سهشنبه هجدهم مردادماه ۱۴۰۱ میرحسین موسوی در یادداشتی که ابتدا رسانههای معاند خلاصه آن را منتشر کردند با عباراتی غیر مستند و مشحون از عصبانیت از سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی و آنچه موروثی شدن ولایت فقیه خوانده بود انتقاد کرد.
موسوی در این یادداشت سعی کرده بود اینگونه القاء کند که رویکرد نظام با تفکر نورانی و خط مشی امام خمینی(ره) در تعارض است و سیاستها و عملکرد جمهوری اسلامی نسبت به دوران حیات معمار کبیر انقلاب تغییر ماهوی پیدا کرده است.
در خصوص موضوع موروثی شدن ولایت فقیه، معلوم نیست موسوی بر اساس چه ادله و مستنداتی چنین ادعای مضحکی را طرح کرده و با قطعی فرض کردن آن، نظام را متهم کرده است.
او با اشاره به یکسری شنیدهها درباره وضعیت رهبری نظام در آینده، نوشته: «زبانشان لال! مگر سلسلههای ۲۵۰۰ ساله بازگشتهاند که فرزندی پس از پدرش به حکومت برسد؟ ۱۳ سال است که اخبار این توطئه شنیده میشود. اگر بهراستی در پی آن نیستند، چرا یک بار چنین نیتی را تکذیب نمیکنند؟»
فارغ از اینکه منطقا و بر اساس مبانی حقوقی ارائه سند درباره هر موضوعی بر عهده مدعی است و انتظار تکذیب هر شایعهای، قاعدتا انتظاری بیجا است، اما دستِکم مشی و مرام رهبری معظم انقلاب که موسوی بیش از بسیاری دیگر به چند و چون آن آگاه است، نشانگر این حقیقت است که چنین شایعاتی هیچ پایه و اساسی ندارد.
بگذریم از اینکه ایراد چنین اتهامات بیاساسی آن هم به نظامی که از لحظه اول تاکنون تمام مناصب انتخابی و حتی انتصابیاش با واسطه و بیواسطه با رأی و نظر مردم احراز پست شده و ارکان قانونی مربوطهاش حتی در خصوص شخص رهبری نیز کاملا بر اساس مبانی فقهی و حقوقی عمل میکنند از سوی کسی که سالها در بالاترین مناصب اجرایی حضور داشته، اوج بیانصافی است.
موسوی اما در بخش دیگری از این یادداشت مشخصا سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی را زیر سوال برده و با تحریف حقایق مدعی شده که عامل بلاهای فرود آمده بر سر مردم منطقه نه جنگ نیابتی محور غربی-صهیونیستی علیه کشورهای مستقل و مخالف سلطهگری و باجخواهی بلکه جمهوری اسلامی ایران بوده است.
او در این خصوص با تحریفی آشکار و بدون اشاره به فساد و ظلم و ناکارآمدی نظامهای عربی دستنشانده غرب به عنوان دلیل اصلی بروز انقلابهای عربی در منطقه نوشته است: «حاکمیت نام بهار عربى را به بیدارى اسلامى تغییر داد تا حرکت معطوف به آزادى و عدالت ملتهاى بهستوه آمده از دیکتاتورى و گرسنگى و فقر و بىعدالتى و مجالس قلابى را از حقیقت آن خالى کند.»
موسوی بدون اشاره به همراهی ملتهای منطقه با سیاستهای صلحطلبانه و ضد آمریکایی جمهوری اسلامی در مقابله با جریان نیابتی تروریسم تکفیری که فقط یک نمونه آن در تشییع با شکوه و بینظیر پیکر فرماندهان مقاومت سردار شهید سلیمانی و حاج ابومهدی المهندس رخ نمود، تبعات این سناریوی کثیف غربیها را به حضور ایران در منطقه نسبت داده است.
گرچه انتظار فهم دقیق سیاستها و عملکرد شرورانه محور غربی-عبری در تحولات یک دهه اخیر غرب آسیا از سوی کسی که عامدانه چشم بر همه حقایق بسته، انتظاری بیجاست اما از آنجا که او این ادعاها را دلیلی بر مغایرت رفتار جمهوری اسلامی با مشی و منش امام راحل میداند، باید متذکر شد که اتفاقا آنچه امروز با عنوان «محور مقاومت» شکل گرفته کاملا منبعث از آرمانی است که آن پیر فرزانه، پیریزیاش کرد و آرزوی تحققش را داشت.
یکی از دغدغههای کلیدی حضرت امام خمینی(ره) که مشخصا در اواخر عمر ایشان ظهور و بروز یافت، مساله تشکیل «بسیج جهان اسلام» بود. ایشان با درک دقیق شرایط نابسامان جهانِ قطبیشده علیه محرومین و مستضعفین، مخاطب خود را همین تودهها قرار داد و رهایی آنان از چنگال استکبار جهانی و ظالمان و زیادهخواهان را رسالتی برای نهضت اسلامی ملت ایران دانست.
امام خمینی(ره) با تفکری برگرفته از مفهوم مقاومت، چنانچه در صفحه ۱۹۵ جلد ۲۱ صحیفه آمده به صراحت اعلام کرد: «باید هستههای مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد.»
ایشان به جد بر این باور بود که جمهوری اسلامی باید تلاش همهجانبهای را برای احیای هویت اسلامی مسلمانان جهان آغاز نماید، لذا مطابق آنچه در صفحه ۹۱ جلد ۲۱ صحیفه آمده، در پیام قطعنامه به تاریخ ۶۷.۴.۲۹ مرقوم فرمودند: «من به صراحت اعلام میکنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایهگذاری میکند و دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاهطلبی و فزونطلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد.»
حال باید از کسی که خود را نخستوزیر امام میداند پرسید که دقیقا کجای سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی بر خلاف بیانات صریح و منظومه فکری-سیاسی حضرت روحالله است؟
نمیشود هم از امام دم زد و هم تحت تاثیر افکار پلید منافقین و سلطنتطلبان و از سر کینه با نظامی که به حق به او اجازه نداد تا رأی مردم و جمهوریت نظام را به مسلخ توهمات ذهنی خود ببرد به سیاستهای خلف صالح و مورد اعتماد آن پیر سفر کرده خرده گرفت و جنایتهای دشمنان امام و انقلاب را به پای او نوشت.
محور مقاومتی که امروز بر اساس همان ایده ناب تشکیل بسیج جهان اسلام شکل گرفته و دشمنان امت اسلام را به زانو در آورده، چرا باید مورد انتقاد کسی که خود را نخستوزیر امام میخواند قرار بگیرد؟ مگر امام(ره) چنانچه در صفحه ۸۷ جلد ۲۱ صحیفه آمده، نفرمود: «جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد و ما باید در جنگ اعتقادیمان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم.»؟
این سوالات و موارد بسیار دیگر، تناقضاتی است که اتفاقا میرحسین موسوی باید در محضر ملت ایران و بلکه ملتهای مظلوم منطقه بدانها پاسخ دهد نه آنکه پیشدستانه بر اساس نسخهای که دشمنان پلید این نظام و انقلاب برایش پیچیدهاند، قبای یک منتقد آزاده بر تن بپوشد و بر سربازان خمینی کبیر بیرحمانه بتازد و به آنها هتاکی کند.
جسارت موسوی به سردار شهید همدانی که با پیروی از پیر و مرادش خمینی کبیر چون مالک اشتر از چرب و شیرین دنیا دل کند و دفاع از ملت مظلوم سوریه و مبارزه با تروریستهای خونخوار وابسته به نظام سلطه را آگاهانه انتخاب کرد از عجایبی است که هیچ نسبتی با ادعای پیروی از امام راحل ندارد.
شهیدان باکری، سلیمانی، کاظمی، همت، خرازی، علی هاشمى، شوشتری و همه سرداران مجاهدی که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در عرصههای مختلف دفاع از آرمانهای امام(ره) و انقلاب اسلامی ایثارگرانه، سینه ستبر کردند و جان خود را بر سر اعتقاداتشان فدا کردند همگی از یک نحله فکری بودهاند.
بیشک آنهایی که با عدم شناخت این بزرگواران به صورت گزینشی بهدنبال مصادره به مطلوب یا نفی هر یک از آنان متناسب با افکار خود هستند، بزرگترین ظلم و جفا را در حق این شهیدان و آرمان آنها روا میدارند.