نقطه شروع خشم اجتماعی امروز، رسانه است

برخی معتقدند امروز جامعه ایران دست به گریبان با خشمی است که در ساخت اجتماعی نباید اجازه دهیم به خشونت اجتماعی تبدیل شود. اما آیا صرف ریشه یابی این خشم می‌توان امید به عدم بازتولید آن در جامعه داشت یا ریشه یابی این موضوع در کنار تعبیه سازوکار‌هایی قانونی برای ابراز اعتراضات از برخی نابسامانی‌ها و مشکلات جامعه می‌تواند مانع از بروز خشونت اجتماعی شود؟ چه میزان سیاستگذاران در این راستا، هشدار‌ها را جدی گرفته اند و سعی در کاهش خشم اجتماعی دارند که امروز نمایش فراگیر آن را در فضای مجازی شاهدیم. اگرچه هنوز هم نیاز به آموزش تاب آوری در مواجهه با مسائل روزمره و مشکلات می‌تواند یکی از گزینه‌های دولتمردان در پایان دادن به این خشم اجتماعی باشد، اما این آموزش مسلما ملزوماتی دارد که توجه به مسائل افراد در جامعه و دیدن و تایید مشکلات و همراهی با آنان می‌تواند، افراد جامعه را تا حدی به سمت تاب آوری ترغیب کند وگرنه انکار مسائل و مصایب شهروندان جامعه ایرانی و عدم همراهی آنان در سبک زندگی که به سبب مشکلات به اجبار به آن خو کرده اند، نه تنها گرهی باز نمی‌کند بلکه افراد را در مقام شهروندان عاصی به ساختار‌های رسمی جامعه ناایمن کرده و گسست میان آنان و مرکزیت ایجاد می‌کند. با این پیش درآمد به سراغ دکتر مرضیه ابراهیمی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی رفتیم تا از چند و چون مساله خشم اجتماعی از منظر جامعه شناسی مطلع شویم.

 

در روز‌های اخیر شاهد خشم عجیبی در فضای مجازی هستیم و حتی در سطح شهر و به طرق محتلف این خشم را می‌بینیم. چه کلامی و چه رفتاری. از خشم اجتماعی تعریفی بفرمایید و اینکه چه دلایلی زمینه بروز این خشم را فراهم می‌کند؟

ابراهیمی: این مساله هم ابعاد اجتماعی دارد و هم روانشناختی. این موضوع در روانشناسی اجتماعی تحت عنوان پرخاشگری بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. احساس منفی که در این خشم ایجاد می‌شود ممکن است به جهت انتقام از خود یا دیگری ایجاد شود. چون ممکن است این خشم علیه خود فرد باشد. در واقع این احساس منفی که در فرد ایجاد شده می‌تواند پیامد‌های منفی را در بر داشته باشد. حالا این احساس خشم و پرخاشگری چگونه شکل می‌گیرد؟ این مساله یک پیشینه دارد و می‌تواند ریشه‌های روانشناختی داشته باشد.

به هر حال ممکن است فرد در محیطی زندگی کرده باشد که دچار سرکوب برخی نیاز‌هایی که داشته (این نیاز‌ها می‌توانند نیاز‌های فردی باشند یا نیاز‌های اجتماعی) شده باشد و احساسات منفی درون وی ایجاد کند. البته گاهی احساسات منفی در افراد وجود دارد، ولی بروز پیدا نمی‌کند یا در دوره‌ای تبدیل به یک بی تفاوتی می‌شود و به شکل پرخاش خودش را نشان نمی‌دهد، اما وقتی وجه عینی پیدا کرد مساله می‌شود مساله اجتماعی. چه فرد بخواهد علیه خودش این خشونت را داشته باشد یا جامعه، به هر حال، جامعه را نیز درگیر می‌کند. این‌ها شامل رفتار‌های مثل خودکشی و خودزنی است تا رفتار‌هایی علیه دیگران که مثلا متنی در فضای مجازی تولید شود که نشان دهنده خشم فرد باشد و یا نسبت به فرد یا سوژه خاصی این اتفاق بیفتد. در مفهوم اجتماعی، تعریف خشونت این است که وقتی افراد زمینه برای آسیب زدن به خود یا دیگری پیدا کنند در آن صورت خشونت رخ داده است. این آسیب گاهی خواسته و برنامه ریزی شده است البته نباید از نظر دور داشت که آسیب هم، همیشه با ضرب و جرح نیست. قبلا تعریف کلاسیک از خشونت بیشتر ناظر بر صورت ضربه فیزیکی بود، ولی در تعاریف امروزی خشونت صورت‌های دیگری هم پیدا کرده مثل خشونت روانی، عاطفی یا کلامی و… که به تناسب با موضوع خشونت آفرین می‌تواند روی دهد و پیامدی متفاوت داشته باشد.

از منظر جامعه شناسی هم، اگر به بحث خشونت بپردازیم ابتدا باید ببینیم چرا در یک جامعه‌ای خشونت روی می‌دهد؟ چرا عده‌ای تصمیم می‌گیرند احساسات منفی و خشم خودشان را علیه خود یا دیگران مشهود کنند؟ مهمترین مساله زمینه‌های یادگیری و فرآیند جامعه پذیری است که فرد طی کرده است. یکی از مسائل این است که این افراد خشونت را تمرین می‌کنند. برخی از آسیب‌ها و کج رفتاری‌ها علیه هنجار‌هایی که ما در جامعه داریم آموخته می‌شوند. یعنی در یک شرایطی، آموزش دیده می‌شوند که در برابر هنجار‌ها کج رفتاری داشته باشند و یکی از این کج رفتاری‌ها خشونت است. مثلا در خانواده پدر یا مادری با فریاد زدن حرف هایشان را به فرزندشان منتقل می‌کنند و در مدرسه یک طور دیگر همین امر اتفاق می‌افتد و در جامعه هم طور دیگری رقم می‌خورد و اینگونه فرد این پرخاش گری را می‌آموزد. رسانه‌ها هم گاهی اوقات در همین حلقه قرار می‌گیرند. این‌ها به صورت غیرمستقیم اتفاق می‌افتد مثلا اگر ساعت‌ها برای یک نوجوان از خوبی‌ها و حسنات و… صحبت کنیم تا زمانی که آن فرد همان مفاهیم را در رفتار اطرافیانش نبیند او آموزش نمی‌بیند؛ بنابراین باید در معرض رفتار‌های درست باشد. گاهی رفتار‌های خود ما آموزش دهنده است مثلا معلمی در مدرسه نوع رفتارش می‌تواند اگر پرخاش داشته باشد همان به دانش آموز منتقل شود. من روی رسانه بیشتر تاکید دارم. رسانه هم به معنای تلویزیون و هم فضای مجازی است. به این جهت که در این فضا نمود رفتاری بیشتر وجود دارد. شخصیت‌هایی که در فیلم‌ها هستند یا تشویق و ترغیب به خشونت می‌کنند در قالب اراذل و اوباش. یا در فضا‌های اینستاگرام از طریق تصاویر و متن می‌توانند خشونت را بازتولید کنند. خشونت خاصیت ایستا ندارد و در حال حرکت است اگر در مدرسه شروع شود در مدرسه ادامه می‌یابد و بعد به جامعه می‌رود؛ لذا همیشه برای یافتن راه حل در این زمینه باید نقطه شروع را پیدا کنیم. در حال حاضر نقطه شروع این خشم رسانه است.

 

چقدر می‌توان منشا این خشم اجتماعی را تبعیض دانست؟ تبعیضی که براساس مقایسه بین افراد آن هم به وسیله فضای مجازی به وجود می‌آید؟

یکی از عوامل مهمی که منجر به خشم اجتماعی می‌شود همین داشتن احساس تبعیض و نابرابری است؛ که هر چقدر این فاصله بیشتر شود و جامعه نتواند با سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی افراد را به سمت انسجام ببرد بدون تردید این احساس تبعیض بیشتر می‌شود و بدنبال آن خشم افراد بیشتر می‌شود و آن وقت جامعه چند دسته می‌شود

ابراهیمی: در حوزه جامعه شناسی پدیده‌ها به صورت استثنا ممکن است به خاطر تک علت به وجود آمده باشند و قطعا علل مختلفی روی شکل گیری پدیده‌ها موثر هستند و در واقع آنچه پژوهشگران انجام می‌دهند بعضی از این عوامل را مشخص می‌کنند که مثلا یکی از این عوامل اثرگذاری و وزن بیشتری روی ایجاد آن پدیده داشته وگرنه یک عامل نمی‌تواند صرفا در این راستا مورد نظر باشد. یکی از مواردی که روی این پدیده اثرگذار بوده بحث تبعیض است. یکی از نظریه پردازان در همین حوزه معتقد است وقتی شما یکسری اهداف را در جامعه تان تعریف می‌کنید که وسایل رسیدن به آن اهداف را مشخصا ایجاد نمی‌کنید افراد تیپ‌های مختلفی در مواجهه با این مساله پیدا می‌کنند. بعضی منزوی می‌شوند و بعضی علیه وضع موجود ممکن است معترض شوند و… بیس نظریه‌ای که گفتم این است که زمانی که فرد دوست دارد به یک چیزی برسد، ولی امکانش را ندارد، فرد در اینجا مستعد کج رفتاری می‌شود، چون اعمال خشونت نیز به نوعی کج رفتاری است، ولی ممکن است فرد اعمال خشونت نکند و سرقت انجام دهد یعنی جرمی را مرتکب شود، ولی آن احساس در فرد ایجاد شده که من به آن چیزی که جامعه به عنوان یک هدف مهم تعریف کرده نمی‌توانم برسم. قطعا این احساس منفی را به عنوان یک احساس فردی، برایش ایجاد می‌کند و در مراحل بعد هر چه فاصله میان انتظارش و واقعیت بیشتر می‌شود و عوامل پیرامونی تشدید می‌کند این مساله را، کم کم آن حس نابرابری ایجاد می‌شود و چرایی ایجاد می‌کند که چرا آن فرد آن امکانات را دارد و من ندارم؛ و در این مقایسه این سوالات برایش پیش می‌آید که چه کسانی باعث این ماجرا شده‌اند. مثال فردی که روی ماشین‌های مدل بالا آسیب می‌رساند آنهم بدون شناخت صاحب آن ماشین و فقط به این دلیل که متعلق به قطب ثروتمند جامعه بوده همین است. فرد آن صاحب ماشین را مستحق این خشونت می‌دانست. علیرغم اینکه فرد می‌داند این کار درست نیست، ولی در قیاس وضعیت خود با آن صاحب ماشین دست به توجیه میزند.

یا در مراحلی فرد خشونت ورز، بعضی قانون یا مراجع سیاستگذار یا مسئولین بالاتر را مقصر می‌داند، چون می‌خواهد نشان بدهد که ماحصل اعمال آن‌ها در ایجاد تبعیض خشونتی است که وی در جامعه اعمال می‌کند. البته ما مجوز این را نمی‌دهیم که هرکسی پول نداشت یا دچار تبعیض شده بود می‌تواند این خسارات را به جامعه پیرامونش وارد کند، اما این اقدام آن‌ها وزن زیادی دارد یعنی وقتی افراد وارد مرحله خشم اجتماعی علیه دیگران یا خودشان می‌شوند دقیقا این احساس تردید را دارند که یک وجه آن می‌تواند اقتصادی باشد و ممکن است وجوه دیگری هم برجسته باشد در ذهن این افراد خشونت ورز که نابرابری را لمس کرده‌اند و صرفا اقتصاد مد نظرشان نبوده باشد. مثل نابرابری قومیت یا جنسیت، ولی قطعا یکی از عوامل مهمی که منجر به خشم اجتماعی می‌شود همین داشتن احساس تبعیض و نابرابری است؛ که هر چقدر این فاصله بیشتر شود و جامعه نتواند با سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی افراد را به سمت انسجام ببرد بدون تردید این احساس تبعیض بیشتر می‌شود و بدنبال آن خشم افراد بیشتر می‌شود و آن وقت جامعه چند دسته می‌شود. مثلا زنان و مردان، ثروتمندان و محرومان و… که هر کدام از این دسته بندی‌ها جنگی میان افراد و علیه همدیگر را رقم می‌زنند. این خشم می‌تواند در قالب یک جوک بروز کند یا یک متن در اینستاگرام و… که با روان افراد دیگر بازی کند؛ و این مساله مهمی است و حساسیت ایجاد می‌کند و افراد را به سمت خشونت روانی علیه هم سوق داده و به مرور زمان، پویایی جامعه را از سلب می‌کند.

 

بحرانی که در جامعه امروز ایران مشاهد می‌کنیم، مسئله بی‌تفاوتی اجتماعی است و اگر امنیت و تعلق و اعتماد کاهش پیدا کند عملاً افراد نسبت به هم حساس نمی‌شوند و می‌گویند به من چه و به فکر منافع خودشان خواهند بود و کاری به دیگران ندارند و همدلی و همدردی نمی‌کنند و عضو خیریه و موسسه‌های مردم‌نهاد هم، نمی‌شوند و این عدم مشارکت افراد از هم گسیختگی را رقم می‌زند

پیامد‌های وجود تبعیض و به دنبال آن خشم اجتماعی چیست؟ جامعه ایران در حال حاضر دچار خشونت اجتماعی است یا نوعی بی تفاوتی اجتماعی؟

ابراهیمی: مسائل اجتماعی یک چرخه دارند. مثلا احساس تبعیض منجر به خشم می‌شود و این خشم منجر به دو دستگی و در ادامه این دودستگی باعث افزایش احساس تبعیض می‌شود و مجدد به کانون خشم بازمی گردد و همینطور این خشم ادامه می‌یابد. این مساله مهمی است و باید برای درک این چرخه، کمی از آن فاصله بگیریم و ببینیم چه اتفاقاتی بعد از آن می‌افتد. یکی از پیامد‌هایی که این مساله دارد بحث فقدان امنیت است. وقتی علیه یک یک جامعه خشم وجود داشته باشد نمی‌دانیم نحوه برخورد خشم ورز‌ها چطور است لذا در این جامعه شادکامی و پویایی را نمی‌شود انتظار داشت چراکه قابل پیش بینی بودن رفتار‌ها و داشتن امینت می‌تواند شادکامی به همراه آورد و برعکس آن چند دستگی‌ها می‌تواند عدم امنیت آورده و حس خوب منتقل نکند و نداشتن این حس خوب، شادی را از جامعه می‌گیرد. یکی از پیامد‌های دیگر، کاهش اعتماد است که وقتی جامعه خشمگین باشد ما کمتر می‌توانیم به هم اعتماد کنیم و به هم بدبین می‌شویم و این بدبینی نسبت به همه افراد و تمام اتفاقات وجود دارد. بدنبال این عدم اعتماد و امنیت، با کاهش مشارکت مواجه خواهیم بود. چون احساس خوبی نسبت به هم وجود ندارد و افراد علقه‌ای به جامعه خود ندارند مسلما تلاشی هم برای بهبود شرایط آن نمی‌کنند. بحرانی که در جامعه امروز ایران مشاهد می‌کنیم، مساله بی تفاوتی اجتماعی است و اگر امنیت و تعلق و اعتماد کاهش پیدا کند عملا افراد نسبت به هم حساس نمی‌شوند و می‌گویند به من چه و به فکر منافع خودشان خواهند بود و کاری به دیگران ندارند و همدلی و همدردی نمی‌کنند و عضو خیریه و موسسه‌های مردم نهاد هم، نمی‌شوند و این عدم مشارکت افراد از هم گسیختگی را رقم می‌زند. انگار جامعه‌ای داریم با مهره‌هایی دور از هم که بی تفاوتی اجتماعی به هم دارند و احساس خشم منشا اینهاست. افراد نسبت به سرنوشت دیگران هم بی تفاوت، و منزوی و نظاره گر می‌شوند و صرفا منتقد‌هایی هستند که برای بهبود شرایط کاری هم نمی‌کنند. این‌ها به موضوع مهم هویت بازمی گردد. اینکه در جامعه ما خود را ملی تعریف می‌کنیم یا دینی یا رویکرد‌های دیگر و اگر این‌ها از بین برود که به بحث تعلق به جامعه عنصر اصلی در آن است، فرد از جامعه و کشورش منقطع می‌شود و این موضوع به جامعه آسیب وارد می‌کند. این سرمایه اجتماعی اگر کاهش یابد، جامعه دچار فروپاشی می‌شود.

 

بحث رسانه را در ابتدای بحث برجسته نمودید آیا می‌توان گفت که خشمی که در فضای مجازی هست می‌تواند جریان ساز باشد حالا با رویکرد ایجابی یا سلبی و چرا افراد چنین واکنش‌هایی نسبت به خشم را در فضای مجازی بیشتر از فضای واقعی در مجازی ارائه می‌دهند، آیا بحث سرکوب شدن شان توسط ساختار مطرح است یا دلایل دیگری می‌توان برایش متصور بود؟

افراد بسیاری از زمانشان در فضای مجازی هستند و با احساس خشمی که در این فضا تجربه کرده‌اند و با همان وارد فضای واقعی جامعه می‌شوند و شبیه گلوله برفی هستند که در مواجهه با روزمرگی‌هایشان هم این خشم را ارائه می‌کنند و این خشم قرائن بیرونی می‌یابد

ابراهیمی: مساله صرفا سرکوب نیست، در تمام دنیا فضای مجازی می‌تواند در زمان کم بیشترین اطلاعات را به افراد بدهد و در همه موضوعات می‌تواند یک محفل خوبی باشد تا دیگران را گرد آورد که اهداف مشترک دارند. یکی از گروه‌های هدف ما در همین فضای مجازی قبل از کرونا می‌شد گفت همین نوجوانان و جوانان هستند، اما بعد از کرونا عده شان به طور جدید بیشتر شد و میانسالان هم به خیل آن‌ها پیوستند. به جز این جامعه هدف، منبعی هم در فضای مجازی نداریم که صحت و سقم اخبار و اطلاعات منتشره در فضای مجازی را تایید کند و لذا همیشه، یکی از نگرانی‌های ما در کانال‌ها و شبکه‌ها تاثیر منفی شان روی نوجوانان است که با یک بازی می‌تواند فرد را ترغیب به خودکشی کند. اینکه قدرت واژگان و کلمات و پیام در فضای مجازی بسیار بوده و افرادی که این‌ها را تولید می‌کنند ما نمی‌بینیم و توانسته اند افراد را اقناع کنند تا حتی چیزی را که واقعیت ندارد، برساخت کنند، موجب نگرانی است. این قدرتی است که در فضای واقعی نمی‌شود پیدایش کند و افراد در لحظه نمی‌توانند در ارتباطات رودررو این اقناع کنندگی را داشته باشند ولی جریان سازی‌ها در فضای مجازی این قدرت را دارد که به وسیله تصاویری که منتشر می‌کند یا افرادی که از این جریان‌سازی‌ها حمایت می‌کنند در اذهان عمومی اثر مهمی بر جای بگذارد و در عین حال چند دستگی که گفتیم را به نوعی به نمایش بگذارد. با وجود آن چند دستگی‌ها وقتی رقابتی هم در این میان باشد و هر گروه بخواهد از دیگری پیشی بگیرد و خود را قوی کند و همین احساس خشم را بیشتر می‌کند خصوصا خشونت کلامی را میان این گروه ها؛ و همین خشونت بازتولید شده و به فضای واقعی هم راه پیدا می‌کند و صورت علنی‌تر بخود می‌گیرد. البته هنوز در فضای واقعی جامعه ما این اتفاق را نمی‌بینیم. مساله دیگر اینکه افراد بسیاری از زمانشان در فضای مجازی هستند و با احساس خشمی که در این فضا تجربه کرده‌اند و با همان وارد فضای واقعی جامعه می‌شوند و شبیه گلوله برفی هستند که در مواجهه با روزمرگی هایشان هم این خشم را ارائه می‌کنند و این خشم قرائن بیرونی می‌یابد. پس این مهم است که بدون محدودیت مکان و زمان افراد از فضای مجازی تغذیه می‌شوند توسط تصاویر و… همان مفهوم مثلا تبعیض‌ها مدام برایشان تکرار می‌شود و همین را در صحنه جامعه می‌بینند و با همان بک ذهنی به مقایسه در دنیای واقعی می‌پردازند و آنقدر این مساله ذهنشان را گرفته که متوجه فضای پشت سر این تصاویر و القائات نیستند؛ لذا ما عمیقا با انبوه محتوا‌هایی مواجهیم در این زمانه که فارغ از آنچه واقعی هستند این احساسات و انتطارات سرکوب شده را تشدید می‌کند. رسانه این فرصت را دارد که بخشی از مسائل را برساخت کند به این معنی که در واقعیت ممکن است چیزی نباشد، اما پدیده‌ای را چه علمی یا سیاسی و … برجسته کند و عموما این کار‌ها توسط شاخ‌های مجازی انجام میشود. ظاهر فرد و مد و لباس و… را مساله جامعه می‌کند در صورتی که در حالت عادی این موضوع، مساله جامعه نبوده است؛ و جالب است که همان‌ها مرجع افراد می‌شوند و مرجعیت از خانواده می‌رود در مسائل افراد و نابسامانی‌ها بیشتر می‌شود.

 

با همه تفاسیر آیا خشم مجازی را می‌توان مدیریت کرد و یک الگوی عرفی و شهروندی برایش تعیین نمود؟

وقتی می‌گوییم در شرایطی که اعتماد کاهش پیدا کرده و کلیشه‌های یک جامعه افزایش یافته و در فضای فرهنگی اتفاقاتی افتاده یا خشم اجتماعی بیشتر شده یعنی این مسائل باید مدیریت بشود و گام اول برای رفع این مسائل، اتکا به پژوهش‌های مداوم است. نگرش‌های افراد به جامعه، زنان و مردان به هم و موضوعاتی از این دست که نیازمند رصد روزانه و دائمی است. نه اینکه براساس تصور خودمان مسائل اطرافرا صرفا تفسیر کنیم و بر همان اساس نیز عمل نماییم

ابراهیمی: قطعا می‌شود و یکی از کار‌هایی که علم انجام می‌دهد پیش بینی پذیری است. ما، چون علوم انسانی را جدی نگرفتیم فکر می‌کنیم پیش بینی پذیری یعنی اینکه ماده ۱ و ۲ را ترکیب کنیم و ماده ۳ را بدست آوریم. درست است که با این قطعیت در علوم انسانی نمی‌توانیم روابط انسان‌ها را پیش بینی کنیم، چون با انسان به عنوان یک موجود پیچیده مواجهیم، ولی یک از مسائل خصوصا مهم در علوم اجتماعی همین است که بتوانیم اینگونه فضا‌ها را مدیریت کنیم. وقتی می‌گوییم در شرایطی که اعتماد کاهش پیدا کرده و کلیشه‌های یک جامعه افزایش یافته و در فضای فرهنگی اتفاقاتی افتاده یا خشم اجتماعی بیشتر شده یعنی مدیریت باید بشود این مسائل و لذا گام اول برای رفع این مسائل، اتکا به پژوهش‌های مداوم است. نگرش‌های افراد به جامعه، زنان و مردان به هم و موضوعاتی از این دست که نیازمند رصد روزانه و دائمی است. نه اینکه براساس تصور خودمان مسائل اطراف را صرفا تفسیر کنیم و بر همان اساس نیز عمل نماییم. در سطح کلان می‌توانم بگویم باز بودن کانال گفتگو بسیار مهم است. البته سطح خرد هم مهم است. مثلا وقتی همین خشم را در سطح خرد ارزیابی می‌کنیم نمی‌شود از تاثیر این مساله و بازتولیدش در سطح کلان غافل باشیم. برخی از این خشونت‌ها هیجانی و در لحظه بوده اند، اما قسمت اعظم آن فرآیند است و ما اگر بخواهیم همین خشم را مدیریت کنیم ابتدا باید توجه کنیم این خشم در چه فرآیندی شکل گرفته. در مدرسه و خانواده چه رخ داده و منشا این خشم از کجاست یا در رسانه چه شده، در بازی‌های مجازی چه آموزشی از خشونت به بچه‌ها القا شده و مواردی از این دست که نیازمند رصد همیشگی است؛ بنابراین قطعا می‌توان این مسائل را مدیریت کرد و شادکامی را در جامعه ایجاد کرد. و اینکه گفتگو مساله جدی است که در سطح خرد و میان افراد می‌تواند شکل بگیرد و سیاست‌هایی تعبیه شود که افراد خود را در سرنوشت خود و جامعه شان سهیم بدانند و توضیح دادن و شفاف سازی‌ها از طرف مسئولین و افراد جامعه می‌تواند این خشم‌ها را کاهش دهد و افکار منفی افراد از یکدیگر را منتفی کند و همین اثر را در سطح کلان نیز شاهد باشیم؛ و یک بازنگری در سیستم آموزشی و پرورش در همین راستا نیز نیازمندیم چه مدرسه و دانشگاه و چه رسانه، ولی متاسفانه آنقدر به آموزش اهمیت می‌دهیم به پرورش خیر. پتانسیل‌های فرهنگی جامعه ما بسیار زیاد هستند و مفاهیمی مثل گذشت و ایثار و همدردی و خانواده و … در آن زیاد است و نباید از این ظرفیت غفلت ورزید. د واقع همین زمینه‌ها با یک برنامه ریزی خوب می‌تواند آموخته‌های فرهنگی و دینی و عرفی افراد جامعه را احیا کرده و خشم در جامعه را مدیریت کند.

دیدگاهتان را بنویسید