به احتمال فراوان اگر شما هم علاقه اندکی نسبت به فضای علوم اجتماعی و تاریخ معاصر داشته باشید، به هنگام پرسه زدن در دل کتابهای بازار نشر، آثار مختلفی را با عنوان «ما چرا عقب مانده ایم» «جامعه ایرانی بر لبه تیغ» و دهها عنوان دیگر از این دست مشاهده میکنید، این دست از آثار، این موضوع را که جامعه ایران، جامعهای عقب مانده و واپس گرا بوده را پیش فرض گرفته و سپس به تحلیل چرایی آن پرداخته اند. در این بخش تلاش داریم تا به دل تاریخ رفته و به این موضوع بپردازیم که ریشههای شکل گیری گفتمان عقب ماندگی در چه برههای از زمان به وجود آمد.
ملکم خان و لژهای فراماسونری، بنیان گذار ایده عقب ماندگی
در خصوص شکل گیری نطفه ایده عقب ماندگی ایران، دو برهه متفاوت با فاصله کمتر از پنجاه سال را ذکر کرده اند. برخی بر آن هستند که گفتمان عقب ماندگی در حقیقت با شکل گیری ادبیات سفرنامه نویسی و مسافرت ما ایرانیان به اروپا آغاز شد. سفر نامههایی همچون حیرت نامه ایلچی و… به عنوان مبدأ چنین رویکردی لحاظ شده است. اما در نظر گاه دیگر شکل گیری گفتمان عقب ماندگی به دست ملکم خان و منورالفکران عصر مشروطه رخ داده است.
چیزی که به نظر دارای صحت بیشتری است، دیدگاه دوم بوده از آنرو که گفتمان عقب ماندگی، فرع بر درکی از فلسفه تاریخ است که به فلسفه خطی تاریخ موسوم گشته. تنها از طریق پذیرش فسلفه خطی تاریخ است که با مقایسه میان یک کشور با تمدن دیگر، با فرض اینکه هر دوی آنها در یک خط تاریخی و با یک مبدأ و مقصد به سر میبرند امکان مقایسه و صدور حکم مبنی بر عقب ماندگی یکی بر دیگری ممکن میشود. در حقیقت سفرنامه نویسان ابتدایی عمدتا رجال درباری فاقد درک و بینش علمی بوده اند. از همین رو در مشاهدات خود از اروپا، تنها به بیان ظواهر و بعضا به بیان سخافتها تمرکز داشته اند. برای نمونه ایلچی به عنوان یکی از سفرنامه نویسان برجسته، در مشاهدات خود از لندن، تنها به شرح جمال و زیباییهای بانوان، توصیف جسم و روابط آزاد زن و مرگ، خوش گذرانیها و … پرداخته و سپس پس از حیرت از زیباییها و روابط آزاد زن و مرد، افسوس میخورد که چرا در ایران چنین وضعیتی حکم فرما نیست. طبیعتا چنین افراد فاقد بینش سیاسی، علمی و هرگونه فهم صحیح که عمدتا (همچون خود ایلچی) عضو حلقههای مخفی و سازمانهای فراماسونری در لندن میشدند، هیچ گاه نمیتوانند حامل چنین پیامی باشند.
ملکم خان شخصیتی با بینش و درک علمی بوده و لذا در زمان حضور خود در اروپا، به یادگیری دانش، علوم انسانی و اندیشههای مدرن میپردازد. این درک وی تا به حدی بوده که در آثار خود بعضا نامی از اندیشمندان و جامعه شناسان برجسته معاصر خود میآورد. از همین رو به نحو کامل درک آگوست کنتی از تاریخ، مبتنی بر تقسیم زمان بشر، بر سه برهه عصر طفولیت (دین)، عصر نوجوانی (فلسفه) و عصر بلوغ و بزرگی (علم) در وی شکل گرفته و آگاهانه خواستار گذار جامعه از عصر دین به عصر تجدد و علم است
اما در این بین قضیه ملکم خان و روشنفکران عصر مشروطه متفاوت است. ملکم خان شخصیتی با بینش و درک علمی بوده و لذا در زمان حضور خود در اروپا، به یادگیری دانش، علوم انسانی و اندیشههای مدرن میپردازد. این درک وی تا به حدی بوده که در آثار خود بعضا نامی از اندیشمندان و جامعه شناسان برجسته معاصر خود میآورد. از همین رو به نحو کامل درک آگوست کنتی از تاریخ، مبتنی بر تقسیم زمان بشر، بر سه برهه عصر طفولیت (دین)، عصر نوجوانی (فلسفه) و عصر بلوغ و بزرگی (علم) در وی شکل گرفته و آگاهانه خواستار گذار جامعه از عصر دین به عصر تجدد و علم است. با این تفاسیر باید عنوان کرد که نخستین بنیان گذاران ایده عقب ماندگی در ایران، روشنفکران عصر مشروطه همچون آخوند زاده، میرزا رضا کرمانی، طالبوف، ملکم خان و … بوده اند.
اما گذشته از شناخت ریشههای تاریخی این جریان، پرداختن به این موضوع که این دسته از روشنفکران، ریشههای عقب ماندگی ما را در چه عناصری بر میشمردند نیز میتواند کمک فراوانی به تحلیل این گفتمان در حال حاضر داشته باشد.
علل عقب ماندگی جامعه ایرانی در نزد روشنفکران عصر مشروطه
روشنفکران این عصر به طور عمده چهار عامل اساسی را به عنوان ریشههای عقب ماندگی جامعه ایرانی مطرح میکردند، هرچند در ادامه بیان خواهد شد که چگونه با توجه به طرح این روشنفکران از ترقی این چهار عامل را میتوان در دو عامل خلاصه کرد:
- استبداد و نبود قانون: یکی از جدیترین محورهایی که در این برهه مورد تأکید روشنفکران قرار گرفته و در نهایت منجر به شکل گیری مجلس مشروطه گشت، تأکید بر قانون است. درک روشنفکری در این برهه از قانون، متناسب با درکی مدرن و بر اساس قوانین کشورهای غربی شکل گرفته بود. برای نمونه میرزا یوسف خان مستشار الدوله، پس از مدتها تحقیق در قانون اساسی فرانسه، بخشهایی از آن را ترجمه نموده و در قالب رساله «یک کلمه» منتشر میکند. مراد از یک کلمه در این رساله آن است که تمام سخن ما یک کلمه بیشتر نیست، آن هم قانون!. البته این یک کلمه در دل خود، معانی دیگری را نیز حمل میکرد که عبارت بود از تکیه بر قانون بشری صرف و نفی هر گونه قانون با منشأ الهی. به عقیده فریدون آدمیت میرزا یوسف خان نخستین کسی بود که عقیده داشت مبنای قانون باید اراده انسان باشد. [۱] و یا ملکم خان در این خصوص میگوید: «ایران مملو از نعمات خداوندی است. چیزی که همه این نعمات را باطل گذاشته نبود قانون است. هیچ کس در ایران مالک هیچ چیز نیست، چون قانون نیست. حکم تعیین میکنیم بدون قانون، سرتیپ معزول میکنیم بدون قانون، اموال دولت میفروشیم بدون قانون بندگان خدا را حبس میکنیم بدون قانون، خزانه میبخشیم بدون قانون…» [۲] افراد متعدد دیگری نیز همچون حاج زین العابدین مراغه ای، آخوند زاده و. برای نبود قانون روضهها سروده که برای پرهیز از تفصیل مطلب از بیان آنها میگذریم.
- خط رایج در کشور: نکته جالب در این زمینه آن است که در اندیشه شخصیتی، چون آخوند زاده، خط رایج در کشور مهمترین عامل عقب ماندگی و فقدان ترقی است. از نظر وی برای پیشرفت کشور لازم است تا مردم همگی سواد آموخته تا بتوانند حقوق خود را بشناسند، در غیر این صورت قانونی که کسی نتواند از روی آن یک دور بخواند به چه کار آید، اما سختی و صعوبت خط فارسی که با عربی آغشته شده، مانع از همگانی شدن سواد در کشور شده است، از همین رو وی در نگاشتههای متعددی بر تغییر خط اشاره کرده و حتی تلاشهایی برای ارائه یک خط جدید صورت داده بود. نکته مهم در این خصوص آن است که وی در
در این برهه از قانون، متناسب با درکی مدرن و بر اساس قوانین کشورهای غربی شکلگرفته بود. برای نمونه میرزا یوسف خان مستشارالدوله، پس از مدتها تحقیق در قانون اساسی فرانسه، بخشهایی از آن را ترجمه نموده و در قالب رساله «یک کلمه» منتشر میکند
طول دوره زندگی خود در عثمانی، با مشاهده برخی سبکهای تحول خواهی در این کشور به این موضوع رسیده و بر آن تأکید داشت و در این خصوص تا به جایی پیش رفته بود که گوی سبقت از دیگران ربوده و حتی خطی ابداعی را به حاکمان عثمانی پیشنهاد نموده بود. [۳] حمله اعراب به ایران: عامل سومی که در نظرگاه روشنفکران به عنوان ریشه عقب ماندگی در کشور برجسته بود، حمله اعراب به ایران است. این نظرگاه با رویکردی ناسیونالیسی و بلکه فراتر، رویکردی شوونیستی [۴] توسط میرزا آقا خان کرمانی مطرح شد. میرزا آقا خان با دیدگاهی افراطی، حتی بر آن بود که چهره ایرانیها تا پیش از حمله اعراب زیبا بوده و پس از این حمله است که ایرانیها چهرهای زشت و ترش خو پیدا میکنند. [۵] این دسته از روشنفکران در این دیدگاه خود به قدری افراط داشتند که هرگونه عوارض و حوادث طبیعی همچون زلزله، سیل و بیماریها مختلف همچون وبا و طاعون را نیز برخواسته از این حمله میدانستند. [۶] شخصیتهایی همچون میرزا آقا خان با دیدگاههایی مشوش، از طرفی ریشه آزادی خواهی در غرب را در آثار جنبشهای ضد حکومتی همچون مانی و مزدک میدیده و از طرف دیگر به ستایش شاهان ساسانی که این جنبشها علیه آنها صورت گرفته بود پرداخته و از آنها با عنوان ملائکه یاد میکردند.
- اسلام و شریعت الهی: عامل چهارم عقب ماندگی در نزد روشنفکران این برهه دین اسلام است. در این میان آخوند زاده گوی سبقت از دیگران ربوده و معتقد است «اعتقادات دینیه موجب ذلت ملک و مملکت است از هر سوی» [۷] و تنها راه خروج از انحطاط و عقب ماندگی، نابودی تمام عقاید دینی از بن و اساس است. وی حتی در این خصوص ابیاتی نیز سروده و میگوید: «این دین اگر ز بن برنکنم، من خود نه علی بن تقی حسنم» [۸] البته که تمام هم قطاران وی در این مسیر، به اندازه او بی پروا نبوده و نسبت به قدرت دین و روحانیت در جامعه ایرانی اشراف داشتند، از همین رو یا با طرح خرافه زدایی و اصلاح مذهبی، با دخالت روحانیت در سیاست مبارزه مینمودند و یا همچون ملکم خان، علی الخصوص در برهه دوم زندگی خود، تلاش داشتند تا با به اصطلاح زدن رنگ و لعاب دینی به باورهای خود، آنها را در نزد جامعه موجه کنند. وی حتی در این خصوص به قدری گوی سبقت را از بقیه ربود که در یادداشتهای مختلف روزنامه خویش، روحانیت اسلام را تنها راه خروج از عقب ماندگی و دین اسلام را تنها عامل پیشرفت معرفی کرد. ملکم خان که در این بین از دیگر هم سلکان خود باهوشتر بود، در گفتگو با ویلفرید بلنت انگلیسی میگوید: «چنین دانستم که تغییر ایران به سبک اروپا کوشش بی فایدهای است، از این رو فکر ترقی مادی را در لفاف دین عرضه داشتم» [۹]
تحلیل و بررسی علل عقب ماندگی در نزد روشنفکران
در مقام بررسی و ارزیابی این دیدگاهها به دو طریق عمل میکنیم. ابتدا ایده کلی این گروه از روشنفکری را بررسی کرده و سپس هر یک از عوامل برشمرده شده توسط آنان را ارزیابی میکنیم.
برداشتن شاهی که در نظر مردم ظل الله بوده و انسجام جامعه را حافظ است و یا تضعیف و محدود نمودن آن، علیالخصوص نه با قیدوبند عدالت و شریعت، که با قیدوبند قوانین و منافع غربی، تنها موجبات از هم گسیختگی بیشتر و اضمحلال کشور را فراهم میآورد
در خصوص ایده روشنفکری عصر مشروطه پیرامون عقب ماندگی ایران باید گفت که ترقی در نزد این دست از روشنفکری که بیشتر سراغ آنها را یا باید در فراموش خانهها و لژهای ماسونی گرفته و یا در دلالی قراردادهای ننگین و راه باز کنی استعمار، عبارت است از غربی شدن و پیمودن مسیری که در غرب طی شده برای پیشرفت، از همین رو این ایده محقق نمیشد جز با وابستگی سیاسی، فکری و فرهنگی نسبت به دولتهای غربی؛ بنابراین منظور لازم است تا هر آنچه که از مانع در پیش پای چنین وابستگی و تقلیدی وجود دارد، محو شده و از بین رود. دو مانع بزرگ این عصر عبارت بودند از نظام شاهی و دیانت اسلامی. استبداد شاهی چیزی نیست که مورد پذیرش کسی باشد (هرچند خود این گروه از روشنفکری، در نهایت استبدادی سیاه تری را به جای استبداد قاجاریه قرار دادند)، اما باید توجه کرد در شرایطی که کشور از نواحی مختلف در معرض دستبرد بیگانگان قرار داشته و نظم و انتظام خود را از دست داده، برداشتن شاهی که در نظر مردم ظل الله بوده و انسجام جامعه را حافظ است و یا تضعیف و محدود نمودن آن، علی الخصوص نه با قید و بند عدالت و شریعت، که با قید و بند قوانین و منافع غربی، تنها موجبات از هم گسیختگی بیشتر و اضمحلال کشور را فراهم میآورد. مبتنی بر چنین درکی است که شیخ فضل الله، علی رغم حضور فعال خود در نهضت مشروطه، در نهایت هنگام حمله مشروطه خواهان وابسته همچون سردار تنکابنی و یپرم خان ارمنی بر تهران، برای ساقط نمودن محمد علی شاه، از وی حمایت نمود، چراکه وی به درستی تشخص میداد که تسلط چنین مشروطه خواهانی به معنای تبدیل شدن مملکت به حیات خلوت بیگانه خواهد بود.
مانع دوم جدی در این مسیر دیانت اسلام و روحانیت آن بود. روحانیت که قدرت خود را در حادثه تنباکو به رخ کشیده بود، از همین رو روشنفکری این برهه مارتین لوتر وار تلاش داشت تا نهاد روحانیت را از پیش پای خواستههای استعمار برداشته و آنان را کنار بزند. از همین رو تغییر خط تنها بهانهای برای تغییر مذهب بود که انسی عمیق با آن یافته و بر اساس آن امتداد یافته بود.
اما گذشته از این تحلیل، میتوان یک به یک از دلایل برشمرده شده روشنفکری برای عقب ماندگی در این عصر را بررسی نمود.
شخصیتهایی همچون میرزا آقاخان با دیدگاههایی مشوش، از طرفی ریشه آزادیخواهی در غرب را در آثار جنبشهای ضد حکومتی همچونمانی و مزدک میدیده و از طرف دیگر به ستایش شاهان ساسانی که این جنبشها علیه آنها صورت گرفته بود پرداخته و از آنها با عنوان ملائکه یاد میکردند.
برای نمونه آنها عنصر قانون را به عنوان یکی از علل عقب ماندگی بر میشمردند. این موضوع أمری درست است که توجه به وجود چهارچوب برای عمل حاکم أمری ضروری بوده، اما تمام همت آنان و همچنین درکشان از قانون، بر مبنای آنچه که در غرب از مفهوم اراده و جایگاه انسانی و نسبت آن با حاکمیت به وجود آمده بود شکل گرفته و از همین رو این سخن تنها امکان ظهور در لژها و فراموش خانههای آنان را داشته و مورد مقبول جامعه قرار نگرفته مگر به اعتبار علما و حضور آنان در انقلاب مشروطه. متأسفانه علما نیز که در این بین فریب روشنفکری را خوردند، در نهایت ضمن تأمین پشتوانه مردمی این جنبش، هنگامی از خواب غفلط بیدار شده بودند که شیخ شهید بر دار رفته و نهضت در دست انگلیس قرار گرفت.
اما عامل بعدی یعنی تغییر خط هم باید گفت که در این موضوع خود خط دارای اصالت نبوده، چراکه کشورهایی مانند ژاپن نیز با وجود خط بسیار پیچیده، توانستند به پیشرفتهای متعدد برسند. روشنفکری این برهه به نظر هیچ نیازی به تراث و سرمایههای گذشته خود برای ترقی نمیدیده از همین رو حکم به تغییر خط میدهد، چراکه با تغییر خط امکان گفتگو میان فرهنگ و تراث وی از میان میرود. بلکه این تغییر خط اقدامی برای پیوست بیشتر جامعه به تجدد غربی بود.
اما در خصوص حمله اعراب باید گفت که این ایده کاملا ابتناء بر باورهای ایدئولوژیک و غیر واقع گرایانه آنها داشته و همین باورها گاه موجب ضعف در تحلیل، ندیدن واقعیتها و بافتن رطب و یابسهایی غیر مرتبط به هم همچون این سخن شده است که حمله اعراب باعث زلزله و زشت رویی ایرانیان شده است!. گذشته از این، اوج شکوفایی تمدن ایرانی در قرن دو تا پنج محقق شد، جایی که آنها عقاید اسلامی را آموخته و اقدام به بسط و ترویج آن نمودند. از طرف دیگر این ایدهها موجب ارائه تصاویری عجیب از ایران باستان شده بود، جایی که امثال آخوند زاده، شاهان مستبد ساسانی را ستایش کرده و بدون لحاظ نا عدالتیهایی که ریشه این حکومت را سست و لرزان ساخت (همچون منع سواد آموزی برای عموم جامعه، مالیاتهای سنگین و ..) حکم به وجود برابری کامل میان مرد و زن، و طبقات مختلف در ایران باستان صادر کرده است. چنین ایدئولوژی در دل خود تناقض بزرگی را حمل میکند. روشنفکری عهد مشروطه از طرفی حامی قانون بوده و از طرفی وضعیت اتوپیایی آن استبداد شاهی ساسانی است.
اما در نهایت و در خصوص اسلام ستیزی این دست از روشنفکری نیز باید گفت که عمده هم نسلهای ملکم خان، شاهزادگان و صاحب منصبان قاجاری هستند که هیچ آگاهی نسبت به تراث فلسفی، کلامی، دینی و علمی خود نداشته و با این وجود، مدتها در غرب زندگی کرده اند و با مشاهده تحولات آنجا، با قیاسی غیر صحیح میان اسلام و مسیحیت، خواهان همان اصلاحاتی هستند که روشنفکران عهد رنسانس، بر مسیحیت اعمال کردند.
در بخشهای بعدی این پرونده، ضمن دنبال کردن ایده عقب ماندگی در عهد پهلوی، به شرح و بسط ایده رقیب عقب ماندگی، یعنی ایده ترقی و تنزل خواهیم پرداخت.
[۱] فریدون آدمیت، فکر آزادی. ص ۱۸۶
[۲] به نقل از: یراوند آبراهامیان: ایران بین دو انقلاب، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه کاظم فیروزمند. ص ۶۲
[۳] برای نمونه در این خصوص رجوع کنید به: آخوند زاده: الفبای جدید و مکتوبات.
[۴] میهن پرستی افراطی، کور، همراه با خشونت و برتری جویی نسبت به دیگر ملیتها
[۵] میرزا آقا خان کرمانی: سه مکتوب، به کوشش بهرام چوبینه، ص ۱۵۰
[۶] فریدون آدمیت: افکار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوره قاجار، ص ۱۶۷
[۷] فریدون آدمیت: اندیشههای میرزا فتحعلی آخوند زاده، ص ۱۹۱
[۸] به نقل از ماشالله آجودانی: شروطه ایرانی، ص ۲۲۱
[۹] فریدون آدمیت، اندیشه ترقی. ص ۶۵