداران ارشد از اهمیت بالایی در پیشبرد سیاستها و از جمله سیاست دولت آمریکا در قبال ایران برخوردار است. این سیاستگذاریها بدون شک متأثر از نهادینگی تهدید ایران در هیئت حاکمه آمریکا است که در بالا به آن اشاره شد.
سازوکار یاد شده در بدنه اصلی مکانیسم اجماع، شاید برای هر موضوع مهم دیگری در سیاست خارجی آمریکا صدق کند. بنابراین این عوامل جانبی هستند که وجه ممیزه رویکرد هیئت حاکمه آمریکا در قبال ایران هستند و در مکانیسم اجماع دو حزبی نقش تأثیرگذاری ایفا میکنند. عوامل جانبی عواملی هستند که خود سیاستگذار و مجری نیستند اما به این دو حوزه جهت میدهند و بر رویکرد آمریکا در قبال ایران اثر میگذارند. عوامل جانبی را میتوان به عوامل تقویتکننده و عوامل تعدیلکننده تقسیم کرد. عوامل تقویتکننده متشکل از بازیگرانی است که اساساً به دنبال تقویت اجماع علیه ایران هستند. ذیل این عوامل میتوان لابیهای نزدیک به اسرائیل، سیاستمداران نزدیک به رقبای منطقهای ایران و همچنین اندیشکدههای آشکارا ضد ایرانی را قرار داد. عوامل تعدیلکننده نیز شامل بازیگرانی است که نگاهی تاحدودی مستقل به موضوعات سیاست خارجی دارند و با این نگاه که باید به صورت پیشفرض رویکردی ضدایرانی داشت همراه نیستند. در حقیقت آنها رویکردی در مقابل رویکرد غالب دارند و در اقلیت هستند. در این دسته میتوان از برخی سیاستمداران قوه مقننه، فعالان سیاسی و رسانهای که به صورت مرتب اعلام موضع میکنند و برخی نهادها و اندیشکدههای مستقل را نام برد.
لابیهای نزدیک به اسرائیل با نفوذ گسترده خود در هر دو حزب اصلی آمریکا، سیاستهای این کشور را در جهت مقابله با ایران جهتدهی کردهاند
کارکرد اجماع دوحزبی در حوزه ایران
اجماع دو حزبی موجب شده است که تمامی طرحها و لوایحی که در کنگره آمریکا به رأی گذاشته میشوند و ماهیتی ضد ایرانی دارند با نسبت آرای بالا به تصویب برسند. طرحهایی که شامل اعمال تحریمها علیه ایران هستند به راحتی تصویب میشوند. حتی توافقاتی مانند توافق هستهای ایران نیز که از حمایت بینالمللی برخوردار است شانس رأیگیری در صحن دو مجلس را نیز پیدا نمیکنند چرا که از پیش نتیجه چنین رأیگیریای مشخص است. توافق هستهای ایران یا برجام را میتوان به عنوان نمونهای یاد کرد که کاخ سفید تصمیم گرفت به طور مستقل برای کنترل برنامه هستهای ایران پیش ببرد. در فضای اجماع دو حزبی و نهادینگی تهدید ایران، هیچ توافقی با ایران مجال ظهور پیدا نمیکند مگر آنکه برخی بازیگران صاحب قدرت تصمیم بگیرند برای حل بحرانی مانند مسئله هستهای، خطر سیاسی تعامل با ایران را به جان بخرند. بنابراین کارکرد اصلی اجماع دوحزبی علیه ایران، تهدیدنمایی از ایران و اعمال فشار تا زمان تغییر ماهوی سیاست خارجی ایران است. این موضوعی است که رسانههای جریان اصلی آمریکا، اندیشکدههای ضدایرانی و لابیهای نزدیک به اسرائیل دنبال میکنند و نگاه غالب سیاسی در آمریکا در قبال ایران را شکل میدهند.
اجماع دو حزبی موجب شده است که تمامی طرحها و لوایحی که در کنگره آمریکا به رأی گذاشته میشوند و ماهیتی ضد ایرانی دارند با نسبت آرای بالا به تصویب برسند
شرایط تضعیف اجماع دوحزبی
همان طور که پیش از این اشاره شد اجماع علیه ایران در آمریکا ریشههای تاریخی دارد و تاریخ را نمیتوان تغییر داد. تقابل ایران و آمریکا در عرصههای مختلف نیز منبعث از همان ریشههای تاریخی است و همانطور که اجماع علیه ایران با یک اتفاق بزرگ شکل گرفت و با سلسله رویدادهایی نهادینه شد تضعیف آن نیز جز با گذر زمان صورت نخواهد گرفت و جز با یک اتفاق بزرگ دیگر از میان نخواهد رفت. برای آنکه اجماع علیه ایران در آمریکا تضعیف شود باید عوامل ایجادکننده و تقویتکننده این اجماع تضعیف شوند. میتوان گفت نیروهای ضدایرانی مرتبط با رقبای منطقهای ایران، رویکرد آمریکا در قبال ایران را جهتدهی میکنند و تقابلات مداوم ایران و آمریکا، اثرگذاری این نیروها را تحکیم بخشیده است. به نوعی چرخه بیپایان تنشها و تقابلها، موجب استمرار اجماع مذکور شده است.
اجماع دوحزبی در مقابل ایران زمانی رو به ضعف خواهد گذاشت که از یکسو ذهنیت منفی موجود در آمریکا که از ایران یک تهدید ساخته است روندی معکوس به خود بگیرد و به تدریج در میان کارگزاران سیستم سیاسی آمریکا نسبت به تهدید ایران شکاف ایجاد شود و از سوی دیگر قدرت گرایشات طرفدار اسرائیل در هیئت حاکمه آمریکا و لابیهای طرفدار رقبای ایران در منطقه تضعیف شوند. البته شرط اول به نوعی از شرط دوم تأثیر میپذیرد و گروههای ضد ایرانی سعی در حفظ این نگاه منفی دارند اما اگر ذهنیت منفی در قبال ایران تغییر یابد – که آن هم پیششرطهای خاص خود را دارد – این گروهها قدرت مانور خود را از دست خواهند داد. البته شواهدی که نشان دهد در حال حاضر، شروط ذکر شده در حال تحقق است دیده نمیشود و بنابراین احتمال تغییر روند کنونی در کوتاهمدت امری بعید به نظر میرسد.
اجماع دوحزبی در مقابل ایران زمانی رو به ضعف خواهد گذاشت که از یکسو ذهنیت منفی موجود در آمریکا که از ایران یک تهدید ساخته است روندی معکوس به خود بگیرد و به تدریج در میان کارگزاران سیستم سیاسی آمریکا نسبت به تهدید ایران شکاف ایجاد شود و از سوی دیگر قدرت گرایشات طرفدار اسرائیل در هیئت حاکمه آمریکا و لابیهای طرفدار رقبای ایران در منطقه تضعیف شوند
نتیجهگیری
روابط تخاصمآمیز جمهوری اسلامی ایران و آمریکا بیش از هر عامل دیگری، به جهانبینی متفاوت دو نظام سیاسی و رهبران دو کشور باز میگردد. این جهانبینیهای متفاوت، خود را به خصوص در نحوه نگاه به اسرائیل نشان میدهد. اما میتوان ریشه اجماع دوحزبی شکلگرفته در آمریکا علیه ایران را رویدادهای اوایل انقلاب اسلامی و به خصوص اشغال سفارت آمریکا در تهران بدانیم. این رویداد توجهات در داخل آمریکا را بر ایران متمرکز کرد و نگاه منفی علیه ایران را شکل داد. حوادث سالهای پس از آن تاکنون نیز متأثر از تحولات آن مقطع زمانی بود که به تدریج موجب نهادینهشدن تهدیدی به نام ایران در هیئت حاکمه آمریکا شد. اجماع یادشده موجب شده است طرحها و لوایح ضد ایرانی در کنگره آمریکا ارائه شده و به راحتی به تصویب برسند. این روند با نفوذ بالای لابیهای نزدیک به اسرائیل و رقبای منطقهای ایران تقویت شده است. همانطور که گفته شد اجماع علیه ایران در ساختار سیاسی آمریکا نهادینه شده است و به نظر نمیرسد جز با تغییر ماهوی سیاستهای یکی از دو کشور، در آیندهای قابل پیشبینی، روندی معکوس به خود بگیرد.