ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم دو دستور کار را رهبری کرد: یکی، علاقهای به شیوه اداره امور داخلی کشورها در یک جهان دوقطبی دوران جنگ سرد نداشت. پس از جنگ سرد، یک نئولیبرال در دنیای تک قطبی که حاکمیت ملی و مرزها را در جایی که لازم بود نادیده می گرفت.
هر دو دستور، لیبرال و بر تسلط و الزامات قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی ایالات متحده تکیه داشتند. در بیشتر دوران پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بیشتر قدرت ها، از جمله چین عموماً با نظم تحت رهبری ایالات متحده همراهی کردند.
گذر سال های اخیر روایتگر آن است که قدرتهای بزرگ رفتاری از خود نشان میدهند که میتوان آن را “رفتار بازنگرانه” نامید. رویکردی که به دنبال اهداف خود به ضرر نظم بینالملل و تغییر خودِ نظم است. رویکرد بازنگرانه را می توان در بازنگری ایالات متحده پیرامون بازار و تجارت آزاد و بازنگری ژاپن و آلمان در افزایش توان نظامی خود دید. اقدام در دنیایی از قدرت های بازنگر می تواند چالش تعیین کننده سال های آینده باشد.
دیدگاه واشنگتن تاریکتر شده است. نه تنها چین، بلکه روسیه نیز که از بسیاری جهات از نظم بینالمللی که میخواست آن را در آینه غرب بازسازی کند، واپس مانده اند.
چین بزرگترین سودبرنده از نظم جهانی به رهبری ایالات متحده بود. پکن آشکارا به دنبال ساماندهی دوباره توازن قدرت در آسیا و صدای بیشتر برای چین در امور بینالملل است. با این حال، رهبران چین هنوز یک ایدئولوژی جایگزین ارائه نکرده اند که دیگران را جذب کند.
روسیه هرگز در نظم جهانی که قدرت های غربی پس از پایان جنگ سرد تلاش به نهادینه کردن آن کردند، نگنجید. مسکو از افول و کاهش نفوذ خود پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ناراحت است. حمله به اوکراین آخرین بیان این حس نارضایتی است که روسیه را به همکاری با چین برای تضعیف رهبری جهانی ایالات متحده و تلاش برای سست کردن اروپا، جایی که قدرت روسیه هنوز هم از نظر اقتصادی و هم از نظر نظامی اهمیت دارد، سوق می دهد.
ترس از رها شدنی که دونالد ترامپ در متحدان ایالات متحده مانند آلمان و ژاپن ایجاد کرد، بسیاری از آنها را تشویق کرده است تا توانایی های امنیتی خود را تقویت کنند.
تلاش هند برای داشتن یک کرسی دائمی در شورای امنیت سازمان ملل متحد بارزترین نمونه از تمایل هند به داشتن یک حرف بزرگتر در نظام بین الملل، متناسب با وزن اقتصادی و ژئوپلیتیکی اش است.
اگر قدرتهای بزرگ در مورد نظم مبتنی بر قوانین تردید دارند، کشورهای ضعیفتر به طور پیوسته ایمان خود را به مشروعیت و انصاف نظام بینالملل از دست دادهاند. این قطعاً در مورد کشورهای جنوب جهان صادق است. آنها دیده اند که سازمان ملل متحد، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی، G-20، و دیگران نتوانسته اند در مورد مسائل توسعه و به طور فوری بحران بدهی که کشورهای در حال توسعه را گرفتار کرده است، اقدام کنند. بر اساس گزارش صندوق بین المللی پول، بیش از 53 کشور در حال حاضر در معرض خطر بحران بدهی جدی هستند.
اشتباه است تصور کنیم که جنگ سرد دیگری که امروز با یک دو قطبی تعریف می شود، وجود دارد. وابستگی دوگانه اقتصادی چین و ایالات متحده در جنگ سرد، زمانی که دشمنان اصلی دو قطب بودند، سابقه نداشته است. علاوه بر این، هیچ نماینده ای برای جایگزین های ایدئولوژیک ارائه شده توسط رقبای جنگ سرد، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد. امروزه چیزی مانند جذابیت کمونیسم و سوسیالیسم برای کشورهای در حال توسعه در دهه های 1950 و 1960 آشکار نیست. اقتدارگرای اصلی، چین، جایگزین ایدئولوژیک یا سیستمی ارائه نمی دهد، بلکه کشورهای دیگر را با وعده ها و پروژه های مالی، فناوری و زیرساختی جذب می کند، نه با اصول.
دنیای بازنگرها دنیایی است که هر کشور راه خودش را می رود. اقتصاد در حال تقسیم شدن به بخش های تجاری منطقهای است، با تلاش برای جداسازی نسبی در حوزههای فناوری پیشرفته و مالی، و درگیری شدیدتر بین قدرتها برای برتری اقتصادی و سیاسی. در این فرآیند، دنیای بسیار خطرناک تری در حال ظهور است.
دولتها باید یاد بگیرند که با دنیایِ بین نظم ها کنار بیایند و برای آیندهای مبهم آماده شوند. یک راه حل این است که به درون بچرخید. چین، هند، ایالات متحده و دیگران همگی در سالهای اخیر این کار را انجام دادهاند و بر خوداتکایی به شکلی تأکید کردهاند.
همه قدرت های بزرگ به دنبال گسترش توان دفاعی و هسته ای خود بوده اند. هزینه های دفاعی جهانی برای اولین بار در سال 2021 با وجود پیامدهای اقتصادی همه گیر کووید-19 از 2 تریلیون دلار گذشت.
پاسخ دیگر به دنیای بازنگرها این است که دولت ها اتحادهای گذرا ایجاد کنند. مانند گروه بریکس، سازمان همکاری شانگهای و گروه I2U2 با حضور هند، اسرائیل، امارات متحده عربی و ایالات متحده.
بسیاری از قدرتهای میانی و کوچکتر در میان شکافها قرار میگیرند و به دنبال متعادل کردن روابط خود با قدرتهای بزرگتر هستند. واکنش انجمن کشورهای جنوب شرق آسیا به ناسازگاری های فزاینده بین ایالات متحده و چین و استوارسازی روابط اسرائیل با سلطنتهای سنی در کشورهای خلیج فارس از گذر توافقنامه ابراهیم نمونههایی از این روند است.
اخیراً، بسیاری از کشورهای آفریقایی، آسیایی و آمریکای لاتین با روابط قوی با غرب در برابر پیوستن به تحریمها علیه روسیه پس از حمله روسیه به اوکراین مقاومت کردند. چنین رفتارهای متعادل کننده و پوششی، پیگیری راه حل های محلی برای مشکلات محلی را تشویق می کند، چه در چارچوب ترتیبات اقتصادی و تجاری منطقه ای و چه در راه حل های گفت وگوهای محلی برای ناسازگاری های سیاسی.
با این حال، اقدام در سطح محلی برای مقابله با مشکلات بزرگ جهانی کافی نیست. در واقع، دنیای بازنگرها، دنیایی است بین نظمها که در آن به مسائل بزرگ عصر – توسعه ناهموار، تغییرات آب و هوا و بیماریهای همهگیر – پرداخته نمیشود.
ظرفیتهای بسیاری از قدرتهای بزرگ کاهش یافته و بسیاری از رهبران آنها علاقه چندانی به امور خارجی، مدیریت بحرانها یا حل مشکلات فراملی نشان نمیدهند. در نتیجه، هیچ یک از قدرتهای مهم بازنگر، که هر یک خواهان تغییر نظام بینالملل هستند، چشمانداز قانعکنندهای از این تغییر ندارند. همچنین، تغییرِ سریع توازن قوا نمی تواند مبنایی برای نظم پایدار فراهم کند. در عوض، قدرتها احتمالاً با افزایش نارضایتیشان از نظام بینالملل و یکدیگر، از بحرانی به بحران دیگر دست و پنجه نرم خواهند کرد.