پرسش از این موضوع که آیا هر کشور و تمدنی فارغ از آنچه که امروزه تمدن غرب به عنوان تاریخ رسمی جهان از عصر انسان نخستین تا عصر صنعت و اطلاعات، پیش پای آنان میگذراد، دارای تاریخ، «پیش» و «رفت» مستقلی است در دل مباحث علوم اجتماعی با عنوان تاریخ بومی به بحث گذاشته میشود. در این بخش تلاش داریم تا با واکاوی اندیشه نسلهای پیشین این سرزمین، به این موضوع بپردازیم که آیا کسانی با چنین ایدهای تلاشی برای ترقی این مرز و بوم سامان داده اند و یا نه؟
بوم گرایی تاریخی چیست؟
پیش از طرح هر سخنی در ابتدا لازم است تا پیرامون مفهوم تاریخ بومی و یا بوم گرایی تاریخ توضیحی ارائه کنیم. برای این مفهوم تعاریف مختلفی ارائه شده است. برای نمونه مهرزاد بروجردی آن را این چنین تعریف میکند:
- «بوم گرایی را میتوان آموزهای دانست که خواستار بازآمدن، بازآوردن، یا ادامه رسوم، باورها و ارزشهای فرهنگ بومی است» [۱]
رابرتسن بوم گرایی را نوعی «ایدئولوژی خانه» معرفی کرده که دارای پارادایمهای نوستالژیک است. به عقیده او بوم گرایی در نگاه به تاریخ به عنوان زوال، احساس از دست رفتن تمامیت و کامل بودن، احساس از دست رفت خویشتن و احساس از دست رفتن استقلال تجسم مییابد
و یا در تعریفی دیگر رابرتسن بوم گرایی را نوعی «ایدئولوژی خانه» معرفی کرده که دارای پارادایمهای نوستالژیک است. به عقیده او بوم گرایی در نگاه به تاریخ به عنوان زوال، احساس از دست رفتن تمامیت و کامل بودن، احساس از دست رفت خویشتن و احساس از دست رفتن استقلال تجسم مییابد. [۲]
ارنست گلنر در توضیح آن مینویسد:
- «میل به بوم گرایی از اشتیاق به حفظ عزت نفس سرچشمه میگیرد، از آرزوی رسیدن به هویتی که از بیگانه اخذ نمیشود، از احتراز از تقلید صرف، از میل به درجه دو نبودن و از بازتولید نکردن الگوی بیگانه»[۳]
بوم گرایی در نزد اشخاصی همچون مایکل پین، حاصل از جهانی شدن و میل تمدن غرب برای نشر شیوه زیست خود در جهان است. به بیان فرانتس فانون، بوم گرایی أمری است که در جوامع جهان سوم، در مقابله با الگوی توسعه غربی طرح میشود. به عقیده فانون، بوم گرایی پاسخی در برابر میل به استعمار گری کشورهای غربی است. [۴]
از مجموعه تعاریف و مباحث فوق، اجمالا مراد از تاریخ بومی و یا بوم گرایی تاریخ مشخص شد. لزوم پرداختن به این موضوع در عرضه قرائتی جدید از توسعه، غیر از آن طرحی است که در غرب عرضه شده است. هر سبک ترقی خواهی نیاز به یک تاریخ نگاری دارد، لذا بحث از تاریخ بومی و یا بوم گرایی تاریخی به عنوان پشتوانه پیشرفت غیر غربی أمری بسیار ضروری است. در ادامه به بررسی تاریخی نحوه شکل گیری نطفه این ایده در کشورمان میپردازیم.
امیر کبیر و عباس میرزا، نخستین کنشگران تاریخ بومی
همانگونه که در بخش پیشین بیان شد، روشنفکری نسل ابتدایی، یعنی کسانی همچون ملکم خان، آخوند زاده، میرزا آقا خان کرمانی و… نخستین کسانی بودند که با طرح ایده عقب ماندگی، تلاش داشتند تا با تبلیغ تاریخ غرب، به عنوان تاریخ نوع انسان، کشورمان را نیز در همان مسیری از توسعه قرار دهند که تمدن غرب آن را برگزیده بود. همانطور که بیان شد، طرح ایده عقب ماندگی تنها در صورتی معنی دارد که شما برای تمدن ها، یک مبدأ و یک مقصد لحاظ کنید، تنها در چنین صورتی است که میتوان از ایده عقب ماندن یک کشور از کشور دیگر سخن راند. روشنفکری نسل ابتدایی با جهانی پنداشتن تاریخ غرب، تلاشی برای قرار دادن مبدأ و مقصد آن تمدن به عنوان مبدأ و مقصد کشور ما داشتند که نتیجه چنین رویکردی، ضدیت با ریشه ها، تاریخ و فرهنگی است که طی قرن ها، در این خاک و بوم شکل گرفته و به پیش آمده بود. اما اکنون گذشته از این مباحث که طرح آن به نحو تفصیلی در مطلب پیشین گذشت، به این موضوع میپردازیم که آیا اشخاص دیگری در این برهه از زمان (عصر قاجار) جدای از طرح عقب ماندگی به فکر تجدید قوای این مملکت در دل تاریخی بومی بوده اند و یا خیر؟
در پاسخ باید گفت که مصلحان حکومتی همچون عباس میرزا و امیر کبیر، نخستین کسانی بودند که نطفه ایده ترقی در دل تاریخی بومی را پایه گذاشته و سپس این ایده در اندیشه سید جمال الدین اسد آبادی بسط پیدا کرد تا در نهایت، در زمانه پهلوی دوم، توسط کسانی همچون دکتر شریعتی و جلال آل احمد ترویج شده و سرانجام این ایده، عهده دار انقلابی میشود که تمام ایده آن مبتنی بر ساخت تاریخی است مستقل از تاریخ غرب؛ بنابراین میتوان سه برهه را برای تاریخ بومی و ایده ترقی و تنزل طرح کرد که عبارت اند از:
- از عباس میرزا تا سید جمال اسد آبادی
- از سید جمال تا دکتر علی شریعتی
- دوران پس از انقلاب اسلامی
با این وصف ما در ضمن بیان تطورات ایده عقب ماندگی که در دستگاه روشنفکری طرح میشود، به ذکر ایده ترقی و تنزل در دل تاریخ بومی و تطورات آن نیز خواهیم پرداخت.
دوره اول گفتمان تاریخ بومی
گفتمان تاریخ بومی و یا طرح ترقی و تنزل، با عباس میرزا شروع شد. عباس میرزا که از شاهزادگان قاجاری کشور و جانشین فتحعلی شاه بود، بر خلاف دیگر شاهزادگان قاجاری که با فقدان بینش صحیح نسبت به مذهب، با مسافرت به کشورهای غربی شیفته و حیران آنجا شده بودند، ارادتی عمیق به دیانت اسلام داشته و در طی مدت عمر کوتاه خود، چندین بار به نحو پیاده به مشهد مشرف شده بود
همانطور که ذکر شد، گفتمان تاریخ بومی و یا طرح ترقی و تنزل، با عباس میرزا شروع شد. عباس میرزا که از شاهزادگان قاجاری کشور و جانشین فتحعلی شاه بود، بر خلاف دیگر شاهزادگان قاجاری که با فقدان بینش صحیح نسبت به مذهب، با مسافرت به کشورهای غربی شیفته و حیران آنجا شده بودند، ارادتی عمیق به دیانت اسلام داشته و در طی مدت عمر کوتاه خود، چندین بار به نحو پیاده به مشهد مشرف شده بود.
در تاریخ نگاری روشنفکری کشور ما، پرسش عباس میرزا از فرمانده فرانسوی به عنوان مبدأ بحث از عقب ماندگی طرح شده است، اما این موضوع به نظر نسبتی با واقع ندارد، چراکه درد عباس میرزا اعتلای وطن و مسئله ترقی آن است، بر خلاف روشنفکری که مسئله عقب ماندگی برای آن، فاقد اصالت بوده و پیوند به تاریخ غرب در این موضوع حکم مقصد و مسئله اصلی را دارد.
البته باید به این موضوع توجه نمود که کسانی همچون عباس میرزا و امیر کبیر، در موقف عمل و سیاست ایستاده اند و نه در موقف اندیشه، لذا طبیعی است که تنها راه چاره آنان در این برهه، تکیه بر فرهنگ داخلی و حراست آن، در ضمن استفاده از دست آوردهای تمدن غربی برای حل مسائل کشور است.
به عبارت دیگر در توضیح بیشتر سخن فوق باید گفت که سیاست مدار، در موقف حل مسئله قرار دارد و نه در موقف نظریه پردازی، لذا هنگامی که با مسئله جدی با عنوان ادراک ضعف و در مقابل کشورهای بیگانه و مشکلات داخلی قرار دارد، فرصتی جهت طرح و ایده نظری و بنیادین برای حل مسئله ندارد، لذا بهترین راه، رفتن به سراغ پاسخهای موجود است. طبیعتا در این میان تمدن غرب پاسخهای جدی را به پرسشها و مشکلات بشر داده و در این میان مصلحان حکومتی نخستین، راهی جز اخذ و اقتباس این پاسخها پیش رو خود نداشتند؛ بنابراین توجه این مصلحان حکومتی به غرب برای اقتباس دست آوردهای این تمدن، به لحاظ بنیادین با آن تقلایی که در نزد روشنفکری ما شکل گرفته بود متفاوت است، چراکه این رویکرد به دنبال استفاده از دستآوردهای غربی در ضمن حفظ تاریخ و فرهنگ بومی، به منظور بازیابی مجد و عظمت گذشته است، بر خلاف روشنفکر غربی که به دنبال اخذ دست آوردهای غربی، به منظور قرار دادن تاریخ ایران در ذیل تاریخ غربی است.
همین مسئله اختلاف جدی تری را میان این دو سبک از تقلای ترقی به وجود میآورد. در نگاه بوم گرایی عباس میرزا و امیر کبیر، اقتباس از غرب تنها در سطح فناوری مجاز شمرده میشود، لذا در مسائل بنیادینتر همچون سیاست و فرهنگ، مقوله عدالت و تنظیمات جدی گرفته میشود. تنظیمات در دستگاه فکری امیر کبیر با مقوله قانون بسیار متفاوت است. تنظیمات مبتنی بر این ایده است که قانون، همان شریعت الهی است که هزار سال پیش تدوین شده، اما ما با تنیمات باید به دنبال اجرای آن باشیم تا در این میانه، عدالت برقرار شده و مملکت ترقی کند. این برخلاف دیدگاه روشنفکری است که اخذ و اقتباس از غرب را نه در سطح تکنیک، بلکه به سطح فرهنگ و زیست انسانی کشانده و خواستار تقلید بی، چون و چرا در تمام ساحات انسانی از غرب شده اند.
بسط گفتمان تاریخ بومی در نزد سید جمال
گفتمان تاریخ بومی که نطفه آن در نزد مصلحان حکومتی همچون عباس میرزا و امیر کبیر شکل گرفت، اما رشد و نمو آن با اندیشههای سید جمال همراه شد تا به دست نسلهای بعدی برسد. وجود این گفتمان را در شیوه خاص پرسشگری سید جمال از مسئله ضعف کشورهای اسلامی میتوان مشاهده نمود. سید جمال پرسش خود را چنین طرح ریزی میکند:
اگر روشنفکری نسل نخست، مسئله خود را عقب ماندگی قرار داده و راه حل خویش را تقلید کورکورانه از غرب و از میان برداشتن آموزههای اسلامی تعریف میکند، سید جمال مسئله خود را احیای تمدن اسلامی قرار داده و راه حل خود را بازگشت به قرآن و اسلام اصیل، اتحاد و برادری میان ممالک اسلامی و توجه به علم که آنرا نیز نه از روی شیفتگی نسبت به غرب، بلکه مبتنی بر روایت «العلم سلطان» تعریف میکند
- «کجا رفت آن حشمت و جلال؟ این تنزل بی مقدار را علت چیست؟ این مسکنت و بیچارگی را سبب چیست؟ پس چه باید کرد؟ سبب را از کجا پیدا کنیم؟ علت را از که جویا شویم؟» [۵]
همانطور که مشخص است، از اساس طرح مسئله سید جمال با مسئله روشنفکری متفاوت است، مسئله سید جمال بازیابی شکوه و تاریخ گذشته است، مسئله سید جمال احیای تمدن اسلامی و مجد و عظمت مسلمانان است، از همین رو راه حلهای او نیز متفاوت است.
اگر روشنفکری نسل نخست، مسئله خود را عقب ماندگی قرار داده و راه حل خویش را تقلید کورکورانه از غرب و از میان برداشتن آموزههای اسلامی تعریف میکند، سید جمال مسئله خود را احیای تمدن اسلامی قرار داده و راه حل خود را بازگشت به قرآن و اسلام اصیل، اتحاد و برادری میان ممالک اسلامی و توجه به علم که آنرا نیز نه از روی شیفتگی نسبت به غرب، بلکه مبتنی بر روایت «العلم سلطان» تعریف میکند. [۶]
البته باید به این موضوع توجه کرد که ایده بومی سازی در این مرحله، در ابتدا راه قرار دارد، لذا مجدد سید جمال، علم را آن چیزی میبیند که در غرب تولد یافته و با تأکید بر حفظ ارزشها و فرهنگ اسلامی، ممالک اسلامی را تشویق به آموختن علم غربی میکند.
در عناوین بعدی این پرونده، ضمن بررسی تطورات بعدی روشنفکری در خصوص ایده عقب ماندگی، در زمانه پس از مشروطه و پهلوی، به بسط و امتداد طرح تاریخ بومی و ایده ترقی و تنزل، در نزد متفکران پس از سید جمال، یعنی دکتر علی شریعتی و دکتر جلال آل احمد میپردازیم.
[۱]مهرزاد بروجردی: روشنفکران ایرانی و غرب: سرگذشت نافرجام بوم گرایی، ترجمه جمشید شیرازی، ص ۲۹
[۲]رولند رابرتسن: جهانی شدن، تئوریهای اجتماعی و فرهنگ جهانی، ترجمه کمال پولادی، ص ۳۲۷
[۳]نقل قول از میرسپاسی: تأملی در مدرنیته ایرانی، ص ۱۶۷
[۴]نگاه کنید به: مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، ص ۳۳
[۵]سید جمال الدین اسدآبادی: مقالات جمالیه، به کوشش ابوالحسن جمالی. ص ۱۷۰
[۶]به نقل از وحدت، رویارویی فکری ایران با مدرنیت. ص ۹۷