سیاست آمریکا در برابر ایران، به یک فوتبال سیاسی تبدیل شده که اختلافات جناحی، هرگونه ارزیابی صادقانه از آنچه کارآیی دارد و آنچه ندارد را ناممکن می سازد. با اینحال، چند راهبرد در میان است که در مباحث سیاسی و اندیشکده های آمریکا، گاه آشکارا به آنها روی خوش نشان داده می شود و گاه زیرپوستی و هر سه هم محکوم به شکست هستند.

اگر آمریکا، واقعا خواهان کنترل جمهوری اسلامی است، در آن صورت زمان اجماع فراحزبی درباره آنچه نباید انجام شود، فرارسیده است.

اکنون زمان کنار گذاشتن هرگونه حمایتی از مجاهدین خلق است. این گروه، در بهترین حالت، یک فرقه عجیب و غریب و در بدترین حالت، یک گروه تروریستی است. تنها چیزی که نیست و هرگز نبوده، مردمی بودن و دمکراتیک بودن است. ایرانی هایی که در داخل کشور زندگی می کنند، شاید درباره بسیاری از مسائل نظر یکسانی نداشته باشند اما همگی از مجاهدین خلق متنفرند.

اینکه این گروه گاه به گاه، اطلاعاتی را درز می دهد، ملاکی برای تعیین میزان مردمی بودن یا نفوذ آن در درون دستگاه حکومتی ایران نیست. نخست اینکه اطلاعاتی که اینها فراهم می کنند، اغلب نادرست است. دوم، حتی وقتی این اطلاعات درست هم هست، صرفا نشانگر آن است که چگونه اسراییلی ها، سعودی ها و چه بسا خود سازمان سیا از این گروه برای “اطلاعات شویی” و عرضه آن به افکار عمومی استفاده می کنند تا اثر انگشت واقعی کسانی که این اطلاعات را گردآوری کرده اند، دیده نشود.

آمریکا    باید هرگونه شکاف اندازی در ایران حول خطوط نژادی را فراموش کند. ایران یک کشورِ چند قومیتی است: فارس ها، آذری ها، کردها، عرب ها، بلوچ ها، لرها و دیگران. اما این تفاوتها به معنی وجود یک دولت مصنوعی نیست که در آستانه گسست باشد. در حالی که بسیاری از دولت ها در قرن های نوزده و بیست میلادی، در پس زمینه نژاد- ملی گرایی سر برآوردند، هویت دولت فارسی به هزاران سال پیش باز می گردد. تلاش شوروی برای افروختن شعله جدایی خواهی نژادی در دوره پس از جنگ دوم جهانی، و نیز تلاش مشابه عراق در سال 1979، شکست خورد .

 

نویسنده در پایان مقاله به دولت آمریکا توصیه میکند ضمن ایجاد همبستگی دو حزبی همچنان فشار حداکثری را دنبال کند و نگوید فشار حداکثری” کارآیی نداشت  وی تأکید میکند: اما پیش از هرچیز، مهم آن است که راهبردهایی را کنار بگذاریم که بیشتر از آنکه مفید باشند، آسیب می زنند.