یک سال از روی کار آمدن طالبان در افغانستان می گذرد و دو همسایه جنوبی و غربی این کشور بیش از هر کشور دیگری از تحولات اخیر در افغانستان تاثیر پذیرفته اند. اگرچه حضور دوباره طالبان در کابل در امرداد۱۴۰۰ نخست با واکنش های مثبت برخی مقامات سیاسی در ایران و پاکستان همراه بود، با اینهمه، به نظر می آید که رویدادها و روندهای طی شده در این یک سال، چندان مطابق انتظارات دولت های همسایه نبوده است.
در ایران، اگرچه رویکرد جامعه مدنی تاکید بر پشتیبانی از جبهه مقاومت و همدلی با مردم افغانستان برای جلوگیری از به قدرت رسیدن نیروهای تندرو در این کشور بود، اما برخی دولتمردان ایرانی برون رفت نیروهای بیگانه، به ویژه نیروهای آمریکایی از همسایگی این کشور را به فال نیک گرفته و کوشش کردند تا درهای گفت وگو با طالبان تازه بر سر کار آمده را باز نگه دارند. با اینهمه، پس از یک سال، در حالی که ایران امارت اسلامی طالبان را هنوز به رسمیت نشناخته است، تنش های مرزی کمابیش ادامه دارند و مساله تقسیم آب رودخانه فرامرزی هیرمند نیز همچنان حل نشده باقی مانده است. میزان کمک ها و همکاری های اقتصادی میان دو طرف نیز به گونه ای بوده است که ملاحظات بشردوستانه بر روابط بازارگانی اولویت داشته است.
در پاکستان نیز اگرچه از روزهای نخست، مواضع سیاستمداران پاکستانی گویای پشتیبانی از بر سر قدرت آمدن گروه های طالبانی پشتون در کشور افغانستان بود، اما با اینهمه به روشنی می توان دید که روابط اسلام آباد و کابل که در دوازده ماه گذشته شاهد آغاز دور تازه ای بوده است، به اندازه ای که تصور می شد، گسترش نیافته و دسته بندی های جناحی و سیاسی در درون طالبان و نیز تحولات سیاسی و اجتماعی در پاکستان، سبب شدند که این روابط با فراز و نشیب هایی همراه باشند.
در همین حال، تحلیل هایی در زمینه دامن زده شدن به مباحث تنش زای قومی در مناطق مرزی میان دو کشور نیز شنیده می شود. در واقع، آنچه به طور تاریخی در روابط سیاسی میان پاکستان و افغانستان به چشم می آید، پر رنگ بودن نقش عامل قومیت، به ویژه قوم پشتون است که میان سرزمین های دو همسایه پراکنده هستند. این در حالیست که در همه سال های گذشته این پرسش بی پاسخ مانده است که آیا اختلاف یا تضاد منافعی میان گروه های سیاسی و قومی حاکم در پاکستان، از پنجابی ها تا سندی ها و دیگر اقوام پاکستانی با اقوام گوناگون افغانستانی از جمله تاجیک ها، ازبک ها، و حتی هزاره ها و دیگر اقوام خرد و کلان وجود داشته است؟ و چرا در گفت وگوهای میان دو کشور، همواره عامل پشتونیسم بیش از دیگر عوامل سیاسی و اجتماعی بر سیاست همسایگی آنها سایه افکنده است؟
در واقع، به نظر می رسد با توجه به اهمیت مساله قومیت در افغانستان، با فراهم آوردن زمینه گفت وگو میان رهبران اقوام گوناگون در این کشور با مقامات سیاسی در دو کشور همسایه، می توان افق های تازه ای از همکاری های سه جانبه را در سطح سیاسی پدید آورد. مشارکت فعالانه ایران و پاکستان برای تشکیل یک دولت فراگیر که در برگیرنده نمایندگان گروه های قومی گوناگون در افغانستان باشد و یاری اعضای این دولت فراگیر برای تدوین قانون اساسی جدید و تعریف ساختار نوین حاکمیت در این کشور، بی تردید می تواند به صلح و ثبات در افغانستان و به دنبال آن، در کشورهای همسایه یاری رساند.
از سوی دیگر، همانطور که می دانیم، در بیش از چهار دهه گذشته، رویدادهای سیاسی در افغانستان سبب مهاجرت میلیون ها افغانستانی به دیگر کشورهای جهان شده است. دو همسایه اصلی این کشور، ایران و پاکستان، همواره مقاصد اصلی افغان های مهاجر بوده اند. در یک سال اخیر نیز با موج تازه ای از مهاجرت ها از افغانستان روبرو بوده ایم. اما تفاوتی اساسی میان بیشتر مهاجران تازه وارد با مهاجران پیشین به چشم می خورد. در دو دهه گذشته که می توان آن را دوره «جمهوری سوم» در افغانستان نامید، فرصتی فراهم شد تا با بهره گیری از پشتیبانی های مالی کشورهای گوناگون جهان و افزایش دسترسی به وسایل ارتباط جمعی، یک طبقه متوسط تحصیلکرده و شهرنشین در این کشور پا بگیرد. این طبقه متوسط نوپا، از یکسو با اندیشه ها و ایده های گوناگون در سطوح ملی، منطقه ای و بین المللی آشنا شده است و از سوی دیگر توانسته است شکل تازه ای از بورژوازی اقتصادی و اجتماعی نواندیش را در جامعه افغانستان شکل دهد و گونه ای از زیست مبتنی بر ارزش های مدرن را بنیان گذارد.
بر سر کار آمدن دوباره طالبان ترویج افکار و اندیشه های مذهبی با قرائتی سنتی و مخالفت آشکارشان با برخی از مظاهر مدرنیته، سبب شده است که طبقه متوسط اجتماعی در افغانستان بیش از دیگر گروه ها احساس هراس و سرخوردگی کرده و دست به ترک میهن بزند. از این رو، امروزه هزاران تن از دانشگاهیان (شامل استادان و دانشجویان)، فعالین مدنی، روشنفکران، روزنامه نگاران، بازاریان و دیگر گروه های وابسته به طبقه متوسط افغانستانی، زندگی تازه ای را در شهرهای گوناگون ایران و پاکستان آغاز کرده اند. ویژگی اصلی این گروه های تازه مهاجر این است که بیش از آنکه بتوان به آنها به عنوان نیروی کار ساده نگریست، سرمایه علمی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بزرگی هستند که می توانند فرصت های تازه ای را در جوامع میزبان فراهم آورند. به خوبی می دانیم که در صورتی که ایران و پاکستان نتوانند زمینه جذب نخبگان فکری افغانستانی در جوامع خود را فراهم آورند، دیگر کشورهای جهان به سرعت آمادگی پذیرش ایشان را داشته و بار دیگر فرصت های جلب مشارکت این گروه در امور علمی و اقتصادی از دست خواهد رفت.
در همین حال، به نظر می رسد مشکلات مشابه برای حل و فصل مسایل این گروه از مهاجران، می تواند زمینه ساز گفت وگو و همکاری میان ایران و پاکستان در دو سطح سیاسی و نیز علمی و فرهنگی باشد. در واقع، می توان گفت که مهاجران افغان، با توجه به تجربه زیسته شان در دو کشور همسایه، می توانند نقش پل ارتباطی میان دانشگاه ها و موسسات علمی و پژوهشی را بازی نمایند. این امر می تواند فرصت تازه ای پیش روی دانشگاهیان ایرانی و پاکستانی بگذارد تا با راه اندازی ابتکار تازه ای با عنوان «گفت وگوهای علمی و فرهنگی اندیشمندان ایرانی، پاکستانی و افغانستانی» زمینه شکل دهی به گفتمان های منطقه ای امنیت ساز نوین با هدف بنیان گذاشتن یک اجتماع منطقه ای را فراهم آورند. اشتراکات تاریخی، فرهنگی، زبانی ـ ادبی و دینی بی شمار میان مردمان سه کشور همسایه، بی تردید می تواند پشتوانه اصلی این گفت وگوها باشد و زمینه را برای ارتباط گسترده تر منطقه ای فراهم آورد.
انجمن علمی مطالعات صلح ایران که متشکل از شمار بالایی از دانشگاهیان و پژوهشگران ایرانی از دانشگاه ها و موسسات علمی و فرهنگی گوناگون در این کشور است، آماده است که با همکاری دیگر مراکز علمی و پژوهشی در ایران و کشورهای همسایه، میزبان نخستین دور از گفت وگوهای صاحبنظران و دانشگاهیان سه کشور باشد. هدف از این گفت وگوها بررسی اوضاع اجتماعی و فرهنگی در جوامع سه کشور و ارایه راهکارهای مشترک به دولت ها باشد. در صورت تداوم این گفتو گوها، می توان انتظار داشت که اندیشمندان و صاحبنظران دیگر کشورهای منطقه نیز به مرور به این ابتکار پیوسته و زمینه همفکری دانشگاهیان در سطح منطقه ای را فراهم آورد. امید آنکه این گفت وگوها بتواند به افزایش امنیت فرهنگ و دانش پایه در منطقه ما یاری رساند.
—